به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ "علی اکبر قبادی" از دوستان و همرزمان شهید "محمد ناظری" است. سردار ناظری از نیروهای ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سالها در کسوت مربی کار تربیت نیروهای جوان و با استعداد را در نیروی دریایی سپاه برعهده داشت. بسیاری از مردم محمد ناظری را با نقش او در برنامه فرمانده میشناسند اما علی اکبر قبادی ناظری را از سال 57 با او در پادگان امام علی که در آن زمان به پادگان سعدآباد معروف بود میشناسد. قبادی درخصوص شهید ناظری گفت: من و محمد از سال 58 قبل از اینکه ایشان متاهل شود با هم دوست بودیم و بعد از تاهل ارتباط خانوادگی پیدا کردیم.
وی ادامه داد: شهید ناظری یک شخصیت فوق العاده کاریزما داشت. خصوصیاتی خاص داشت که مشابه ندارد تا بگویم ناظری مانند فلانی بود. همچون فیدل کاسترو که شخصیت مشابهی را نمیتوان برایش پیدا کرد و فقط یک نفر است. او برای قشر جوان بسیار جذاب بود.
** کسی که مثل هیچ کس نبود همرزم شهید ناظری اضافه کرد: هر جوانی در هر صنف و شکل و هویتی میتوانست جذبش شود. بر افراد بسیار تاثیرگذار بود. جاذبهاش طوری بود که بسیاری از رفتارهای او از راه رفتن گرفته تا حرف زدن و منش بزرگوارانهاش تقلید میکردند.
وی تصریح کرد: شاید برخی به واسطه تحصیلات کلاسیک رفتار لوطیگرایانه او را نمیپسندیدند اما همین رفتار باعث شده بود تا جاذبه بالایی داشته باشد و جوانها را به خود جذب کند و همین جوانها تا مدتها با ایشان کار کنند تا جایی که شهید ناظری گاهی بچهها را از خود دور میکرد و میگفت بروند به کار و زندگیشان برسند.
قبادی در ادامه بیان داشت: در حین آموزش دورههای نظامی مرام خودش را به افراد منتقل میکرد. عمده ساعات شبانه روزش را در راه خدمت به مردم میگذراند. مردم هم او را دوست داشتند. اهل محله امام زاده حسن تهران بود. یکبار که از خیابان اصلی رد میشدم دیدم مردم جلوی سلمانی ایستادهاند. داخل مغازه را نگاه کردم محمد را دیدم که در حال آرایش سر و موی است و جمعیت و مردم ایستادهاند و تماشایش میکنند.
وی با اشاره به ویژگیهای منحصر به فرد شهید ناظری گفت: ایشان فوتبال بازی میکرد و قبل از انقلاب عضو تیم بود. در هر کاری که شرکت میکرد، میدرخشید. یکبار پرویز پرستویی با ایشان دیدار داشت و قرار شد در فیلمی بازی کند. شهید ناظری نیز به این شرط قبول کرده بود که نقش خودش را بازی کند. در همین فیلم پرویز پرستویی شیفته او شده بود. یا آقای حاتمی کیا تعریفش را شنیده بود و دوست داشت ایشان را وارد عرصه فیلم کند که قبول نکرد و همان کار نظامیاش را ادامه داد.
** خودش را وقف آموزش نظامی کرده بود همرزم شهید ناظری تصریح کرد: در دورانی که برخیها برای تفریح به سد لتیان میرفتند ایشان در همان منطقه پایگاه هوابرد تاسیس کرد و به نیروهای مخصوص آموزش میداد. هر روز فاصله 13 کیلومتری از خانه تا لتیان را طی میکرد. اگر میخواستیم او را ببینیم به پادگان میرفتیم. از این قبیل افراد کم هستند، آن زمان که در پادگان آموزش میدیدیم اگر قرار بود ایشان را تنبیه کنند از پادگان به خانه اخراجش میکردند.
وی اضافه کرد: به مسائل مادی بسیار بی توجه بود. لباس شخصیاش همین لباس نظامی بود که همیشه به تن داشت. آستینش را تا میزد و همیشه در حالت نیمه رزم بود. در مجالس عزا و عروسی با همان لباس حضور پیدا میکرد و در روزهای تعطیل اگر قرار بود تفریحی کند یا جایی برود با همان لباس میرفت. باورش سخت است اما چند روز پشت سر هم مرخصی نمیرفت و تمام عمرش را وقف نظام کرده بود.
** به همه انرژی میداد قبادی افزود: شاید خودم در برخی مواقع رفتارهایش را نمیپسندیدم اما الان که خدماتش را میبینم به خودم معترضم که چرا چنین فکری داشتم و به حالش غبطه میخورم. کسی که با ایشان بود خسته نمیشد و آنقدر بذلهگو و خوش مشرب بود که در اوج سختی هم آدم را شاد میکرد. سالهای جنگ برای عملیات به ارتفاعاتی رفته بودیم صبح حرکت کردیم و در نظرمان این بود تا ظهر نشده میرسیم اما نماز مغرب و عشا بود که به ارتفاعات رسیدیم. دیگر نفس نداشتیم. یکی از بچهها به من آویزان شده بود و میگفت برادر قبادی تو را به جان عزیزت من را بکش من نمیتوانم پا به پای شما بیایم. کمی دلداریش دادیم و در نهایت گفتیم در روستا بماند و خودمان برویم. محمد ناظری عقب تر از ما بود. وقتی رسید شروع کرد به صحبت کردن و با صحبتهایی که کرد به بچهها روحیه داد. کمی استراحت کردیم و راه افتادیم. با همین روحیات و حال و هوا به همه انرژی میداد. غم و غصه و ناراحتی در ایشان نمیدیدیم.
وی با اشاره به سابقه اعتقادی خانواده شهید ناظری گفت: مادرش در سال 66 در حج خونین به شهادت رسید و برادری داشت که باهم به پادگان میآمدند که در عملیات فتح المبین شهید شد. به خاطر دارم برادرش تلاش داشت به منطقه برود اما اجازه نمیدادند برای همین بین ما وارد میشد تا خودی نشان دهد و محمد قبول کند که به جبهه برود. در عملیات فتح المبین در پادگان دوکوهه برادر محمد را دیدیم. سریع گفتم تو اینجا چه کار میکنی. گفت به خدا اجازه گرفتم و آمدم، که در همان عملیات شهید شد. او هم مرامش مثل محمد بود. پدرش هم محلهای ما بود. ایشان با اینکه بازنشسته بود اما به جبهه آمد و رانندگی کرد. همسر شهید ناظری نیز زنی مجاهد و مبارز بود.
** ناراحتی فرمانده نیروی دریایی سپاه از شهادت شهید ناظری همرزم شهید ناظری در بیان خاطرهای از شهید گفت: در عملیات فتح 1 که هدف پالایشگاه کرکوک عراق بود شهید ناظری را در ستاد مشترک سپاه دیدم. پرسیدم محمد تو اینجا چه کار میکنی؟ گفت دنبال دیوانه میگردم. گفتم اسمم را بنویس. مرخصی گرفتیم و به ماموریت رفتیم چون اجازه رسمی نداشتیم. چون در تیپ هوابرد بود در عملیاتهای نفوذ شرکت میکرد. آقای حسن عباسی یکی از شاگردهای ایشان بود.
قبادی افزود: واحد کوچکی به نام هوابرد دریایی داشتیم که شهید ناظری آن را توسعه داد و به عنوان یگان تکاوران نیروی دریایی سپاه معرفی شد. بسیاری از مواقع در مانورها از نیروهای این یگان استفاده میکردیم. یکی از کسانی که بیشترین عملیات سقوط را انجام داد، شهید ناظری بود.
وی در پایان خاطرنشان کرد: روحیه سلحشوری و ورزشکاری را از ورزش در گود زورخانه تا زمین فوتبال را تا پایان زندگیاش داشت. پس از شهادتش با فرمانده نیروی دریایی سپاه که صحبت میکردیم ناراحت بودند و در این فکر بودند که چه کسی را جایگزین شهید ناظری کند.
منبع: مشرق
انتهای پیام/