در باشگاه ضرب‌المثل امروز حکایت کوتاهی را از ضرب‌المثل «گشتم صد و سی درّه، ندیدم آدم دو سره» می‌خوانید.

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ ضرب‌المثل‌ها که جزئی از فولکلور یا دانش عامیانه را تشکیل می‌دهند، در هر زبان و فرهنگی کم و بیش دیده می‌شوند. شکل‌گیری ضرب‌المثل‌ها بر اساس موازین علم و منطق نبوده و دارای هیچ‌گونه پشتوانه و استدلال منطقی نیست. از آنجا که نمی‌توان جامعه‌ای را یافت که تمام اعمال و رفتار افرادش منطقی و حساب شده باشد، بنابراین جامعه‌ای را نمی‌توان یافت که در آن ضرب‌المثل شایع نباشد. باید گفت افراد هر جامعه هرچه از مراحل رفتارهای سنتی و غیرمنطقی به طرف رفتارهای منطقی و حساب‌شده‌تر متمایل می‌شوند، از رواج امثال و حکم کاسته می‌شود و افراد در تایید یا نفی امری کمتر به ضرب‌المثل استناد می‌کنند؛ زیرا در اثبات یا رد موضوع مورد نظر خود بهتر و بیشتر می‌توانند از استدلالات منطقی استفاده کنند. اما آنچه مسلم است این است که موضوعات دربرگیرنده ضرب‌المثل‌ها در جوامع متفاوت بوده و بیانگر مسائل مورد علاقه یا انزجار مردم و در واقع انعکاسی از فرهنگ اصیل و شایع هر جامعه است (کلهر، 1380). 
  
با این وصف در باشگاه ضرب‌المثل امروز به نقل حکایت کوتاهی از ضرب‌المثل «گشتم صد و سی درّه، ندیدم آدم دو سره» می‌پردازیم.

********************************

داستان این ضرب المثل به این قرار است که:

دو مرد روستایی می‌خواستند به روستای دیگری سفر کنند. آ‌نها خوب می‌دانستند که باید به موقع حرکت کنند تا به تاریکی شب نخورند.

چرا که باید تا قبل از تاریکی هوا از دره‌ای می‌گذشتند که موسوم بود به ‌«دره غول بیابانی».

از قضا در میانه راه، یکی از آن دو که پیرتر بود، درد پا امانش را برید. به همین دلیل ناگزیر ساعتی را استراحت کردند. این درحالی بود که هوا داشت کم کم تاریک می‌شد اما آن‌ها هنوز به دره نرسیده بودند.
 
آن‌ها شنیده بودند که غول بیابانی هر زمان که آدمی را شکار می‌کند آن‌قدر کف پای او را لیس می‌زند تا زخم شود و آن فرد توان فرار را نداشته باشد و بعد سر فرصت با بچه غول ها شکار را می‌خورند.
 
از همین رو آن دو مرد، تصمیم گرفتند که به شکلی پاهای خود را پنهان کنند. هریک پا در پاچه شلوار دیگری کرد. بعد هر دو شب را آنجا خوابیدند به این امید که غول بیابانی آن‌ها را پیدا نکند و یا اگر دید پاهایشان را نبیند.

این کار را کردند و هر دو خوابیدند. غول سر وقتشان آمد. هر چه گشت پایی پیدا نکرد، فقط دو سر دید. با خودش گفت: نکند اینها غول جدیدی هستند و از من قوی تر، بهتر است فرار کنم.
 
پس از بازگشت، بچّه غول‌ها که منتظر غذا بودند پرسیدند: چرا وحشت کرده‌ای؟

غول گفت: تا حالا صد و سی درّه را زیر پا گذاشتم، اما آدم دو سر ندیدم.

از این رو، وقتی کسی با حیله و نیرنگ روبرو شود این جمله را می‌گوید: «گشتم صد و سی درّه، ندیدم آدم دو سره !!»




گزارش از: مریم محمدی


انتهای پیام/



اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ندا
۱۶:۳۰ ۰۶ مهر ۱۳۹۷
ممنون. واقعا زحمت میکشید. سایت خیلی خوبی دارید.
آخرین اخبار