به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، او کاری جز گردن زدن آدم ها ندارد. در یک روز ممکن است تا پنج نفر را با شمشیرش به کام مرگ بکشد بدون این که احساس بدی داشته باشد. این شغل اوست. جلاد عبدالله البیشی در گفتگو با شبکه ال بی سی از زندگی عجیب و غریبش می گوید. اگرچه آمار کاملا دقیقی از اجرای حکم اعدام با شمشیر در عربستان وجود ندارد اما کارشناسان معتقدند تنها در سال 2007، در عربستان سعودی، 153 مرد و سه زن با شمشیر گردن زده شده اند.
شمشیری بر گردن
پیش از اجرای حکم به فرد داروی آرامبخش داده می شود تا از ترس و وحشت او کاسته شود. هنگام ظهر مجرم را در حالی که چشم هایش بسته است سوار ون پلیس می کنند و او را به میدان شهر می برند. معمولا حکم اعدام را در عربستان همیشه در میادین شهر اجرا می کنند. هنگام اجرای حکم فرد را با دست و پای بسته به جایگاه مخصوص می برند و یک نفر نام و جرم او را برای جمعیتی که به تماشا نشسته اند با صدای بلند می خواند.
شمشیری که جلاد در دست می گیرد 100 تا 110 سانتیمتر طول دارد. نام این شمشیر «سیمیتار» است، شمشیری منحنی با شیارهایی روی لبه تیغ آن که توسط یک مامور پلیس به جلاد داده می شود و او پس از چندین بار چرخاندن آن در هوا، شمشیر را بر گردن فرد فرود می آورد. گفته می شود در عربستان شش جلاد، احکام اعدام را اجرا می کنند که معروف ترین آنها عبدالله البیشی است؛ مردی که می گوید جلاد بودن شغل خانوادگی آنها است.
البیشی گردن زدن را از سن بسیار کم از پدرش یاد گرفته است. جلادی در خانواده البشیر موروثی است و سه نسل است که آنها این شغل را دارند. اکنون او خود در مکه فرمان گردن زدن را اجرا می کند و پسرش این وظیفه را در ریاض برعهده دارد. شبکه ال بی سی با این جلاد سعودی گفتگویی ترتیب داده است که می خوانید.
عبدالله بن سعد البیشی، شما یکی از معروف ترین چهره های عربستان هستید که وظیفه گردن زدن محکومان را برعهده دارید. شمشیر شما تاکنون جان افراد زیادی را گرفته است. جلادی را از چه زمانی آغاز کردید.
- پس از مرگ پدرم این کار را شروع کردم. سال 1991 بود. تقریبا یک هفته تا 10 روز از مرگ پدرم می گذشت که جلاد شدم. در آن زمان شمشیری برای خودم نداشتم و همان شمشیر پدرم را در دست می گرفتم.اولین ماموریت من اعدام سه نفر بود.
وقتی کوچک بودید همراه پدرتان در میدان اجرای حکم حاضر می شدید؛ به نظر شما این همراهی ها نقطه عطفی در زندگی تان بود و سرنوشت کاری شما را رقم زد؟
- یک بار وقتی به مدرسه می رفتم، پدرم در مکه اجرای حکم داشت. او می بایست در مقابل ملک عبدالعزیز - پادشاه وقت عربستان – محکوم به مرگی را گردن می زد. من در آن زمان پسربچه بودم. اولین چیزی که به مغزم خصور کرد این بود که سیستم خونرسانی پس از گردن زدن چگونه عمل می کند. خیلی دوست داشتم آن را ببینم.
فردای آن روز امتحان علوم هم داشتیم و می بایست درباره سیستم گوارش و رگ ها توضیح می دادیم. وقتی پدرم شمشیرش را فرود آورد دویدم تا صحنه را ببینم، دیدن آن صحنه همان و بیهوش شدن همان، چند ساعت بعد در اتومبیلی که به سمت خانه می رفت به هوش آمدم. شب موقع خواب هر چه سعی می کردم بخوابم نمی توانستم، کابوس می دیدم اما فقط همان یک دفعه بود و به آن عادت کردم.
آیا هنوز با شمشیر پدرتان این کار را انجام می دهید؟
- شمشیری که در اولین روز کاری ام از آن استفاده کردم، «سلطان» نام داشت اما حالا شمشیری به نام «جوهر» را در دست می گیرم. جوهر بهترین شمشیر برای گردن زدن است. از فولاد سخت ساخته شده، فولادی که شکسته نمی شود و تقریبا آسیب ناپذیر است.
آیا تا به حال دست هم قطع کرده اید یا فقط وظیفه گردن زدن بر عهده شماست؟
- بله، دست دزدهای بسیاری را قطع کرده ام. حتی گاهی اوقات دست و پا را در جهت مخالف نیز قطع کرده ام. این حکم در بیشتر اوقات برای سارقان اجرا می شود.
آیا هنگام قطع عضو آن را بی حس می کنید یا این که شرایط دقیقا شبیه گردن زدن است؟
- اگر حکم قطع دست ها یا پاها باشد حتما پیش از اجرای آن، اعضای مورد نظر را بی حس می کنند.
اما در هنگام گردن زدن بی حسی در کار نیست، درست است.
- خیر، به هیچ عنوان فرد را بی حس نمی کنند.
اولین روزی که حکم اعدام را اجرا کردید را به یاد دارید؟
- بله به خوبی آن روز را به یاد دارم. به من گفتند که باید جانشین پدرم باشم، من هم قبول کردم. شمشیر پدرم را در دست گرفتم و حکم را اجرا کردم.
چند سال تان بود؟
- در آن زمان مرد جوانی بودم.
دقیقا چند سالتان بود؟
- دقیقا به یاد ندارم. فکر می کنم 32 یا 35 سالم بود.
در اولین تجربه تان چه حسی داشتید؟
- هر کسی در آغاز یک شغل جدید، نگران است که مبادا موفق نشود و من هم همین حس را داشتم.
آیا تا به حال گردن فردی که او را می شناختید زده اید؟
- بله، برخی از افرادی که گردن زدم دوستانم بودند اما من دستور را اجرا می کنم.
این سوال خیلی هاست که آیا جلاد زن ها نیز بوده اید و اینکه آیا از نظر احساسی هنگام اجرای حکم بین زن و مرد فرقی وجود دارد یا خیر؟
- اعدام، اعدام است. تنها تفاوت این است که هنگام اجرای حکم برای یک مرد، گاهی اوقات او نمی تواند اعصابش را کنترل کند و بی حرکت بنشیند یا می ایستد اما به هر حال حکم باید اجرا شود.
آیا دل تان به حال زن ها می سوزد؟ البته من هم می دانم که شما حکم را اجرا می کنید اما منظور من احساس قلبی خودتان است؟
- اگر دلم برای یک نفر در هنگام اجرای حکم بسوزد خود فرد رنج بیشتری می کشد. اگر قلبم بلرزد توان دست هایم کم می شود.
آیا اگر در یک روز بیش از سه تا چهار نفر را اعدام کنید، روی شما تاثیر خواهد گذاشت؟ یعنی خسته می شوید و نیاز به استراحت دارید یا این که در این کار خستگی ناپذیر هستید؟
- فرقی نمی کند. چه یک نفر باشد چه شش نفر، تا وقتی که مجرم ها بایستند و از جایشان تکان نخورند، مشکلی برای من پیش نمی آید.
ما شنیده ایم که یک روز به دلیل زیاد بودن تعداد اعدام ها، شمشیر شما شکست. آیا این واقعیت دارد؟ و اگر حقیقت دارد ماجرا را برای ما تعریف کنید.
- دسته شمشیرم شکست نه تیغه آن.
آیا شما به پسر بزرگ تان یا دیگر برادرهایش آموزش جلادی می دهید تا در آینده چنین شغلی داشته باشند؛ چرا که شما نیز جلادی را از پدرتان به ارث بردید؟
- پسرم بدر، اکنون در ریاض جلاد است.
صبح ها چه ساعتی از خواب بیدار می شوید؟ آیا صبحانه خاصی میل می کنید؟ لطفا با جزییات توضیح دهید.
- در زندگی شخصی م مثل بقیه آدم های عادی هستم. صبح زود بیدار می شوم. صبحانه ام را که از پیش آماده شده می خورم و منتظر ماشین پلیسی که همیشه به دنبالم می آید می مانم تا سر کار بروم. پس از پایان کار دوباره به خانه باز می گردم. زندگی من هم کاملا عادی است.
حرفه ای بودن رمز موفقیت در یک کار است و در زمینه ضربه با شمشیر، تمرکز نقش اساسی دارد، اینطور نیست؟
- در اولین ماموریتم بسیار وحشت زده بودم نه از اینکه می خواهم گردن بزنم، بلکه از این می ترسیدم که مبادا موفق نشوم و دیگران به من بخندند. هر کسی که می خواهد جلاد شود باید اطلاعات اولیه ای در این مورد داشته باشد. اینکه چگونه بایستد و چگونه شمشیر را در دست بگیرد و فرود بیاورد. بقیه کارها آسان است. وقتی ماموریتم تمام می شود، احساس راحتی دارم. با بچه هایم بازی می کنم و با آنها ناهار می خورم و گاهی اوقات با هم بیرون می رویم.
شما فرزندان تان را هم با خود سر کار می برید؟
- یک بار یکی از پسرانم را با خودم بردم. آن روز می بایست دست یک سارق را قطع می کردم. پس از بازگشت وقتی او به مدرسه رفت همه همکلاسی هایش دورش جمع شده بودند تا آنچه او دیده را برایشان تعریف کند. فردای آن روز مدیر مدرسه با من تماس گرفت و از اینکه قطع دست یک سارق را برای پسرم تعریف کرده ام تا او به همکلاسی هایش توضیح دهد بسیار تشکر کرد.
به دار آویختن حیوانات در کودکی، سرگرمی جلاد مصری
من شیطان کوچک بودم
او فقط به کشتن فکر می کند. به این که تاکنون نزدیک به 1000 نفر را گردن زده است افتخار می کند. از کودکی تاکنون تمام زندگی اش در مرگ خلاصه شده است. قلب سنگی «جلاد عبدالنابی» سال هاست که به حال قربانیانش نمی سوزد. در وصف حال او همین بس که وقتی روانشناس ها تمامی ابعاد شخصیتی وی را زیر و رو کردند به این نتیجه رسیدند که وی مناسب ترین گزینه برای جلاد بودن است.
سپتامبر سال 2013 سایت خبری «دیلی میل» برای نخستین بار گفتگویی که شبکه مصری به نام ویدئو 7 با جلاد مصری عبدالنابی ترتیب داده بود را منتشر کرد. عبدالنابی در این گفتگو رازهایی از دوران کودکی اش فاش می کند که همه را شگفت زده کرده است. او به جلاد بودن خود افتخار می کند.
خودتان را برای ما معرفی کنید.
- من عبدالنابی، جلاد مصر هستم. تاکنون پست های زیادی از جمله پست افسر ارشد اجرای حکم در واحد پلیس مصر و زندان ها را برعهده داشته ام. من مجری حکم مرگ هستم.
به نظرتان دیگران چه فکری درباره شما می کنند؟
- من مردم را دوست دارم و آنها هم حتما مرا دوست دارند.
آیا هنگامی که شمشیر به دست می گیرید، احساس خاصی دارید؟
- در آن موقع بسیار خونسرد هستم. مجرم ها قانون شکنی کرده اند و نمی توان با آنها مهربان بود. اگر در برابر قانون شکن ها دل رحم باشم نمی توانم آنها را اعدام کنم.
تاکنون چند نفر را گردن زده اید؟
- حکم قصاص با شمشیر را برای 800 نفر اجرا کرده ام. از پیر گرفته تا جوان را از دم شمشیر گذرانده ام.
آیا تاکنون اتفاق افتاده که نتوانسته باشید حکم خودتان را اجرا کنید؟
- من عاشق شغلم هستم. هر وقت که مرا خوانده اند، «نه» نگفته ام. این شغل و زندگی من است.
آیا شما هم مثل دیگران از کودکی تاکنون زندگی عادی داشته اید یا اینکه سرگرم
ی هایتان متفاوت بوده است؟
- من عاشق خفه کردن حیوانات بودم. یادم می آید 13 یا 14 سال داشتم. آن زمان کانال اسماعیل در شوبرا الخیمه را تازه خشک کرده بودند اما هنوز کمی آب در آنجا وجود داشت، سرگرمی ام این بود که گربه ها را بگیرم، یک طناب دور گردن شان ببندم و آنها را خفه کنم و در آب بیندازم. با هر حیوانی که می توانستم این کار را می کردم.
آیا والدین تان از این سرگرمی خشونت آمیز اطلاع داشتند؟
- آنا مرا دعوا می کردند اما من می گفتم که گربه ها مرا گاز می گیرند. من دشمن هر چیزی بودم که ممکن بود صدمه ای به انسان ها بزند.
پس کودکی شما پر از رفتارهای غیرعادی و خشونت آمیز بود؟
- یک شیطان کوچک بودم.
پس مطمئنا قصد خفه کردن دوستان تان را هم داشتید؟
- بله. وقتی دست هایم را به دور گردن شان حلقه می کردم، دوست داشتم فشار را بیشتر کنم اما به خودم می گفتم آنها انسان هستند نه حیوان، بنابراین رهای شان می کردم.
بنابراین از سن بسیار کم، آمادگی جلاد شدن را داشتید؟
- این یک موهبت است.
خفه کردن دیگران، یک موهبت است؟
- من عاشق حرفه ام هستم و نمی توانم آن را کنار بگذارم. حتی وقتی بازنشسته شوم نیز اگر لازم باشد گردن می زنم. فقط وقتی بمیرم شغلم را رها می کنم.
آیا به نظر شما، همین سرگرمی های خشن باعث شد تا جلاد شوید؟
- وقتی درخواست جلاد شدن را دادم، آزمایش های زیادی از من گرفتند. چندین روانشناس با من گفتگو کردند تا شخصیت مرا بهتر بشناسند. همه آزمایش ها نشان داد که از نظر روانی تحمل فشار جلاد بودن را دارم.
یک سوال عجیب، آیا شما آدم رئوفی هستید؟
- واقعیت این است که قلب من مرده است، زیرا گردن زدن از قلب انسان سرچشمه می گیرد. اگر قلب سنگی داشته باشید می توانید جلاد بشوید.
پس قبول دارید که سنگدلی لازمه جلاد بودن است و شما نیز انسان سنگدلی هستید؟
- من معتقدم که داشتن روحیه لطیف برای این کار به هیچ عنوان مناسب نیست. اگر قرار باشد دلت به حال قربانیان بسوزد، آ« وقت نمی توانی زندگی کنی. مدام در فکر رهایی از عذاب وجدانی هستی که گلویت را می فشارد. هیچ وقت آرامش نداری.
یعنی شما هیچ وقت دچار عذاب وجدان نشده اید؟
- این وظیفه من است.اگر من این کار را انجام ندهم یک نفر دیگر آن را انجام می دهد.
فکر می کنید تا چند سالگی بتوانید به شغل تان ادامه بدهید؟
- نمی دانم تا چند سالگی اما تا زمانی که از من بخواهند، یک جلاد باقی خواهم ماند.
آیا برای گردن زدن شمشیر خاصی دارید؟
- خیر؛ با هر شمشیری که به دستم بدهند این کار را انجام می دهم.
منبع: مجله سرنخ
انتهای پیام