به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، این بخشی از روایت یک نگهبان فداکار است . در این مطلب آمده است: اهالی خیابان بهزادی منطقه زعفرانیه ساعت 9 صبح روز 21 دیماه صدای تیرهای کلت کمری سارقان مسلح را شنیدند. صاحبان خانهای که سرقت در آن اتفاق افتاد، زن و مردی میانسال بودند که در طبقه پنجم آپارتمانی پنجطبقه زندگی میکردند. آن روز صبح مرد صاحبخانه با شنیدن زنگ در برای تحویل گرفتن بسته پستیاش از خانه بیرون آمد و به جای مأمور پست با دو سارق مسلح مواجه شد. سارقان اسلحه کلت را روی شقیقهاش گذاشتند و کشانکشان او را به سمت آسانسور بردند. در این حادثه سارقان نتوانستند اموال زیادی را سرقت کنند. همچنین با تلاش یکی از نگهبانان داروخانهای که 10 متر با خانه آقای رسولی فاصله دارد، یکی از سارقان دستگیر شد و تلاش پلیس برای دستگیری سارق دیگر ادامه دارد.
خیابان بهزادی یک هفته بعد از سرقت مسلحانه در ساعت دو بعدازظهر آرام است. در اطراف خانهای که به آن سارقان حمله کردند آپارتمانهایی بیش از 10 طبقه ساخته شدهاند و تنها آپارتمان کوتاهقامت آن حوالی آپارتمانی است که سارقان واردش شدند. زنگ در خانه که به صدا درمیآید؛ صدایی گنگ و نامفهوم از آیفون پخش میشود. این همان آیفونی است که صبح روز حادثه صاحب خانه را از خانه بیرون کشاند و حادثه سرقت اتفاق افتاد. بعد از مدتی صدای زن صاحب خانه روشن و واضح شنیده میشود که میخواهد به جای مصاحبه با خودش، با نگهبانان داروخانه صحبت کنیم که آن روز یکی از سارقان را دستگیر کردند.
فرار سارق مسلح به چاقو
سرایدار خانه بیش از پنج سال است که در آن آپارتمان مشغول است و تا به حال حتی یک سرقت معمولی هم در آن به یاد ندارد. او درباره روز حادثه میگوید: «من صحنه گروگانگیری را از داخل دکه نگهبانی دیدم، اما نمیتوانستم جلو بروم و کمک کنم چون آنها مسلح بودند. وقتی سارقان با دست دهان صاحبخانه را بسته بودند و کشانکشان به سمت آسانسور میبردندش، من کفشهایم را از پا بیرون آوردم و در پارکینگ پنهان شدم. همین که سارقان جلوی در آسانسور رسیدند و دکمه را زدند من از پشتشان فرار کردم و خودم را داخل کوچه رساندم. دوتا از نگهبانهای داروخانه را صدا زدم و ماجرا را تعریف کردم. آنها هم خیلی زود همراهم آمدند و با کمک هم توانستیم یکی از سارقان را دستگیر کنیم.»
نگهبانی که سارقان او را به جای پلیس دیدند
آقای محمودی یکی از نگهبانان داروخانهای است که ابتدای خیابان بهزادی قرار دارد. مثل همیشه با لباس نگهبانی جلوی در داروخانه ایستاده. وقتی صحبت درگیری آن روز و به دام انداختن سارقان را تعریف میکند از دستهایش هم کمک میگیرد تا تکههای پازل حادثه را کنار هم بچیند: «ساعت هشت و نیم صبح بود. من داخل داروخانه صبحانه میخوردم که سرایدار آپارتمان وارد شد و گفت دزد آمده. همان موقع با پلیس تماس گرفتم. همکارم حسین را هم صدا زدم تا با هم برای گرفتن دزدها برویم. حسین رفت بالا و جلوی در پشتبام ایستاد تا اگر سارقان قصد فرار از آنجا را داشتند دستگیر شوند. من از پایین زنگ طبقه پنجم خانه را زدم. سارقان تصویر من را با لباس نگهبانی در آیفون دیدند و گمان کردند که صاحبخانه با پلیس تماس گرفته و همان لحظه از خانه بیرون آمدند. یکی از سارقان از پلههای آپارتمان بالا رفت تا از راه پشت بام فرار کند اما همین که حسین را جلوی در پشت بام دید دوباره از راهپلهها برگشت داخل حیاط. من و سرایدار خانه هم داخل حیاط ایستاده بودیم. سارق همین که من و سرایدار را دید با تهدید از در خانه فرار کرد. خلاصه هر کار کردیم نتوانستیم او را دستگیر کنیم. همان لحظه سارق دوم همراه حسین به حیاط خانه رسیدند.»
نگهبان فداکار و سارق سمج
محمود آقا نگهبان داروخانه به اینجای داستان که میرسد حسین را صدا میزند و میخواهد که او باقی ماجرا را تعریف کند. حسین آقا نگهبان مهدکودک آن طرف خیابان است. لباس نگهبانی به تن ندارد و یک کاپشن سفیدرنگ پوشیده. او در فلزی خانهاش را که با مشمای بیرنگ پوشانده باز میکند و لبخند میزند.
آنقدر ماجرای آن روز را برای مردم و پلیسها و خانوادههای کودکان پیشدبستانی تعریف کرده که حتی جزئیات کوچک را هم به یاد دارد: «یکی از سارقان فرار کرده بود و باید آن یکی را حتماً دستگیر میکردیم. دزد دوم در حیاط آپارتمان ایستاده بود و همین که من و محمودآقا و سرایدار خانه را دید اسلحه را از جیب کاپشنش بیرون آورد و یک تیر شلیک کرد. تیر را زد تا ما فرار کنیم اما کسی از جایش تکان نخورد. من همانجا به او حمله کردم اما فرار کرد. دوباره با میله آهنی که در حیاط بود به پایش زدم اما اینبار هم از جایش بلند شد و فرار کرد. دنبالش دویدم اول به پارک سر خیابان رفت و از آنجا راهی خیابان شد. او میدوید و من هم دنبالش میدویدم. در خیابان با صدای بلند فریاد میزدم دزد! دزد! اما همه تعقیب و گریز ما را میدیدند و کسی کاری نمیکرد. سارق وارد خیابان شد. با دست ماشینی را نگه داشت و سوار آن شد تا فرار کند. من با میله آهنی جلوی ماشین ایستادم و همان لحظه سارق از آن ماشین پیاده شد و ماشین دیگری را نگه داشت. مردم به خیال اینکه من قصد زورگیری دارم همکاری نمیکردند. من فریاد میزدم دزد دزد و کسی توجهی نمیکرد انگار که این شگرد من برای زورگیری باشد. سارق را از ماشین بیرون کشیدم و با میله ضربهای به پهلویش زدم تا افتاد. همان موقع پلیس گشت کوهستان که در حال بردن یکی از سرهنگها به کلانتری بود، صحنه درگیری را دید و به گمان اینکه من اراذل و اوباش هستم آمد به سمتم تا دستگیرم کند. من همان لحظه اسلحه سارق را از روی کمرش بیرون آوردم و به پلیسها نشان دادم. همان لحظه دست و پایش را با بندهای کفشم بستم و او را به محل وقوع جرم بردیم. اهالی محل جلوی در خانه ایستاده بودند و همه از فرار کردن سارق ناراحت بودند. اما همین که ما را همراه با یکی از سارقان دیدند، خوشحال شدند.»
اظهارات پلیس از حادثه
سردار حسن عربسرخی، فرمانده یگان امداد پلیس پایتخت دراینباره گفت: ماموران پلیس کوهستان هنگام گشتزنی در خیابان زعفرانیه مشاهده کردند افرادی در تعقیب مردی هستند و فریاد میزنند «دزد، دزد». ماموران با مشاهده این صحنه به تعقیب مرد فراری پرداختند. این در حالی بود که متهم حتی به اخطارهای پلیس نیز توجهی نکرده و همچنان به فرار خود ادامه میداد.
در جریان این تعقیب و گریز، متهم به سمت خودروهای عبوری رفت تا با سوار شدن به یک خودرو محل را ترک کند که ماموران راه را بر متهم سد کرده و او بازداشت شد. در بازرسی از متهم یک قبضه سلاح کلت کمری، یک جفت دستکش، یک عدد کلاه مشکی و یک اسپری اشکآور کشف شد. متهم همراه یکی از شاهدان به کلانتری 163 ولنجک منتقل شد. ابتدا شاهد حادثه مورد تحقیق قرار گرفت که مشخص شد او سارق را در حال ورود به خانهای مشاهده کرده و با فریاد به تعقیب او پرداخته است.
در ادامه تحقیقات، متهم که سوابق کیفری او نشان میداد از دزدان حرفهای است، بازجویی شد و اعتراف کرد که دزد خانه است و روز حادثه همراه دوستش که از صحنه حادثه گریخته، قصد سرقت از خانهای را داشتهاند. جستوجوی پلیس برای دستگیری دیگر سارق فراری ادامه دارد.
منبع:اعتماد
انتهای پیام/