و اما گفتگو و حرفهای شنیدنی جمشید خان مشایخی در سالروز تولدش؛
*خاطرهای از دوران کودکی خودتون برایمون بگویید؟ پدرم تحصیلات خود را در آلمان و سوئد گذراند. از اولین افسران تحصیلکرده بود. وقتی از اروپا به ایران میآید با مادرم ازدواج میکند. در پارچین
با هم زندگی خود را شروع میکنند و در اواخر رئیس فنی کارخانجات تسلیحات ارتش در پارچین بودند و من در پارچین به دنیا آمدم.
*رابطه شما با خواهر و برادرتان چطور بود؟ فرزند ارشد خانواده بودم. دومین فرزند برادرم علی و بعد فرهاد که شش سال از من کوچکتر بود. یکی از خاطرات من زمانی است که فرهاد به دنیا آمد، خانه ما در کنار تپه و نهری قرار داشت و یکی از دوستان هم به اسم رحمت در محله ما کار میکرد. قسمتی از تپه که بریده شده بود درخت کاشته بودند من به همراه رحمت و داریوش دانهکار یکی دیگر از همسایمون برای گردش به تپه رفتیم و برای پایین آمدن از آن تپه رحمت پرید، من هم در عالم بچگی پریدم اما یکی از شاخههای درخت که شکسته بود رفت تو سرم من هم همانجا گیر کردم، رحمت منو به پایین آورد. مادرم با اینکه حالش خوب نبود و دومین فرزند خود را به دنیا آورده بود به همراه پدرم پیش من آمدند.
*جرقههای حضور در تئاتر چگونه شکل گرفت؟ زمان بچگی وقتی از پارچین به تهران میآمدیم. البته به دلیل نبود ماشین ماهی یک بار به این شهر میآمدیم. خانواده بیشتر من را به تئاتر میبردند از همان بچگی من به تئاتر علاقمند شدم و در دوران مدرسه نمایشنامه مینوشتم و با دوستانم تئاتر اجرا میکردم تا اینکه من به دانشکده افسری رفتم اما به خاطر اینکه با روحیه من سازگار نبود فرار کردم. پدرم گفت نمیگذارم تو رو به خدمت سربازی ببرند اما برعکس این جمله عمل کرد که به آنها گفته بود حتما من رو به سربازی بفرستند. زمانی که در سال 1336 خدمتم در ارومیه تمام شد مرحوم داییم بهم گفت: «تو که به تئاتر علاقه داری الان ادارهای تاسیس شده به نام هنرهای دراماتیک». به خاطر همین من را به آقای شهابی معرفی کرد و بعد برای تست بازیگری پیش آقای فروغ رفتم ابتدا متنی را از یک کتاب خواندم حتی خط منو امتحان کرد و بعد قبول شدم و به عنوان اولین نفر در اداره تئاتر استخدام شدم.
*هم دورههای شما در آن زمان چه کسانی بودند؟ اسماعیل شنگله، جمیله شیخی، رکنالدین خسروی، محمدعلی کشاورز، علی نصیریان، عزتالله انتظامی، فخری خوروش و مرحوم اسماعیل داورفر.
*اولین کارهای جدی شما؟ آن زمان سالن تمرین نداشتیم. اداره هنرهای زیبا که بعد وزارت فرهنگ شد هر شب یک برنامه در کانال دو به عنوان تلویزیون شخصی داشت و ما هم شبهای پنجشنبه یک تئاتر زنده اجرا میکردیم تا اینکه اوایل دهه چهل تالار « 25 شهریور» ساخته شد و برنامهها را روی صحنه اجرا میکردیم.
*در حال حاضر از نظر شما وضعیت سینما چگونه است؟ وضعیت سینمای ما خیلی بد شده است. به هر ترتیب یک هنرمند از واقعیت انسان را به حقیقت میرساند تا واقعیت را نگوید فایده ندارد. از طرفی هم در سینما کارگردانهای بزرگی مثل ناصر تقوایی سالها است که کار نکردند.
*وضعیت تئاتر چطور؟ بچههای تئاتر هم به همین شکل با مشکل روبرو هستند زحمت میکشند و کاری سختی دارند.
*با کدام نقشتون بیشتر خاطره دارید؟ با خیلی از نقشهای خاطره دارم فیلمهای قیصر، کمالالملک، یک بوس کوچولو، کاغذ بیخط، سرب، جرم، نفرین و ...
*نسل جدید بازیگری را چطور ارزیابی میکنید؟ عدهای از بازیگران علاقه و استعداد دارند اما عدهای به خاطر شهرت میآیند. بعضی در سینما پول میدهند متاسفانه سینما به این وضعیت بد در آمده است. ما انجمن بازیگران داریم قاعدتا باید کارگردان و تهیهکننده از این بازیگران استفاده کنند اما این طور نیست. زمانی که ما تئاتر را شروع کردیم به شهرت فکر نمیکردند به هنر فکر میکردیم. جوانان تحصیل کرده و هنرمند در تئاتر داریم اما آدم مشهوری را میآورند که مردم به خاطر آن به تئاتر بروند بارها گفتم مردم باید بروند تئاتر ببینند نه اینکه جمشید مشایخی را و دلم برای جوانان نازنین زحمتکش تئاتر میسوزد.
*استاد برای شما اتفاق افتاده که با بازیگران جوان مشورت کنید؟ من با بچهها رفیق هستم و ادعایی ندارم. سالها در این عرصه حضور دارم یکی نقش فرزند و دیگری نقش نوه مرا بازی میکند. بعضیها دوست یاد بگیرند و آن بحث دیگری است اما من هم از آنها یاد بگیرم میتوانم از جوانان با استعداد فهیم چیزهایی یاد بگیرم. سینما و تئاتر کار من نیست کار ما است، وقتی میگوییم ما این معنی است که باهم یکی شویم.
*حالتان را چه چیزی خوب میکند؟ زمانی که پاکی و صداقت را میبینم حالم خوب میشود.
*چه چیزی باعث ناراحتی شما میشود؟ وقتی سوار ماشین هستی برای بچههایی که سر چهار راه گل می فروشند خیلی غصه میخورم. همچنین از اینکه جوانمردی بیرنگ و بیارزش شده است و دروغگو شدهایم ناراحتم.
*به غیر از هنر اهل ورزش هم هستید؟ نظرتون درباره ورزش بگید؟ بازیکنان ما در گذشته پولی نمیگرفتند و با عشق و بدون ژست کار میکردند. زمانی که در امجدیه دو تیم بازی میکردند برخورد بدی ما از آنها نمیدیدیم. همچنین در کشتی هم بزرگمردی داشتیم به نام جهان پهلوان تختی. از نزدیک ایشان را دیدم و میرفتم کشتیهاشونو میدیدم، یک بار مسابقه جهانی کشتی در ایران برگزار شد جالب اینجاست همه برای پهلوان تختی صلوات میفرستادند اما او سرش پایین بود حتی زمانی که برنده میشدند خوشحالی نمیکرد. دوستی داشتم به اسم ناصر ضرغام او هم پهلوانی بود و علاقه زیادی به تختی داشت یک روز گفتم چرا جهانپهلوان خوشحال نمیشود گفت:« برای اینکه پشت یک پهلوانی را زمین میزند» و این نکته برای من درسی بود.
*در زمان بیکاری چی کار میکنید؟ بیشتر کتاب بزرگان ادب را میخوانم. مطالب بزرگان ادب و تاریخ نشریه ادبی به نام بخارا با مدیریت آقای دهباشی، میخوانم.
*خاطره خوبی از سفر دارید؟ هر جا رفتم خاطره خوب دارم. مردم با محبت بودند همه جای ایران را دوست دارم. همه جای ایران سرای من است.
*اگه به گذشته برگردید همین مسیر را ادامه میدهید؟ زمانی که بعضی اتفاقات را میبینم دوست داشتم کتابفروش شوم.
*رابطتون با نوههاتون چطور است؟ رابطه خوبی با نوههایم دارم. سه تا از نوههام ایران نیستند و فارسی هم نمیتوانند حرف بزنند.
*نظرتون درباره تندیسهایی که گرفتید، بگید؟ تندیسها بیشتر برای سینما و تئاتر است. یکی از آنها را نیز در جشنواره پییونگ یانگ گرفتم.
*چقدر همسرتون در موفقیت شما تاثیر گذاشت؟ زندگیام را مدیون همسرم هستم. او همیشه و در همه حال در کنار من بوده و در سختترین شرایطم مرا تنها نگذاشته است. من عاشق گیتی شدم. خیلی هم تلاش کردم تا با او ازدواج کنم و به خاطر همه زحماتی که کشیده از او تشکر میکنم. او همیشه آرامش را در خانه فراهم میکرد.
*با گذشت و مهربونی که از شما میشناسیم دلخوری که بابت رضا عطاران پیش آمد، فراموش کردید؟ نه تموم شد. ما با هم آشتی کردیم من با کارهاشون مشکلی نداشتم. عطاران هنرمند بزرگی است عزیز رفیق همکار من است، اگر برای یک کار کنار هم باشیم افتخار میکنم.
*حرفپایانی؟ هدفم این بود در هنر بازیگری بتوانم به هموطنانم خدمتی کنم. اینجا من نبود بلکه ما است این که تا چه اندازه موفق شدم بسته به نظر شما، منتقدان و مردم دارد. زمانی که با استاد شایگان، شفیعی کدکنی راه بروم منو بیشتر از این دو عزیز میشناسند در حالی که آرزوی من این است پنج دقیقه دو زانو در خدمت این دو عزیز بنشینم و کسب فیض کنم و شناختن ما دلیل برتری ما نیست.
اما در ادامه این گفتگو تصمیم گرفتیم که با پسر این بازیگر که خود در عرصه هنر به ویژه موسیقی دستی دارد گفتگو کنیم تا برایمان از خاطره خود با پدرش و فعالیتهای هنریاش بگوید.
*آقای مشایخی رابطه شما با پدرتان چگونه است و چقدر در زمینه هنر به شما کمک کرده است؟ یادمه وقتی پانزده سالم بود به حوزه فیلم و موسیقی علاقه داشتم. ساز میزدم، فیلم هم درست میکردم. پدرم متوجه شد و گفت: «به دوستانت بگو برای دیدن فیلم اینجا بیآیند». بعد از آن منو به اتاق برد و گفت:« الان باید تصمیم بگیری و مسیر خود را انتخاب کنی فیلم یا موزیک؟ باید یکی از آنها را انتخاب کنی» و من هم موزیک انتخاب کردم.
*شما بعد از تحصیل در ایران به اروپا رفتید؟ بله ابتدا به اتریش و بعد به آلمان رفتم.
*میتوانیم موسیقی ایران و اروپا را مقایسه کنیم؟ به شدت فرق دارد. اما یک برشی اتفاق افتاده است که نسل جدید خیلی خوب کار میکنند. میتوانم بگویم در ده سال آینده اتفاق خوبی برای موسیقی ایرانی رخ میدهد همین طور در سینما، موفقیت را میبینیم. جشنواره فیلم تجربی که در چهارسو برگزار شد کارهای شاهکاری را دیدم به نظرم سینما در آنجا اتفاق میافتد.
*به نظرتون جوانان ایرانی و اروپایی چه فرقی با هم دارند؟ جوانان وقتی در اروپا به دنیا میآیند یک مسیر مشخصی دارند که باید چه کارهایی بکنند اما در ایران یکی از مهمترین قوانین در زندگی رخ میدهد و آن اتفاق است که نقش خوبی در زندگیهامون دارد چرا که اتفاق به زندگی ما مسیر میدهد.
*در حال حاضر مشغول چه فعالیتی هستید؟ در حال حاضر برنامه یک ساله ارکستر داریم که بعد از تصویب اجرا میکنیم. برنامهای که در سه ژانر مختلف کار میشود موسیقی کلاسیک، مدرن و موسیقی مدرن ایرانی و بیشتر تمرکزمان در موسیقی ایرانی است.
*شما ابتدا رهبری ارکستر را به عهده داشتید در این خصوص توضیح بدهید؟ ابتدا ارکستر سمفونیک بودم بعد ارکستر مجلسی تهران را درست کردم که در اروپا هم کنسرت داشتیم سپس به اروپا رفتم و بعد از بازگشت ارکستر جوانان فلامینگ را درست کردم که به خاطر همین ارکستر فیلمی ساخته شد که جایزههای متعددی گرفته است.
*آقای مشایخی پنجم آذر ماه هم روز تولد شما بود، حس و حالتون در روز تولدتون برامون بگید؟ زمانی که از سن پنجاه سالگی میگذری حس و حال آدم فرق میکند چرا که تا پنجاه سربالایی است و بعد نزولی میشود و سرعت آن بالا میرود.
*چه آرزویی دارید؟ فقط یک آرزو دارم اینکه بتوانم دوباره فوتبال بازی کنم.
*طرفدار چه تیمی هستید؟ در گذشته طرفدار پرسپولیس بودم. الان زیاد پیگیر نیستم و در اروپا هفته دوبار فوتبال بازی میکردم الان سی ساله بازی نکردم.
*چه آرزویی برای پدرتون استاد مشایخی دارید؟ آرزوی من برای پدرم این است که همیشه بتواند کار کند چرا که جمشید مشایخی یعنی کار و هنرپیشگی.
*حرف پایانی؟ اتفاق خیلی خوبی را در بین جوانان شاهد هستیم. جوانان در حال حاضر آیندهنگری خوبی دارند و این اتفاق خوبی است.
گفتگو از الهام قبادی