دعاها و مناجات‌های پیامبر(ص) و امامان(ع) آکنده از اقرار و اعتراف به گناه و توبه و استغفار از آن است. منکران عصمت این مسئله را دلیلی بر نفی عصمت انگاشته‌اند.

 به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان
چکیده
 عصمت پیامبران و امامان از مسائل بسیار مهم در قلمرو عقاید دینی است و بخش حجیمی از ادبیات دینی و معارف اسلامی را به خود اختصاص داده است. در عین حال در دعاها و مناجات‌های پیامبر(ص) و امامان(ع) به فرازهایی برمی‌خوریم که ایشان به خود نسبت گناه داده و از پیشگاه ربوبی خواستار آمرزش شده‌اند. منکران عصمت، این مسئله را دلیلی بر نفی عصمت امامان(ع) قلمداد کرده‌اند. در این مقاله بر آنیم تا نسبت این رفتار پیامبر(ص) و امامان(ع) را با عصمت بازکاویم و روشن سازیم که با معناکاوی توبه و استغفار و بررسی وجوه مختلف برای توبه و استغفار، هیچ زمینه‌ای برای منافی‌انگاری عصمت و استغفار نیست و بین آنها سازگاری کامل برقرار است. افزون بر آن می‌توان وجوهی از توبه و استغفار را در نظر گرفت که نه‌تنها تلائم، بلکه بر تلازم عصمت و استغفار دلالت دارد.
مقدمه
 یکی از مسائل مهم در قلمرو عقاید دینی، عصمت پیامبران و امامان است. متکلمان از دیرزمان دربارة این مسئله و گستره و مراتب آن بحث‌های پردامنه‌ای را رقم زده و بر لزوم عصمت آنان از گناه و خطا استدلال کرده‌اند؛1 اما دعاها و مناجات‌های پیامبر(ص) و امامان(ع) آکنده از اقرار و اعتراف به گناه و توبه و استغفار از آن است. منکران عصمت این مسئله را دلیلی بر نفی عصمت انگاشته‌اند.2 پیش‌فرض بنیادین این انکار، تنافی‌انگاری بین عصمت و توبه و استغفار است. پاسخ‌هایی به این اشکال، جسته گریخته در لابه‌لای متون به چشم می‌خورد. در عین حال بررسی جامع و چندبعدی این مسئله، یافتن پاسخ‌های جدید و بازتبیین پاسخ‌های پیشین بر غنای این بحث می‌افزاید و نتیجة پربارتری را فراروی چالش‌های نوپدید قرار می‌دهد. در این مقاله برآنیم تا به یاری خداوند از چند جهت، نسبت این رفتار پیامبر(ص) و امامان(ع) را با عصمت بازکاویم و روشن سازیم که توبه و استغفار نافی عصمت نیستند. سویه‌هایی که این مقاله از آن بهره می‌گیرد عبارت‌اند از: 1. بازشناسی معنای توبه، استغفار، مراتب گناه و...؛ 2. معناکاوی آنچه پیشوایان اسلام در دعاها به خود نسبت داده‌اند، از طریق شخصیت‌سنجی آنان؛ 3. بررسی وجوه گوناگون سازگاری توبه، استغفار و عصمت. نیز به وجوهی از توبه و استغفار اشاره کنیم که نه‌تنها بر سازگاری، بل به تلازم عصمت و استغفار دلالت دارند.
 
درخور بیان آنکه در این پژوهش تا حدی نگاه عرفانی غالب است. افزون بر آن توجهی ویژه به انگارة استغفار برای امت کرده‌ایم و کوشیده‌ایم توجیه و تبیین عرفانی نوینی را در این‌باره ارائه دهیم.
 عصمت
 «عصمت» در لغت از مادة «عصم»، به معنای منع کردن، بازداشتن یا محافظت کردن آمده است: «عصم اصل واحد صحیح یدل علی امساک ومنع وملازمه.»3 کاربردهای این واژه، اغلب دلالت بر محافظت و ممانعت از شر و امور ناپسند و ناگوار دارند.4 برخی نیز عصمت را به معنای «وسیلة بازداشتن» و «ابزار مصونیت» گرفته‏اند. برای مثال اگر برای نجات غریق طنابی به درون آب افکنیم، چنانچه او طناب را بگیرد و نجات می‌یابد، گویند که این طناب برای او «عصمت» بود. برخی از مفسران، آیة شریفة «وَاعتَصِموا بِحبلِ‏اللهِ جمیعاً ولاتَفرّقوُا» (آل‌عمران: 103) را به همین معنا تفسیرکرده‏اند؛ یعنی ریسمان الهی را «عصمت» خویش قرار دهید.5 از امیرمؤمنان(ع) نیز چنین نقل شده است: «تقوا عصمت (نگاه‌دارندة) تو در زندگانی است.»6 این معنای عصمت دربردارندة دو نکته است: الف) کمک به دیگری از طریق ارائة ابزار حفاظتی لازم، ب) استفادة حفاظت‌شونده از ابزار ارائه‌شده به اختیار خود.
 
در تعریف اصطلاحی عصمت نیز آمده است: «عصمت لطفی [از ناحیة پروردگار] است که هر که را شامل شود از خطا بازمی‌دارد، اما نه به صورت جبری؛ زیرا اگر جبری باشد برای معصوم پاداشی دربر نخواهد داشت.»7
 
فیلسوفان مشهور و برخی متکلمان گفته‏اند: عصمت ملکه‌ای نفسانی (یعنی صفتی راسخ و پایدار) است که انسان را از ارتکاب گناه بازمی‏دارد؛ هرچند قدرت انجام آن را از او سلب نمی‏کند.8 براین‌اساس عصمت مستند به اختیار آدمی است، اما به امداد الهی هم نیاز دارد و بدون آن تحقق‌پذیر نیست.
 
تـوبه

 توبه در لغت به معنای بازگشت، توجه و التفات است. در بن‌مایة این واژه بازگشت از گناه نهفته نیست، بلکه واژة مزبور، هرگونه بازگشت و توجه به خدا را که همراه با اعتراف به ناتوانی خود از به جای آوردن حق بندگی است، دربرمی‌گیرد. بنابراین توبه به لحاظ معنایی، دلالتی بر گناهکار بودن فاعل ندارد.
 
استـغفار
 

استـغفار از مادة «غفر» مشتق شده است. غفر در لغت به معنای پرده‌افکنی روی چیزی و پوشاندن و پنهان کردن است. در التحقیق به نقل از التهذیب آمده است: «اصل معنای
 
غفر، پوشاندن و پرده انداختن است.»9 کلاه را نیز مِغْفَر گفته‏اند؛ زیرا سر را می‏پوشاند و محافظت می‌کند. بنابراین غفر در اصل به معنای بخشیدن و آمرزیدن و امثال آنها نیست و اگر در این معانی به کار می‏رود، از باب مجاز و استعاره است. این معنا شواهدی نیز در قرآن دارد. برای نمونه خداوند می‌فرماید: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ» (فتح: 1و2). در این آیه، علت پیروز گرداندن پیامبر(ص)، ایجاد نوعی پوشش برای پیامبر(ص) قلمداد شده است؛ زیرا پیروزی یادشده می‏توانست سبب دفع شر کافران و تأمین امنیت پیامبر(ص) شود.10
 
امام رضا(ع) در روایتی می‏فرماید:

 
در نظر مشرکان عرب، هیچ‌کس گناهکارتر از رسول خدا و گناهش عظیم‏تر از او نبود؛ برای اینکه آنها 360 بت داشتند و پیامبر(ص) همة آنها را از خدایی انداخت و مردم را به توحید و اخلاص فراخواند. این در نظر آنها بسیار سنگین و عظیم بود [و گفتند:] آیا آن همه خدا را یکی کرده؟ این بسیار شگفت‏آور است. بزرگانشان برای تحریک مردم به راه افتادند که برخیزید و از خدایان دفاع کنید که این وظیفه‏ای است مهم. ما چنین چیزی را در هیچ کیشی نشنیده‏ایم! این جز سخنی خودساخته نیست. (ص: 5-7)
 
بر این اساس وقتی خدای سبحان، مکه را برای پیامبرش فتح کرد، فرمود: «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً»؛ یعنی این فتح آشکار را برایت کردیم تا دیگر درصدد آزارت برنیایند و چنین نیز شد. پس از فتح مکه، عده‏ای مسلمان شدند و برخی از مکه فرار کردند و کسانی که ماندند، توان انکار توحید نداشتند و با دعوت مردم آن را پذیرفتند (هرچند در ظاهر). پس با فتح مکه، گناهانی که رسول خدا نزد مشرکان مکه داشت، بخشیده شد؛ یعنی دیگر نتوانستند دست از پا خطا کنند.11
 
بر اساس آنچه گذشت روشن می‌شود که استغفار در حقیقت به معنای طلب پوشاندن، پنهان‌کردن و از بین‌بردن تبعات و آثار نامطلوب چیزی است؛ هرچند آن چیز به‌خودی‌خود گناه و نافرمانی خداوند نباشد.
 
راز استغفار معصومان
 
پیش از بررسی حکم و علل استغفار پیامبر(ص) و امامان(ع) دو نکته درخور توجه است:
 
الف) مسئلة عصمت از راه ادلة قطعی اثبات شده است. بنابراین اکنون نه در پی اثبات عصمت، بلکه به‌دنبال بازکاوی نسبت آن با توبه و استغفارهای صادره از پیامبر(ص) و امامان(ع) هستیم و می‌خواهیم بدانیم که آیا انتساب گناه به خود از سوی آن ذوات مقدس و توبه و استغفار آنان نافی عصمت است، یا با آن سازگاری و بلکه تلازم دارد؛
 
ب) بی‌شک شخصیت‌شناسی و رفتارشناسی آن بزرگواران، مسدودکنندة هرگونه راه حمل (به معنای ظاهری و عرفی) خطاها، عیوب و نواقصی است که ایشان در دعاها و مناجات‌ها به خود نسبت داده‌اند. به‌عبارت‌دیگر حتی اگر ادلة قاطع عصمت نیز در میان نبودند، این سخنان از آن اولیای بزرگ الهی، هرگز همانند سخنان افراد عادی فهمیدنی نیست؛ و با آنچه از شخصیت و رفتار آنان مشهودِ همگان و مورد اعتراف دوست و دشمن است، تعارض آشکار دارد. برای مثال این فرازها را که نمونه‌ای از خروار است بنگرید و با آنچه از ویژگی‌ها و اوصاف آن عزیزان مألوف و مشهور است، مقایسه کنید:
 
پیامبر(ص): «أنت الجواد وأنا البخیل. أنت الغافر وأنا المسییء.»12
 
امام متقیان حضرت علی‌بن ابی‌طالب(ع) چنین با خدا نجوا می‌کند:
 
إِلَهِی ذُنُوبِی بَذَّتِ الطَّوْدَ وَاعْتَلَتْ
 
وَصَفْحُکَ عَنْ ذَنْبِی أَجَلُّ وَ أَرْفَعُ13
 
در دعای صباح آمده است:
 
الهی قلبی محجوب ونفسی معیوب وعقلی مغلوب وهوائی غالب و طاعتی قلیل ومعصیتی کثیر ولسانی مقرّ بالذّنوب فکیف حیلتی یا ستّار العیوب ویا علّام الغیوب ویا کاشف الکروب اغفر ذنوبی کلّها بحرمة محمّد وآل محمد یا غفّار یا غفّار یا غفّار برحمتک یا ارحم الرّاحمین.14
 
امام سجّاد(ع) به پیشگاه خدا عرض می‏کند:
 
خدایا! به تو شکایت می‏کنم از نفسی که مرا بسیار به بدی‌ها وامی‏دارد و به هر خطا سبقت می‏گیرد و به معصیت تو حرص می‏ورزد و مرا در معرض خشم و غضب تو می‏افکند. ... ای آقای من! تو را می‏خوانم به زبانی که از بسیاری گناه گنگ شده است. پروردگارا! با تو راز و نیاز می‏کنم با دلی که از فراوانیِ جرم و خطا به وادی هلاکت درافتاده است. ... ای مولای من! آن‌گاه که به گناهان خود می‏نگرم، سخت بیمناک می‏شوم. پروردگارا گناهان بی‏شمار بر من چیره شده و زبان مرا از عرض معذرت بسته است. دیگر عذری ندارم که به پیشگاه تو آورم و بهانه‏ای برایم نمانده که آن را بازگویم و از کردة خود پوزش طلبم.
 
آنچه گفته آمد و صدها نمونة مشابه و شدیدتر، در کاربست متعارف هیچ تناسبی با شخصیت این عزیزان ندارند و از معنایی ژرف‌تر حکایت می‌کنند. پس این توبه‌ها و استغفارها چگونه توجیه‌پذیرند؟
 
1. عبادت ذاتی
 
استغفار از مصادیق بارز بزرگداشت خدا، زیباترین جلوة خضوع و خشوع، اظهار تذلل و خواری و اعتراف به قصور و تقصیر بنده‏ای بی‌نهایت کوچک، در برابر آفریدگاری بی‏نهایت بزرگ است. استغفار دائمی، از نشانه‌های ایمان و تقوا، شرط بندگی، گشایندة درهای رحمت الهی و یکی از بهترین موجبات تقرب و وصال معبود است. در نگاه قرآن، توبه و استغفار از عبادات بزرگ به شمار می‌آیند. برخی از آیات قرآن در این‌باره بدین شرح‌اند:
 
الف) قرآن در فراخوانی فراگیر، همة مؤمنان را به توبه دعوت کرده است: «ای مؤمنان! همه با هم به درگاه خدا توبه کنید؛ باشد که رستگار شوید.»(نور: 31)؛
 
ب) «خداوند دوستدار توبه‌کنندگان و پاکیزگی‌پیشگان است.»(بقره: 222).
 
ج) در نگاه قرآن، استغفار سحرگاهی عمل مداوم شب زنده‏داران و مؤمنان است: «آنان شکیبایند و راست‌گو؛ همواره اطاعت پیشه‏اند و انفاقگر و سحرگاهان به استغفار می‏پردازند.» (آل‌عمران: 17). قرآن در جای دیگر مؤمنان حقیقی را چنین معرفی می‏فرماید: «شبانگاه اندکی می‏آرَمَند و سحرگاهان به استغفار می‏پردازند» (ذاریات: 17 و 18).
 
رسول گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: «بهترین دعاها استغفار است.»15 امام صادق(ع) نیز می‌فرماید: «استغفار و گفتن لا إله إلّا اللّه، بهترین عبادت است».16
 
از آنچه گذشت، روشن می‏شود که در نگاه قرآن، استغفار عبادتی است که همة مؤمنان، به آن دعوت شده‏اند. ازاین‌رو شایسته است که اولیای الهی، پیش، بیش و بهتر از همه، این دعوت الهی را لبیک گویند و در همة حالات خود، بر توبه و استغفار مداومت ورزند تا به این وسیله، به فیض تقرب هرچه بیشتر در درگاه الهی دست یابند. بنابراین توبه، خود عبادتی مستقل و اطاعت از فرمان و فراخوان الهی و وسیلة ارتقا و تقرب بیشتر به درگاه ربوبی است.
 
2. توبه از توسل به اسباب
 
همان‌گونه که برای گناه مراتبی است، برای توبه نیز مراتب و درجاتی است متناسب با عاملان آن. هر کس به تناسب گناه خویش استغفار می‌کند؛ یعنی همان عملی که برای گروهی (مقامات پایین) گناهی به شمار نمی‌آید، برای گروه دیگر گناه قلمداد می‌شود. استغفار گنهکاران از گناه، و توبة اهل سلوک، از پرداختن به غیر خدا و توجه به غیر ذات حق‌تعالی است.
 
توبه و استغفار اولیای الهی، مرتبه‏ای بالاتر از اینها دارد. توبة آنان گاه از این است که بدون فرمان یا اذن ویژة خدا توجه به وسایط فیض داشته باشند. حضرت یوسف(ع) وقتی بدون فرمان خدا، کسی را واسطه قرار داد تا بی‌گناهی خود را به گوش حاکم مصر برساند، خود را گناهکار محسوب داشت و با تضرع دست به توبه برداشت؛ چراکه این کار با شأن حضرت یوسف و توحید ناب افعالی ناسازگار بود.
 
3. استغفار از اشتغال به مباحات
 
صاحب کتاب کشف الغمة می‌نویسد: دل‌های انبیا و ائمه(ع) سرشار از یاد خدا بود و ایشان متوجه بارگاه ربوبی بوده‌اند؛ اما اگر از این مرتبة عالی و رفیع، به سبب اشتغال به خوردن، آشامیدن، روابط زناشویی یا حل و فصل مسائل اجتماعی و دیگر مباحات تنزل می‌کردند، آن رفتار را برای خویش گناه می‌شمردند و از آن استغفار می‌کردند. از این‌روست که پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «حَسَنَاتُ الَابرارِ سَیّئاتُ المُقَربِین.»17
 
4. توبه از قصور ذاتی
 
ایمان، معرفت و عبادت‌های انسان از خود او نیست و آنچه وی از نعمت‌های مادی و معنوی دارد، از الطاف خداوند است: «وما کان لِنفسٍ أن تُؤمِنَ إلّا بِاذن الله» (یوسف: 100).
 
در نگاه توحیدی منشأ همة خوبی‌ها خداوند است: «ومَا أَصَابَک مِن حَسَنةٍ فَمِنَ اللهِ ومَا أَصَابَک مِن سَیِئَةٍ فَمِنْ نَفسِک» (نساء: 79). خداوند خطاب به پیامبر(ص) می‌فرماید: «ألم یَجِدْکَ یتیماً فَاوَی وَوَجَدَک ضَالاًّ فَهَدَی» (ضحی: 6-7) و نیز می‌فرماید: «مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکتابُ وَلا الإیمانُ» (شورا: 52)؛ اگر هدایت و وحی خدا نبود، چیزی از ایمان و کتاب نمی‌دانستی. پس معصوم هر آنچه که دارد از سوی خداست و به‌خودی‌خود چیزی ندارد.
 
راه دستیابی به کمال نیز همین است که انسان به نواقص خویش پی ببرد و نیاز خود را به خداوند دریابد. پس آن‌گاه که به قدرت لایزال الهی و نادانی و ناتوانی خویش اذعان کند، خداوند به او توان می‌بخشد و دانایی بیشتری به او عطا می‌کند. معصوم(ع) هنگامی که مشاهده می‌کند از خود چیزی ندارد و هرچه دارد از خداست و همة وجود خویش را نیاز می‌بیند، زبان به استغفار می‌گشاید.18
 
5. توبه از نقصان ذاتی عمل

 
عبادت هرکس به اندازة معرفت اوست و اکتناه ذات خداوند جز برای خداوند مقدر نیست: «لایُدْرِکُهُ بُعْدُ الهِمَمِ ولایَنَالُهُ غَوْصُ الفِطَن.»19 بنابراین امامان معصوم(ع) با شناختی که از حق‌تعالی دارند، درک می‌کنند که حق بندگی او برای احدی مقدور نیست. ازاین‌رو آنان وقتی به اعمال خویش می‌نگرند، با همة خوبی‌های آن اعمال، آنها را در برابر عظمت بی‏نهایتِ الهی و حق ربوبیت و الوهیت او، بسیار ناچیز و مایة سرافکندگی و شرمندگی می‏بینند.
 
در ادبیات منظوم حکایتی آمده که مضمونش بدین قرار است: عربی بادیه‌نشین در کویری خشک و سوزان و در خشکسالی، با تنگدستی روزگار می‌گذراند. روزی خواست برای عرض حاجت نزد سلطان برود. با خود اندیشید که چه هدیه‏ای به پیشگاه سلطان ببرد؛ اما هیچ در بساط نداشت. از قضا در مسیر حرکت به سوی شهر، اندکی باران بارید و آبی گل‌آلود در گودالی جمع شد. او با خوشحالی تمام مقدار آب را ـ که مایة حیات بود و بزرگ‏ترین و مطلوب‏ترین هدیه به نظر می‏آمد ـ در سبویش ریخت و با زحمت بسیار با خود حمل کرد تا نزد سلطان ببرد. شاه او را مورد تفقد قرار داد و از هدیه‌اش به غایت تقدیر کرد. او نخست متوجه قضیه نشد؛ اما پس از آنکه آن همه فرّ و شکوه را نگریست و همه جا را پر از آب زلال و گوارا و نوشیدنی‏های رنگارنگ یافت، از آوردة خود سخت شرمسار و سرافکنده شد.20
 
به فرمودة پیامبر اکرم(ص) یک عبادت امام علی(ع) در نبرد خندق، به‌تنهایی برتر از عبادت ثقلین است؛ اما احساس امام علی‏(ع) در پیشگاه خداوند، با همین عبادتی که همه خلایق در حسرت آن‌اند، چگونه است؟ او همة اعمال و عبادات خود را در برابر عظمت و جمال و جلال مطلق الهی، چنان کوچک و ناچیز می‏بیند که از شرم سر به زیر می‏افکند و جز اعتراف به قصور و تقصیر چاره‌ای نمی‌بیند. تازه آنچه بوده هم به لطف و عنایت او، و همه از او بوده است.
 
هم عرب ما هم سبو ما هم مَلِک
 
جمله ما یوفَک عَنه مَن اُفِک21

این یکی از عالی‏ترین مراتب عبودیت مطلقه و فنای فی اللّه است و تنها از کسی برمی‌آید که به ژرفای توحید و خداشناسی و عرفانی عمیق دست یافته است. چنین کسی مقام معبود را می‏نگرد که در برابرش، همه چیز رنگ می‏بازد و چیزی به شمار نمی ‏آید.
 
بنده همان به که ز تقصیر خویش
 
عذر به درگاه خدا آورد
 
ور نه سزاوار خداوندیش
 
کس نتواند که بجا آورد
 
6. استغفار از قصور در مراتب پیشین
 
چنان‌که گذشت، عبادت هیچ‌کس شایستة خداوند نیست، بلکه هر کس به اندازة امکانات معرفتی خویش در این مسیر می‌کوشد. با این حال اگرچه انسان‌ها در ترک عبودیتِ بیش از معرفت خویش معذورند، معصومان همیشه مضطرب‌اند که مبادا در همان بخش معذور نیز کوتاهی کنند؛ لذا هرچه از لحاظ معرفتی در مرتبة بالاتری قرار می‌گیرند، از قصوری که چه‌بسا در مرتبة پیشین و مراحل فروتر رخ داده باشد، استغفار می‌کنند و با توجه به اینکه معرفت الهی نامتناهی است و از سویی هر لحظه معرفت آنان نسبت به خدا افزایش می‌یابد، لذا استغفار آنان نیز دایمی است.22
 
برخی نیز احتمال می‌دهند که چون معصومان پیوسته در ترقی به مراتب قرب و معرفت و یقین بوده‌اند و شاید این حرکت قربی و حبی در روز، هفتاد مرحله و درجه و یا بیشتر بوده است، وقتی به درجه‌ای می‌رسیدند، از درجة گذشته استغفار می‌کردند؛ گرچه آن درجات پیشین نیز بالاتر از متمنیات بزرگ‌ترین عارفان دیگر بوده است.23 بر اساس این احتمال، نه‌تنها ترس از قصور عملی، بلکه صرف قصور رتبی نیز از عوامل مؤثر در استغفار معصومان است.
 
به عقیدة امام خمینی(ره)، اساساً لازمة پیمودن مدارج سلوک و گذر از رتبة فروتر به مرتبة فراتر، گونه‌ای از مغفرت است و استغفار و استمداد غفران الهی برای سالک، امری است گریزناپذیر:
 
استغفار فقط منحصر به گناه منافی عصمت نیست؛ و «مغفرت» و «ذنب» به اصطلاح عرف عام نیست... زیرا از لوازم سلوک معنوی و عبور از مدارج و رسیدن به اوج کمال انسانی غفران ذنوب لازمة مقامات و مدارج است؛ زیرا که هر موجودی در این عالم است ولیدة همین نشئة ملکیه و مادة جسمانی است و دارای تمام شئون ملکی حیوانی و بشری و انسانی است؛ بعضی بالقوه و بعضی بالفعل. پس اگر بخواهد از این عالم به عالم دیگر و از آنجا به مقام قرب مطلق سفر کند، باید مدارج را طی کند و از منازل متوسط کوچ نماید؛ و به هر مرتبه‌ای که رسد، در آن مرتبه مغفور شود ذنوب مرتبة سابقه، تا در تحت تجلیات ذاتیة احدیه تمام ذنوب مغفور گردد، و ذنب وجودی که مبدأ و منشأ تمام ذنوب است، در ظل کبریای احدی مستور گردد و این غایت عروج کمال موجود است؛ و در این مقام موت و فنای تام دست دهد. لهذا وقتی آیة شریفة «إذا جَاءَ نَصرُاللهِ والفَتحُ» (نصر: 1) نازل شد، رسول اکرم(ص) فرمودند: این سوره خبر موت من است. والله العالم.24
پی‌نوشت‌ها: 
1. ر.ک: سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، امام شناسی، ج1-3؛ احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان(ع)؛ حمیدرضا شاکرین، عصمت.
 
2. ر.ک: احمد الکاتب، تطور الفکر السیاسی الشیعی، ص 24 و 81 و عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی،‌ ص 279.
 
3. ابوالحسین احمدبن زکریا ابن‌فارس، معجم مقائیس اللغة، ج 4، ص 331 و ابوالفضل محمد‌بن مکرم ابن‌منظور، لسان العرب، ج 12، ص 241.
 
4. فضل‌بن حسن طبرسى، مجمع البیان، تحقیق لجنة من المحققین، ج 3، ص 226 و على بحرانى، منار الهدى فى النص على الامامة الائمة الأثنى عشر(ع)، ص101.
 
5. محمدبن محمد نعمان مفید، اوائل المقالات، ص 66 - 67.
 
6. عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، تصحیح میرجلال‌الدین محدث ارموى، ج 2، ص 206 و 509.
 
7. «العصمة لطف یمنع من اختص به من الخطاء ولا یمنعه على وجه القهر والّا لم یکن المعصوم مثاباً»؛ خواجه نصیرالدین طوسى، نقد المحصل، ص 369.
 
8. ر.ک: سعدالدین تفتازانى، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، ج 4، ص 312؛ جعفر سبحانی، الالهیات علی ضوء الکتاب و السنه و العقل، ج 3، ص 161؛ محمدهادی معرفت، تنزیه الانبیاء، ص 19؛ فیاض لاهیجی، گوهر مراد، تصحیح زین‌العابدین قربانی، ص 379؛ احمدحسین شریفى، همان، ص 29.
 
9. حسن مصطفوى، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7 ، ص241.
 
10. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ج 18، ص 253 و 271؛ نیز ر.ک: محمدهادى معرفت، همان، ص 172ـ179.
 
11. ر.ک: فضل‌بن حسن طبرسی، همان، ج 9 - 10، ص 142 – 143؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، همان، ج 18، ص 253 - 254 و سیدمرتضی عسکری، عقائد الاسلام من القرآن الکریم، ج 1، ص 270.
 
12. ابراهیم بن علی کفعمی، المصباح المنیر، ص 286.
 
13. اى خدا گناهان من از کوه‌هاى بلند افزون‏تر و بالاتر است و عفو و بخشش تو از گناه من بسى بزرگ‌تر و بلندتر است. شیخ‌عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات منظومه امیر المؤمنین(ع)، منقول از صحیفه علویه.
 
14. معبودا دلم در پرده است و نفسم معیوب و عقلم مغلوب و هواى نفسم غالب و طاعت و بندگیم اندک و گناه و نافرمانیم بسیار و زبانم به گناهان اقرار دارد. پس چگونه چاره سازم؟ اى پوشاننده عیب‌ها و اى داناى غیب‌ها و اى برطرف‌کننده اندوه‌ها، تمامى گناهان مرا به احترام محمّد و آل محمّد ببخش و بیامرز اى بخشاینده، اى بخشاینده، اى بخشاینده به رحمت خویش اى بخشنده‏ترین بخشندگان.
 
15. محمدحسین بن محمدنصیر نائیجی نوری، آداب راز و نیاز به درگاه بی‌نیاز، ج 1، ص 361.
 
16. محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج 4، ص 380.
 
17. علی‌بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج3، ص63-64.
 
18. محمدتقی مصباح، نجوای عاشقانه با مناجات شعبانیه، ص71-73.
 
19. نهج البلاغه، خطبه1.
 
20. ر.ک: جلال‌الدین محمد مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 111-144.
 
21. همان، ص 144.
 
22. عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج3، ص267.
 
23. محمدحسین بن محمدنصیر نائیجی نوری، همان، ص436-437.
 
24. روح‌الله خمینی، چهل حدیث، ص343.

 منبع: فارس
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.