حوزه تئاتر گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ هنرمند بودن و به مقام هنری رسیدن بی تردید جایگاهی است كه فقط با اشتغال در یك حوزه مشخص بدست نمی آید و در واقع نمی توان هر كسی را كه به نحوی در حرفه ای اشتغال دارد را بعنوان هنرمند واقعی قلمداد كرد. معیار و ملاك سنجش عیار هر هنرمند و ماندگاری او به فاكتورهای گوناگونی بستگی دارد كه می توان در این خصوص به تاثیرگذاری روی اندیشه مخاطب و حركت با جریانات روز جامعه و دغدغه مندی درست و همچنین تربیت و آموزش در زمینه مورد نظر اشاره كرد.در شكل بسیار ایده آل و والای این چنین حضوری این هنر است كه اعتبار و ارزش خود را از شخصی می گیرد كه از آن به نحوی درست بهره برد و اثری جاودان و فراموش ناشدنی از خود به جای گذاشته است .امروز یكی از تلخ ترین روزها برای اهالی تئاتر و هنر كشور است كه بدون هیچ تردیدی فقدان او در جامعه هنری ما احساس می شود .صبح 22 تیر ماه بود كه خبری منتشر شد تا شاگردان بسیاری را در سوگ استاد بنشاند .حمید سمندریان استاد برجسته حوزه نمایش بود كه هنرمندان بسیاری از نسل های مختلف از تجربیات گرانبهای او بهره برده بودند و هنوز هم حضور بازیگران برجسته بسیاری مدیون زحمات و تلاش های این استاد گرانقدر است و باید گفت كه اگرچه حمید سمندریان در میان جامعه هنری نیست اما نتیجه تربیت ها و آموزش های او باعث سازندگی در نسل هایی شده كه امروز در عرصه بازیگری خوش می درخشند.
حمید سمندریان در ۹ اردیبهشت سال ۱۳۱۰ در تهران زاده شد. فعالیت تئاتریش را حین تحصیل در دورهٔ متوسطه آغاز کرد. او در کلاسهای تئاتر و هنرپیشگی حسین خیرخواه، شباویز و نصرت کریمی شرکت کردهاست که زیر نظر عبدالحسین نوشین اداره میشد. سمندریان همچنین ویلون مینواخت و از شاگردان محمود ذوالفنون، برادر بزرگتر جلال ذوالفنون بود.
حمید سمندریان یکی از بزرگترین کارگردانهای تئاتر ایران بود اما شاید کمتر کسی بداند کارگردانهایی همچون بهرام بیضایی، عباس کیارستمی و ابراهیم حاتمیکیا به او پیشنهاد بازیگری داده بودند.
مردی که او را به عنوان پدر تئاتر ایران میشناسیم اما این کارگردان سرشناس تئاتر به بازیگری هم علاقهمند بود، هنری که هرگز آن را تجربه نکرد.سمندریان استاد بازیگری بود اما شاید کمتر کسی بداند که او گاهی به بازیگران خودش حسادت میکرد.
سمندریان در کتاب «این صحنه خانه من است»، درباره علاقهاش به بازیگری میگوید: «علاقهی من اول به بازیگری بود و برای ورود به تئاتر نیز از بازیگری شروع کردم. قبل از اینکه به دیدن تئاترهای تهران و لالهزار بروم، در مراسم و میهمانیها و عروسیها با دیدن برنامههای مطربهای روحوضی با بازیگری آشنا شدم، چون برایم دنیایی پرتنوع به وجود میآورد؛ جو عروسی و سازهایی مثل ویولون و تاز و تنبور... دیدن آن سازها برای گرایش به موسیقی نیز در من علاقه به وجود میآورد، پس اصلا قبل از اینکه بدانم در دنیا کارگردانی وجود دارد، با بازیگری آشنا شدم.»
سمندریان پروژههای ناکام زیادی در تئاتر داشت اما او به جز تئاتر کارهای نیمه تمام دیگری هم داشت که در توصیف آن میگوید: «دوست دارم اطلاع و شناخت بیشتری از رازهای طبیعت داشته باشم، من خیلی طبیعت را دوست دارم. دوست دارم بدانم آخرین دیوار روزگار کجاست. دوست دارم بدانم وقتی ما نیستیم، چه خواهد شد. دوست دارم خوم را در نیستی خودم بیابم! آیا صرف نظر از اعتقاد مذهبی و تنها از روی تعلق این سوال برای شما پیش نمیآید که بگویید آیا من بعدها هستم و یا اینکه این من هستم که تغییر شکل دادهام؟ آیا وقتی این حالت را از دست بدهید، تمام درک خودتان را هم از دست میدهید؟ سوالهای بسیاری وجود دارد که ذهنم را مشغول میکند و این همان چیزی است که در عرفا، شعرا، درامنویسان و داستاننویسان بزرگ دیدم، در شکسپیر، تولستوی، داستایوفسکی، ساموئل بکت و...دیدهام.»
حمید سمندریان ساعت 12 ظهر روز 9 اردیبهشت 1310 در تهران در خیابان مولوی متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی را در محله حسنآباد، خیابان سپه سپهری کرد. در حین تحصیل در دوره متوسطه در کلاسهای تئاتر و هنرپیشگی استادان حسین خیرخواه و صادق شباویز شرکت جست و همزمان نواختن ویولون را نزد استاد ذوالفنون آغاز کرد.
سال 1332 به آلمان سفر کرد و تحصیلات آکادمیک خود را در کنسرواتوار عالی موسیقی و هنرهای نمایشی هامبورگ تحت تعلیم یکی از برجستهترین اساتید تئاتر اروپا ادوارد مارکس آغاز کرد. اواخر دهه 30 به دعوت وزارت فرهنگ و هنر به ایران بازگشت و همزمان فعالیتهای تئاتر و تدریس خود را آغاز کرد.
او در طول سالهای فعالیتاش نمایشهایی همچون «دوزخ» اثر سارتر، «اشباح» اثر ایبسن، «مردههای بی کفن و دفن» اثر سارتر، «باغ وحش شیشهای» اثر تنسی ویلیامز، «آندورا» اثر ماکس فریش، «نگاهی از پل» اثر آرتور میلر، «کرگدن» اثر یونسکو، «مرغ دریایی» اثر چخوف، «ملاقات بانوی سالخورده»، «بازی استریندبرگ»، «فیزیکدانها»،«ازدواج آقای میسیسیپی» از نوشتههای دورنمات و ... را به صحنه برد.
سمندریان بارها و بارها تمرین نمایش «گالیله» اثر برشت را آغاز کرد و همواره میگفت این نمایش وصیتنامه هنریاش خواهد بود اما هرگز فرصت اجرای این اثر را پیدا نکرد و این آرزو که از سال 1360 دغدغه او بود، ناکام ماند.
حمید سمندریان نویسنده، مترجم و استاد شاخص تئاتر ایران که از بیماری سرطان کبد رنج میبرد، حدود ساعت ۵ صبح روز پنجشنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۹۱ در سن ۸۱ سالگی به علت عوارض ناشی از بیماری سرطان کبد در منزل خود درگذشت. این اتفاق در حالی افتاد که همراهان و شاگردان همیشگیاش تصمیم گرفته بودند برای بهتر شدن حال استادشان، بار دیگر اجرای نمایش «بازی استریندبرگ» را که او سالها پیش به صحنه برده بود با همان بازیگران قبلی یعنی هما روستا، رضا کیانیان و احمد ساعتچیان پاییز امسال به صحنه ببرند و حتی بخشی از تمرینات اولیهٔ این نمایش نیز در منزل شخصی او آغاز شده بود.
رضا کیانیان در متنی که در سوگ حمید سمندریان منتشر کرده، بر عشق پاک و تمام نشدنی او به تئاتر تاکید کرده است.
رضا کیانیان نوشته است:
«حامد مهربانم
راست میگی دلم گرفت و بارانی شد.. با ابرهای سیاه آمیخت.. اما به مرگ او حسودی کردم
با آبرو رفت
کم درد کشید و رفت
کسی آرزوی مرگش را نکرد و رفت
شیمیدرمانی نکرد و رفت
آلزایمر نگرفت و رفت
تا دو هفته قبل از رفتنش نمایشهای روی صحنه را میدید
هنوز از شوق تئاتر لبریز بود.
با اشتیاق «بازی استریند برگ» را تحلیل میکرد.. یک تحلیل امروزی و متفاوت با اجراهای قبلی.
همین دو هفته آخر که بیشتر خواب بود یا خودش را به خواب میزد تا صحبتی از تئاتر میشد مینشست و با اشتیاقی که فقط برای یک آدم سالم تعریف میشود داد سخن میداد.
و به من که قرار بود نقش «ادگار» را در همین نمایش بازی کنم، میگفت اگر گاهی «ادگار» به جایی که ما نمیدانیم کجاست خیره میشود...... به مرگ خیره شده است بعد میخندید و میگفت اگر زنده موندم بیشتر حرف میزنیم. هم میدانست دارد میمیرد و هم به مرگ لبخند میزد.»
انتهای پیام/