به نام خداوند رحمتگر مهربان | بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ | |
(باز آن مرد عالم) گفت به تو نگفتم تو هرگز توانائي نداري با من صبر كني؟! | قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِي صَبْرًا | |
(موسي) گفت اگر بعد از اين از تو درباره چيزي سؤ ال كنم ديگر با من مصاحبت نكن، چرا كه از ناحيه من ديگر معذور خواهي بود! | قَالَ إِن سَأَلْتُكَ عَن شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّي عُذْرًا | |
باز
به راه خود ادامه دادند، تا به قريهاي رسيدند، از آنها خواستند كه به
آنها غذا دهند، ولي آنها از مهمان كردنشان خودداري نمودند (با اينحال) آنها
در آنجا ديواري يافتند كه ميخواست فرود آيد، (آن مرد عالم) آنرا برپا
داشت، (موسي) گفت (لااقل) ميخواستي در مقابل اين كار اجرتي بگيري؟! | فَانطَلَقَا
حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا
أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنقَضَّ
فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا | |
او گفت اينك وقت جدائي من و تو فرا رسيده است، اما به زودي سر آنچه را كه نتوانستي در برابر آن صبر كني براي تو بازگو ميكنم. | قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا | |
اما
آن كشتي متعلق به گروهي از مستمندان بود كه با آن در دريا كار ميكردند و
من خواستم آنرا معيوب كنم (چرا كه) پشت سر آنها پادشاهي ستمگر بود كه هر
كشتي را از روي غصب ميگرفت. | أَمَّا
السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ
فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ
سَفِينَةٍ غَصْبًا | |
و اما آن نوجوان پدر و مادرش با ايمان بودند، ما نخواستيم او آنها را به طغيان و كفر وادارد. | وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا | |
ما اراده كرديم كه پروردگارشان فرزند پاكتر و پرمحبت تري بجاي او به آنها بدهد. | فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا | |
و
اما آن ديوار متعلق به دو نوجوان يتيم در آن شهر بود، و زير آن گنجي متعلق
به آنها وجود داشت و پدرشان مرد صالحي بود، پروردگار تو ميخواست آنها به
حد بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج كنند، اين رحمتي از پروردگارت بود، من
به دستور خود اين كار را نكردم، و اين بود سر كارهائي كه توانائي شكيبائي
در برابر آنها نداشتي! | وَأَمَّا
الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ
تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ
أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن
رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع
عَّلَيْهِ صَبْرًا | |
و از تو در باره «ذو القرنين» سؤ ال ميكنند، بگو به زودي گوشهاي از سرگذشت او را براي شما بازگو خواهم كرد. | وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا | |
ما به او در روي زمين قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش نهاديم. | إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا | |
او از اين اسباب پيروي (و استفاده) كرد. | فَأَتْبَعَ سَبَبًا | |
تا
به غروبگاه آفتاب رسيد (در آنجا) احساس كرد كه خورشيد در چشمه (يا دريا) ي
- تيره و گل آلودي فرو ميرود، و در آنجا قومي را يافت، ما گفتيم اي ذو
القرنين! آيا ميخواهي مجازات كني و يا پاداش نيكوئي را در باره آنها
انتخاب نمائي ؟ | حَتَّى
إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ
وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن
تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا | |
گفت
اما كساني كه ستم كردهاند آنها را مجازات خواهيم كرد سپس، به سوي
پروردگارشان باز ميگردند و خدا آنها را مجازات شديدي خواهد نمود. | قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا | |
و اما كسي كه ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد پاداش نيكو خواهد داشت، و ما دستور آساني به او خواهيم داد. | وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا | |
سپس (بار ديگر) از اسبابي كه در اختيار داشت بهره گرفت. | ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا | |
تا به خاستگاه خورشيد رسيد (در آنجا) مشاهده كرد كه خورشيد بر جمعيتي طلوع ميكند كه جز آفتاب براي آنها پوششي قرار نداده بوديم. | حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا | |
(آري) اين چنين بود (كار ذو القرنين) و ما به خوبي از امكاناتي كه نزد او بود آگاه بوديم. | كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا | |
(باز) از اسباب مهمي (كه در اختيار داشت) استفاده كرد. | ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا | |
(و همچنان به راه خود ادامه داد) تا به ميان دو كوه رسيد، و در آنجا گروهي غير از آن دو را يافت كه هيچ سخني را نميفهميدند! | حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا | |
(آن
گروه به او) گفتند اي ذو القرنين ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد
ميكنند آيا ممكن است ما هزينهاي براي تو قرار دهيم كه ميان ما و آنها سدي
ايجاد كني ؟ | قَالُوا
يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي
الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا
وَبَيْنَهُمْ سَدًّا | |
(ذو
القرنين) گفت: آنچه را خدا در اختيار من گذارده بهتر است (از آنچه شما
پيشنهاد ميكنيد) مرا با نيروئي ياري كنيد، تا ميان شما و آنها سد محكمي
ايجاد كنم. | قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا | |
قطعات
بزرگ آهن براي من بياوريد (و آنها را به روي هم چيند) تا كاملا ميان دو
كوه را پوشانيد، سپس گفت (آتش در اطراف آن بيافروزيد و) در آتش بدميد،
(آنها دميدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته كرد، گفت (اكنون) مس ذوب شده
براي من بياوريد تا به روي آن بريزم. | آتُونِي
زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ
انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ
قِطْرًا | |
(سرانجام آنچنان سد نيرومندي ساخت) كه آنها قادر نبودند از آن بالا روند و نميتوانستند نقبي در آن ايجاد كنند. | فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا | |
گفت اين از رحمت پروردگار من است اما هنگامي كه وعده پروردگارم فرا رسد آنرا در هم ميكوبد و وعده پروردگارم حق است. | قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاء وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا | |
در
آن روز (كه جهان پايان ميگيرد) ما آنها را چنان رها ميكنيم كه درهم موج
ميزنند و در صور دميده ميشود و ما همه را جمع ميكنيم. | وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا | |
در آن روز جهنم را به كافران عرضه ميداريم | وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِّلْكَافِرِينَ عَرْضًا | |
همانها كه چشمهايشان در پرده بود و به ياد من نيفتادند، و قدرت شنوائي نداشتند! | الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاء عَن ذِكْرِي وَكَانُوا لَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعًا | |
آيا كافران گمان كردند ميتوانند بندگان مرا به جاي من اولياي خود انتخاب كنند. ما براي كافران جهنم را منزلگاه قرار داديم. | أَفَحَسِبَ
الَّذِينَ كَفَرُوا أَن يَتَّخِذُوا عِبَادِي مِن دُونِي أَوْلِيَاء
إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلًا | |
بگو آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در کارها، چه کساني هستند؟ | قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا | |
آنها كه تلاشهايشان در زندگي دنيا گم (و نابود) شده؛ با اينحال مي پندارند کارِ نيک انجام مي دهند! | الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا | |
آنها
كساني هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاي او كافر شدند، به همين جهت
اعمالشان حبط و نابود شد، لذا روز قيامت ميزاني براي آنها برپا نخواهيم
كرد. | أُولَئِكَ
الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ
أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا | |
اينگونه كيفر آنها دوزخ است، بخاطر آنكه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به باد استهزاء گرفتند. | ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَرُسُلِي هُزُوًا | |
اما كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاي فردوس منزلگاهشان است. | إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا | |
آنها جاودانه در آن خواهند ماند و هرگز تقاضاي نقل مكان از آنجا نميكنند. | خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا | |
بگو
اگر درياها براي (نوشتن) كلمات پروردگارم مركب شوند، درياها پايان
ميگيرند پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان يابد، هر چند همانند آن
(درياها) را به آن اضافه كنيم! | قُل
لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ
قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا | |
بگو
من فقط بشري هستم همچون شما (امتيازم اين است كه) به من وحي ميشود كه
معبود شما تنها يكي است، پس هر كس اميد لقاي پروردگارش را دارد بايد عمل
صالح انجام دهد، و كسي را در عبادت پروردگارش شريك نكند. | قُلْ
إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ
إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا
صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا | |
|
| |
اين يادي است از رحمت پروردگار تو نسبت به بندهاش زكريا. | ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا | |
در آن هنگام كه پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) خواند. | إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِيًّا | |
گفت پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله پيري تمام سرم را فرا گرفته و من هرگز در دعاي تو از اجابت محروم نميشدم. | قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا | |
و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسداري از آئين تو را نگاه ندارند) و همسرم نازا است، تو به قدرتت جانشيني به من ببخش. | وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا | |
كه وارث من و آل يعقوب باشد و او را مورد رضايتت قرار ده. | يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا | |
اي زكريا! ما تو را به فرزندي بشارت ميدهيم كه نامش يحيي است، پسري همنامش پيش از اين نبوده است. | يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا | |
گفت: پروردگارا! چگونه فرزندي براي من خواهد بود در حالي كه همسرم نازا است، و من نيز از پيري افتاده شدهام؟! | قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا | |
فرمود: اينگونه پروردگارت گفته (و اراده كرده) اين بر من آسان است من قبلا تو را آفريدم و چيزي نبودي! | قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا | |
عرض
كرد: پروردگارا! نشانهاي براي من قرار ده. گفت نشانه تو اين است كه سه
شبانه روز قدرت تكلم (با مردم) نخواهي داشت، در حالي كه زبان تو سالم است. | قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا | |
او از محراب عبادتش به سوي مردم بيرون آمد و با اشاره به آنها گفت صبح و شام (به شكرانه اين نعمت) خدا را تسبيح گوئيد. | فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا | |
اي يحيي! كتاب (خدا) را با قوت بگير، و ما فرمان نبوت (و عقل كافي) در كودكي بهاو داديم. | يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا | |
و به او رحمت و محبت از ناحيه خود بخشيديم، و پاكي (روح و عمل) و او پرهيزگار بود. | وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا | |
او نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود و جبار (و متكبر) و عصيانگر نبود. | وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا | |
و سلام بر او آن روز كه تولد يافت، و آن روز كه ميميرد، و آن روز كه زنده و برانگيخته ميشود. | وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا | |
در اين كتاب (آسماني قرآن) از مريم ياد آر، آن هنگام كه از خانواده اش جدا شد و در ناحيه شرقي قرار گرفت. | وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا | |
و
حجابي ميان خود و آنها افكند (تا خلوتگاهش از هر نظر براي عبادت آماده
باشد) در اين هنگام ما روح خود را به سوي او فرستاديم و او در شكل انساني
بيعيب و نقص بر مريم ظاهر شد. | فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا | |
او (سخت ترسيد و) گفت من به خداي رحمن از تو پناه ميبرم اگر پرهيزگار هستي. | قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّا | |
گفت من فرستاده پروردگار توام (آمدهام) تا پسر پاكيزهاي به تو ببخشم! | قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا | |
گفت چگونه ممكن است فرزندي براي من باشد در حالي كه تاكنون انساني با من تماس نداشته، و زن آلودهاي هم نبودهام؟! | قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا | |
گفت
مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است، ما
ميخواهيم او را نشانهاي براي مردم قرار دهيم و رحمتي از سوي ما باشد، و
اين امري است پايان يافته (و جاي گفتگو ندارد). | قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَّقْضِيًّا | |
سرانجام (مريم) باردار شد و او را به نقطه دوردستي برد. | فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا | |
درد وضع حمل او را به كنار تنه درخت خرمائي كشاند، (آنقدر ناراحت شد كه) گفت اي كاش پيش از اين مرده بودم و به كلي فراموش شده بودم. | فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا | |
ناگهان از طرف پائين پايش او را صدا زد كه غمگين مباش پروردگارت زير پاي تو چشمه آب (گوارائي) قرار داده است. | فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا | |
و تكاني به اين درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد. | وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا | |
از
(اين غذاي لذيذ) بخور، و از (آن آب گوارا) بنوش، و چشمت را (به اين مولود
جديد) روشن دار، و هر گاه كسي از انسانها را ديدي با اشاره بگو: من براي
خداي رحمان روزه گرفتهام و با احدي امروز سخن نميگويم (اين نوزاد خودش از
تو دفاع خواهد كرد). | فَكُلِي
وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا
فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ
إِنسِيًّا | |
(مريم) او را در آغوش گرفته به سوي قومش آمد، گفتند: اي مريم! كار بسيار عجيب و بدي انجام دادي! | فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا | |
اي خواهر هارون! نه پدر تو مرد بدي بود، و نه مادرت زن بدكارهاي! | يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا | |
(مريم) اشاره به او كرد، گفتند ما چگونه با كودكي كه در گاهواره است سخن بگوئيم؟! | فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا | |
(ناگهان عيسي زبان به سخن گشود) گفت من بنده خدايم به من كتاب (آسماني) داده و مرا پيامبر قرار داده است. | قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا | |
و مرا وجودي پر بركت قرار داده در هر كجا باشم، و مرا توصيه به نماز و زكات مادام كه زندهام كرده است. | وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا | |
و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده، و جبار و شقي قرار نداده است. | وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا | |
و سلام (خدا) بر من آن روز كه متولد شدم و آنروز كه ميميرم و آنروز كه زنده برانگيخته ميشوم. | وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا | |
اينست عيسي بن مريم، گفتار حقي كه در آن ترديد ميكنند. | ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ | |
هرگز براي خدا شايسته نبود فرزندي انتخاب كند، منزه است او، هر گاه چيزي را فرمان دهد ميگويد: موجود باش! آن هم موجود ميشود. | مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ | |
و خداوند پروردگار من و شماست، او را پرستش كنيد اينست راه راست. | وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ | |
ولي (بعد از او) گروهها از ميان پيروان او اختلاف كردند، واي به حال كافران از مشاهده روز بزرگ (رستاخيز). | فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ | |
چه گوشهاي شنوا و چه چشمهاي بينائي (در آنروز) كه نزد ما ميآيند پيدا ميكنند؟ ولي اين ستمگران امروز در گمراهي آشكارند. | أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ | |
آنها
را از روز حسرت (روز رستاخيز كه براي همه مايه تاسف است) بترسان، روزي كه
همه چيز پايان مييابد در حالي كه آنها در غفلتند و ايمان نميآورند. | وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ | |
ما زمين و تمام كساني را كه بر آن هستند به ارث ميبريم و همگي به سوي ما باز ميگردند. | إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ | |
در اين كتاب از ابراهيم ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر خدا بود. | وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا | |
هنگامي كه به پدرش گفت اي پدر! چرا چيزي را پرستش ميكني كه نميشنود و نميبيند و هيچ مشكلي را از تو حل نميكند؟! | إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَيْئًا | |
اي پدر! علم و دانشي نصيب من شده است كه نصيب تو نشده، بنابراين از من پيروي كن تا تو را به راه راست هدايت کنم. | يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا | |
اي پدر! شيطان را پرستش مكن كه شيطان نسبت به خداوند رحمن عصيانگر بود. | يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا | |
اي پدر! من از اين ميترسم كه عذابي از ناحيه خداوند رحمن به تو رسد در نتيجه از دوستان شيطان باشي! | يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا | |
گفت
اي ابراهيم آيا تو از خدايان من روي گرداني ؟ اگر (از اين كار) دست
برنداري تو را سنگسار ميكنم، از من براي مدتي طولاني دور شو! | قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْراهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا | |
(ابراهيم) گفت سلام بر تو! من به زودي برايت از پروردگارم تقاضاي عفو ميكنم چرا كه او نسبت به من مهربان است. | قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا | |
و
از شما و آنچه غير از خدا ميخوانيد كناره گيري ميكنم، و پروردگارم را
ميخوانم و اميدوارم دعايم در پيشگاه پروردگارم بيپاسخ نماند. | وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاء رَبِّي شَقِيًّا | |
هنگامي
كه از آنها و از آنچه غير خدا ميپرستيدند كناره گيري كرد ما اسحاق و
يعقوب را به او بخشيديم، و هر يك را پيامبر بزرگي قرار داديم. | فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا | |
و از رحمت خود به آنها ارزاني داشتيم و براي آنها نام نيك و مقام مقبول و برجسته (در ميان همه امتها) قرار داديم. | وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا | |
در اين كتاب (آسماني) از موسي ياد كن، كه او مخلص بود، و رسول و پيامبر والامقامي. | وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا | |
ما او را از طرف راست (كوه) طور فرا خوانديم، و او را نزديك ساختيم و با او سخن گفتيم. | وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا | |
و ما از رحمت خود برادرش هارون را كه پيامبر بود به او بخشيديم. | وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا | |
در كتاب آسماني خود از اسماعيل ياد كن كه او در وعدههايش صادق و رسول و پيامبر بزرگي بود. | وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا | |
او همواره خانواده خود را به نماز و زكات دعوت ميكرد و همواره مورد رضايت پروردگارش بود. | وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا | |
و در اين كتاب (نيز) از ادريس ياد كن، او بسيار راستگو و پيامبر بزرگي بود. | وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا | |
و ما او را به مقام بلندي رسانديم. | وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا | |
آنها
پيامبراني بودند كه خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم و
از كساني كه با نوح بر كشتي سوار كرديم، و از دودمان آنها كه هدايت كرديم و
برگزيديم، آنها كساني بودند كه وقتي آيات خداوند رحمان بر آنان خوانده
ميشد به خاك ميافتادند و سجده ميكردند، در حالي كه گريان بودند. | أُوْلَئِكَ
الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ
آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ
وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى
عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا | |
اما
بعد از آنها فرزندان ناشايستهاي روي كار آمدند كه نماز را ضايع كردند و
پيروي از شهوات نمودند و به زودي (مجازات) گمراهي خود را خواهند ديد. | فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا | |
مگر آنها كه توبه كنند، ايمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، چنين كساني داخل بهشت ميشوند و كمترين ستمي به آنها نخواهد شد. | إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا | |
باغهائي است جاوداني كه خداوند رحمان، بندگانش را به آن وعده داده است، هر چند آن را نديدهاند، وعده خدا حتما تحقق يافتني است. | جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا | |
آنها هرگز در آنجا گفتار لغو و بيهودهاي نميشنوند و جز سلام در آنجا سخني نيست و هر صبح و شام روزي آنها در بهشت مقرر است. | لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا | |
اين همان بهشتي است كه ما به ارث به بندگان پرهيزگار ميدهيم. | تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا | |
ما
جز به فرمان پروردگار تو نازل نميشويم آنچه پيش روي ما و پشت سر ما و ما
بين اين دو ميباشد همه از آن او است و پروردگارت هرگز فراموش كار نبوده (و
نيست). | وَمَا
نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا
خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا | |
همان
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد، او را پرستش
كن، و در راه عبادتش شكيبا باش، آيا مثل و مانندي براي او پيدا ميكني؟! | رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا | |
انسان ميگويد: آيا پس از مردن در آينده زنده (از قبر) بيرون خواهم آمد. | وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا | |
آيا انسان به خاطر نميآورد كه ما او را پيش از اين آفريديم در حالي كه چيزي نبود. | أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا | |
سوگند
به پروردگارت كه همه آنها را همراه با شياطين محشور ميكنيم، بعد همه را
گرداگرد جهنم در حالي كه به زانو در آمدهاند حاضر ميسازيم! | فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا | |
سپس از هر گروه و جمعيتي كساني را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركشتر بودهاند جدا ميكنيم. | ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا | |
بعد از آن ما به خوبي از كساني كه براي سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم (و آنها را پيش از ديگران مجازات خواهيم كرد). | ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا | |
و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم ميشويد، اين امري است حتمي و فرماني است قطعي از پروردگارتان!! | وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا | |
سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن رهائي ميبخشيم، و ظالمان را در حالي كه (از ضعف و ذلت) به زانو در آمدهاند در آن رها ميكنيم. | ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا | |
و
هنگامي كه آيات روشن ما بر آنها خوانده ميشود كافران به مؤ منان ميگويند
كداميك از دو گروه (ما و شما) جايگاهش بهتر و جلسات انس و مشورتش زيباتر و
بخشش او بيشتر است؟! | وَإِذَا
تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا
لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَامًا وَأَحْسَنُ
نَدِيًّا | |
اقوام بسياري را پيش از آنها نابود كرديم كه هم مال و ثروتشان از اينها بهتر بود و هم ظاهرشان آراسته تر! | وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْيًا | |
بگو
كسي كه در گمراهي است خداوند به او مهلت ميدهد تا زماني كه وعده الهي را
با چشم خود ببينند: يا عذاب اين دنيا يا عذاب آخرت. آنروز است كه خواهند
دانست چه كسي مكانش بدتر و چه كسي لشكرش ناتوان تر است؟! | قُلْ
مَن كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى
إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ
فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا | |
اما
كساني كه در راه هدايت گام نهادند خداوند بر هدايتشان ميافزايد، آثار و
اعمال صالحي كه (از انسان) باقي ميماند در پيشگاه پروردگار تو ثوابش بيشتر و
عاقبتش ارزشمندتر است. | وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا | |
آيا نديدي كسي را كه آيات ما را انكار كرد و گفت اموال و فرزندان فراواني نصيبم خواهد شد! | أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا | |
آيا او از اسرار غيب مطلع گشته، يا نزد خدا عهد و پيماني گرفته است؟ | أَاطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا | |
هرگز چنين نيست ما به زودي آنچه را او ميگويد مينويسيم، و عذاب را بر او مستمر خواهيم داشت! | كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا | |
آنچه را او ميگويد (از اموال و فرزندان) از او به ارث ميبريم و تك و تنها نزد ما خواهد آمد. | وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا | |
آنها غير از خدا معبوداني براي خود انتخاب كردند تا مايه عزتشان باشد (چه پندار خامي ؟). | وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا | |
هرگز چنين نيست، به زودي معبودها منكر عبادت آنها خواهند شد، بلكه بر ضدشان قيام ميكنند. | كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا | |
آيا نديدي كه ما شياطين را به سوي كافران فرستاديم تا آنها را شديدا تحريك كنند. | أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا | |
بنابراين در باره آنها عجله مكن ما آنها (و اعمالشان) را دقيقا شماره خواهيم كرد. | فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا | |
در آن روز كه پرهيزگاران را به سوي خداوند رحمان (و پاداشهاي او) راهنمائي ميكنيم. | يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا | |
و مجرمان را (همچون شتران تشنهكامي كه به سوي آبگاه ميروند) به جهنم ميرانيم. | وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا | |
آنها هرگز مالك شفاعت نيستند مگر كسي كه نزد خداوند رحمان عهد و پيماني دارد. | لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا | |
آنها گفتند خداوند رحمن فرزندي براي خود اختيار كرده! | وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا | |
چه سخن زشت و زنندهاي آورديد. | لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا | |
نزديك است آسمانها بخاطر اين سخن از هم متلاشي گردد، و زمين شكافته شود و كوهها به شدت فرو ريزد! | تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا | |
از اين رو كه براي خداوند رحمن فرزندي ادعا كردند. | أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا | |
و هرگز سزاوار نيست كه او فرزندي برگزيند. | وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا | |
تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند بنده اويند. | إِن كُلُّ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا | |
همه آنها را احصا كرده و دقيقا شمرده است. | لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا | |
و همگي روز رستاخيز تك و تنها نزد او حاضر ميشوند. | وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا | |
كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند خداوند رحمن محبت آنها را در دلها ميافكند. | إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا | |
ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزكاران را بوسيله آن بشارت دهي و دشمنان سرسخت را انذار كني. | فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا | |
چه بسيار اقوام (بيايمان و گنهكاري) را قبل از آنها هلاك كرديم آيا احدي از آنها را احساس ميكني يا كمترين صدائي از آنان ميشنوي. | وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا | |
|
| |
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكني. | مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى | |
فقط آنرا براي يادآوري كساني كه (از خدا) ميترسند نازل ساختيم. | إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى | |
اين قرآن از سوي كسي نازل شده كه خالق زمين و آسمانهاي بلند است. | تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى | |
او خداوندي است رحمن كه بر عرش مسلط است. | الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى | |
از آن اوست آنچه در آسمانها و زمين و ميان اين دو و در اعماق زمين وجود دارد. | لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى | |
اگر سخن آشكارا بگوئي (يا مخفي كني) او پنهانيها و حتي پنهانتر از آنرا نيز ميداند! | وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى | |
او خداوندي است كه معبودي جز او نيست و براي او نامهاي نيك است. | اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى | |
و آيا خبر موسي به تو رسيده است ؟ | وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى | |
هنگامي
كه آتشي (از دور) مشاهده كرد و به خانواده خود گفت اندكي مكث كنيد كه من
آتشي ديدم شايد شعلهاي از آن را براي شما بياورم، يا به وسيله اين آتش راه
را پيدا كنم. | إِذْ
رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا
لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى | |
هنگامي كه نزد آتش آمد ندا داده شد كه اي موسي! | فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي يَا مُوسَى | |
من پروردگار توام! كفشهايت را بيرون آر كه تو در سرزمين مقدس طوي هستي. | إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى | |
و من تو را (براي مقام رسالت) انتخاب كردم، اكنون به آنچه بر تو وحي ميشود گوش فرا ده! | وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى | |
من الله هستم، معبودي جز من نيست، مرا پرستش كن و نماز را براي ياد من به پادار. | إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي | |
رستاخيز بطور قطع خواهد آمد من ميخواهم آن را پنهان كنم تا هر كس در برابر سعي و كوشش خود جزا ببيند. | إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى | |
و هرگز نبايد افرادي كه ايمان به قيامت ندارند و از هوسهاي خويش پيروي كردند تو را از آن باز دارند كه هلاك خواهي شد. | فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لاَ يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى | |
و چه چيز در دست راست توست اي موسي؟! | وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى | |
گفت
اين عصاي من است، بر آن تكيه ميكنم، برگ درختان را با آن براي گوسفندانم
فرو ميريزم، و نيازهاي ديگري را نيز با آن برطرف ميكنم. | قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى | |
گفت اي موسي آنرا بيفكن! | قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى | |
(موسي) آنرا افكند، ناگهان مار عظيمي شد و شروع به حركت كرد! | فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى | |
فرمود آنرا بگير و نترس ما آنرا به همان صورت اول باز ميگردانيم. | قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى | |
و دست خود را در گريبانت فرو بر، تا سفيد و درخشنده بيعيب بيرون آيد، و اين معجزه ديگري است. | وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى | |
مي خواهيم آيات بزرگ خود را به تو نشان دهيم. | لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى | |
برو به سوي فرعون كه او طغيان كرده است! | اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى | |
عرض كرد پروردگارا سينه مرا گشاده دار. | قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي | |
كار مرا بر من آسان گردان. | وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي | |
و گره از زبانم بگشا. | وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي | |
تا سخنان مرا بفهمند. | يَفْقَهُوا قَوْلِي | |
وزيري از خاندانم براي من قرار بده. | وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي | |
برادرم هارون را. | هَارُونَ أَخِي | |
به وسيله او پشتم را محكم كن. | اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي | |
و او را در كار من شريك گردان. | وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي | |
تا تو را بسيار تسبيح گوئيم. | كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا | |
و تو را بسيار ياد كنيم. | وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا | |
چرا كه تو هميشه از حال ما آگاه بودهاي. | إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا | |
فرمود آنچه را خواستهاي به تو داده شد، اي موسي! | قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى | |
و ما بار ديگر نيز تو را مشمول نعمت خود ساختيم. | وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى | |
آن زمان كه به مادرت آنچه را لازم بود الهام كرديم. | إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى | |
كه
او را در صندوقي بيفكن، و آن صندوق را به دريا بينداز، تا دريا آنرا به
ساحل بيفكند، و دشمن من و دشمن او آنرا بگيرد و من محبتي از خودم بر تو
افكندم، تا در برابر ديدگان (علم) من پرورش يابي. | أَنِ
اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ
الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ
وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي | |
در
آن هنگام كه خواهرت (در نزديكي كاخ فرعون) راه ميرفت و ميگفت آيا
خانوادهاي را به شما نشان دهم كه اين نوزاد را كفالت ميكند (و دايه خوبي
براي اوست) و به دنبال آن ما تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش به تو
روشن شود، و غمگين نگردد، و تو كسي (از فرعونيان) را كشتي اما ما تو را از
اندوه نجات داديم، پس از آن سالياني در ميان مردم مدين توقف نمودي و تو را
بارها آزموديم سپس در زمان مقدر (براي فرمان رسالت) به اينجا آمدي. | إِذْ
تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ
فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ
وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا
فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا
مُوسَى | |
و من تو را براي خودم پرورش دادم! | وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي | |
تو و برادرت با آيات من به سوي فرعون برويد، و در ياد من كوتاهي نكنيد. | اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي | |
به سوي فرعون برويد كه طغيان كرده است. | اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى | |
اما به نرمي با او سخن بگوئيد شايد متذكر شود يا از (خدا) بترسد. | فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى | |
(موسي و هارون) گفتند: پروردگارا! از اين ميترسيم كه او بر ما پيشي بگيرد يا طغيان كند. | قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَى | |
فرمود نترسيد، من با شما هستم (همه چيز را) ميشنوم و ميبينم! | قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى | |
شما
به سراغ او برويد و بگوئيد: ما فرستادههاي پروردگار توئيم، بني اسرائيل
را با ما بفرست، و آنها را شكنجه و آزار مكن، ما آيت روشني از سوي
پروردگارت براي تو آوردهايم و سلام و درود بر آن كس باد كه از هدايت
پيروي ميكند. | فَأْتِيَاهُ
فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ
وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلَامُ
عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى | |
(به او بگوئيد) به ما وحي شده كه عذاب بر كسي است كه (آيات الهي) را تكذيب كند و سرپيچي نمايد. | إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى | |
(فرعون) گفت پروردگار شما كيست، اي موسي؟! | قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَا مُوسَى | |
گفت: پروردگار ما كسي است كه به هر موجودي آنچه را لازمه آفرينش او بود داده، سپس رهبريش كرده است. | قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى | |
گفت: پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟ | قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى | |
گفت: آگاهي مربوط به آنها نزد پروردگار من در كتابي ثبت است پروردگار من هرگز گمراه نميشود و فراموش نميكند. | قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى | |
همان
خداوندي كه زمين را براي شما محل آسايش قرار داد، و راههائي در آن ايجاد
كرد و از آسمان آبي فرستاد كه به وسيله آن انواع گوناگون گياهان مختلف را
(از خاك تيره) برآورديم. | الَّذِي
جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا
وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن
نَّبَاتٍ شَتَّى | |
هم خودتان بخوريد و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد كه در اين نشانههاي روشني است براي صاحبان عقل. | كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى | |
ما شما را از آن (خاك) آفريديم و در آن باز ميگردانيم و از آن نيز بار ديگر شما را بيرون ميآوريم. | مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى | |
ما همه آيات خود را به او نشان داديم اما او تكذيب كرد و سر باز زد! | وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى | |
گفت: اي موسي! آيا آمدهاي كه ما را از سرزمينمان با اين سحرت بيرون كني؟! | قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَى | |
ما
هم قطعا سحري همانند آن براي تو خواهيم آورد، هم اكنون (تاريخش را تعيين
كن و) ميعادي ميان ما و خودت قرار ده كه نه ما و نه تو از آن تخلف نكنيم،
آنهم در مكاني كه نسبت به همه يكسان باشد! | فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَكَانًا سُوًى | |
گفت ميعاد ما و شما روز زينت (روز عيد) است، مشروط بر اينكه همه مردم هنگامي كه روز بالا ميآيد جمع شوند. | قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى | |
فرعون آن مجلس را ترك گفت، و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد، و سپس همه را (در روز موعود) آورد. | فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى | |
موسي
به آنها گفت: واي بر شما دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با عذاب خود نابود
ميسازد، و نوميدي و (شكست) از آن كسي است كه دروغ (بر خدا) ببندد. | قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى | |
آنها در ميان خود در ادامه راهشان به نزاع برخاستند و مخفيانه و درگوشي با هم سخن گفتند. | فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى | |
گفتند: اين دو مسلما ساحرند، ميخواهند شما را با سحرشان از سرزمينتان بيرون كنند، و آئين عالي شما را از بين ببرند! | قَالُوا
إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم
بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى | |
اكنون
كه چنين است تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد و در يك صف (به ميدان
مبارزه) بيائيد، و رستگاري امروز از آن كسي است كه برتري خودش را اثبات
كند! | فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى | |
(ساحران) گفتند اي موسي آيا تو اول (عصاي خود را) ميافكني يا ما اول بيفكنيم؟! | قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى | |
گفت: شما اول بيفكنيد، در اين هنگام طنابها و عصاهايشان بخاطر سحر آنها چنان به نظر ميرسيد كه حركت ميكنند! | قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى | |
در اين هنگام موسي ترس خفيفي در دل احساس كرد. | فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى | |
گفتيم: نترس تو مسلما (پيروز و) برتري! | قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى | |
و
چيزي را كه در دست راست داري بيفكن، تمام آنچه را آنها ساختهاند ميبلعد،
چرا كه آن تنها مكر ساحر است، و ساحر هر كجا برود رستگار نخواهد شد. | وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى | |
(موسي
عصاي خود را افكند، و آنچه را كه آنها ساخته بودند بلعيد) ساحران همگي به
سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار موسي و هارون ايمان آورديم!! | فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى | |
(فرعون)
گفت آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد؟! مسلما او بزرگ
شماست كه سحر به شما آموخته، بيقين دست و پاهاي شما را بطور مختلف قطع
ميكنم و بر فراز شاخههاي نخل به دار ميآويزم، و خواهيد دانست كداميك از
ما مجازاتش دردناكتر و پايدارتر است! | قَالَ
آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي
عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ
خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ
أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى | |
گفتند
به خدائي كه ما را آفريده ما تو را هرگز بر دلائل روشني كه به ما رسيده
مقدم نخواهيم داشت، هر حكمي ميخواهي بكن كه تنها ميتواني در اين زندگي دنيا
داوري كني. | قَالُوا
لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي
فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ
الدُّنْيَا | |
ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردي ببخشد، و خدا بهتر و باقيتر است. | إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى | |
هر كس مجرم در محضر پروردگارش حاضر شود آتش دوزخ براي اوست، كه نه در آن ميميرد و نه زنده ميشود! | إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى | |
و هر كس مؤ من باشد و عمل صالح انجام داده باشد در محضر او حاضر شود درجات عالي براي اوست. | وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى | |
باغهاي جاويدان بهشت كه نهرها از زير درختانش جاري است هميشه در آن خواهند بود و اينست پاداش كسي كه خود را پاك كند! | جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء مَن تَزَكَّى | |
ما
به موسي وحي فرستاديم كه بندگانم را شبانه (از مصر) با خود ببر، و براي
آنها راهي خشك در دريا بگشا كه نه از تعقيب (فرعونيان) خواهي ترسيد، و نه
از غرق شدن در دريا! | وَلَقَدْ
أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ
طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى | |
(به اين ترتيب) فرعون با لشگريانش آنها را دنبال كردند، و دريا آنان را (در ميان امواج خروشان خود) بطور كامل پوشانيد! | فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ | |
و فرعون قوم خود را گمراه ساخت، و هرگز هدايت نكرد! | وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى | |
اي
بني اسرائيل ما شما را از (چنگال) دشمنتان نجات داديم، و در طرف راست كوه
طور با شما وعده گذارديم، و من و سلوي بر شما نازل كرديم. | يَا
بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ
وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ
الْمَنَّ وَالسَّلْوَى | |
بخوريد
از روزيهاي پاكيزهاي كه به شما داديم، ولي در آن طغيان نكنيد كه غضب من بر
شما وارد خواهد شد، و هر كس غضبم بر او وارد شود سقوط ميكند. | كُلُوا
مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ
عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى | |
من كساني را كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدايت شوند ميآمرزم. | وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى | |
اي موسي چه چيز سبب شد كه از قومت پيشي گيري و (براي آمدن به كوه طور) عجله كني؟! | وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَا مُوسَى | |
عرض كرد: پروردگارا! آنها به دنبال منند، و من عجله كردم به سوي تو تا از من راضي شوي. | قَالَ هُمْ أُولَاء عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى | |
فرمود ما قوم تو را بعد از تو به آزمايش گذارديم، و سامري آنها را گمراه كرد! | قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ | |
موسي
خشمگين و اندوهناك به سوي قوم خود بازگشت و گفت: مگر پروردگار شما وعده
نيكوئي به شما نداد؟ آيا مدت جدائي من از شما بطول انجاميده ؟ يا ميخواستيد
غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد؟! | فَرَجَعَ
مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ
يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ
أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم
مَّوْعِدِي | |
گفتند:
ما به ميل و اراده خود از وعده تو تخلف نكرديم، ولي ما مقداري از زينت
آلات قوم را كه با خود داشتيم افكنديم، و سامري اينچنين القا كرد. | قَالُوا
مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا
مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ | |
و
براي آنها مجسمهاي از گوساله كه صدائي همچون صداي گوساله داشت خارج ساخت، و
گفتند اين خداي شما و خداي موسي است! و او فراموش كرد (پيماني را كه با
خدا بسته بود). | فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ | |
آيا آنها نميبينند كه (اين گوساله) پاسخ آنها را نميدهد؟ و مالك هيچگونه نفع و ضرري از آنها نيست؟! | أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا | |
و
هارون قبل از آن به آنها گفته بود كه اي قوم! شما به اين وسيله مورد
آزمايش قرار گرفتيد، پروردگار شما خداوند رحمان است، از من پيروي كنيد و
اطاعت فرمان من نمائيد. | وَلَقَدْ
قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ
وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي | |
ولي آنها گفتند ما همچنان بر گرد آن ميگرديم (و به پرستش گوساله ادامه ميدهيم) تا موسي به سوي ما بازگردد! | قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى | |
گفت: اي هارون! چرا هنگامي كه ديدي آنها گمراه شدند. | قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا | |
از من پيروي نكردي؟! آيا فرمان مرا عصيان نمودي؟! | أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي | |
گفت: اي فرزند مادرم! ريش و سر مرا مگير!، من ترسيدم بگوئي تو ميان بني - اسرائيل تفرقه انداختي و سفارش مرا به كار نبستي. | قَالَ
يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ
أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي
| |
(موسي رو به سامري كرد و) گفت، تو چرا اين كار كردي، اي سامري؟! | قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ | |
گفت:
من چيزي ديدم كه آنها نديدند، من قسمتي از آثار رسول (و فرستاده خدا) را
گرفتم، سپس آنرا افكندم، و اين چنين نفس من مطلب را در نظرم جلوه داد! | قَالَ
بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ
الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي | |
(موسي)
گفت: برو كه بهره تو در زندگي دنيا اين است كه (هر كس با تو نزديك شود)
خواهي گفت با من تماس نگير! و تو ميعادي (از عذاب خدا) داري كه هرگز از آن
تخلف نخواهي كرد، (اكنون) بنگر به معبودت كه پيوسته آن را پرستش ميكردي و
ببين ما آنرا نخست ميسوزانيم، سپس ذرات آن را به دريا ميپاشيم! | قَالَ
فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ
لَكَ مَوْعِدًا لَّنْ تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ
عَلَيْهِ عَاكِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ
نَسْفًا | |
معبود شما تنها خداوندي است كه جز او معبودي نميباشد، و علم او همه چيز را فرا گرفته. | إِنَّمَا إِلَهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا | |
اينچنين اخبار گذشته را براي تو بازگو ميكنيم، و ما از ناحيه خود ذكر (و قرآني) به تو داديم. | كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا | |
هر كس از آن روي گردان شود روز قيامت بار سنگيني (از گناه و مسئوليت) بر دوش خواهد داشت! | مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا | |
جاودانه در آن خواهند ماند، و بد باري است براي آنها در روز قيامت! | خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاء لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا | |
همان روز كه در صور دميده ميشود و مجرمان را با بدنهاي كبود در آن روز جمع ميكنيم. | يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا | |
آنها در ميان خود آهسته گفتگو ميكنند (بعضي ميگويند) شما تنها ده (شبانه روز در عالم برزخ) | يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا | |
ما به آنچه آنها ميگويند آگاه تريم، هنگامي كه آن كس كه از همه آنها روشي بهتر دارد ميگويد شما تنها يك روز درنگ كرديد! | نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا | |
و از تو در باره كوهها سؤ ال ميكنند، بگو: پروردگارم آنها را (متلاشي كرد). | وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا | |
سپس زمين را صاف و هموار و بيآب و گياه رها ميسازد! | فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا | |
به گونهاي كه در آن هيچ پستي و بلندي نميبيني! | لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا | |
در
آن روز همگي از دعوت كننده الهي پيروي كرده (و دعوت او را به حيات مجدد
لبيك ميگويند) و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان خاضع ميگردد، و
جز صداي آهسته چيزي نميشنوي! | يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا | |
در آن روز شفاعت (هيچكس) سودي نميبخشد، جز كسي كه خداوند رحمان به او اجازه داده و از گفتار او راضي است. | يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا | |
آنچه را آنها (مجرمان) در پيش دارند و آنچه را (در دنيا) پشت سر گذاشتند ميداند، ولي آنها احاطه به (علم) او ندارند. | يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا | |
و همه چهرهها (در آن روز) در برابر خداوند حي قيوم خاضع ميشود، و مايوس (و زيانكار) كساني كه بار ظلم بر دوش كشيدند! | وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا | |
(اما) آن كس كه اعمال صالحي انجام دهد در حالي كه مؤ من باشد نه از ظلمي ميترسد، و نه از نقصان حقش. | وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا | |
و
اينگونه آنرا قرآني عربي (فصيح و گويا) نازل كرديم، و انواع وعيدها (و
انذار) را در آن بازگو نموديم، شايد آنها تقوا پيشه كنند، يا براي آنان
تذكري ايجاد نمايد! | وَكَذَلِكَ
أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ
لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا | |
پس
بلند مرتبه است خداوندي كه سلطان حق است، و نسبت به قرآن عجله مكن پيش از
آن كه وحي آن بر تو تمام شود، و بگو پروردگارا علم مرا افزون كن! | فَتَعَالَى
اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن
يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا | |
ما از آدم از قبل پيمان گرفته بوديم، اما او فراموش كرد، عزم استواري براي او نيافتيم! | وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا | |
آن هنگام كه به فرشتگان گفتيم: براي آدم سجده كنيد، همگي سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد (و سجده نكرد). | وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى | |
گفتيم: اي آدم اين دشمن تو و همسر تو است، مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به زحمت و رنج خواهي افتاد. | فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى | |
(اما تو در بهشت راحت هستي) در آن گرسنه نميشوي، و برهنه نخواهي شد. | إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى | |
و در آن تشنه نميشوي و حرارت آفتاب آزارت نميدهد! | وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى | |
ولي شيطان او را وسوسه كرد و گفت اي آدم! آيا ميخواهي تو را به درخت عمر جاويدان و ملك فناناپذير راهنمائي كنم؟! | فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى | |
سرانجام
هر دو از آن خوردند (و لباس بهشتيشان فرو ريخت) و عورتشان آشكار گشت و از
برگهاي (درختان) بهشتي براي پوشاندن خود جامه دوختند، (بالاخره) آدم
نافرماني پروردگارش را كرد و از پاداش او محروم شد! | فَأَكَلَا
مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا
مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى | |
سپس پروردگارش او را برگزيد و توبهاش را پذيرفت، و هدايتش كرد. | ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى | |
(خداوند)
فرمود: هر دو (همچنين شيطان) از آن (بهشت) فرود آئيد، در حالي كه دشمن
يكديگر خواهيد بود، ولي هر گاه هدايت من به سراغ شما آيد هر كس از هدايت من
پيروي كند نه گمراه ميشود، و نه در رنج خواهد بود. | قَالَ
اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا
يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا
يَشْقَى | |
و هر كس از ياد من رويگردان شود زندگي تنگ (و سختي) خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور ميكنيم. | وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى | |
مي گويد: پروردگارا! چرامرا نابينا محشور كردي ؟ من كه بينا بودم! | قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا | |
ميفرمايد: اين بخاطر آن است كه آيات من به تو رسيد و آنها را فراموش كردي. امروز نيز تو فراموش خواهي شد! | قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى | |
و اينگونه جزا ميدهيم كسي را كه اسراف كند و ايمان به آيات پروردگارش نياورد و عذاب آخرت شديدتر و پايدارتر است! | وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى | |
آيا
براي هدايت آنها كافي نيست كه بسياري از پيشينيان را (كه طغيان و فساد
كردند) هلاك كرديم و اينها در مساكن (ويران شده) آنان رفت و آمد دارند در
اينها دلائل روشني است براي صاحبان عقل. | أَفَلَمْ
يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي
مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى | |
و اگر سنت و تقدير پروردگارت و ملاحظه زمان مقرر نبود عذاب الهي به زودي دامان آنها را ميگرفت. | وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى | |
بنابراين
در برابر آنچه آنها ميگويند صبر كن و قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن
و همچنين در اثناء شب و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور تا
خشنود شوي. | فَاصْبِرْ
عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ
الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّيْلِ فَسَبِّحْ
وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى | |
و
هرگز چشم خود را به نعمتهاي مادي كه به گروههائي از آنها دادهايم ميفكن كه
اينها شكوفههاي زندگي دنياست و براي آنست كه آنان را با آن بيازمائيم و
روزي پروردگارت بهتر و پايد | وَلَا
تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ
زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ
خَيْرٌ وَأَبْقَى | |
و
خانواده خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن شكيبا باش ما از تو روزي
نميخواهيم بلكه ما به تو روزي ميدهيم و عاقبت نيك براي تقوا است. | وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى | |
و
آنها گفتند چرا (پيامبر) معجزه و نشانهاي از سوي پروردگارش براي ما
نميآورد بگو آيا خبرهاي روشن اقوام پيشين كه در كتب آسماني نخستين بوده
است براي آنها نيامد. | وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى | |
و
اگر ما آنها را قبل از آن (قبل از نزول قرآن) با عذابي هلاك ميكرديم (در
قيامت) ميگفتند پروردگارا چرا براي ما پيامبري نفرستادي تا از آيات تو
پيروي كنيم پيش از آنكه ذليل و رسوا شويم. | وَلَوْ
أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا
لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ
أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى | |
بگو
همه (ما و شما) در انتظاريم (ما در انتظار وعده پيروزي بر شما هستيم و شما
در انتظار شكست ما) حال چنين است انتظار بكشيد اما به زودي ميدانيد چه كسي
از اصحاب صراط مستقيم است و چه كسي هدايت يافته است. | قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَى |