به گزارش
باشگاه شبانه (باشگاه خبرنگاران)،پس از مرگ یکی از آشنایان و گذشت چند ماه از این حادثه متوجه مشکلات فراوانی که همسر متوفی با آنها دست و پنجه نرم می کرد، می شویم.
آری آرامش و آسایش زندگی قبل از درگذشت مرد خانه ،به بی پناهی و ناامنی بانوی تنها تغییر یافته بود.
یادش بخیر زندگی مشترک را مانند دو کبوتر عاشق در کمال سادگی و با وام ازدواج آغاز کردند و نهال محبت و مهربانی را با تفاهمی وصف نشدنی در دل یکدیگر کاشتند.
همه جا چون کوه پشت هم ایستادند، با ولادت فرزند در اندیشه خرید خانه و رهایی از مستاجری افتادند؛ گرچه به سختی اقساط بانکی و قرض های خود را پرداخت می کردند ولی با همدیگر خوش بودند و زندگی به کامشان شیرین.
در تمام روزهایی که غرق در سختی و مشکلات بودند هیچ کس سراغی از آنها نگرفت و نپرسید چه می کنید و چه می خورید؟
بسیاری از نزدیکان با دیدن تلاش و پیشرفت روزافزون آنها به حالشان غبطه می خوردند و می گفتند از کجا آوردند و ماشین و خانه خریدند و هزاران حرف و حدیث دیگر.
وقتی به یکباره خبر مرگ مرد خانه به گوش رسید همه آمدند و کاسه داغ تر از آش شدند؛ از حال فرزندش پرسیدند و در میان اشک ها و ناله ها حرف های سردی از همان نخستین روز نثار بانوی داغدیده شد.
مردم بی آنکه بپرسند و بدانند قضاوت کردند و برای آینده این بانوی تنها که همه چیز خود را از دست داده بود نقشه ها کشیدند.
مصیبت، سردرگمی و بی پناهی، بانوی تنها را به شدت آزار می داد؛ همان گونه که در بهت و ناباوری به سر می برد باید زخم زبان ها را نیز تحمل می کرد و برای بی پدری فرزندانش اشک ماتم می ریخت.
باید فکری برای وارد شدن به راهی تاریک و بی انتها می کرد، زیرا اکنون محکوم است به اینکه سال های سال برخلاف میل باطنی و داشتن شغل، خانه نشین شود و کوچکی خانواده همسر را در کنار مادر شوهر بکند و یا اینکه برای دوری از حرف مردم به عقد برادر شوهر درآید.
از همه بدتر در میان خانواده خود نیز امنیت فکری، روحی و عاطفی ندارد زیرا باید به سوالات مکرر پدر و برادر و نگاه های سرد و معنی دار جاری و زخم زبان های آنها پاسخ دهد.
هیچ کس نباید او را در حال صحبت با مردی ببیند، نباید دو بار پشت سر هم به خانه اقوام برود و نباید هیچ مردی زنگ خانه اش را بزند، باید مواظب لباس پوشیدنش نیز باشد.
وقتی مرد خانه نداری پسر کوچکت مردت می شود و عمو و دایی او را نصیحت می کنند که مواظب مادرت باشی هوشیار باش چه کسی به خانه ات می رود و می آید و هزار دست از این حرف ها.
اما ای کاش نبود مرد خانه به همین مسایل ختم می شد، وقتی مرد خانه نباشد زن اختیار اموال همسر را نیز ندارد، همه می آیند و می پرسند که مال و اموال چه دارد تا مبادا زن همه را بالا بکشد، همه دلسوز بچه ها می شوند گویا مرگ پدر، مادر را به یک غارتگر تبدیل کرده است.
البته اینها که بیان شد در بین همه خانواده ها صدق نمی کند، اما آنها را در بین چندین خانواده از قومیت های مختلف دیده ام و افسوس خورده ام به حال زنانی که بعد از مرگ همسران خود باید کوهی از صبر باشند.
آیا یک زن نمی تواند مانند یک مرد و حتی در بسیاری از مواقع بهتر از چند مرد زندگی کند و فرزندانش را در نبود پدر به بهترین شکل بزرگ کند؟
از همه بدتر آن است که زن باشی، مادر باشی و سالها برای زندگیت زحمت کشیده باشی آنگاه با مرگ همسرت دیگران عنان اختیار را از تو بگیرند گویا که زن تنها کارگر آن خانه بوده و هیچ سهم و نقشی در زندگی نداشته است.
آیا قرار است با مرگ مرد خانه همه چیز تحت حکومت خانواده او قرار گیرد، آیا قرار است اگر پدری دار فانی را وداع گفت، عمو و عمه و پدربزرگ و مادر بزرگ سرپرستی فرزندانش را برعهده گیرند؟ پس جایگاه مادر کجاست؟
او که بهشت زیر پایش است، او که لقمه از دهان خودش می گیرد و به فرزند می دهد، او که همواره خود را سپر بلای فرزند می کند جایگاهش کجاست؟
انتهای پیام/