این روز‌ها کودکانی هستند که زندگیشان را در خیابان‌ها برای لقمه نانی هیزم می‌کنند تا اجاق خانه‌شان روشن و گرم باشد.

خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران: ترافیک‌های سنگین و ایست‌های طولانی پشت چراغ قرمز، پیاده رو‌های باریک و شلوغ، و گم شدن صدایی کودکانه میان همهمهٔ هزاران نفر، تنها وضعیت خیابان‌های پایتخت نیست. هر جا که شهر از اندازه و ساختار خود بزرگتر شده، گویا به ناچار و بر حسب اجبار سرنوشت کودکان کار در میان ازدحام هر روزهٔ انسان‌های آن شهر، پشت چراغ قرمز‌ها، مترو و اتوبوس و پیاده رو‌ها، رقم می‌خورد. 

وقتی کمی عمیق‌تر به حرف‌های کودک گل فروش سر چهارراه‌ها و یا کودک واکسی کنار پیاده رو که برای یک فرچه کشیدن به کفشت تمام طول و عرض خیابان را می‌دود، گوش می‌دهی، نه آزاری در آن هست و نه دروغی، بلکه همه‌اش زندگیست که او آن را به چنگ و دندان گرفته تا مبادا باد نا‌ملایم روزگار ریشه‌اش را از جای برنکند. 

همیشه این کودکان به سراغ ما می‌آیند و اغلب با ترشرویی و نگاه‌های عجیب پاسخ می‌شنوند. اما این بار چشم‌هایم را کمی باز‌تر کردم و به استقبال آنها رفتم...

پیدا کردن آدرس و نشانی این بچه‌ها سخت به نظر می‌رسد اما چندان هم دشوار نیست. در این بین دل‌هایی هستند که با نبض این کودکان به تپش می‌افتد و برای یک لبخند مطمئن آنان دست‌هایشان را بالا‌تر از مهربانی بلند کرده‌اند. و هستند کسانی که نه به مانند نگاه سرد برخی‌ها بر روی حقایق چشم بستند بلکه به اندازه وسع و توان و دانششان آستین‌ها را بالا زدند برای حفظ حقوق کودکانی که نکند دربین چاره اندیشی دیر هنگام و خواب آلودگی دنیای بزرگسالی و هزار و یک داستان دیگر به فراموشی روند. 

 "انجمن حامیان کودکان کار و خیابان" یکی از هزاران نقطه‌ای است که شاید در میان نقشه شلوغ و بزرگ تهران گم شده باشد اما صدایش را می‌توان از خنده‌های ریز و بلند دختران و پسران زیادی شنید. جایی که می‌توانست در یافتن مقصد نهایی این برگ از حکایت کودکان کار راه گشا باشد. 

قرار بود سفری داشته باشیم به آن سوی نقشه تهران، جایی که شاید از قلم ترسیم کننده آن، جا مانده باشد. جایی که بچه‌های زیادی از کار وخیابان آماده‌اند تا چند خطی درس و مشق یاد بگیرند. 
از بین سه آدرسی که از کودکان کار به ما دادند، سفر یک ساعت و نیم خود را شروع کردیم. 
سفری از میان ازدحام و دود به جایی در چند کیلومتری تهران. 

به نشانی یکی از مراکز حمایتی و آموزشی کودکان کار به منطقه "آق تپه" در مهر شهر کرج رسیدیم. جایی که به گفته راهنما ده دقیقه بیشتر پیاده روی تا ندامتگاه قزلحصار راه نیست. جایی که آسفالت نصفه‌اش هم خاکی است. 

جایی که چشمان بچه‌ها می‌دوید به دنبال غریبه‌ای که شاید دست دوستی دراز کند. "هشت متری یاس"که چند متر بیشتر از نامش بهار را در گوش محله فریاد می‌زند، و سه ساختمان که یکی از آن‌ها کمی بلند‌تر بر روی زمین کوچه بنا شده است. هنگام ورودمان به کوچه چند پسربچه با گرمی به ما سلام کردند و خانوم عارف مدیر "انجمن حامیان کودکان کار و خیابان" به استقبالمان آمد. نگاهش پر از حرف‌های شنیدنی بود، که گرما و ظِلِ آفتاب را از یادمان می‌برد. 

حیاطی کوچک و نوساز، با بنایی یک طبقه اما مجهز به تمام وسایل فنی، نخستین مکانی بود که به آنجا رفتیم. در این مرکز نوجوانان آسیب دیده ۱۶- ۲۰ سال به فراخور علاقه‌شان در سه رشته جوشکاری، تراشکاری و تعمیرات موبایل آموزش حرفه‌ای می‌بینند. نوجوانانی که شرایط ثبت نام در کارگاه‌های بیرون و آزاد را ندارند و مجبور به درآمدزایی هستند. نزدیکی به محل سکونت، کوتاه مدت بودن دوره‌ها عاملی شده است تا این مرکز فنی و حرفه‌ای مورد استقبال نوجوانان قرار بگیرد. عارف در خصوص این مرکز گفت: برای جذب مددجو در این مرکز ، کمیته امداد امام خمینی (ره) و بهزیستی به ما کمک کردند. معمولا برخی جوانان ایرانی خیلی سخت جذب هر کاری می‌شوند بنابراین می‌بایست رشته‌هایی انتخاب شود که علاوه بر داشتن حداقل سواد، پس از دوره‌های آموزشی امکان ایجاد اشتغال با کمترین سرمایه و بودجه فراهم شود. همچنین نوجوانان این مرکز علاوه بر شغل مهارت‌های ارتباطی و.. را نیز آموزش می‌بینند. 

یکی از مددکاران و حامیان کودکان می‌گوید: یکی از بزرگ‌ترین مشکلات ما بدسرپرست بودن این بچه هاست. نحوه جذب نوجوانان از بهزیستی نیز بر اساس معرفی خود این سازمان صورت می‌گیرد که معمولا ۱۶ تا ۱۸ ساله‌ها به ما معرفی می‌شوند. 

مرکز دوم، مرکز غیر فنی در رشته‌های قالی بافی و خیاطی و آرایشگری ویژه دختران و زنان است. مرکزی که دیوار به دیوار حیاط قبلی یعنی مرکزفنی و آموزشی قرار دارد. فضای داخلی آن با یک میز بزرگ مستطیلی در وسط سالن اصلی و کارهای نیمه تمام و تمام شدهٔ کارآموزان شامل می‌شود. افراد این مرکز پس از آموزش می‌توانند گواهی فنی و حرفه‌ای نیز دریافت کنند. 


آمار زنان خودسرپرست و دیگر سرپرست در این آموزشگاه بین اتباع ایرانی و غیر ایرانی متفاوت است به گونه‌ای که درصد زنان سرپرست و خودسرپرست ایرانی بیشتر است. 

دستان سنگین کار بر شانه‌های کوچک کودکی

*نوجوانان و جوانان منطقه در یک قدمی مرز اعتیاد و بزه 

امنیت، فروش مواد مخدر و نزدیکی به دو زندان این منطقه را به محل امنی برای مهاجرت خانواده‌های زندانیان تبدیل کرده است. به طوری که شاید به خودی خود آسیب زا نباشد اما وقتی پای مهاجرت از شهری دور به میان می‌آید در کنار زمینه‌های جرم که ممکن است در خانواده‌ای نهفته باشد، نا‌خود آگاه شرایط را برای هنجار شکنی فراهم می‌کند. خانواده‌هایی که در این منطقه زندگی می‌کنند همه از آسیب دیدن نوجوانانشان در هراس هستند. 

مددکار: بیشترین نگرانی و مشکل زنان این مرکز، فرزندان جوانشان است. طبعا نگرانی‌هایی که برای کسب درآمد وجود دارد تا حدودی از طریق مرکز، با معرفی به مراکز تولیدی و کارگاهی برطرف می‌شود. دانش آموزان و دانشجویان هم می‌توانند به این مرکز از انجمن بیاند و در کلاس‌های آموزشی شرکت کنند، تا ضمن تحصیلات آکادمیک مهارتی آموزش نیز ببینند. 

*آموزش، فقری که ریشه‌اش از خانه‌ها بیرون زده است 

وقتی به پای حرف‌های زنانی که در آموزشگاه بودند نشستم، در ظاهر رضایت و نوعی جبر به اتفاقات و ناملایمتی‌ها به چشم می‌آمد. پر از حرف بودند اما سکوتشان از میان دنیایی دیگر به گوش می‌رسید. همه نوعی رضایت نسبی از زندگیشان داشتند اما در پس لبخندشان حرف‌های بسیاری بود که کلافش قصد باز شدن نداشت. 

یکی از زنانی که از حصارک به تازگی برای آموزش به «مرکز انجمن حامیان» آمده است گفت: دوست دارم مهارتی یاد بگیرم که در آینده با بزرگ‌تر شدن بچه‌هایم بتوانم از آن به عنوان منبع درآمدی برای ادامه زندگی استفاده کنم. 

وقتی کمی بیشتر از وضعیت زنان این مرکز سوال کردم، خانوم عارف گفت: واقعیت آن است که کلاس‌های آموزشی صرفا برای حصول درآمد نیست، بلکه مامنی است تا برخی از زنان کمتر تحت فشار و آزار جسمی قرار بگیرند. آموزش‌های عمومی و خانواده در تقلیل این شرایط بسیار کمک کننده است. 

وی با اشاره به اعتیاد بیشتر همسران این زنان افزود: بیشتر زنان مراکز همسران معتاد دارند که در مورد آن صحبتی نمی‌کنند. میزان آگاهی کم زنان در مورد فرزند پروری، نکات بهداشتی و فردی منجر به ایجاد دوره‌هایی ضمن برگزاری کلاس‌ها ی آموزشی شده و در واقع راهی است که زنان به منظور دستیابی به یک منبع آگاهی به روز و مطمئن، از خانه‌هاشان بیرون آیند. 

*کودکی، هیاهویی بزرگ در دنیای فراموش شده کودکان کار

پا را که از مرکز فنی و حرفه‌ای زنان بیرون می‌گذاری دقیقا در نقطه روبرویی آن ساختمان سه طبقه‌ای را می‌بینی که نام مدرسه را به خود گرفته است. ساختمانی نوساز که با نمای سنگ کار شده. حیاط آن مثل حیاط مدرسه‌های چند صد دانش آموزی شاید بزرگ نباشد اما می‌توان در آن اوج کودکی و لبخند و زندگی را در تصویر یک کودک کار دید. (یکی از مزیت‌های این مرکز فنی زنان، قرار گرفتن مدرسه کودکانشان دقیقا روبروی آن، است. مرکزی که انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان به این منظور برپا کرده‌اند).

ظهر بود و تازه زنگ کلاس‌ها خورده بود. کلاس دوم الف، نخستین کلاسی بود که وارد آن شدم، تعداد بچه‌ها برخلاف مدرسه‌های دیگر، کم و در هر نیمکت یک نفر، دختر‌ها یک سمت و پسر‌ها سمت دیگر کلاس، نشسته بودند. در حالی که صدای جیغشان از ته حلقومشان شنیده می‌شد، با گرمی از ورود من به کلاسشان استقبال کردند. 

معلم تازه به کلاس درسش آمده بود. راستش کمی جالب به نظر می‌رسید که چنین خانوم معلم جوانی مسافت طولانی را طی می‌کند فقط برای این کودکان. معلم جوان با لبخند گفت: حدود یک سال است که فارسی و علوم کلاس دوم را به بچه‌ها آموزش می‌دهم. فضای آموزشی خوبی در اینجا وجود دارد. بچه‌ها به یادگرفتن خیلی اهمیت می‌دهند. فقط کمبود وسایل آموزشی کمی ناراحت کننده است. 

* مدرسه‌ای که هویت کودکان بی‌شناسنامه شد

خانم مدیر بیرون از کلاس ایستاده بود، سوال‌های زیادی از بچه‌ها در ذهنم جرقه می‌زد اما گوی صحبت را به دست خودش دادم: ۶۰ معلم و کادر آموزشی برای تحصیل و تعلیم ۲۱۵ دانش آموز با هم همکاری می‌کنند. دانش آموزان پس از طی تحصیلات دوره راهنمایی، و امتحان تعیین سطح به مدارس معرفی شده و پس از قبولی وارد دبیرستان می‌شوند. کیف و کفش مدرسه، اردو، یک وعده غذایی گرم در برنامه آنان وجود دارد. بیشتر بچه‌ها مهاجر هستند، بچه‌هایی که شناسنامه ندارند، به این مدرسه می‌آیند. اگرچه مسائل بی‌شماری وجود دارد اما مسائل این کودکان قابل حل کردن است. 

درطبقه بالا و آخر، به کلاس سومی‌ها رفتم. تمام نگاه‌شان به صورت و لب‌های من بود که قرار است چه واکنشی از خود نشان دهد. چهره‌هایی از جنس کودکی همه کودکان شهر که در زیر نقاب دیگری گاهی پوشانده می‌شود، پوشیده می‌شود تا چهره کرخت کژی‌ها را نبیند. وارد صحبت شدن با این کودکان دنیای عجیبی دارد، نمی‌دانی باید از آن‌ها چه بپرسی، اینکه چرخ روزگار می‌چرخد و کاسبی‌ها خوب است؟ یا اینکه از درس و مشقشان جویا شوی و نمره‌هاشان را سوال کنی؟ 

 م. ح یکی از دانش‌آموزان این کلاس که از بقیه بچه‌ها دیر‌تر آمد، نزدیکش رفتم گفت: در یک تولیدی لباس کار می‌کنم و ساعت‌هایی که کار نمی‌کنم به مدرسه می‌آیم و فرزاد که انتهای کلاس نشسته بود، دو سال است که به ایران آمده، درکنار دست پدرش کاشی کاری می‌کند. تا چرخ روزگارشان بچرخد. 

اما عارف مدیر انجمن حامیان هم حرف‌های بسیاری در مورد این کودکان داشت: این کودکان با مسائل متعددی روبرو می‌شوند که کودک آزاری درمیانشان بیشتر دیده می‌شود. مددکاران به این مسائل طی جلسات متعدد و به صورت غیر مستقیم، به آن‌ها پی برده‌اند. آزار کودکان کار در بین پسران بیشتر از دختران است چرا که معمولا آن‌ها به مناطق دور فرستاده می‌شوند. 

وی افزود: معمولا مشاوره‌های گروهی در مورد این کودکان بیشتر از مشاوره‌های فردی راهگشا است. معمولا کودکان در دوره‌های مهارت‌های زندگی خود، خودآگاه یا نا‌خودآگاه، آنچه که در مورد آزار و آن‌ها گذشته است به خوبی نشان می‌دهند. 

دستان سنگین کار بر شانه‌های کوچک کودکی

*خریدن یا نخریدن، مسئله این است! 

عارف با اشاره به مواجهه هر روزه با این کودکان در خیابان و اتوبوس اظهار داشت: خرید کردن یا نکردن از کودکان کار، مسئله‌ای شخصی است. نکته قابل تامل یک پله قبل‌تر از آن این است که، مردم آگاه باشند که رعایتشان وجایگاه انسانی کودکان کار از جایگاه مهمی برخوردار است. چرا که این کودکان با همه نگاه‌های سرد و خشونت‌ها و... سرانجام وارد مرحله بزرگسالی می‌شوند، آن زمان نباید دیگر از آن‌ها انتظار داشت که یک شهروند سالم باشند. 

عارف تاکید کرد: رعایت جایگاه انسانی این کودکان در اولویت قرار دارد، طبیعی است که این کودکان برای رسیدن به درآمد مورد نظرشان بسیار به ما نزدیک شده وباعث ناراحتی ما شوند، اما اینکه با کلام خوب یا حداقل با یک "ممنون" به آن‌ها پاسخ دهیم تا احساس سربار بودن به این کودکان منتقل نشود، شاید کمترین و یا بیشترین کاری است که می‌توان به عنوان یک شهروند در مقابل آن‌ها انجام داد. 

مدیر انجمن حامیان یادآور شد: آگاهی مردم از وضعیت کودکان کار و نحوه برخورد با آن‌ها، به سلامت اجتماعی و کاهش بزه در جامع کمک می‌کند. این کودکان به سرعت وارد جامعه می‌شوند و تشکیل خانواده می‌دهند و تاثیرات مستقیمی بر آن دارند. 

وی با بیان اینکه با مسئله کودک کار باید به صورت جدی برخورد شود، افزود: باید با مسئله کودک سرچهارراه که به علت فقر، باند مافیا و... ناچار به درآمدزایی است، به صورت جدی بررسی شود. جمع کردن بچه‌ها از کنار خیابان ریشه کن کردن این معضل نیست چرا که آن‌ها تنها از جلوی چشم ما دور شدند در حالی که هنوز در آن چرخه معیوب خود قرار دارند. 

مدیر عامل " انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان" با بیان اینکه تمام هزینه‌های این انجمن از طریق کمک‌های مردمی تامین می‌شود، گفت: کل هزینه یک روز تحصیل یک دانش‌آموز کمتر از دو هزار تومان است و خیرین بسیاری به منظور رشد و اعتلای این کودکان این انجمن ما را همراهی می‌کنند. 

عارف یادآور شد: هیچ انجمنی نمی‌تواند ادعا کند که کودکان کار را از یک منطقه ناامن به منطقه امن می‌برد اما نکته مهم آن است که بچه‌ها در‌‌ همان شرایط موجود و فعلی خود، حقوقی دریافت می‌کنند که آسیب‌های کمتری ببینند و با عزت نفس و به شکل مفید‌تر وارد جامعه شوند. 

ساعت به زنگ تفریح نزدیک می‌شد، یکی از دوستانم که کنار دکمه ایستاده بود به درخواست مدیر زنگ تفریح را به صدا درآورد.... جیغ بود و صدای دویدن بچه‌ها از پله‌ها، و کودکی که آزادانه بودنش را فریاد می‌زد. 

موقع برگشت از مدرسه، هشت متری یاس کمی بیشتر از هشت متر به نظر می‌رسید. شاید ده متر، دوازده متر، نه... به اندازه دل‌های بزرگی که گرمی‌اش لباس و حریر دیگری بر تن آن پوشانده بود. وسعتش‌‌ همان نگاه همیشگی کودکانی است که آینده‌شان را در همین به اصطلاح هشت متری رقم می‌زنند. 

گزارش : محبوبه بابارحیم

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
سكوت
۲۳:۳۹ ۰۸ خرداد ۱۳۹۴
به نظرتون اين عدالته اين با حقوق در اسلام برابري داره
Germany
مجتبی
۲۱:۴۴ ۰۸ خرداد ۱۳۹۴
قابل توجه انهایی که ماشین های میلیاردی خرید میکنن ... نصف هزینه ماشینشون میتونه زندگی چندین نفر تامین کنه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۵۵ ۰۸ خرداد ۱۳۹۴
ما تو ایران هیچ بچه ای نداریم که بخاطر یه لقمه نون کار کنه
آخرین اخبار