به گزارش خبرنگار
سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران؛ هنگامی که تمدن اسلامی با غروب امپراتوری رو به زوال عثمانی در مرحلهای حساس و دشوار قرار داشت، غرب با عبور از مسیرهای پیشرفت و توسعه، علیه ساختار فرسوده قرون وسطایی در حال قیام بود.
مرام و مشی غرب رها شده از قرون وسطی، نه عدالت خواهی و صلحطلبی، بلکه سلطه بر جهان بود و ساختارهای امپراتوری فرسوده عثمانی، این توان را به غرب استعمارگر داد تا با سرعت و شتاب، باب کشورگشایی را در هر نقطه از قلمرو حکومت عثمانی بگشاید و به غارت و استثمار منابع آن اقدام نماید.
اما برای درهم شکستن امپراتوری عظیم عثمانی که از آسیا تا اروپا و آفریقا امتداد یافته بود و از خاورمیانه عربی تا شمال افریقا و همچنین در اروپا تا آندلس اسپانیا وسعت داشت، دو عامل لازم بود. نخست تجزیه حکومت عثمانی و دوم استقرار حکومت های دست نشانده ای که تامین کننده منافع غرب باشند.
بدین منظور نیز سرزمین فلسطین به عنوان یک منطقه استراتژیک و مرتبط کننده سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا، مدنظر دول استعمارگر وقت قرار گرفت تا بعدها به پایگاهی برای حضور غرب در منطقه تبدیل شود.
دلایل بسیاری در تایید نقش قدرت های بزرگ استعماری، به ویژه انگلیس در پدید آمدن صهیونیسم و رژیم اشغالگر قدس در دست است.
برای نمونه در سال 1219 شمسی مصادف با 1840 میلادی روزنامه تایمز لندن اعتراف کرد که پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین مورد حمایت پنج قدرت بزرگ جهانی است. سپس هرتزل (بنیانگذار سازمان جهانی صهیونیسم و پدر صهیونیسم) فاش کرد: "بازگشت به سرزمین پدرانمان... از بزرگترین مسائل سیاسی مورد علاقه قدرت هایی است که در آسیا چیزی می جویند."
همزمان نیز هستههای اولیه جنبش صهیونیسم در شهر بال سوئیس در سال 1897 میلادی به رهبری تئودور هرتزل و با یاری سرمایه داران انگلیسی شکل گرفت تا محور انگلیس، صهیونیسم با کاشتن بذر توطئه ای شوم در فلسطین، مسیر اشغال این سرزمین را هموار کند و هریک درپی دستیابی به اهداف خود باشد.
تئودور هرتزل بنیانگذار صهیونیسم در کتاب دولت یهود که مانیفست صهیونیسم محسوب میشود، گفته است: "اگر بخواهم کنگره بال سوئیس را در یک جمله بیان کنم، باید بگویم که من در بال، کشور یهود را بنیان نهادم. اما این را علنی نخواهم گفت چون جهان اکنون بر من خواهد خندید. شاید در عرض 5 سال اما مسلماً در 50 سال آینده، همگان کشور یهود را خواهند دید." به این ترتیب صهیونیسم به عنوان یک حرکت صرفاً سیاسی در اواخر قرن نوزدهم، اعلام موجودیت نمود.
انگلیس گوی سبقت را از قدرتهای دیگر اروپایی ربود و با ابداع اندیشه صهیونیسم زمینه تأسیس رژیم غاصب صهیونیستی را فراهم آورد، به بیان دیگر پس از یک منازعه طولانی میان صهیونیستها، سرانجام صهیونیستهای انگلوفیل، جناح وابسته با وایزمن به تثبیت فلسطین مکان مورد نظر انگلیس به عنوان جایگاه نهایی یهودیان موفق شدند.
یهودیان تنها نامزد تشکیل دولتی حافظ منافع غرب در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه بودند، زیرا به عقیده لرد ارل شافتسری هفتم که از رجال سیاسی بریتانیا و نیز یک صهیونیست مسیحی بود، اسکان یهودیان در فلسطین نه تنها برای انگلیس که برای سراسر دنیای متمدن (غرب) سودمند خواهد بود. هرتزل نیز بر آن بود که یهودیان میتوانند حلال مشکل غرب در خاورمیانه باشند.
پیشتر نیز یک کشیش مسیحی پیشنهاد کرده بود که برای حفاظت از هندوستان زیر سلطه انگلیس، لازم است یهودیان در فلسطین ساکن شوند. به هر حال، صهیونیستها خود را مشعلدار تمدن غرب میدانند که در تلاش است دموکراسی را در خاورمیانه و قلب آن حاکم کند. نتیجه این که نیازهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب، به ویژه انگلیس، سبب پدید آمدن جریان فکری صهیونیسم و اسکان یهودیان در فلسطین شد؛ جریانی که با غیردینی (=سیاسی کردن) یهودیت در پی تحقق و حفظ منافع استعماری در خاورمیانه برآمد؛ در حالی که یهودیت دیندار ممکن بود برای غرب خطرآفرین باشد.
بسیاری از صاحب نظران بر این باورند که در کشاکش ستیز میان نژادها و قومیتها در اروپا، بذر حرکت سیاسی جدیدی با رنگ قومیت و به نام صهیونیسم، رشد یافت. این جنبش به نام صهیون، کوهی در مجاورت بیتالمقدس که برای یهودیان مقدس است، صهیونیسم نامیده شد.
هرتزل واژه صهیونیسم را با دین یهود گره زد تا حرکت صرفاً سیاسی خود را با تهییج یهودیان در اقصی نقاط جهان، شکل و جهت دهد. تئودور هرتزل ایده بازگشت یهودیان به سرزمین مقدس را مطرح ساخت و سپس آن را با نظریه تأسیس دولت یهود ترکیب کرد. جالب این جاست که هرتزل و دیگر رهبران صهیونیسم برخلاف اصول ادیان الهی از جمله دین یهود، در اساس لائیک و به خدا بیاعتقاد و شکاک بودند و حتی ایده و نهضت وی تحت عنوان صهیونیسم، در تقابل آشکار با اعتقادات یهودیانی است که دین یهود را به عنوان یک دین الهی میدانند و پیروان این دین را نه یک قوم بلکه معتقدان دین یهود، میشناسند.
در واقع رهبران سیاسی و فکری صهیونیسم، علیرغم لائیک بودنشان با بهرهگیری از اهرم مذهب یهود و با ادعای حق تاریخی بر فلسطین، اندیشه ایجاد وطن یهود را مطرح ساختند تا با جمعآوری یهودیان پراکنده در سراسر جهان و تمرکز سرمایههای آنان در یک نقطه، خود به قدرتی مطرح در دنیا تبدیل شوند. صهیونیزم در سال 1897 اعلام موجودیت کرد.
در این میان امپریالیزم جهانی هم که کشورهای غربی و استعمارگر بودند بر فلسطین به خاطر موقعیت استراتژیک و سوقالجیشی که داشت، نظر ویژهای داشتند و این بود که پیوند صهیونیسم و استعمار انگلیس دست به دست هم دادند تا در فلسطین کشوری به نام "رژیم صهیونیستی" شکل بگیرد. در فلسطین اتصال سه قاره را شاهد هستیم. قاره آسیا، اروپا و آفریقا در این منطقه به هم متصل میشود.
همان طور که بسیاری از شخصیتهای یهودی، نویسندگان و حتی خاخامهای یهودی در اعتراض به جنبش صهیونیسم اعلام کردند صهیونیسم به عنوان یک پدیده سیاسی از دین یهود و به عنوان یک ابزار استفاده کرد و عملکرد صهیونیسم نیز کاملاً به گفته این شخصیتها با تورات و اعتقادات یهودیان در جهان مغایرت دارد.
جالب این جاست که از ابتدا فلسطین به عنوان تنها مرکز قدرت امپراتوری صهیونیسم سیاسی مطرح نبود و بعضی رهبران صهیونیسم از جمله "اسرائیل زانگویل" نظریه "صهیونیسم بدون صهیون" را نیز مطرح کرده بودند. منظور از این اصطلاح نیز آن بود که صهیونیستها به جای فلسطین، میتوانند مناطق دیگری از جهان را برای تأسیس اولین رژیم صهیونیستی انتخاب کنند.
از این رو طرفداران صهیونیسم بدون صهیون، برای ایجاد دولت یهود، ابتدا آرژانتین، عراق، قبرس، مصر، اوگاندا، کنگو، موزامبیک، لیبی و آنگولا را در نظر داشتند و برای دستیابی به آن تلاش میکردند. در فاصله سالهای 1897 یعنی تاریخ اعلام موجودیت صهیونیسم در شهر "بال"، تا سال 1904 میلادی که تاریخ درگذشت هرتزل است، مذاکرات گستردهای میان رهبران صهیونیسم با دولتهای عثمانی و کشورهای استعماری اروپا در جریان بود تا فلسطین و یا دیگر نقاط مورد نظر صهیونیسم، با تضمین حقوق بینالملل، برای تشکیل دولت یهود به رهبران صهیونیسم واگذار شود. ناامیدی جنبش صهیونیسم از واگذاری فلسطین توسط دولت وقت عثمانی، دلیل اصلی گرایش این جنبش به دیگر مناطق دنیا بود. از این رو با اتحاد صهیونیسم و استعمار انگلیس، زمینههای تشکیل اولین دولت یهود در فلسطین شکل گرفت.
انتهای پیام /