به گزارش
خبرنگار سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران در رابطه با سیاست خارجی باراک اوباما از هنگام تصدی پست ریاست جمهوری در قبال مسائل غرب اسیا باید نکات متعددی را در نظر داشت، در واقع رهنامۀ اوباما اولویت و به ظاهر ارجحیت دادن نسبت به مردم خاورمیانه تا تعهد نسبت به دولتهای منطقه بود.
طرفداری اوباما از تظاهرکنندگانی که در خیابانها میآیند و علیه دولت خود شورش میکنند دولتهایی که در واقع متحدین سنتی آمریکا در منطقه محسوب میشوند.
حتی درآغاز دورۀ ریاست جمهوری اوباما از رژیم صهیونیستی کمتر حمایت به عمل آمد و در مقابل حمایت نسبتاً بیشتری از مردم فلسطین به عمل میآمد تا در مجموع بر ترویج دموکراسی تأکید نماید.
همانگونه که میدانیم اوباما بعد به دست گرفتن مقام ریاست جمهوری خویش، دستور خروج نیروی نظامی آمریکا را از دو کشور عراق و افغانستان داد و این مسأله به این دلیل است که سیاست آمریکا در زمان اوباما متفاوت با دوره بوش عمل کرده است؛ رهنامه اوباما بیشتر به دنبال مداخله نظامی قاطع برای جلوگیری از نقض جدی حقوق بشر است.
حتی تحریمهای صورت گرفته علیه کشورهایی همچون ایران و سوریه هم به دنبال همین مسأله است.
نکته قابل توجه در مورد سیاستهای اوباما این است که وی کسادی و رکود و غیرکارکردی بودن وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در خاورمیانه عربی و مسلمان است که عامل بروز بیثباتی و ضدیت با ایالات متحده شده را تشخیص داده و نیز معتقد است که اصلاحات باید از داخل این کشورها شروع شود.
دکترین اوباما دربرگیرنده و حاوی شعار «تغییر» است و در صدد رفع چالشهای دوران بوش و در تلاش برای مشروعیت بخشی به قدرت و کسب اعتماد مجدد در نزذ جهانیان است.
لکن دامنه تغییر، تمامی اصول قدرت هژمونیک آمریکا را دربر نمیگیرد و دارای روند «تداوم» به منظور بسط قدرت هژمونیک آمریکا میباشد، اوباما برای حصول این هدف که آمریکا از موضع هژمون «سلطهگر» به هژمون «رهبر» تبدیل شود یک رویکرد 3گانه (چندجانبهگرایی، تأکید بر عنصر اقتصاد، ظرفیتسازیهای نوین منطقهای) اتخاذ کرده است.
محورهای سلبی دکترین اوباما:
1- دوری از یکجانبهگرایی
2- دوری از جنگ پیشگیرانه
3- دوری از اتکا به دخالت نیروهای نظامی
محورهای ایجابی:
1- چندجانبهگرایی
2- تأکید براقتصاد
3- ظرفیتسازیهای نوین منطقهای
قابل ذکر است که اوباما نیز همچون بوش در راستای تثبیت موقعیت هژمونیک آمریکا تلاش میکند اما با روشی متفاوت از بوش عمل کرده است؛ شیوه عمل وی در سیاستهایش به ظاهر مسالمت جویانه و صلح طلبانه میباشد، همچنین درچندجانبهگرایی نیز در پی رهبری و نه ریاست بر سایر قدرتهاست و در چندجانبهگرایی که مدّنظر اوباما است همچنان برتری و تفوق وجود دارد اما وی مبنای آن را به عنوان تساوی قدرت و یا سهم قلمداد کرد.
آمریکای اوباما نیز، در جهت حفظ و تداوم قدرت هژمونیک گام برمیدارد به گونهای که خواستار این است که سایر کشورها تحت لوای «رهبری» خود باشند و در عین حال مشارکت نیز نمایند.
بوش به دنبال این بود که اهداف خودشو از طریق گسترش قدرت نظامی و مطلق انگاری برآورده کند اما اوباما خواهان تغییر از تأکید مفرط به قدرت و نیروی نظامی است و در پی جایگزینی آن با عنصر اقتصاد برای پیشبرد و قدرت هژمونیک خود است کلینتون هم نیز در پی بسط سازوکارهای جهانی شدن برای ایجاد جهانی با مرزهای کمتر و سهلتر و همچنین با تعاملات اقتصادی بیشتر و قدرت سیاسی کمتر بود.
اوباما پس از تصدی ریاست جمهوری، مدتی به ژستهای نمادین رو آورد (به جا نیاوردن سنت نخستین سفر هر رئیس جمهور آمریکا به انگلیس را بجا نیاورد و حتی همه هدایای اهدایی چرچیل به کاخ سفید را در درون اسلاف خود پس فرستاد.) اما به رغم اتخاذ دستور کار اولیه مبنی بر مخالفتهای ظاهری با سیاستهای بوش در مقام عمل همان اقدام های قبلی را کرد و رفته رفته شاکله واقعی و «بوش واره» خود را بروز داد.
شاید در مواجهه با کشورهای اروپایی و سایر قارهها نحوه عملکرد اوباما با همتای پیشین خود متفاوت بوده باشد اما سیاستهای وی در ارتباط با ایران و خاورمیانه تقریباً در ادامۀ سیاستهای بوش است.
اوباما اذعان داشت که دیگر به دنبال حفظ وضع موجود در خاورمیانه نخواهد بود و همچنین از رژیمهای سرکوبگر عرب منطقه به منظور حفظ ثبات بینالمللی حمایت نخواهد کرد، اوباما بعد از اینکه به پست ریاست جمهوری رسید در سخنرانیهای خود ژستهایی را اتخاذ کردکه نشانگر تمایل اوباما به رفتارهای صلح جویانه تری از قبیل اینکه در سخنرانیها همچون گذشته ایران را رژیم خطاب نکرده و در همه مصاحبهها و سخنرانیها از ایران با عنوان کامل که همانا جمهوری اسلامی ایران میباشد یاد کرد.
اما به مرور زمان و خصوصاً بعد از ماجرای انتخابات سال 88 دوباره مثل قبل شده و در سخنرانیهایش در اجتماع کنوانسیون ملی حزب دموکرات در شهر مدیسون ایالات ویسکانسین(نوامبر 2010) و نیز در اجلاس روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (ایپک) چهره واقعی خود را نشان داده و بیش از گذشته به ایران تاخت و اتهامهایی ناروایی همچون سرکوبگری، حمایت از تروریسم و پیشرو برنامههای هستهای مخالف مقررات را به ایران نسبت داد و دوباره ایران را رژیم خطاب کرد .
از طرف دیگر نیز به فلسطینیها وعده داده بود که بر مبنای مرزهای 1967 فلسطینیها را به زادگاهشان برمیگرداند اما هیچگاه به وعدههایش در قبال منازعه اعراب و اسرائیل عمل نکرد، از سوی دیگر حمایت از حکومت آل سعود در عربستان است؛ در حالیکه به حکومتهای یمن و ... تذکر میدهد.
انتهای پیام/