مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
قصه وکالت را زیاد شنیده ام اما قصه وکیلی چون تو را نه... تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی ست. در پرونده ای که تو وکیل باشی قصه اش ستودنی ست. وکیل که تو باشی یک قدم با من است و ده قدم با تو...در قصه وکالت تو، به ازای دادخواهیت عشق و محبت است که هزینه می شود. از لحظه سپردن حالم به تو آرامش مهمان خانه زندگی ام شد؛ از روزی که ایمان آوردم تو وکیل منی و تنها پناهم. کتاب زندگی ام روی میز تو و تو آگاه از تمام خطوطش... کلماتش...من یقین دارم که تو همه جا با منی و عاشقانه حقم را می ستانی. تو در این عشق بازی پرده از رازی بزرگ برداشتی. رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را... رازی به اسم توکل.
توکل قصه ای ست که از روز ازل برایمان خواندی و گفتی: در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی دستانت در دست من است. نگران نباش و به من اعتماد کن... توکل...توکل...من نفهمیده بودم راز این قصه را. روزها و شبها بر من گذشت. لحظه هایی که شاید با فراموش کردن قصه یا نفهمیدنش سخت گذشت...سخت. روزها و شبها بر من گذشت تا که شیرینی اش را به من چشاندی. قصه ای که در آن خدا وکیل من است...
و چه زیباست که بگویم: «حسبنا الله و نعم الوکیل» (173/آل عمران)
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید