به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاراننزدیک به یک ماه از درگذشت مرتضی پاشایی می گذرد. در گذشت این خواننده
محبوب پاپ به نوعی جامعه را تحت تاثیر خود قرار داد و تا چند روز بسیاری از
اخبار مربوط به او می شد. اما هنوز هم حرف های ناگفته بسیاری در مورد
زندگی و مرگ مرتضی پاشایی وجود دارد.
با ناصر پاشایی (پدر مرتضی)، منصور پاشایی (عموی مرتضی) و همین طور مادر مرتضی پاشایی گفتگویی انجام داده ایم که در ادامه میخوانیم:
از آغاز در مورد مرتضی شروع کنیم که چه زمانی شروع به خواندن کرد؟
منصور
پاشایی: اگر اجازه دهید مقدمهای دراین رابطه بگویم و بعد برادرم توضیح
خواهند داد؛ اولا موسیقی در خانواده ما تقریبا میتوان گفت که موروثی است.
یعنی در اکثر افرادخانواده ما یک گرایش شدید و عمیقی نسبت به موسیقی وجود
دارد. این مساله در مرتضی کاملا از کودکی مشهود بود. مرتضی علاقه خاصی نسبت
به موسیقی داشت از دوران طفولیت.
از دو، سه سالگی وقتی لوگوی
برنامه کودک پخش میشد حتی وقتی خواب بود، بیدار میشد و پای تلویزیون
مینشست و با دقت گوش میکرد. ما خودمان از بچگی این استعداد را در مرتضی
دیده بودیم که علاقه بسیار زیادی به موسیقی داشت و بدون اینکه حتی کلاس
برود، شروع به نواختن سازهای مختلف کرد. هم پیانو هم گیتار و ویولن را
حرفهای مینواخت.
بنابراین
در سایر اعضای خانواده به نوعی این را شاهد هستیم و گرایش خاصی به موسیقی
دارند. ازجمله صدای برادرم را در روز تشییع دیدید و صدای محزونی برای مداحی
دارند و مناسب است. طبیعتا بخشی از این مساله میتواند موروثی باشد. بخش
زیادی از این مساله به پشتکار مرتضی برمیگشت. تصور بر این نباید باشد که
فقط استعداد کافی است.
علاوه بر استعداد، پشتکار بسیار بسیار مهم
است. درمرتضی پشتکار عجیبی وجود داشت و با تلاش بسیار زیاد ساعات و روزها و
شبهای زیادی را به موسیقی میپرداخت و یکی از علتهای موفقیتش در امر
موسیقی همین بود. از برادرم خواهم خوائست از زمانی که مرتضی شروع به خواندن
کرد، خودشان توضیح دهند.
ناصر پاشایی: همینطور که اخوی فرمودند؛
شاید هنر بهنوعی در خانواده ما موروثی است. تا جایی که از پدرم شنیده بودم
پدربزرگم نیز صدا داشتند و اذان میگفتند. پدر من نیز هفتاد، هشتاد سال
مطالعات اسلامی داشتند و اذان میگفتند و در مراسمات مختلف برای میلاد امام
زمان(عج) و سایر ائمه میخواندند و صدای بسیای خوبی داشت برای امام حسین و
برای دلشان میخواندند و هروقت که اسم امام حسین(ع) میآمد، گریه میکرد.
من
نیز چون در این خانواده بودم این افتخار را داشتم که مانند پدرم اگر قسمت
میشد و گاهی که پیش میآمد در مراسم حضرت ابیعبدا... و ائمهمعصومین
افتخاری میخواندم تا این که به یکی از شهرستانها منتقل شدیم.
مرتضی
در دوران کودکی قرآن را فرا گرفته بود و در مدرسهای که درس میخواند در
اذان مقام اول را بهدست آورد. از آن شهر که به تهران منتقل شدیم در گروه
سرود مدارس مقامهایی را کسب کرد. همین طور ادامه داد و هم زمان در مساجد
با آموزش برنامه تئاتر و گذراندن کلاسهای مختلف تئاتر نزد استاد سمندریان و
سایر اساتید دیگر زمینههای تئاتر را به خوب گذراند. همزمان در مدارس
تهران نمایشنامههایی مینوشت و با همراهی چند نفر از دوستانش در مدارس کل
مناطق تهران کارهای آموزشی انجام میدادند.
میتوانم بگویم در زمانی
که ایشان کار تئاتر انجام میداد، مدارس تهران ایشان را میشناختند. از
آنجا که تئاترشان موزیکال شد، ادامه کار تئاتر منجر به این شد که آهنگسازی
را یاد بگیرد. در دوران سربازی برنامههای خود را داشت و در گروه موزیک
سپاه پاسداران فعال بود. بعد از سربازی در شرکتی بهعنوان آهنگساز مشغول به
کار شد و مدیر شرکت به من گفت که ایشان نابغه است. تصور میکردم که مدیر
شرکت اغراق میکنند درحالی که ایشان عنوان میکردند که تعریف بی خودی
نمیکند و برایش جالب بود که خودش با این که مدارج عالی موسیقی را در
کشورهای مختلف غربی پیموده است مانند ایشان نمیتواند آهنگسازی کند.
همان
طور که برادرم عنوان کردند؛ مرتضی پشتکار فراوانی داشت و شبانهروز برای
پیشرفت کارش در موسیقی و تئاتر و گرافیک که همزمان تحصل میکرد، نهایت تلاش
خود را داشت تا این که وقتی بیمار شد لحظهای عقبنشینی نکرد. خودش میگفت
که از تکتک لحظههای عمرش حتی در موقع قدم زدن نیز استفاده میکند و لذت
میبرد. علیرغم این که شیمیدرمانی بسیار سخت است، کنسرت خود را برگزار
میکرد و آهنگسازی خود را ادامه داد. در دوران 11ماهه بیماری و شیمیدرمانی
به بیش از 60 شهرستان مسافرت و کنسرت اجرا کرد. بهترین آهنگ هایش را در
دوران معالجه انجام داد.
یکی از خصوصیات مرتضی روحیه جوانمردیاش
بود. به رغم همه هنرهایش شاید یکی از علتهایی که مردم دوستش دارند
جوانمردیاش باشد. دوستان تعریف میکردند که یک هنرمند یا هنرپیشه تمام
زحمت خود را میکشد که کنسرت یا تئاترش را اجرا کند تا پولش را بگیرد اما
اگر جایی میدید که تهیهکننده یا کنسرتگذار ضرر کرده تنها هزینه بلیت
هواپیمایش را دریافت میکرد و راضی به ضرر تهیهکننده نمیشد.
این
روحیه جوانمردی بود که شاید کمتر کسی این مسائل را در نظر بگیرد. این
خصلتهایی بود که در مرتضی میدیدم. روحیه صبوری و عاقل بودنش و کارهایی که
میکرد همه روی حساب و کتاب بود و همان طور که گفتم واقعا در مقابل
بزرگترین ضربات مثل یک فرمانده جنگی عمل میکرد یعنی هیچگاه روحیهاش را
نمیباخت.
از دورانی که مرتضی اولین آلبومش را منتشر کرد بگویید؛ واکنشش چگونه بود؟ واکنش شما چگونه بود؟
ناصر
پاشایی: مرتضی تلاش زیادی برای اولین آلبومش کرد. شب و روز به دنبال این
بود که آهنگ هایش را کامل کند و بتواند مجوز بگیرد. در آن زمان مشکلات
فراوانی برای اخذ مجوز به وجود آمد که با پیگیریهای مستمرش توانست مشکلات
را حل کند. جلساتی با جناب آقای میرزمانی، مدیرکل موسیقی وقت برگزار کرد و
بهرغم مسائل و مشکلات توانست مدیران را توجیه کند که آهنگهایش با حساب و
کتاب است و هیچ کدام آهنگ های غربی به آن معنا که دیگران تصور میکنند،
نیست. الحمدالله توانست مجوز را اخذ کند و راههای پیشرفت را طی کند.
آیا خوشحالی خاصی برای اخذ مجوزش داشت؟
ناصر
پاشایی: زمانی که مجوزش را گرفت درحقیقت به آرزویش رسید. ضمن این که
خوشحالیاش را نشان میداد البته خودش همیشه امید داشت که به جاهای بالاتری
هم خواهد رسید. خوشحالیاش یک شکل طبیعی داشت.
آیا اولین آلبومش با استقبال مواجه شده بود؟ معمولا اولین آلبوم سوددهی لازم را ندارد و هنوز هنرمند شناخته شده نیست.
ناصر
پاشایی: از آنجا که تک آهنگ هایی قبلا منتشر کرده بود خیلی از جوان ها با
آهنگهایش آشنایی داشتند و چون در تهران و شهرستانها به کار تئاتر هم
میپرداخت و کارهای موزیکال انجام داده بود و میخواند با صدایش آشنا
بودند. مخصوصا در استان تهران و برخی شهرستانهای اطراف. در زمانی که
آلبومش منتشر شد با استقبال فراوان مواجه شد و شاید یکی از پرفروشترین
آلبومها بود.
آیا مرتضی به مداحی هم علاقهمند بود و دورهای هم به مداحی پرداخته بود؟
ناصر
پاشایی: البته در برخی سایتها مداحیهای مرتضی وجود دارد که میتوانید
ملاحظه کنید. همانطور که گفتم مرتضی از خردسالی مکبر آقای هاشمیان در
رفسنجان بود. کمکم که به تهران آمد و گروه سرود تشکیل داد در کنار کارهای
تئاتر در غرب تهران نیز به مداحی میپرداخت و مورد استقبال هم واقع میشد.
شاید بتوانم بگویم 7، 8 نوار از مداحیهایی که در ایام محرم یا میلاد امام
زمان(عج) داشته است، پر شده است.
چرا مرتضی با توجه به علاقه اش به مداحی این کار را دنبال نکرد و به سوی موسیقی رفت؟
ناصر پاشایی: چون استعداد موسیقیاییاش بیشتر بود.
از آنجا که خانوادهای مذهبی هستید آیا به تشویق مرتضی درمورد دنبال کردن مداحی نپرداختید؟
ناصر
پاشایی: من ایشان را تشویق میکردم و خودش هم به مداحی علاقهمند بود. اما
واقعا جاذبه موسیقی برایش خیلی زیاد بود و از موسیقی لذت میبرد. از بچگی
در مسجد بزرگ شده بود. روحیه خاص او اینگونه بود که دوست نداشت مسائل مذهبی
را با دیگر مسائل مخلوط کند. میگفت هیچگاه دوست ندارد قضیه مداحی را
تصنعی بخواند.
میگفت وقتی میخواهم «یاحسین» بگویم باید در قالب
آهنگی باشد که نصف دنیا بگوید «یاحسین». مثل همان آهنگ «نگران منی» که
میگفت با تمام وجودش آن را ساخته و با خدا صحبت کرده است. بیشتر در این
راه قدم برمیداشت و یکی از خصلتهای مرتضی این بود که پیدا و پنهانش یکی
بود و هیچ چیز را پنهان نمیکرد و کل زندگیاش را برای من و مادرش بازگو
میکرد.
شما چه زمانی از بیماری مرتضی مطلع شدید و واکنش مرتضی از ناراحتی شما چه بود؟
مادر
مرتضی: در بیمارستان نیکان در ابتدا به من نگفتند که بیماری مرتضی چیست و
تنها عنوان کردند که زخم معده دارد. زیاد کنجکاوی نمیکردم چراکه اصلا تحمل
شنیدن چنین بیماری را نداشتم. کمکم میدیدم که در گوشه و کنار اطرافیان
با هم صحبت میکردند اما امید داشتم که اگر بیماری هم هست سعی میکنیم
مشکلش را رفع و درمان کنیم.
کمکم بعد از چند روز که متوجه شدم خیلی
برایم دردناک بود و تنها چیزی که به من آرامش میداد، یاد خدا بود. یعنی
هیچ چیز نمیتوانست قلب مرا آرام کند. اما امید داشتم که ایشان خوب
میشوند. تا آخرین لحظه هم امیدم را از دست ندادم اما خداوند این طور مقدر
کرده بود.
آیا شما بیماری را به مرتضی اطلاع داده بودید؟
ناصر
پاشایی: مرتضی حدود 10، 15 روز قبل از مطلع شدن از بیماریاش به مادرش
میگفت که «ترش میکند» و مادرش بنا به مصلحتهایی به مرتضی دارو یا غذای
خاصی میداد که بهتر شود. ولی ترش کردنهایش ادامه داشت. یک روز به ما گفت
که «رفلکس معده» دارد. آقای علی لهراسبی که از دوستان نزدیکش است به مرتضی
گفته بود که بهتر است به پزشک مراجعه کند.
با هماهنگی آقای لهراسبی
به بیمارستان نیکان رفتند و دکتر بعد از انجام آزمایش تشخیص «تومور» داده
بود. دکتر این بیماری را از مرتضی پنهان نکرده بود و به خودش گفته بود که
تومور دارد و بلافاصله باید عمل شود. مرتضی هم به من بیماریاش را اعلام
کرد. خواستیم که وقت را از دست ندهیم و در اولین فرصت مرتضی تحت عمل جراحی
قرار گرفت.
آقای دکتر شریفی به محض اینکه معده را باز کرده بود گفته
بود که تقریبا کار از کار گذشته است. یعنی استیج 4 است و در بیماریهای
این گونه ممکن است که بیمار برنگردد و شاید یکی، دو ماه بیشتر عمر نکند. به
مرتضی هم اعلام کرده بود که هرچه میخواهی بخور چراکه 50-50 هستی. دکتر
دیگری که در کنارش بود نرمتر صحبت کرده بود و گفته بود که «انشاءا... خوب
میشوی» و مرتضی مابین این دو تشخیص مانده بود که آیا خوب میشود یا اینکه
50-50 است؟ در عین حال شبانهروز راجع به سرطان مطالعه میکرد و کتابهای
مختلف میخواند و درمورد این که چگونه پیشرفت میکند، مطالعات زیادی در طول
11 ماه انجام داد.
درواقع
دوگونه رفتار میکرد؛ هم خودش را آماده کرده بود که پرواز کند و به دنیای
دیگری برود و هم اینکه میگفت برایم مهم نیست که 30 سال زندگی کنم یا 80
سال چون نه به کسی ظلم کردهام و نه کاری کردم که نگران باشم و تمام
کارهایی که میتوانستم در این دنیا انجام دادهام.
بعد از انجام
شیمیدرمانی حدود سه، چهار روز ناراحتی شدید داشت و نمیتوانست کارهایش را
ادامه دهد و امکان غذاخوردن نداشت. به محض این که کمی حالش بهتر میشد
بلافاصله خودش را برای کنسرتهای بعدی آماده میکرد. قراردادش را طوری
تنظیم کرده بود که 3، 4 روز اول شیمیدرمانی به برنامههایش لطمه وارد نکند
و مانند یک فرد عادی 3، 4 روز مانده به ماه محرم، برنامههایش را ادامه
میداد و آخرین کنسرتهایی که برنامهریزی شده را برگزار کرد.
به نظر شما چه عاملی باعث محبوبیت مرتضی پاشایی شد؟
منصور
پاشایی: درواقع خود ما هم در حیرت ماندهایم که چه عاملی باعث شد که بین
مرتضی با مردم بخصوص جوان ها و نهتنها جوان ها حتی افراد مسن این همه
ارتباط قلبی برقرار شد که ناشی از عوامل مختلفی است. من خودم چیزهای مختلفی
از تحلیلگران این طرف و آن طرف شنیدم. اگر بخواهیم به تکتک این ها تکیه
کنیم همه این ها با یک ضریب خاصی درست است ولی همهاش نیست. برخی میگفتند
که به خاطر بیماری مرتضی بود و مردم یک همذاتپنداری کردند ولی هنرمندان و
ورزشکارانی داشتیم که بیماریشان یک دورهای به طول انجامید ولی چنین
اتفاقی برایشان نیفتاد.
اگرچه واقعا مردم ما خیلی هنردوست و
ورزشدوست هستند اما این پدیده عجیبی بود. در آن طرف آبیها هم تحلیل عجیبی
دیدم که میگفتند مردم ایران غمگین و محزون هستند و از آنجا که آهنگهای
مرتضی هم محزون بود، مردم خوب ارتباط برقرار کردند! من گفتم اگر چنین چیزی
باشد، همین الان چند میلیون ایرانی در خارج از کشور زندگی میکنند درحالی
که همانها هم ارتباط برقرار کردهاند و همانها هم همدردی کردند و در سوگ
مرتضی مراسم گرفتند و شمع روشن کردند. پس نمیتواند این دلیل هم باشد. حتی
خیلی از ایرانیان آنجا متولد شده اند و اگر فضای آنجا شاد باشد و فضای
اینجا غمگین پس آنها نباید چنین ارتباطی برقرار میکردند.
تحلیلهای
مختلفی دیدم و میگفتند که در این میان شبکههای اجتماعی هم بیتاثیر
نبودهاند. بله درست است، شبکههای اجتماعی به شهرت یک نفر دامن میزنند
اما اگر بخواهم این فرضیه را هم رد کنم، شبکههای اجتماعی چرا درمورد سایر
بازیگران و ورزشکاران اتفاق نمیافتد؟ البته قصد مقایسه ندارم اما همزمان
استقبال خوبی از مرحوم مظلومی شد اما طبیعتا دیدیم که چنین چیزی نبود!
اتفاقا خیلی دنبال تحلیل علمی و روانشناختی و جامعهشناختیاش بودم.
ما
هم تحلیلهای زیادی در این مدت خواندیم و خودمان هم منتشر کردیم همه مباحثی
هم که شما مطرح کردید، بود اما همیشه در این تحلیل ها این نکته پنهان می
ماند که پاشایی محبوبیت زیادی کسب کرده بود.
منصور پاشایی: خیلی موارد بود و همه این عوامل را شامل میشد و مرتضی واقعا کسی بود که به معنای واقعی انسانی و مردمی برخورد میکرد.
همه
این تحلیل ها درست است ولی باز یک چیزی کم دارد. بهنظرم نمی توان پدیده
دوست داشتن را عقلانی بررسی کرد و به دنبال تحلیل برایش گشت. یک موقع
میبینید یک فردی قدرت ندارد به میز و منسک ارتباط ندارد اما آدم
دوستداشتنی است و با توجه به همین دوست داشتن از بزرگترین مقام تا
پایینترین مقام با او ارتباط برقرار میکنند و این آدم میتواند از کار
همه گرهگشایی کند و خیلی از گرهها را باز کند. خیلیها تا زمانی که پشت
میزی نشستهاند میتوانند کاری انجام دهند ولی وقتی این میز از آنها گرفته
شود، دیگر ناتوان هستند. بهنظرم بیشتر به خود شخص بستگی دارد که چگونه
میتواند با دیگران برخورد کند. بهنظرم اگر بخواهیم تحلیل کنیم اینگونه
میتوان تحلیل کرد. این پدیده و این واقعه نزدیکتر است تا تحلیلی که
بگویید چون مردم ایران غمگین هستند با آهنگهای غمگین ارتباط برقرار
میکنند. اینها بخشی از قضیه است و همه قضیه نیست. پازل مفقوده اینجاست که
چقدر میتوانی خودت را با تجربههای خوب تطبیق دهی. گفته میشود که صداقت و
پاکی و درستی خوب است اینجاست که یک آدم اگر بتواند خودش را تطبیق دهد
میتواند دلها را تصرف کند و این اتفاق بیفتد. این جای بسی خوشحالی دارد که
چنین اتفاقی افتاد. یعنی در مورد فرزند و بستگان شما این اتفاق افتاد.
یعنی این صفای دل وجود داشت که این اتفاقها افتاد.
ناصر
پاشایی: به نکته قشنگی اشاره کردید. مباحثی در بحث مدیریت و رهبری است که
رهبری یا مدیریت کاریزماتیک است. یک فردی کاریزما دارد و نمیتوان تعریف
کرد که چه چیزی دارد. یک جذابیت خاصی دارد و میتواند رهبر و مدیر باشد.
شاید در عالم هنر هم چنین مسالهای باشد. اینکه شما فرمودید کاملا به این
برمیگردد. اما بحثهایی است که وقتی تحلیل میکنیم میخواهیم بگوییم از
این مقولهها میخواهیم مسالهای را به عنوان یادگیری یاد کنیم و تبدیل به
یک علم بشود. دیگری هم بتواند از این افتباس کند.
در یک جمله بگویم؛
آنچه به نظر من رسید یک وجه مشترکی در آهنگهاو شعرهای مرتضی بود که «عشق
گمشده» بود. به یاد دارم اوایل که مرتضی وارد عالم هنر و خوانندگی شد،
شایعاتی کردند که ترانههایش مربوط به عشق گمشدهای است که او را ترک کرده و
از حزن اوست که میخواند! درحالی که ما خبر داشتیم چنین چیزی نبود. این
عشق گمشده را اینجور تحلیل میکنم که در روح تمام بشر یک عشق گمشدهای وجود
دارد و هم حزن داریم و هم شادی که توامان با هم است.
من این را هم
از فلسفه شرق و هم از فلسفه اسلامی تحلیل کردم، دیدم کاملا منطبق است. ما
همهمان یک حزن و شادی توامان با هم را داریم. بنابراین حتی اگر
آمریکاییای که فارسی نمیداند و آن ایتالیاییای که ایتالیایی صحبت میکند
و فرانسوی که فرانسهزبان است اگر فارسی میدانست و آهنگهای مرتضی را گوش
میکرد به همین صورت میتوانست ارتباط برقرار کند. چراکه شاید همان ها هم
یک عشق گمشدهای دارند درحالی که خودشان شاید متوجه نباشند.
من
تحلیل زیبای دیگری هم شنیدم که از موسیقی پاپی بود که مرتضی میخواند.
موسیقی پاپ مهربان در برابر موسیقی پاپ وحشی غرب. ولی خودش یک اصطلاح جالب
است. یعنی می شود موسیقی پاپ مهربان مرتضی را به عنوان سبک انتخاب کرد و
حتی هنرمندانی را پرورش داد که با این سبک جلو بروند. الان تحلیلگران
میگویند بدانیم لایههایی از جامعه وجود دارد که این لایهها کم نیستند.
من
تصور میکنم این مساله در جامعه ایجاد شد که به نوعی کسانی که دست اندرکار
فرهنگ و موسیقی کشور هستند به این فکر بیفتند که خودمان پیشقدم شویم.
خود ما هم با مجموعه های فرهنگی کشور همکاری میکنیم. در مدیریت فرهنگی
کشور سهمی داشته باشیم و بتوانیم این فرهنگ را انشاءا... توسعه دهیم. به
نظر من موسیقی پاپ میتواند با معنویت جامعه کاملا همگن باشد و دلیلی بر
مخالفت این کار وجود ندارد.
درمورد آلبوم جدید مرتضی توضیح دهید که چه زمانی منتشر میشود؟
تا
جایی که اطلاع دارم مرتضی میگفت که اکثریت آهنگ های جدیدش را آماده کرده
بود و در آخرین مراحل بود که بعد از اجرای کنسرتهایش ادامه میداد. قرار
بود که تا 3، 4 ماه آینده آلبوم جدیدش را منتشر کند اما به مرحلهای نرسید
که قراردادی با شرکتی یا شخصی ببندد چراکه کامل نشده بود به همین خاطر
اعلام کردم «به منظور حفظ و صیانت از آثار مرتضی، اخویام را به عنوان مدیر
برنامههای مرتضی در مسائل فرهنگی و هنری و خیریه معرفی کردیم که اگر من
بعد کسی درخواست انعقاد قراردادی داشت (شرکتهایی مانند ایرانسل یا همراه
اول) چنانچه خواستند برنامههایی داشته باشند با ایشان هماهنگ کنند».
گفته
می شد که یکی از اپراتورها تنها در روز درگذشت مرتضی نزدیک به 70 میلیون
تومان از طریق آهنگی های پیشواز درآمد داشته است؛ آیا اپراتور به شما
پرداختی دارد؟
منصور پاشایی: تا اینجا رسما اعلام کردیم که بعد از
فوت مرتضی پاشایی هر سازمان و مجموعه و موسسه فرهنگی- هنری که بخواهد از
این آثار استفاده کند قطعا باید با ما هماهنگ کند و قرارداد داشته باشد. در
این چند روز هم اگر هر سازمانی بهرهبرداری کرده باشد مسلما ما پیگیری
خواهیم کرد. به هر حال باید مراحل قانونی خود را طی کند. از همین جا هم
خدمت همه مردم عزیز اعلام میکنیم هیچکس و هیچ سازمانی حق ندارد به نام
مرتضی پاشایی هیچ فعالیت خیریهای و غیرخیریهای انجام دهد.
اخیرا
هم به ما اطلاعات رسیده که بعضی جاها مراسمی تحت عنوان «خیریه به نام
مرتضی پاشایی» برگزار میکنند که هیچ کدام مورد تائید ما نیست. ما خودمان
اقدام کرده ایم و انشاءا... به زودی بنیاد خیریه مرتضی پاشایی را به ثبت
میرسانیم و خودمان متولی آن هستیم و هدفش حمایت از بیماران سرطانی و قشر
محروم جامعه و مستمندان است. انشاءا... تمام عایدی این موسسه صرف امور
خیریه خواهد شد که ثوابش به روح مرتضی برسد.
در لحظات آخر با ایشان بودید؟ خیلی افراد به کشف شهود میرسند آیا او هم به این تقدیر و قضای الهی تسلیم شده بود؟
ناصر
پاشایی: همانطور که مرتضی در آخرین مصاحبهاش در بیمارستان عنوان کرده
همیشه به کلام حضرت امیرالمومنین اعتقاد داشت که فرمودهاند «باید طوری
زندگی کنیم که گویی فردا میرویم و از طرف دیگر باید طوری زندگی کنیم که تا
آخر هم هستیم» این را در بیمارستان هم از مرتضی دیدم. هم امیدوار بود که
خوب شود و برنامههایش را ادامه دهد. مخصوصا دو آهنگی که برای حضرت
اباعبدا... و حضرت ابوالفضل خوانده را آرزو داشت که انجام دهد و دیگر اینکه
پذیرفته بود که خواهد رفت. هر دو را با هم داشت و تا آخرین لحظه هم ناامید
نشده بود در عین حال هم احتمال میداد که زنده نماند. این را از عملکرد و
صحبتهایش میفهمیدیم.
منصور پاشایی: در 10 روز آخر عمر شریف مرتضی
اکثرا بیمارستان بودم و در کنارش حضور داشتم. در عین حال به دقت حالات
مرتضی را زیر نظر داشتم. اولا یکی از نکاتی که در این جوان می دیدم،
نترسیدن از مرگ بود. به هر حال مرگ یک ویژگی خاصی دارد و برای انسانها
خوشایند نیست. اما جالب بود که مرتضی واقعا از مرگ نمیترسید و واقعا این
امر تنها در ظاهر نبود. چون در چند روز آخر که هنوز سرحال بود و میتوانست
صحبت کند، شوخی میکرد. به راحتی با شوخی و خنده روی تخت بیمارستان بود.
نکته دیگر اینکه آمادگی برای مرگ توام با امیدش بود.
دو، سه روز
آخری که هوشیاری خود را از دست میداد و دیگر ارتباط کلامی نداشت اما
میشنید وقتی به او میگفتیم مرتضی اگر میخواهی با این بیماری مبارزه کنی،
دست ما را فشار بده. دست اطرافیان را فشار میداد یعنی واقعا میخواهم
مبارزه کنم. ولی گاهی هم که به هوش میآمد، میگفت که «من دارم میمیرم».
این
حالت تعادل روحی-روانی مرتضی بسیار بسیار زیبا بود و از طرف دیگر از دوران
کودکی فرد بسیار متعادلی بود. این سوالی که مطرح کردید از انتشار اولین
آلبومش چه حالی داشت؟ به هیچ وجه از حد خودش خارج نمیشد. یعنی شادیهای
غیرمتعارف نداشت. ما از این جوان یک قهقه بلند ندیده بودیم. به قدری محجوب
بود که یک خنده بسیار ملیح و زیبایی داشت. در هر جمعی که حضور داشت، شادی
هم بود چون بسیار طناز بود. وقتی در جمعی حضور داشت، خنده هم بود اما
هیچگاه از شوخی و خندهاش کلام خارج از ادب نمیدیدید. امیدوارم همه ما
ازجمله بنده و همه جوانها بتوانیم درس بگیریم.
در رابطه با
ارتباطات خانوادگی ایشان بفرمایید. اولا بفرمایید چند خواهر و برادر دارند و
فرزند چندم خانواده بودند و ارتباطشان با اعضای خانواده چگونه بود؟
مادر
مرتضی: ایشان یک برادر دارد که از خودش 4 سال بزرگتر است و رابطهمان خیلی
خوب و دوستانه بود. رفتار خوبی در کنار هم داشتیم. البته وقتی کارهایش
زیاد میشد کمتر همدیگر را میدیدیم. من همیشه به فکر سلامتیاش بودم و از
او میپرسیدم که خوب میخوابد؟ و او به من اطمینان خاطر میداد که همه چیز
روبهراه است. یادآوری لحظاتی که در کنارش داشتم مرا اذیت میکند. مرتضی از
کودکی به موسیقی علاقه داشت و نسبت به آهنگها واکنش نشان میداد.
اوایل
از او میخواستم که روی درسش تمرکز کند اما با دیدن پشتکارش نگرانش نبودم و
می دانستم هرجا باشد، موفق خواهد شد. هر بار که آهنگ میساخت نظر ما را
نیز جویا میشد و به او میگفتم که غمگین نخوانی بهتر است اما او میگفت که
هوادارانش میخواهند که اینگونه باشد. همیشه از او میخواستم که مراقب
خودش باشد و سلامتیاش برایم در اولویت بود.
به لحاظ تربیتی چه نکته خاصی در مورد مرتضی رعایت کردهاید؟
مادر
مرتضی: از آنجا که بچه عاقل و فهمیده ای بود، نگران نبودم ولی از او
میخواستم که مراقب باشد که با چه کسانی همنشینی میکند. از طرف او خیالم
راحت بود و احساس میکردم انتخاب خوبی دارد.
آیا مطلع هستید که چه کسانی با مرتضی همکاری میکردند؟
مادر
مرتضی: ایشان درمورد آهنگهایی که میساخت و با کسانی که همکار بود، صحبت
میکرد. مثلا نام شاعرش را میآورد. حتی مرتضی وقتی میخواست سوار هواپیما
شود به من اطلاع میداد که برایش دعا کنم که به سلامت برود و برگردد. بعد
از اینکه میرسید هم اطلاع میداد که رسیده است و میخواست خیال من راحت
باشد.
همیشه سرشار از امید بود و خودم از روحیه مرتضی، روحیه
میگرفتم. تا آخرین لحظه هم امید داشتم اما خداوند اینطور مقدر کرده بود.
آهنگ «نگران منی» را همه میگفتند انگار برای من خوانده است! درمورد «جاده
یکطرفه» میگفت که 6 ماه روی این آهنگ زحمت کشیده است.
در مورد حواشی روز تشییع جنازه و شایعاتی که مطرح شد توضیحاتی بفرمایید.
منصور
پاشایی: روز جمعه 23 آبانماه 1393 حدود ساعت 6 تا 7 صبح مرتضی دار فانی
را وداع گفت. دوستان نزدیک و یکی، دو نفر از بستگان در بیمارستان حضور
داشتند که اطلاع دادند مرتضی فوت کرده است. بعدازظهر روز جمعه پیکر مرتضی
را به بهشت زهرا منتقل کردیم و بلافاصله برای برنامهریزی تشییع پیکر
آمدیم. پیشبینی میکردیم که جمعیت قابل توجهی در این مراسم شرکت کنند و به
همین دلیل برنامهریزی بسیار دقیقی را میطلبید.
تصمیم گرفتیم روز
شنبه مراسم تغسیل را انجام دهیم و روز یکشنبه هم از مقابل تالار وحدت تشییع
و در بهشت زهرا تدفین را انجام دهیم. روز شنبه غسل انجام شد و مراحل
تشریفات اداری و ثبت شناسنامه در سیستم کامپیوتری بهشت زهرا انجام شد. روز
یکشنبه جنازه برای تشییع اماده بود. اگر میخواستیم روز یکشنبه این کارها
را انجام دهیم طبیعتا به همه مراسم نمیرسیدیم.
سایت بهشت زهرا با
توجه به اینکه جنازه را تحویل گرفته بود و در سیستم کامپیوتریاش ثبت شده
بود روز بیستوچهارم را اعلام کرد و باعث ایجاد شبهه در میان مردم شد که
مرتضی شنبه دفن شده است. اما واقعیت این بود که ما یکشنبه جنازه را تحویل
گرفتیم و در تالار وحدت مراسم تشییع باشکوه برگزار شد و از همین جا از همه
مردم عزیز و همه مسئولان محترم اعم از شهرداری، وزارت ارشاد، صداوسیما و
همه مسئولین و سازمانهایی که در این زمینه با ما همکاری کردند و این مراسم
را با شکوه تمام برگزار کردند، تشکر میکنم.
بعد از مراسم تشییع از
تالار وحدت، امبولانس را حرکت دادیم و به دنبال آمبولانس به همراه بستگان
به سمت بهشت زهرا حرکت کردیم. ازدحام جمعیت به ما اجازه نداد که وارد بهشت
زهرا شویم. به آمبولانس اعلام کردیم که اگر وارد بهشت زهرا شویم شاید
نتوانیم حتی نماز میت را بخوانیم. تصمیم گرفتیم آمبولانس را به سمت حرم
حضرت امام حرکت دهیم. وارد محوطه بیرونی حرم امام شدیم و نماز میت را در
آنجا به جا آوردیم. از آنجا تا نزدیکیهای قطعه هنرمندان رسیدیم که جمعیت
متوجه آمبولانس و پیکر مرتضی شدند و دور آمبولانس را گرفتند به گونه ای
آمبولانس تقریبا داغان شد و روی سقف آمبولانس ریختند و شیشه آمبولانس را
شکستند!
حتی احتمال چپ کردن آمبولانس هم وجود داشت. بلافاصله تصمیم
گرفته شد که آمبولانس به سردخانه بازگردد. بنده و برادرم پیاده شدیم و به
منظور اینکه موقعیت را ارزیابی کنیم وارد قطعه هنرمندان شدیم و حتی از
ازدحام جمعیت احتمال مواجه شدن با خطرات جانی برایمان وجود داشت. فشارهای
زیادی را تحمل کردیم و دریافتیم که با چنین جمعیتی امکان دفن پیکر مرتضی
وجود ندارد. در جایگاه اعلام کردم که امروز دفن انجام نمیشود.
واقعیت
مطلب هم این بود که تا آن لحظه هیچ تصمیم قطعی نداشتیم و تنها تصمیمی که
میتوانستیم بگیریم کنسل کردن تدفین بود تا اینکه بعد تصمیم بگیریم. دورهم
جمع شدیم و مشورت کردیم؛ یکی از گزینهها این بود که روز بعد یعنی روز
دوشنبه تدفین صورت گیرد. اما باز پیشبینی کردیم که به هر حال بخش زیادی از
همین جمعیت حضور خواهد داشت و امکان تدفین وجود ندارد. بنابراین تصمیم
گرفتیم در ساعات پایانی روز تدفین را صورت دهیم.
آیا نهادهای امنیتی به شما پیشنهادی ندادند؟
ناصر
پاشایی: کسی به ما خط نداد اما با ما همکاری کردند. از جهت اینکه جمعیت
زیادی در بهشت زهرا بود سازمانهای مختلف همکاری کردند و مردم را به سمت
بیرون راهنمایی و هدایت کردند . اگرچه با تمام تمهیداتی که اندیشیده شده
بود در آن ساعات پایانی روز هم برایمان مشکل بود چراکه جمعیت زیاد باعث به
وجود آوردن مشکلات زیادی برای ما شده بود. از همین جا نکته دیگری خدمت مردم
اعلام میکنم؛ ما خودمان خیلی دوست داشتیم که همه مردم در مراسم تدفین
حضور داشته باشند به دلیل اینکه مرتضی را صرفا متعلق به خودمان نمیدانیم و
حقیقتا مرتضی متعلق به همه ملت ایران است و عموما طرفدارانش اشک میریختند
و عاشقانه دوستش داشتند و شاید برای خود ما بسیار بسیار سنگین بود که به
این صورت نتوانستند مراسم تدفین را نظارهگر باشند. از همین جا اعلام
میکنم که واقعا شرمنده همه مردم شدیم اما تنها دلیل اینکه این تصمیم را
گرفتیم فقط به خاطر حفظ جان خود مردم بود.
پیشبینی ما این بود که
اگر در آن ساعات روز تدفین صورت میگرفت، قطعا تعداد قابل توجهی از مردم با
خطرات جانی مواجه میشدند. به دلیل اینکه اجازه ندهیم هیچ اتفاقی برای حتی
یک نفر مردم بیفتد این تصمیم را گرفتیم و ناچار شدیم در این ساعات پایانی
روز پیکر مرتضی را دفن کنیم. اما همانطور که مردم صبوری کردند و عاشقانه
بعدها در مراسمش شرکت کردند و کماکان هم در مزارش حضور دارند و برای روح
پاکش فاتحه قرائت میکنند مطمئن باشند که روح مرتضی هم کماکان با این مردم
است و برای مردم دعا میکند. ما از مردم صمیمانه تشکر میکنیم.
اینکه بعد از غروب تدفین را انجام دادید چطور پذیرفتید؟
منصور
پاشایی: به ما گفتند که دفن پیکر در غروب مکروه است. درمورد کراهت این
مساله باید علما نظر دهند و من در مورد مسائل فقهی نمیتوانم اظهارنظر کنم.
اما پاسخ به مردم این بود و در همین جا هم اعلام میکنم که اگر
خدایناکرده حتی یک نفر در آن مراسم جانش را از دست میداد، این امر حرام
بود و آیا باید امر مکروه را ترجیح دهیم یا امر حرام را؟ طبیعتا مکروه را
انجام دادیم پس بهترین گزینه این بود که اینگونه تصمیم بگیریم.
مسئولیت تمام برنامهها با شماست و آقای کرد هیچ مسئولیتی ندارند؟
منصور
پاشایی: بله و آقای کرد هم طبیعتا با ما همکاری دارند. الان در شرایطی
هستیم که مراسمهای مختلفی درحال برگزاری است و هنوز در عزاداری به سر
میبریم. اما اینکه سازمانیافته شود را در چند روز آینده سازمان خواهیم
داد و از تجربیات آقای کرد هم استفاده خواهیم کرد.
بعد از بیماری مرتضی، لباس پوشیدن مرتضی سبک و سیاق خاصی پیدا کرد. طراحی لباسهایش برعهده چه کسی بود؟
منصور
پاشایی: بسیاری از طرح های مرتضی، لباس و ابداعاتی که در کنسرتهایش
ایجاد میکرد، متعلق به خودش بود. مرتضی فردی نوآور بود. ابداعاتی در
کنسرتهایش داشت که کمتردر کنسرتهای دیگر رخ میداد. این ابداعات بیشتر
جنبه تئاتری و اجرای نمایش داشت. اینها همه ابداعات خودش بود. استایل لباس
هم بیشتر مربوط به طرحهای خودش بود. با توجه به نوع بیماریاش بیشتر
مجبور بود که از کلاه استفاده کند که پوشش خاصی باشد یا عینک خاصی استفاده
کند.
اوایل بیماری شایعاتی مطرح میشد که به دلیل کسب محبوبیت مساله
بیماریاش را عنوان کرده است. واکنش مرتضی در آن زمان نسبت به این شایعات
چگونه بود؟
منصور پاشایی: مرتضی به حدی صبور بود که در برابر این
شایعات واکنش خاصی نشان نمیداد. تنها یکبار مرتضی خیلی به طور محجوب و
متواضعانه زمانی که چند ماه پیش خبر فوتش را منتشر کردند، گفت «مگر جای کسی
را تنگ کردهام که آرزوی فوت مرا دارید؟» اما در برابر هیچگونه از این
شایعات واکنش خاصی نشان نمیداد.
شایعات طی چند روز آخر به حد زیادی رسیده بود. واکنش خانواده چگونه بود؟
منصور
پاشایی: برای اینکه ذهن مردم مکدر و جامعه ملتهب نشود از آنجا که طرفداران
زیادی به بیمارستان مراجعه میکردند و در هوای سرد در نیمه شب منتظر شنیدن
خبر بهبودیاش بودند، دائم دنبال اخبار وضعیت مرتضی بودند، تصمیم گرفتیم
اولا به هیچ وجه به مردم و طرفداران خلاف واقع نگوییم. اما گفتن همه واقعیت
هم تشنج در روح و روان مردم ایجاد میکرد. یعنی دلیلی نداشت که روح و روان
مردم را آشفته کنیم.
به همین دلیل یک استراتژی تدوین شد و درمجموع
تصمیم گرفتیم به مردم واقعیتش را بگوییم و هرگاه که جویای احوال مرتضی
میشوند بهترین جواب این است که «مثل دیروز است» و واقعا هم همین بود و
بهبودی حاصل نمیشد و کماکان وضعیت مثل دیروز بود و تنها روزهای آخر بود که
بیماری شدت پیدا کرد و وضعیت جسمانیاش رو به وخامت رفت.
اما
بهترین پاسخ این بود که بگوییم «وضع مرتضی مانند دیروز است، فقط دعا کنید».
باز از سوال میکردند که آیا امید به بهبودی هست یا نه؟ و پاسخ ما این بود
که «امید دست خداست، فقط دعا کنید». این نوع پاسخ میتوانست به مردم آرامش
دهد اما واکنشی که خانواده در برابر شایعات داشتند را پدر مرتضی پاسخ
خواهند داد.
شما در مصاحبهای اعلام کرده بودید که روزهای آخر فقط منتظر شنیدن خبر بودید.
ناصر
پاشایی: آقای دکتر توکلی یک هفته قبل از فوت مرتضی به من گفتند که حداکثر
میتواند با این شرایط یک هفته طاقت بیاورد. ولی بهرغم همه اینها ما
امیدوار بودیم که انشاءا... شفایی حاصل شود و شفا بگیرد و اعتقادم این است
که واقعا شفا را گرفت. به این شکل که خداوند اینگونه به او شفا داد که 30
سال و 3 ماه و سه روز عمر کرد و فکر میکنم حسابشده بود و تصورم این است
که از جانب خداوند این مقدر شده بود که 30 سال و 3 ماه و سه روز با عزت در
این دنیا زندگی کند و در آن دنیا هم بقیه زندگیاش را...
آیا با این شایعات کنار آمده بودید؟
ناصر
پاشایی: ما در کنارش نشسته بودیم و حتی برای ما اساماس میآمد که مرتضی
فوت کرده است! حتی گاهی اوقات برخی دوستان درحالی که رویشان نمیشد از ما
میپرسیدند که حال مرتضی چگونه است؟ البته ما از نظر روحی آسیب میدیدیم که
چرا عده ای دوست دارند مرتضی فوت کند؟ ولی خود مرتضی با این قضیه کنار
آمده بود و همانطور که گفتم زیاد احساساتی نبود که زود ناراحت یا خوشحال
شود. طبیعی است که انسان ناراحت میشد.
آخرین سوال؛ اخیرا مجلس
مصوبی را درحال بررسی است درمورد تصویربرداری از محیطهای بیمارستانی. این
اتفاق برای خیلی از هنرمندان افتاد. خدا را شکر که در مراسم غسل مرتضی این
اتفاق رخ نداد اما این اتفاق در بیمارستان درموردش روی داد مانند خیلی از
هنرمندان دیگر. یکسری از دوستان عکس و فیلم تهیه میکردند و بارها
خواندهایم که مادر مرتضی راضی نیست و دوست ندارد کسی پسرش را اینگونه
ببیند. با این حال یکسری عکس و تصویر منتشر شد. آیا شما پیگیر این قضیه
هستید. تلویزیون یک فیلم دوربین مداربسته را منتشر کرد که نشان میداد
زاویه ای که فیلم منتش شده با زاویهای که یکی از دوستان مرتضی از پایین پا
فیلم میگرفت، متفاوت بود. مشخص بود قسمتی که همراهان مرتضی فیلم میگیرند
قسمتی نبوده که منتشر شده است. درمورد پرسنل بیمارستان شایعاتی درست شد که
کار پرستاران بوده است. حتی شایعه درست کردند که پرستاران کمکاری کردند و
میتوانستند بیشتر رسیدگی کنند! آیا قصد پیگیری دارید یا نه؟ درنهایت
صحبتتان با مردم چیست؟ شهرام شکوهی میگفت که این پدیده تبدیل به «سرطان
فرهنگی» شده است.
ناصر پاشایی: از کادر پزشکی و پرستاری از طرف خودم
و خانواده مرتضی پاشایی تشکر میکنم. به خصوص پزشکان و پرستاران آن بخش
خیلی خیلی خدمت کردند و ما ممنونشان هستیم. ما پیگیری کرده ایم. اما اینکه
از کجا بوده است، حدس و گمانهای زیادی تا قبل از رسیدن به واقعیت و
پیگیری مراجع ذیصلاح وجود دارد. نکته دیگر این که درهر صورت تکنولوژی
دوربین و موبایل همهگیر شده است و به جز کار فرهنگی کنترلهای ان چنانی
نمیتواند تاثیرگذار باشد.
باید کار فرهنگی و اخلاقی صورت گیرد تا
افرادی که قصد تصویربرداری و منتشرکردن چنین وقایعی را دارند بدانند که
درمورد خودشان یا عزیزانشان هم چنین صحنههایی آزاردهنده است. بنابراین
چنین صحنههایی خوشایند نیست که منتشر شود. مطمئن هستم که عموم طرفداران
مرتضی پاشایی از دیدن این تصاویر بسیار بسیار آزرده خاطر و ناراحت شدند.و
شاید عده قلیلی باشند که بخواهند دست به چنین ماجراجوییهایی بزنند. اما
متاسفانه تاثیر منفی دارد.
دکتر هاشمی، وزیر بهداشت تکذیب کردند که
از پرسنل بیمارستان باشد. ما نمی توانیم کل بیمارستان را در رسانه ها زیر
سوال ببریم. دکتر توکلی علاوه بر اینکه پزشک جراح مرتضی بود عنوان میکرد
که صبح ها در راه مسیر بیمارستان سی دیهای مرتضی را گوش میکند.