شهرداری که لباس آتش نشانی به تن کرد، یکی از عملیات‌های حین خدمتش را به عنوان یک خاطره بازگو می کند.

به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، "سید ابوالقاسم اسلامی" در سال 1322 در یکی از شهر‌های جنوبی چشم به جهان گشود،در دوران انقلاب شهردار شهر تایباد شد و 13 سال با تلاش خود سعی کرد آبادانی این منطقه را وسعت دهد.
 
استانداران زیادی در طول مدت خدمت "اسلامی" تغییر کردند ولی هیچکدام رضایت به استعفا و برکناری وی نمی‌دادند، تا اینکه در زمان استاندار کوهپایی، به دلیل ضعف بدنی با استفای "اسلامی" موافقت شد و او تصمیم گرفت مابقی عمرش در جوار حضرت رضا (ع) بگذراند.
 
با ورود "اسلامی" به شهر مقدس مشهد، شهردار وقت آن زمان "صابری فر" از وی دعوت کرد تا به جای مهندس کلالی که تازه بازنشسته شده بود، سرپرستی سازمان آتش نشانی را به عهده بگیرد و به این صورت حکم سرپرستی "اسلامی" صادر شد.
 
اسلامی که اکنون سنش به 60 سال رسیده ؛حدود 21 ماه خدمت در آتش نشانی و پوشیدن لباس آتش نشان‌ها را مقدس برشمرد و از این بایت احساس غرور می‌کرد،وی خاطره‌ای از دوران خدمتش داشت که در ادامه می‌خوانید:
 
آتش سوزی بزرگی در تربت حیدریه در یک کارخانه بسته بندی غذای دام گزارش شد. آتش سوزی به حدی گسترده بود که علاوه بر حضور گروه‌های آتشنشان از تمامی شهرهای اطراف تربت حیدریه، از ما نیز درخواست کمک شده بود. من نیز به اتفاق یگ گروه از آتش نشانان مجرب مشهد همراه با یک کامیون آتش نشانی و یک دستگاه ماشین کوچک عازم این شهر شدم.  
 
پس از حضور در محل، متوجه شدیم که آتش سوزی به دلیل جرقه ایجاد شده از طریق یک پریز برق به وقوع پیوسته اما سریع الااشتعال بودن اغلب وسایل موجود در کارخانه و انبار آن، جرقه کوچک را تبدیل به آتشی عظیم کرده است. نکته مهم این آتش سوزی، وجود زمین‌های کشاورزی با محصول گندم بود که در اطراف کارخانه به وفور دیده می شد.  
 
باتوجه به فصل وقوع آتش سوزی و آماده برداشت و خشک بودن این گندم‌ها، تنها بادی کوچک لازم بود تا آتش را به جان آنها انداخته و مزارع اطراف نیز دچار حریق شود. با توجه به این شرایط، تنها راه مهار آتش، استفاده از هواپیمای آبپاش بود که البته حکم کیمیا را داشت. در آن زمان در مشهد که هیچ، در تهران نیز چنین هواپیمایی وجود نداشت، در مواقع بسیار بحرانی از سمپاش‌های وزارت کشاورزی برای این کار استفاده می‌شد. بر این اساس امکان استفاده از هواپیمای آب پاش ممکن نبود. در همین حین فکری به ذهنم خطور کرد.  
 
این فکر را با همکاران درمیان گذاشتم و وقتی آنها نیز امکان اجرای این طرح را برای مهار آتش بسیار زیاد دانستند، دست به کار شدم. هنگامی که قصد اجرای طرح جدید را داشتم، 7 یا 8 ماشین آتش نشان با پاشیدن آب از بالا بر روی توده آتش سعی در مهار آن داشتند اما آتش از پایین در حال نفوذ بیشتر و پیش روی در بین کاههای موجود در انبار کارخانه بود. بدین ترتیب این تلاش تا هر زمانی که طول می کشید، نتیجه لازم را دربرنداشت. بر این اساس با یک دستگاه لودر با همکاری دو دستگاه خودروی آبپاش به قلب آتش زدم و درحالی که دو خودرو با ریختن آب بر روی لودر آن را خنک نگه می داشتند، شکافی در بین آتش ها و کاه‌های باقی مانده و خشک ایجاد کردم. 

با اجرای این نقشه، به اصطلاح ما آتش نشان‌ها آتش شکسته و امکان خاموش کردن آن فراهم شد. پس از آن سایر خودروها از این فضا استفاده کرده و با محاصره کامل آتش آن را ابتدا کنترل و سپس مهارکردند؛ به طوریکه آخرین بقایای آتش در ساعت 22 آن شب پس از گذشت حدود 44 ساعت از آغاز آتش سوزی، مهارشد.  
 
البته ما تا ظهر روز بعد نیز در محل بودیم و تمامی مواد سوختنی باقی مانده به ویژه کاه‌ها را از محل دورکردیم. این را نیز بگویم که در این عملیات خدا بیشتر از همیشه با ما همراه بود؛ زیرا اگر در طول این 44 ساعت باد تندی می وزید، بسیاری از مزارع اطراف طعمه حریق می شد و شاید من نیز هنگام ورود به حریق در میان شعله‌های آتش می‌سوختم.
 
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار