حوالی ساعت 10 صبح که حمله به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون صورتگرفته بود، "ریچارد کلارک" مشاور ضدتروریسم کاخ سفید برنامه "استمرار حکمرانی" را فعال کرد. هدف از این برنامه، جایگزینی قوه مجریه و قانون اساسی با یک دولت نظامی در صورت بروز یک جنگ هستهای احتمالی بود. اگرچه آن روز دلیلی برای اجرایی کردن این برنامه وجود نداشت، اما از لحظه آغاز این برنامه، در حقیقت جورج دابلیو بوش رئیسجمهور، کنار زده شد تا یک دولت نظامی اختیارات را برعهده بگیرد.
در تمام طول آن روز، اعضای کنگره و تیمشان بهدست نظامیان دستگیر شدند و در دو پناهگاه زیرزمینی مجتمع "گرینبریر" در ویرجینیای غربی و "مونت ودر" در ویرجینیا تحت بازداشت قرار گرفتند. در پایان آن روز هم قدرت به دست خود نظامیان به غیرنظامیان برگشت و بوش توانست حوالی ساعت 8 شب در یک سخنرانی، عموم مردم را خطاب قرار دهد.
آن روز، جورج دابلیو بوش ،رئیسجمهور "سابق" در کشور سرگردان بود. در مسیرش به دو پایگاه نظامی، تقاضا کرده بود برای گذر از جاده آسفالته از اتومبیل زرهپوش استفاده شود. می ترسید یکی از ارتشیهای کشورش او را ترور کند. ولادیمیر پوتین که تمام روز سعی در برقراری تماس تلفنی با او را داشت تا ابهام یا سوء تفاهم درباره احتمال دست داشتن روسیه در این اقدامات را برطرف کند، نتوانسته بود موفق به صحبت با وی شود.
تقریباً ساعت 4 عصر بود که "آریل شارون" نخستوزیر وقت اسرائیل برنامههای عادی تلویزیونی را قطع و در سخنرانیاش خطاب به آمریکا گفت که اسرائیل سالهاست با مصائب و درد و رنجهای تروریسم آشناست. بر حسب اتفاق، وی خاطرنشان ساخت که "حملات پایان پذیرفته است" و این تنها در صورتی ممکن بود که به نحوی اسرائیل هم در این قضیه دخیل باشد.
چنانچه بخواهیم، میتوانیم تا سالها راجعبه تناقضات موجود در حوادث 11 سپتامبر بحث کنیم، اما هیچ بحثی راجعبه این قضیه وجود ندارد که برنامه "استمرار حکمرانی" بدون هیچگونه ضرورتی فعال شد. در کشورهای دیگر، به این عمل که رئیسجمهور را خلع و اعضای مجلس را دستگیر کنند، کودتای نظامی میگویند.
مخالفان با این طرز تفکر ممکن است بگویند که بوش در ساعات پایانی عصر آن روز دوباره به قدرت برگشت. باید توجه داشت که این همان توصیهای است که "ادوارد لوتواک" نومحافظهکار آمریکایی-اسرائیلی، در کتاب "کودتا: راهنمای عملی" میدهد: "یک کودتای خوب، کودتایی است که هیچکس بدان آگاه نباشد، به این شکل که افراد سابق در قدرت باقی میمانند، اما خطمشیهای جدیدی به آنها تحمیل میشود."
در آن روز، اصل "وضعیت فوقالعاده دائم در آمریکا" مشروعیت قانونی پیدا کرد. قانون مبارزه با تروریسم "پاتریوت"، وضعیت اضطراری را به مرحله عمل درآورد. ازطرفی، اصل جنگهای امپریالیستی نیز مجوز قانونی گرفت و رسماً چند روز بعد در "کمپدیوید" از سوی رئیسجمهور به صورت قانون درامد. قرار شد آمریکا از طریق لبنان، سودان، سومالی و نهایتاً ایران به افغانستان، عراق، لیبی و سوریه هجوم ببرد.
تا به امروز تنها نیمی از این برنامه پیش رفته است، حال آنکه اخیراً اوباما نیز ادامه این روند را در سوریه اعلام کرد. اکثر متحدان آمریکا، همان 13 سال پیش از باور کردن شواهد 11 سپتامبر خودداری کردند و در نتیجه اکنون نمیتوانند سیاستهای واشنگتن را پیشبینی کنند. از آنجا که واقعیت را تنها پس از گذر زمان میتوان درک کرد، این 13 سال شواهد متقنی در اختیار گذاشته است. هرچه من گفته بودم و مخالفان من، مرا به خاطر آنها به "ضدآمریکایی" بودن متهم کرده بودند، اکنون به وقوع پیوسته است. به عنوان نمونه، همین مخالفان، زمانیکه ناتو برای به زیر کشیدن "جمهوری عربی لیبی" دست به دامن القاعده شد، در بهت و حیرت ماندند.
من خوشحالم که توانستم این کودتا و جنگهای پیشرو را به مردم جهان بنمایانم، اما در عین حال متأسفم که میبینم عموم مردم در غرب بیشتر درباره جنبههای فیزیکی 11 سپتامبر، نظیر چگونگی فروریختن برجهای دوقلو بحث میکنند تا جنبههای دیگر آن. البته من هم میدانم که هنوز برخی وقایع آن روز، مستور مانده است، از جمله آتشی که ساختمان "آیزنهاور"، ساختمان کناری کاخ سفید را تخریب کرد یا موشکی که جلوی برجهای تجارت جهانی منفجر شد و دوربین تلویزیون نیویورک هم آنرا ضبط کرد. به هر حال، این جنگ همچنان جهان اسلام را از بین میبرد و در عین حال، غربیها خود را به کوری زدهاند و هنوز روی فروریختن برجها بحث میکنند.