غالب دولتها که در ادامه به سه تای آنها اشاره بیشتری خواهد شد، به نقد دولت پیشین خود پرداختند و اصول و مبانی حرکت خود را برپایه تضاد با این عملکردهای سابق نهادند.
به گزارشگروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،تاریخ انقلاب اسلامی:این
یکی از فرضیههای جامعهشناسی انتخابات در علوم سیاسی است که معمولا
نامزدهای رقیب و معترض وضع موجود، قابلیت رای آوری بیشتری در انتخابات
دارند. خیلیها را میشناسیم که شاید خودمان هم یکی از این خیلیها هستیم
که در میتینگهای انتخاباتی نامزدهای معترض هیجانزده و مسرورند و یا پای
تریبون سخنرانی این نامزدها که به ذکر و یادآوری نداشتهها و ناکارآمدیهای
دولت موجود -و بعد پیشین- میپردازند، اظهار وجد و شادمانی میکنند.
پیشینه
چنین مشی و منشی در رقابتهای سیاسی، احتمالا به اندازه تاریخ رقابت بر سر
قدرت سیاسی دور و دراز است. در تاریخ معاصر ما هم کم نیست چنین رقابتهایی
که بر پایه نقد عملکرد دیگری بنیان گذاشته شده است. مثلا
رقابتهای مبنایی قوامالسلطنه و مصدق و یا برخی رقابتهای دولتهای در
رژیم پهلوی که لااقل در ظاهر، به نقد دولت پیشین میپرداختند و خود را
منتقد وضع موجود معرفی میکردند. با این حال در جمهوری اسلامی هم
چنین رویهای برجا ماند. غالب دولتها که در ادامه به سه تای آنها اشاره
بیشتری خواهد شد، به نقد دولت پیشین خود پرداختند و اصول و مبانی حرکت خود
را برپایه تضاد با این عملکردهای سابق نهادند.
* اصلاحات و ویرانی سازندگی
هنگامی
که هاشمی رفسنجانی در 1376، زمام امور را پس از هشت سال رها کرد و به
دستان وزیر ارشاد پیشین خود سپرد، سیل انتقادات آغاز شد. هاشمی رفسنجانی که
خود دولت سازندگیاش را بر خرابههای دولت جنگ و در تضاد با سیاستهای
اقتصادی آن بنا کرده بود، پس از چندی دریافت که افزون بر یک جناح منتقد
کوچک اما قوی و متفکر اصولگرا یک جناح منتقد چپ هم دارد. به این ترتیب با
فرارسیدن دوم خرداد76، ناگهان با موجی روبرو شد که آرام نداشت. اینجا بود
که سازندگی، مظهر «خفقان و سانسور»،
«فاصله طبقاتی» و «سیاست خارجی ناکارآمد» شد که دولت اصلاحات آمده بود تا
ملتی را از آن خاطره شوم -بهویژه در بخش نخستش- نجات دهد. هم رییس جمهور
تازه آمده یعنی سید محمد خاتمی و هم همفکران و مشاورانش به نقد گسترده دولت
هاشمی پرداختند.
هاشمی رفسنجانی پس
از چندی دریافت که افزون بر یک جناح منتقد قوی و متفکر اصولگرا
یک جناح منتقد چپ هم دارد.
سید محمد خاتمی در گزارشی که در شهریور 1378 ارائه داد، درباره شرایطی که تحت آن دولت را تحویل گرفته بود گفت: «...
ما وقتی روی کار آمدیم، مجموع بدهیهایمان حدود 28 میلیارد دلار بود و
مجموع ذخایر ارزی ما... حدود شش میلیارد دلار بود، با این توجه که عمده
سررسیدهای بدهی ما در سالهای 76-77 و 78 بود، یعنی اوج پرداختهای
بدهیهای ما...» در ادامه سخنان خاتمی به جملات این چنینی باز هم برخورد
میکنیم. برای نمونه: «...رکود در واقع از سال 1374 آغاز شده بود... انبوهی
از طرحهای نیمهتمام وجود داشت که هنوز هم هست... یک نوع به اصطلاح سوء
اعتقاد و باور نسبت به توان سیستم بانکی ما و انجام تعهدات ارزیمان در
صحنه بینالملل ایجاد شده بود...» [1]
در
گزارش سازمان برنامه و بودجه در دی 78 «به منظور ارائه تصویری از وضعیت و
عملکرد سیاستهای دوره قبل نگاهی اجمالی به سیاستها و عملکردهای اقتصادی
در دوره قبل صورت میگیرد...» [2] منتشر کرد به نقد سیاستهای اقتصادی دولت هاشمی پرداخته شد. فرشاد مومنی، اقتصاددان هم در گفتگو با روزنامه بیان به ذکر برخی نقدهای جدی پرداخت و گفت:
«دولت
قبلی و به خصوص ریاست محترم آن براساس یک سلسله توهمات و با تکیه بر یکسری
آمار و اطلاعات نادرست و یک سلسله قضاوتهای شخصی غیرکارشناسی، عملکرد
مدیریت اقتصادی دولت در دوره جنگ را به شدت مورد حمله قرار دادند.» مومنی
افزود: «از نظر حجم تعهدات معوقهای که در آن دوره با وعدههایش داده شد،
دولت میراثدار بیسابقهترین حجم پروژههای نیمهکاره معوقه در تاریخ
اقتصادی کشور و بالاترین سطح بدهیهای خارجی به جای گذاشته شده که
سررسیدهای آن برای دولت بعدی زمانبندی شده بود قرار داشت. از نظر حجم
اتلاف منابع هم دوره هشت ساله 1368 تا 1375 در تاریخ اقتصادی ایران بینظیر
بود.» [3]
اصلاحات با نقد هاشمی آغاز کرد و امروز در اتحاد با هاشمی روی پا ایستاده است
این
موارد -نه فقط در حوزه اقتصادی- در سراسر دوره موسوم به دوم خرداد ادامه
داشت. دورهای که «عالیجناب سرخپوش»، محور نقد قلم به دستان و سخنپراکنان
رفورمیست در ایران بود. روزنامه صبح امروز در مطلبی عنوان کرد: «در
دوران هشتسالهی صدارت آقای هاشمی، حدود هشتاد تن بهوسیلهی محفل
اطلاعاتی و علل سیاسی به قتل رسیدهاند که معروفترین آنها قتل سعیدی
سیرجانی، مهندس برازنده، میرعلایی، تفظلی و... بودهاند.» [4] همین روزنامه در جایی دیگر معتقد بود: «هاشمی رفسنجانی نماد تحقیر روشنفکران، مطبوعات و دانشجویان بود. او آنها را نادیده میگرفت و اهمیتی به نظر آنها نمیداد.»[5]
عباس عبدی، عضو شورای مرکزی حزب مشارکت هم با تاختن به دوره سازندگی هاشمی را مسبب تمامی مشکلات
فرهنگی، اقتصادی کشور دانست نوشت: «هاشمی باید نسبت به شرایط
فرهنگی، آموزش عالی، فساد اداری، فسادهای مالی شدید، خصوصاً وضعیت فراوان
اطلاعات و دیگر مسائل در دورهی ریاستجمهوری خویش، پاسخگو باشد.»[6]
اتحاد دشمنان و منتقدان دیرین
البته
این تضاد، چند سال بعد به یک اتحاد استراتژیک مبدل شد که جز در مواردی که
سوپراصلاحطلبان جزء دست به نابخواهی زدند، پدران دو جبهه را به مساعی
مشترکی با هم رساند که حمایت از کاندیداتوری میرحسین موسوی و بعد حسن
روحانی از نمودهای آن بود.
* دولت مهر در تضاد با شبکه بسته قدرت
دکتر محمود احمدینژاد با
اینکه در تضاد با دولتهای پیشین سر کار آمد اما انتقادات کمتری به
سیاستهای اقتصادی و سیاسی دولت پیشین خود داشت و کمتر به پروژههای باقی
مانده و خزانه خالی اشاره میکرد و بیشتر به اشارههای کلی بسنده میکرد.
اوج این رویکرد در تبلیغات و مناظرههای انتخاباتی سال 88 اتفاق افتاد.
احمدینژاد دولتهای سازندگی و اصلاحات را در طول هم دانست که افزون بر
پیمود یک مسیر با هدف مشترک، قصد دور نگه داشتن دیگر اندیشهها و گروهها
از شبکه قدرت قرار داشتند. محمود احمدینژاد در مناظره با میرحسین موسوی،
بیتوجه به نامزد اصلی اصلاحطلبان، به حامیان پشت پرده او اشاره کرد و به
انتقاد از آنها پرداخت.
احمدینژاد در مناظره معروف، گذشته سیاسی دولتهای جمهوری اسلامی را به چالش کشید
او
در این مناظره با بیان اینکه «باور من این است که امروز در برابر من تنها
آقای موسوی نیست بلکه سه دولت پی درپی در برابر بنده قرار گرفتهاند هم
آقای موسوی، هم آقای هاشمی و هم آقای خاتمی که این سه در گذشته باهم بودند»
از میرحسین موسوی سوال کرد:
«جناب
آقای موسوی برای اینکه متوجه بشویم در کشور مشکل هست و اعتیاد هست ما نیاز
نداریم که برویم یک بازیگر را بیاوریم در اتوبوس تا بفهیم اعتیاد هست شما
چند تا سفر کردید متوجه شدید که در کشور مشکلات هست، آیا این مشکلات در
چهار سال ایجاد شده است پس 24 سال چه، یعنی یک گلستانی را دوستان جنابعالی،
متحدان جنابعالی به من بنده تحویل دادند و بنده این را تبدیل کردم به یک
خرابه؟» [7]
او
پیش از این هم در تبلیغات انتخاباتی سال 84 به نقد عملکرد دولتهای پیشین
پرداخته بود و با نگاهی به آینده رویکردهای پیشین را به چالش کشیده بود.
احمدی نژاد در اجتماع بزرگ مردم قم در خرداد 1384، با اشاره به ضرورت اجرای انقلاب سوم در کشور که همان بازگشت به اصول و مبانی تفکر اسلامی در اجرا و مدیریت کشور است اظهار داشت:
نقد احمدینژاد به دولتهای پیشین بیش از آنکه جزئی و موردی باشد به اصول کلی و مبانی آنها وارد میشد
«در
طول این بیست و پنج سال، زحمات فراوانی کشیده شد، دستآوردهای فراوانی
داشتیم. کارهای فراوانی شد، اما امروز دستور این است که ما باید در کمتر از
بیست سال به آن کشور پیشرفته و مقتدر اسلامی دسترسی پیدا کنیم... به
طور طبیعی اولین کاری که ما باید انجام بدهیم ارزیابی وضع موجود است...
آیا تبعیض و فاصله طبقاتی در این چند سال کمتر شده یا بیشتر؟... هر روز که
میگذرد فاصله بیشتر میشود. فساد اخلاقی و فساد اداری و فساد سیاسی در این
چند سال اخیر بیشتر شده است یا کمتر؟... متاسفانه امروز شاهد مدیرانی
هستیم که به اصل توانمندی دین در اداره جامعه باور ندارند. شاهد حضور
مدیراتی هستیم که همه همتشان برگرداندن انقلاب به سمت معیارها و
جهتگیریهای لیبرالیستی است. شاهد مدیرانی هستیم که توسعه و پیشرفت را
صرفا و صرفا در قالب برنامههای غربی و مادی و سکولاریسمی باور دارند...
مدیرانی که در مقابل غرب و دشمنان ضعیف هستند اما در برابر ملت و مردم
خودشان از موضع غرور و منتگذاری برخورد میکنند.» [8] نوع
نقدهای احمدینژاد «کلی» و مبنایی بود. احمدینژاد از شخص خاصی یا دولت
خاصی نام نمیآورد اما وضعیت کلی حاکم در دستکم 16 سال پیش را به نقد
میکشید. او از فسادهای اقتصادی حرف میزد، از دایره محدود مدیران و
کارهایی که با «دولت اسلامی» در تعارض بود و باید اصلاح میشد.
* دولت اعتدال
با
روی کار آمدن دولت دکتر حسن روحانی هم رویه نقد و درشتنمایی نقاط ضعف
دولت پیشین ادامه یافت. رییس جمهور کنونی کشورمان از زمان تبلیغات ریاست
جمهوری از سیاست اقتصادی، دیپلماسی و روابط فرهنگی دولت احمدی نژاد انتقاد
کرد و این روند تاکنون ادامه داشته است. باید دید که که چه زمان، مضرات و
مزایای چنین رویهای در سیاست کشورمان مشخص میشود. ایا نقد طولانی مدت
دولتهای قبلی، تنها وسیلهای برای تحقق یک آینده بهتر است و یا اینکه
میتواند مرهمی هم برای ناکامیهای احتمالی باشد. آیا در سه سال یا هشت سال
آینده هم شاهد چنین اعمالی خواهیم بود؟