به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،صحنه ورود خاویر کلمنته به ایران یکی از تصاویر ماندگار کمدی – ورزشی در
تاریخ ورزش است؛ آن تعداد از مدیران و خدم و حشم گوشت آلود فدراسیون فوتبال
را که پیش و پس سرمربی اسپانیایی سوار پله برقی بودند تنها می توان با
مسافران قطارهای هند مقایسه کرد. چلانده ي هیجان زدگی و دست پاچه شدن مقابل
خارجی!
میزبانی ایرانی برای ميهمان عزیز کرده خارجی، دو قبضه و
پر و پیمان است؛ چلوکباب یک متری بی هیچ نشان از پیه و دنبه و روده چرخ
کرده ای که معمولاً در رستوران های بین راهی به خورد مسافران ایرانی می
دهند و مدام پرسیدن « نوپرابلم؟ نو پرابلم؟» مقابل بندهای قرارداد اصولاً
چیزی به شمار نمی رود.
روز
نخست که کی روش به ایران آمد و قراردادی بست که چرتکه به دستان گفتند
خلاصه اش می شود روزی 5 میلیون تومان و ساعتی بیشتر از 200 هزار تومان با
خانه ای مدرن و شیک در شمالی ترین نقطه شهر تهران، خیلی ها گفتند باید
کلاهش را بیندازد بالا. کجای دنیا می تواند این قدر راحت پول در بیاورد؟
اما
کی روش رفت و در ایمیلی دو صفحه ای ضمن تقدیر از "سخاوت غافلگیر کننده"
ایرانیان و آرزوی موفقیت برای فوتبالی که از اساس پنچر است، زن و بچه را
وارد این بازی مردانه کرد و عطای کار در چنین فضای معطر از بوی کباب و
ریحان و دوغی را به لقایش بخشید و گفت نمی آید!
درحالي كه او در تهران لبخند زده بود و کسی نفهمید چه اتفاقی افتاد که در کمتر از دوازده ساعت هدیه را وا نکرده پس فرستاد!
درست
در همان روزی که بدون سرمربی موفق شدیم روسیه را 1-0 شکست بدهیم. انگار
بازیکنان می خواستند نشان دهند اتفاقاً بدون سرمربی چه کیفیت پنهان شده ای
دارند!
کلمنته هم با لبخند آمد و بازی تیم ملی فوتبال ایران را از
جایگاه ویژه ورزشگاه آزادی دید و پسندید و روزنامه ها هم تیتر زدند سرمربی
تیم ملی انتخاب شد اما تا پایش به اسپانیا رسید گفت : "نوه" اش راضی نیست!
مخالفت
"نوه" را شاید بتوان در ردیف یکی از ناب ترین و دم دست ترین بهانه ها برای
فسخ یک ميهمانی ساده عنوان کرد، اما برای فسخ قراردادی که میلیون ها دلار
پشت آن خوابیده بود زیادی شوخی به نظر می رسد.
با همه علاقه و
کنجکاوی يي که عادل فردوسی پور در پی گیری ماجراهایی از این دست دارد هیچ
گاه سن و سال و جایگاه این نوه سرنوشت ساز مشخص نشد.
حالا بعد از
چند سال کارلوس کی روش در یک بازی شگفت انگیز که به نظر می رسد با روایت
رسمی تفاوت دارد ماه هاست فوتبال ملی را در بلاتکلیفی آزاردهنده ای نگاه
داشته است.
موضوع به کلافی سردرگم تبدیل شده، آن چنان که حتی وزیر ورزش هم هر روز موضع تازه ای می گیرد.
افکار
عمومی تیترروزنامه ها و سایت ها را قورت می دهند و اعداد و ارقام عجیبی
مثل تکه پاره های فضاپیماهای متلاشی شده در کهکشان ذهنی ما می چرخند!
همه چیز انگار یک شوخی کش دار بی مزه است که در نهایت ممکن است به همان سرنوشت قهر و آشتی قدیمی بینجامد.
کی
روش بر آونگی میان عشق و نفرت در حرکت است؛ متهم به تلاش برای تحمیل یک
قرارداد در شمایل ترکمانچای و ستایش شده به خاطر اعتماد به نفسی که به
واسطه بازی مقابل آرژانتین به بدنه کم رمق فوتبال ملی بخشید و سخت گیر در
نشاندن امضا پای قراردادی که چشم یک ملت به آن است؛ درست مثل خریداری که
آن قدر چانه می زند تا فروشنده بگوید نمی فروشم، جان به سرم کردی!...
او
می تواند به یک نام ماندگار در فوتبال ایران تبدیل شود. همسایه دیوار به
دیوار رایکوف که هنوز قدیمی ها دست شان را با افسوس در هوا تکان می دهند
یعنی قدرش را ندانستیم و بی نظیر بود اما انگار اصرار دارد قیمت را بالا
ببرد و در این راه آن قدر اصرار می کند تا منتقدانش لبخند بزنند و به طعنه
بگویند:
-این همون مربی قهرمانی بود که برایش سر و دست می شکستید و کمپین امضا می کردید كه باید بماند؟!