آنتی وار گزارش داد: در حال حاضر گروه تروريستي موسوم به داعش با كمك غول‌هاي رسانه‌اي غربي ، به عنوان جدی‌ترین "تهدید امنيتي" كشور آمریکا رسانه‌اي شده است .

به گزارش سرويس بين‌‌الملل باشگاه خبرنگاران، موضع‌گيري‌هاي اخير در داخل امريكا ، همگي به حمله نظامي اين كشور به گروه داعش (به عبارتي ديگر بازگشت مجدد به عراق) براي جلوگيري از عمليات احتمالي تروريستي در داخل خاك آمريكا ، جهت‌گيري شده است . 
دولت اوباما سعي دارد خطر داعش را نه تنها به عنوان دشمن درجه يك امنيت ايالات متحده  ، بلكه تهديدي براي كل بشريت تصويرسازي كند .
وزير دفاع آمريكا چاك هيگل پيشتر ، داعش را تهديد شماره يك براي منافع امريكا در سطح جهان توصيف كرده است .
جالب اينكه در فيلم سر بريدن جیمز فولی ، فرد نقاب زده لهجه انگلیسی داشته و گزارش‌هاي زيادي نيز در مورد سفر تعداد زيادي انگليسي‌تبار به سوريه براي الحاق به گروه داعش مخابره شده بود .
 بنابراین این افراطي‍هاي "انترناسیونالیست" می‌توانند به انگلستان و یا ایالات متحده سفر كنند (!) و همين موضوع به سوژه داغ امنيتي در غرب تبديل شده است . 
به گزارش اف بي آي ، داعش در واقع تهديد معني‌داري براي ايالات متحده قلمداد نمي‌گردد . اگر ما تهدید داعش را جدی بدانيم ، ما در ديدگاه‌مان نسبت به كارآيي سازمان‌های اجرای قانون غرب ، با تمام ابزارهاي اجرايي در دسترس آنها از جمله فن‌آوري نظارت ارتباطات آنلاین و تلفنی در سراسر جهان ، زير سوال مي‌رود ، چرا كه  هیچ اطلاع مشخصي در مورد شخصیت‌های مشکوک كه از طریق نیویورک یا لندن به سوریه سفر کرده‌اند ، در اختيار نداشته‌اند  (!)، و در هر صورت آنچنان كه اكنون وانمود مي‌كنند ، قادر به جلوگیری از بازگشت آنها نيز نيستند (!) .
به طور خلاصه ، آمريكا مجبور خواهد بود به یک کشور دیگر (یا دو كشور ديگر ) به خاطر نحوه برنامه‌ريزي امنیتی بد خود پس از يازده سپتامبر با وجود صرف میلیاردها دلار ، حمله كند (!) .
واقعيت نهفته در داستان سر بريدن جیمز فولی خبرنگار آمريكايي ، اين است كه اين پديده تروريستي در واقع ساخته ایالات متحده و متحدان آن در منطقه است تا از اين طريق حضور فيزيكي نيروهاي نظامي غرب مهيا گردد .
بدون شك داعش براي ظهور و وحشي‌گري‌هاي خود به منابع پولي ، سلاح ، تدارکات ، امکانات و تجهیزات تبلیغات ، و ارتباطات بین المللی ، برای رسیدن به سطح نسبتا بالایی از قالب يك سازمان تروريستي – آنهم در یک دوره کوتاه زماني - نياز داشته است ! .

به راستي آنها اين ملزومات را از كجا گرفته‌اند !؟
در منطقه خاورميانه ، كشورهايي مانند عربستان سعودی ، قطر ، و چندين کشور خلیج فارس نفتي از اين گروه حمايت كرده‌اند .
شاهزاده بندر بن سلطان ، تا همین اواخر ، رئیس سابق سازمان اطلاعات عربستان و رئیس فعلي شورای امنیت ملی عربستان ، در ميان اصلي‌ترين حاميان داعش شمرده مي شود . قطر و کشورهای خلیج فارس نیز در حمایت خود از جهادگران راديكالي سوریه نقش مستقيمي داشته‌اند . اگر چه فشار از سوي واشنگتن - به تازگی بنا به ژست رسانه‌اي - اين حاميان را به قطع کمک‌های خود به داعش نسبتا تحت فشا قرار داده است ، اما داعش در حال حاضر يك حقيقت كامل و سازمان توسعه‌يافته (براساس منافع غرب) محسوب مي‌شود . 
هر چند واشنگتن برای موفقیت و گسترش اين پديده تروريستي مسئولیت مستقيم نداشته ، اما هرگز به مقابله واقعي با آن هم برنيامده است . 
آمريكا عملا از زماني كه باراك اوباما اعلام كرد ؛ بشار اسد بايد برود ! ، با گروه‌هايي كه در شكل‌گيري داعش نقش مستقيم داشته‌اند ، رابطه دوجانبه‌اي خوبي داشته است ، و کمک‌های مالی به گروه‌های شورشی را از آن زمان در دستور كار خود داد . آمريكا تاكنون میلیون‌ها دلار کمک آشکار بجز كمك‌هاي مخفيانه به اين گروه كرده است ! . 
جداشدگان ارتش ازاد سوريه با رادیکال‎‌ترين شبه نظامیان افراطي ، داعش را تاسيس كردند .

چه تعدادي از كادر داعش كه در بين گروه ارتش آزاد سوريه بودند ، توسط "مشاوران" آمریکا در كشور همسایه اردن ، آموزش و تجهيز شده بودند ؟.  
اول اينكه ، هرگز پاسخ دقیقي به این سوال ارائه نشده است ، اما تعداد آنها به احتمال بسیار زیاد كم نیست . علاوه بر این ، سناتور رند پل (نماينده كنتاكي) در اين مورد مي‌گويد : برخی از سلاح‌هاي به غارت رفته از زرادخانه قذافی به دست شورشیان سوریه رسیده است . در ادامه اينكه ، اين تسليحات از طريق يك محموله كمك خيريه - مقر تركيه - به شورشيان سوريه رسانده شده است!. 
مسئله دوم اينكه ، حمایت آشكار آمريكا از گروه‌های خاص شورشی سوریه ، بدون شک آنها را در چشم بسیاری از افراطي‌ها بي‌اعتبار ساخته است ، و همين امر آنها را از ارتش آزاد سوريه دور ساخته و به تشكيل داعش سوق داده است . وقتی مشخص شد كه واشنگتن تمايلي به ارائه پشتیبانی هوایی برای اقدامات شورشیان بر روی زمین ندارد ، این اعضاي افراطي از ارتش آزاد سوريه جدا شده و در نهايت داعش را تاسيس كردند . 
مسئله سوم اينكه ، طرف هميشه ساكت در اين ماجراها ، دولت رژيم اسرائيل بوده است . در حال حاضر هیچ شواهدی دال بر حمایت مستقیم اسرائیل وجود ندارد ، بیانیه‌های عمومی برخی از مقامات اسرائیل اين باور را به مخاطب القاء مي‌كند كه تل‌آویو علاقه کمی در جلوگیری از تهدید داعش دارد البته ، بارها از واشنگتن به دخالت مستقيم در باتلاق سوریه خواسته خود را علنا ايراد كرده است .
در یک رویداد عمومی اخیر در موسسه آسپن ، سفیر سابق اسرائیل در ایالات متحده مایکل اورن به صراحت گفت که در صورت درگیری بین جهادگران سنی و دشمن شیعه ایرانی خود ، جهادگران سني از نظر اسرائيل ارجحيت دارند . همه آنها "آدمهای بد" هستند ، اما اورن مي‌گويد ، "ما همیشه می‌خواستيم بشار اسد از قدرت برود.
سال گذشته ، سیما شاین ، وزیر اسرائیل در امور استراتژیک ، گفته بود :
" اينكه بعد از سقوط بشار اسد ، افراطيان به سوريه تسلط داشته باشند گزينه خوبي نيست " ... ما هیچ گزینه خوبی در سوریه نداريم . اما باقی ماندن اسد همراه با ایرانی‌ها نيز (براي منافع اين رژيم) بدتر است . "
واقعيت امر اين است كه سابقه "دسیسه‌گري‌هاي اسرائیل در منطقه " بر كسي پوشيده نيست . اسرائيلي‌ها هميشه در مورد ناآرامي‌هاي سوريه و فرايند گفتگو ، اميد به نتيجه نرسيدن روند صلح آميز بحران سوريه را در سر داشته‌اند .
هدف اسرائیل در منطقه گسترش جنگ و هرج و مرج در تا جايي كه ممکن است ، دشمنان اسلامي خود (شيعه) را جدا از هم نگاه دارد (تفرقه) ، كه هدف اصلي اسرائيل از اين سياست‌هاي خصمانه ضربه زدن به تهران است . 
همانطور که اورن ، با گستاخی كامل ادعا كرده است : نزاع آنها واقعا با اعراب نيست ، بلكه با ایرانیان خصومت دارند ، همان كساني كه از آنها ترس و نفرت دارند و تخریب ايران ، هدف اصلي آنها از دوره آریل شارون بوده است .
متحدان خاورمیانه آمريكا عملا بر اساس سياست ايالات متحده در زمان بوش ، به گسترش راديكال‌هاي سني در منطقه روي آورده‌اند .  این فرايند بخشی از " نوبت اهل سنت "،" و یا تغییر مسیر " در عبارت سیمور هرش بوده است - در سال 2006 - همان استراتژي واشنگتن برای برخورد با آن چه آنها "هلال شیعه " مي‌ناميدند - قلمرو هلالی شکل از ایران ، عراق ، سوریه ، و بخش‌هایی از لبنان تحت کنترل حزب الله - که نئو محافظه کاران آنرا تهدید بزرگ جدید ، پس از شکست صدام حسین ، قلمداد كردند .
جهت گیری طرفدارانه سنی در سیاست گذاران ایالات متحده با تغییر دولت‌ها ، معکوس نشد .  هیلاری کلینتون ، وزیر امور خارجه آمريكا ، و دیوید پترائوس ، مدير سيا ، به شدت برای حمایت بیشتر از شورشیان سوریه لابي‌گري مي‌كردند .
 پروژه " نوبت اهل سنت "،" و یا تغییر مسیر " ، زماني قوت گرفت كه هیلاری ، سوزان رایس ، و سامانتا پاور سفیر سازمان ملل متحد ، اوباما را به تغییر رژیم در لیبی ترغيب مي‌كردند . در این مورد ایالات متحده و متحدان آن در ناتو در نقش نیروی هوایی شبه نظاميان نقش آفريني كردند و با حمايت تسليحاتي در زمين و حمايت ديپلماتيكي در مجامع بين المللي ، در كنار آنها ايستادند تا قذافي را سرنگون كنند . 
پس از آن ، روي كار آوردن سني‌ها در منطقه با سناريوي سوريه آغاز شد . براي تحقق اين امر ، دولت اوباما تصمیم گرفت به اتهام ساختگي استفاده از گاز سمی توسط اسد علیه شورشیان ، به طور مستقیم با طرح بمباران مدل ليبي ، در سوريه دخالت كند . اما اعتراض عمومی آمريكا را از اين امر منصرف كرد .
داعش بدون اجراي طرح " نوبت اهل سنت "،" و یا تغییر مسیر " واشنگتن ، هرگز نمی‌توانست چنين فعاليتي داشته باشد .  
سال گذشته در همين مورد ، ولادیمیر پوتین ، با لحني هشدار دهنده در مورد سناريوي در حال اجرا در منطقه خاورميانه هشدار داده بود : 
"اگر اسد امروز قدرت را ترك كند ، یک خلاء سیاسی قطعا به وجود خواهد آمد - و آن را چه كسي پر خواهد كرد ؟ شاید آن دسته از سازمان‌های تروریستی موفق به اين كار شوند !. هیچ کس نمی‌خواهد این اتفاق بيافتد - اما چگونه می‌توان از وقوع آن اجتناب كرد ؟ از همه مهمتر اينكه ، آنها مسلح و روحيه تهاجمی دارند " .
تمرين براي دخالت ، نكته مهم اين ماجراهاست .
  این دولت نه تنها به مردم آمریکا در مورد ماهیت " آزادی بخش‌هاي" سوريه ، همان كساني كه آمريكا با دلار مالیات مردم آمريكا به تامین بودجه آنها مبادرت داشته است ، دروغ گفته است همان استراتژي فريب افكار عمومي !
 طرح " نوبت اهل سنت "،" و یا تغییر مسیر " به نوعي چنين القاء مي‌گردد كه از كنترل آنها خارج شده است (!) .

اكنون ایالات متحده آمریکا در مورد داعش باید چه کار كند ؟ 
پاسخ این است : اجازه دهد به اسد ، ترک ها ، و روس ها خودشان به آن بپردازند ، از آنجایی که آنها كشورهايي هستند كه به طور مستقیم با تهديد گروه داعش مواجه هستند .

چرا بايد آمريكا بجاي آنها در اين جنگ وارد شود و با داعش بجنگد؟
بر خلاف نظر حزب جنگ طلب و  مداخله‌گر ، اجتناب آمريكا از دخالت نظامي در اين شناريو ، اقدام کلیدي براي نابودی داعش است . تهديد داعش براي منطقه ، مي‌تواند بهانه خوبي براي ورود مجدد آمريكا به منطقه باشد !. 
اين امر چنين تفسير مي‌شود كه ما می‌توانیم مشکل را در وهله اول ایجاد كرده و راه حل آن را نيز ارائه دهيم ، البته نه بدون تحمیل هزینه‌های اجتناب ناپذیر از خطا اولیه مان - آنچه كه در حمله به عراق در وهله اول شاهد بوده‌ايم ! .

*ظهور و فعاليت داعش به نوعي به پاک کردن مرز میان سوریه و عراق با تخريب وضعيت قبلي مبادرت داشته است . ادعای خنده دار اين است كه چگونه ممكن است 17000 مبارز به اين اهداف رسيده باشند ، مگر اينكه كمك‌هايي را از طرف‌هاي پشت پرده دريافت كرده باشند ، نه تنها از عربستان سعودی و قطر ، قاطعانه، از واشنگتن !
آمريكا با ايجاد و مديريت داعش ، به نوعي قرارداد سایکس- پیکات را براي پایان دادن به استقلال عراق (تجزيه اين كشور) ، لغو كرده است . این فرایند زمانی که واشنگتن با قبایل سنی عراق - به امید جلوگیری از شکسته شدن عراق و راندن القاعده به خارج از کشور - متحد شد ، تكميل گرديد . متعاقبا برادران قبایل سنی را در سراسر مرزهای خود ، به مبارزه علیه بغداد و حامیان آمریکایی ترغيب كردند  .
داعش قرارداد سایکس- پیکات را تجزيه نكرد ؛ بلكه آمريكا چنين كاري را انجام داد ، و در حال حاضر مردم منطقه باید با عواقب آن زندگی كنند.
 
پانوشت:
*موافقت‌نامه سایکس-پیکات بر پایه سازش سری ۱۹۱۶ میان دولت‌های پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و فرانسه بود. امپراتوری روسیه نیز با ایشان هم رأی بود تا منطقه نفوذ و کنترل شایسته‌ای پس از سرنگونی احتمالی امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول بیابند.
موافقت‌نامه سایکس- پیکو توافقی سری میان بریتانیای کبیر و فرانسه بود که در ماه مه ۱۹۱۶ در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد.  این توافق‌نامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر شد. این مناطق قبل از آن تحت کنترل ترک‌های عثمانی بودند. این توافق‌نامه نامش را از سر مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی گرفته است .
خطوط مستقیمی که سایکس و پیکو ترسیم کردند در نیمه اول قرن بیستم برای بریتانیا و فرانسه بسیار مفید بودند، اما تأثیرشان در مردم منطقه کاملاً متفاوت بود.
با طرح سایکس و پیکات ، سرزمین‌هایی که از اوایل قرن شانزدهم تحت حکومت امپراتوری عثمانی بود میان انگلیس و فرانسه تقسیم شد:
سوریه و لبنان تحت نفوذ فرانسه، و عراق، اردن شرقی و فلسطین تحت نفوذ بریتانیا
ترسیم مرزهای کشورهای عرب شمال آفریقا در شرح وظایف سایکس و پیکو نبود، اما آن منطقه هم به دو حوزه نفوذ مجزا تقسیم شده بود. مصر تحت نفوذ بریتانیا بود و فرانسه بر مغرب (متشکل از تونس، الجزایر و مراکش) مسلط بود.
 


انتهای پیام./
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار