برای یک سیاهپوست در شهر «سنتلوییس» و شهرهای حومهای آن، رودخانه
«میسیسیپی» که شهر را از ایالت «ایلینویز» جدا میکند یادآور روزهایی
نهچندان دور است که بردهداران در آن سوی رودخانه میایستادند تا
بردههایی را که بهامید رهایی و رفتن به ایلینویز به آب زده بودند بار
دیگر به «میسوری» بازگردانند.
بردهداری در ایالت میسوری از سال 1720 آغاز شده بود؛ در این زمان مردی بهنام «فیلیپ فرانسوا» حدود 500 برده سیاهپوست را به این ایالت آورده بود.
اما «سنتلوییس» یادآور خاطرههایی بهمراتب تلختر هم هست. حدود یک قرن پیش، در دوم جولای سال 1917 بود که بیش از 300 سیاهپوست در شورش و درگیری یک هفتهای بین سیاهپوستها و سفیدپوستها کشته شدند. شایعهای که باعث این ناآرامی شده بود این بود که مردی سیاهپوست یک سفیدپوست را به قتل رسانده است.
در سال 1949، بار دیگر سنتلوییس صحنه تبعیض و ناآرامی بود. نزدیک یک پارک بهنام «پارک اسپرتسمن» استخر شنایی بهنام «استخر فیرگراند» ساخته شده بود که دارای گرمابههای ساخته شده از آجر و آهک و یک حوض دایرهای بود و 19 نگهبان از آن محافظت میکردند.
در آن روزهای گرم تابستان که هنوز دستگاههای تهویه مطبوع رایج نشده بودند، این استخر معمولاً تنها امید مردم سنتلوییس برای رهایی از گرمای طاقتفرسا و نامطبوع به شمار میرفت. فیرگراند با آنکه متعلق به شهرداری بود و در اصل همگان حق استفاده از آن را داشتند، عملاً تنها مختص سفیدپوستها بود.
اما بهمرور که جمعیت سیاهپوستهای سنتلوییس بهتدریج بهسمت مناطق نزدیک به این استخر کشیده شد و آنها شروع به اسکان نزدیک این استخر کردند، فشارها برای استفاده همگانی از آن فزونی گرفت. در سال 1949 فردی از حزب دموکرات بهنام «ژوزف دارست» شهردار سنتلوییس شد. مدیر تبلیغات این شهردار که «جان اوتول» نام داشت مسئولیت امور مربوط به استخرها و پارکها را در اختیار گرفت.
«اوتول» در آن زمان گفت که دلیلی برای آنکه سیاهپوستها وارد استخر نشوند وجود ندارد و اعلام کرد که درهای استخر فیرگراند از روز اول فصل تابستان، یعنی 21 ژوئن بهروی همگان، از جمله سیاهپوستها باز خواهد بود.
«دارست» در آن زمان از اینکه این موضوع میتواند باعث تنش و ناآرامی شود آگاه بود و تلاش کرد شبکههای تلویزیونی و روزنامهها را متقاعد کند تا زیاد به این موضوع نپردازند. با این حال، یک روزنامه بهنام «گلوب دموکرات» در شماره روز 21 ژوئن خود مطلبی با این تیتر نوشت: «استخرها و زمینهای بازی بهروی افراد هر دو نژاد باز خواهند بود».
وقتی که آن روز بعدازظهر در استخر باز شد، حدود 30 سیاهپوست و 200 سفیدپوست برای شنا صف کشیده بودند و با نگاههای غضبآلود همدیگر را میپاییدند.
در حالی که سیاهپوستها و سفیدپوستها با حفظ فاصله در آب در حال شنا بودند، جمعیت عظیمی از افراد سفیدپوست در بیرون از درهای استخر تجمع کردند. طبق آنچه در اسناد درباره حوادث این روز آمده، «تقریباً همه این افراد به چوب بیسبال، چماق و چوب مجهز بودند».
نزدیک به ده افسر پلیس در آن زمان به استخر آمدند و سیاهپوستهایی را که قصد خروج از آنجا داشتند اسکورت کردند، اما آنها تلاشی برای متفرق کردن جمعیت انجام ندادند. نزدیکیهای غروب بود که سفیدپوستها شروع به تهدید سیاهپوستهایی کردند که نزدیک استخر میشدند. آنها شعار میدادند و سیاهپوستهایی را که در آنجا بودند کتک میزدند.
ریشههای خشونت علیه سیاهپوستها در این شهر در مواقعی هم تفکیکهای نژادی بوده است. در هنگام دوران رکود اقتصادی و بعد از آن، هزاران نفر از خانوادههای آمریکاییهای آفریقاییتبار از طریق رودخانه میسیسیپی به سنتلوییس مهاجرت کرده بودند.
گرالد بوید، یکی از روزنامهنگارهای نیویورکتایمز که در این شهر بزرگ شده حوادث آن روزها را اینطور به خاطر میآورد: «سیاهپوستها در بزرگراهها و در بیرون ایستگاههای قطار پشت سر هم بهسمت بخشهایی از حومههای شهر که پر از کارخانههای جدید بودند راه میافتادند. در کارخانههای بزرگی که همهچیز، از کفش گرفته تا فولاد و از آجر گرفته تا نوشابه تولید میکردند، کار فراوان بود. اما هرکسی نمیتوانست کار پیدا کند و در محیطهای پرازدحام، جرم و بیماری، رو به افزایش بود».
تقریباً تمامی مشاغل خردهفروشی اصلی در پایین شهر قرار گرفته بودند و خردهفروشها هنوز بهدنبال جامعه سفیدپوستها بهسمت حومههای شهر کشانده نشده بودند. اما فروشندگان در رستورانها، داروخانهها و برخی مکانهای دیگر از ارائه خدمات به سیاهپوستها خودداری میکردند. در برخی از رستورانها به سیاهپوستها اجازه غذا خوردن داده میشد، اما بهشرطی که سرپا میایستادند. آنها اسم این را «تفکیک عمودی» گذاشته بودند.
در مکانهای نمایش تئاتر، سیاهپوستها را تنها یک هفته یک بار راه میدادند که آن هفته، «هفته برادری» نامگذاری شده بود. در پارکها و موزهها به سیاهها به هیچ عنوان روی خوش نشان نمیدادند. آنها میتوانستند سوار اتوبوسهای شهری شوند، اما مدارس تفکیک شده بودند.
پیکر بیجان مایکل براون که هفته گذشته در حالی که غیرمسلح بود بهضرب گلوله پلیس کشته شد
در سالهای اخیر، آمریکاییهای آفریقاییتبار بهآرامی از بخشهای داخلی شهر بهسمت مناطق پیرامونی سنتلوییس نقل مکان کردهاند. اما حتی در آنجاها، الگوهای تاریخی تبعیضهای نژادی مشهود است. «مایکل براون» در شهر «فرگوسن»، یکی از شهرهای حومهای سنتلوییس کشته شد؛ دوسوم جمعیت 21 هزار نفری این شهر را سیاهپوستها تشکیل میدهند، اما از میان 53 افسر پلیس در این منطقه، تنها 3 نفر سیاهپوست هستند.
مسأله نژاد در این شهر که این روزها سراسر خشم است، طی دهههای گذشته حاوی تمامی این معناها بوده است. ویلیام فاکنر، رماننویس آمریکایی، کلام مشهوری دارد که میگوید: «گذشته هرگز نمیمیرد؛ گذشته حتی نگذشته است».