ما به دنیایی پر از تبعیض عادت کردهایم
فرق دارد زهره با پرویز، عادت کردهایم
میرسد ارث از پدر چون بعضی از این چیزها
فی المثل پول و مقام و میز، عادت کردهایم
گاه سر، گاهی دل و گاهی غرور این روزها
اینکه دائم بشکند یک چیز، عادت کردهایم
دور هم باشد اگر تبریز باکی نیست چون
چند باری رفته تا تبریز، عادت کردهایم
اسم خواهر زادهام از بچگی هوشنگ بود
ما به اسم تازهاش چنگیز، عادت کردهایم
چون خدادادی ست تقصیری ندارد مادرت
طفلکی دارد زبانی تیز، عادت کردهایم
اینکه یارانه همیشه مثل یک رویای خوش
نیمه شبها میشود واریز، عادت کردهایم
افتخار تیم ملی باخت ارزشمند بود
ما به این لحن غرور آمیز عادت کردهایم
گرچه جز نرخ تورم نیست رشد دیگری
چون که بالا میرود یک ریز، عادت کردهایم
میشود هی کاسه صبر همه لبریز چون
لاجرم بر کاسه لبریز عادت کردهایم
ما به هر چیزی که دارد قیمت پایین فقط
چون درآمدها شده ناچیز، عادت کردهایم
یار با ما نیست اسمش را نیاور این قدر
ما به جای خالی آن نیز عادت کردهایم
مشکلی دارم زدانشمند مجلس بازپرس
ما چرا بر اینهمه تبعیض عادت کردهایم؟!