برندهها
1 ـ یواخیم لو: یک تکنیسین تمامعیار که پایههای آلمان نوین از سوی او ریخته شد، نضج گرفت و به تکامل رسید. مردی که ابتدا در قامت مغز متفکر تیم هیجانانگیز یورگن کلینزمن فونداسیون مانشافت عصر جدید را ریخت و بعد از کلینزی در قامت مرد اول نیمکت این ساختمان چشمنواز را بالا برد. مردی که از ستارههای کلیشهای چون بالاک و لمن عبور کرد و به تازه از راه رسیدههای بااستعدادی چون مولر، کروس، گوتزه، هوملز و... میدان داد تا ژرمنها عصر تازهای را آغاز کنند؛ عصر فوتبال چشمنواز، تماشایی و فوق مدرن. عصری که انتهای مسیر طولانی و درازش سرانجام به موفقیت ختم شد.
2 ـ توماس مولر: در آلمان پرستاره و هیجانانگیز یوگی سخت است ستارهای را گلچین کرد، اما توماس مولر براستی یک پدیده متفاوت است. ستارهای از تبار مولرها که نام سنتی و کلیشهای مولر را دوباره در فوتبال جهان طنینانداز کرد. یک ستاره آنتی سانتی مانتالیسم و بدون ادا که تنها به موفقیت تیم میاندیشد و خالصانه میجنگد و البته میدرخشد. تواناییهای بیبدیل او به اندازهای است که لو ترجیح داده تیمش را بدون مهاجم نوک کلاسیک در زمین ارنج کند، چراکه میداند همیشه یک مولر در زمین هست که برایش گل بزند و کار را تمام کند.
3 ـ خامس رودریگس: تنها ستاره حاضر در فهرست برندهها که در جمع چهار تیم پایانی جایی نداشت، اما تلالو درخشش او به اندازهای چشمنواز بود که بیتردید یکی از برندههای اصلی جام بیستم لقب میگیرد. خامس با آن چهره کودکانه و فتوژنیک یک ستاره تمامعیار است. ستارهای که زیر سایه انگارههای مدرن مربی مولفی چون خوزه نستور پکرمن چنان درخشید که دیگر کسی به یاد ببر مصدوم کلمبیا یعنی رادامل فالکائو نیفتد. یک گلزن چیرهدست و البته فانتزی است که زیبایی در تمامی حرکاتش موج میزند؛ از دویدن گرفته تا پاس دادن و البته گل زدن. زیبایی که کفش طلای بهترین گلزن قالب پای اوست.
4 ـ لوئیز فنخال: یکی از کمستارهترین تیمهای تاریخ هلند با مشتی جوان گمنام و یک گروه دشوار موسوم به مرگ. برای موفقیت در چنین شرایطی شما باید تنها و تنها یک ژنرال تمامعیار در تیمتان داشته باشید و هلند چه خوشبخت بود که چنین ژنرالی را روی نیمکت داشت. مردی که با آن استند و یادداشت معروفش در کنار زمین و البته آن چشمان پرشرر و نافذش آتشبازی را از همان روز نخست آغاز کرد و با ویران کردن امپراتوری اسپانیای پرمدعا و ثبت یک نتیجه تاریخی نشان داد هنوز هم تاریخ مصرف انگارههای نابش پایان نیافته است. بله، استاد فنخال بدون چون و چرا، بدون پسوند، بدون پیشوند!
5 ـ لیونل مسی: قیاس تاریخی او با اسطورهای تکرارناشدنی چون مارادونا و اشاره به ناکامیهای سریالیاش با پیراهن راه راه آلبی سلسته بسان یک عقده بزرگ شده بود که سرانجام در جام بیستم سر باز کرد. آنجا که یکی از متوسطترین و کمستارهترین تیمهای تاریخ آرژانتین را با یک مربی متوسط و معمولی، یک تنه به فینال جام رساند. مردی که با بازوبند کاپیتانیاش و گلهای سه امتیازیاش مهمترین سلاح آرژانتین برای رسیدن به فینال بود تا سرانجام به جایی برسد که دون دیهگوی کبیر دو بار پیاپی به آن رسیده بود. حالا میتوان او را کنار مارادونا قرار داد.
بازندهها
1 ـ لوئیز فیلیپه اسکولاری: قهرمان جام جهانی 2002 بعد از یک دوره فترت طولانی در قامت ناجی آمد تا بلکه با انگارههای ملالآورش بتواند برزیل را در خانه به جام ششم برساند. مردی که در طول سالهای اخیر هر کجا پا گذاشته، ناکامی تجربه کرده، از چلسی گرفته تا تیم ملی پرتغال و بنیادکار در خاورمیانه، اما برزیلیها باز هم به او اعتماد کردند تا بلکه فیل بزرگ بتواند دوای درد آنها باشد، اما فیلیپائو در جام بیستم یک فاجعه بزرگ را رقم زد؛ شکست تاریخی و ننگین 7ـ یک برابر آلمان که یک رسوایی بزرگ بود و داغ آن تا ابد بر پیشانی سلهسائو باقی خواهد ماند. مردی که حالا بزرگترین بازنده تاریخ برزیل است.
2 ـ استیون جرارد: در سی و چند سالگی با بازوبند کاپیتانی در ترکیب سه شیرها قرار گرفت تا بلکه با یک موفقیت نسبی بتواند خاطره تلخ رقابتهای لیگ برتر را به فراموشی سپرده و وداعی آبرومند با پیراهن تیم ملی انگلیس داشته باشد، اما جستیوی به اعتماد روی هاجسون پاسخ معکوسی داد و بعد از یک فصل تراژیک در لیورپول و اشتباهات مرگبار، همین روند را در ترکیب سه شیرها تکرار کرد؛ یک بازی بیخاصیت و البته توام با اشتباهات مرگبار و کشنده. جرارد بیتردید یکی از بازندههای بزرگ جام بود؛ بازندهای در ترکیب سه شیرها که جام را با حقارت کامل و بدون برد به پایان برد تا فصل کابوس وارش کامل شود.
3 ـ کریستیانو رونالدو: بعد از یک فصل تاریخی و سحرآمیز در ترکیب رئالمادرید و فتح لیگ قهرمانان با رکوردشکنیهای پیاپی، همه امیدوار بودند در جام جهانی تداوم این نمایش جادویی را ببینند و CR7 بتواند یک تنه پرتغال را بالا بکشد و حداقل به جمع چهار تیم پایانی برساند، اما رونالدوی پرتغال تفاوتی اساسی و شگرف با رونالدوی رئال مادرید داشت. تا اندازهای که برخی اوقات تصور میشد یک بدل شبیه سازی شده قلابی از رونالدوی اصلی در ترکیب پرتغال بازی میکند! پرتغال با کریستیانو رونالدو خیلی زود حذف شد؛ با یک شکست سنگین برابر آلمان و بازیهای منفعل، نومیدکننده و البته رقتبار.
4 ـ جیجی بوفون: در ایتالیای ناکام 2014 میتوان از خیلیها نوشت و دشوار است که لقب بازنده را تنها به یک نفر اعطا کرد، اما بیتردید جیجی بوفون یکی از بزرگترین بازندههای ایتالیایی جام است. گلر کهنهکار لاجوردیها که تصمیم داشت با یک موفقیت دیگر وداعی باشکوه با پیراهن آتزوری داشته باشد، اما در عمل یکی از اضلاع ناکامی تاریخی لاجوردیها بود. مردی که تنها برد ایتالیا در غیاب او به دست آمد و با حضورش در ترکیب آتزوری دو شکست پی در پی به ایتالیا تحمیل شد که به منزله حذف ایتالیا از جام بود تا جام بیستم هم همانند جام نوزدهم دستاوردی جز ناکامی برای بوفون نداشته باشد.
5 ـ فابیو کاپلو: جام بیستم، جام ناکامی تمامعیار ایتالیاییها بود و
هر چه ایتالیایی در این جام بود با سری افکنده برزیل را ترک کرد تا ثابت
شود سرزمین قهوه برای لاجوردیها سرزمین مرگ است. فابیو کاپلو البته یکی از
سرشناسترین ایتالیاییهای جام بود که سرنوشتی بهتر از تیم ملی کشورش
نداشت؛ گرانترین مربی جام که با یک رقم نجومی روی نیمکت روسیه نشسته بود
تا بلکه با تفکراتش روسها را به سرمنزل موفقیت برساند و ناکامی شخصیاش در
جام نوزدهم با انگلیس را نیز از اذهان پاک کند، اما این جام نشان داد
تاریخ مصرف تفکرات دون فابیو مدتهاست به پایان رسیده و او بهتر است
بازنشستگی را پیشه کند./جام جم