در ابتدا ستون یادداشت اول روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«کابل، دغدغههای پس از انتخاب رئيس جمهور»نوشته شده توسط سعد الله زارعی اختصاص یافت:افغانستان پس از برگزاری دور اول انتخابات در 16 فروردین گذشته، هم اینک
آماده برگزاری دور دوم انتخابات در اواخر ماه آینده میباشد. این انتخابات
تا حد زیادی تحولات افغانستان و منطقه را تحت تاثیر قرار میدهد چرا که
صفبندیهای داخلی و منطقهای با نتایج متفاوتی مواجه خواهد بود.«عبدالله
عبدالله» کاندیدایی که در ردیف اول ایستاده است، نیمی پشتون و نیمی تاجیک
به حساب میآید هر چند سابقه عضویت او در حزب جمعیت اسلامی مرحوم
برهانالدین ربانی، وی را تاجیک معرفی کرده است. پس از ابطال نزدیک به 600
هزار رای در استانهایی که عبدالله رای بیشتری داشت او با 45 درصد بهعنوان
نفر اول اعلام شد و اشرف غنی احمدزی با 31 درصد بهعنوان نفر دوم معرفی
شده است. اگر چه ابطال حدود 600 هزار رای تردیدهایی درباره امانتداری دولت
به وجود آورده است ولی هر دو کاندیدا و به خصوص عبدالله اعلام کردند که
نتایج را میپذیرند و آماده رقابت در دور دوم میباشند.
اشرف غنی
احمدزی کاندیدایی است که اگر چه پشتون معرفی میشود اما بیش از آنکه با
صفت یک قوم خوانده شود بهعنوان کاندیدای مورد حمایت غرب و کشورهای
عربستان، پاکستان و ترکیه شناخته شده است. پشتونها در دور اول این
انتخابات با چند کاندیدا وارد انتخابات شدند که اشرف غنی و زلمای رسول و
عبدالرسول سیاف برجستهترین آنان به حساب میآیند و در مجموع توانستند حدود
31 و 11 و 5 درصد آراء را به خود اختصاص دهند. هماینک رسول اعلام کرده
است که در دور دوم از دکتر عبدالله حمایت میکند این در حالی است که اعضای
اصلی ستادهای او به سمت اشرف غنی گرایش نشان دادهاند و خود رسول هم
میگوید حمایت او از عبدالله الزاماً به معنای حمایت همه کسانی که در
انتخابات دور اول به او رای دادهاند، نیست.
دولت کرزای در انتخابات
تلاش کرد تا ثابت کند، بیطرف است هر چند در انتخابات مشهود بود که از
زلمای رسول حمایت میکند و عدهای از نخبگان سیاسی افغانستان هم معتقد
بودند کرزای در نهایت از کاندیدای برتر پشتون حمایت میکند هر چند قادر به
اظهار علنی این حمایت نیست. به هر حال بدون تایید یا رد این گزارهها
میتوانیم بگویيم انتخابات اخیر افغانستان برای دولت آنهم در ماههای
پایانی خود یک نقطه افتخار به حساب میآید. کرزای میتواند با استناد به
این انتخابات توانایی مدیریتی خود را در تاریخ افغانستان به ثبت برساند هر
چند در مورد این توانایی تفاسیری وجود داشته باشد.انتخابات افغانستان
تا اندازهای ملیت را بر قومیت برتری بخشید. همیشه در افغانستان طایفهها
از ملیت اهمیت بیشتری داشتند و این مسئله، نزاعهای خونینی را میان ملت
افغانستان پدید آورده بود. جنگهایی که پس از خروج ارتش سرخ شوروی سابق از
افغانستان در سال 1368 در این کشور پدید آمد و تاکنون استمرار پیدا کرده
است، ناشی از غلبه نگاه قومگرایی بر ملیت در افغانستان بود. انتخابات اخیر
و رای دادن بخش قابل توجهی از پشتونها به عبدالله از یک سو و ریخته شدن
بخشی از آرای تاجیکها به نفع غنی در دور اول نشان میدهد که قومیت اجازه
داده تا پیروانش در فضای کشوری گزینش نمایند.
پشتونها در افغانستان
اکثریت نسبی یعنی کمتر از 50 درصد جمیعت را به خود اختصاص دادهاند که بخش
اعظم آن در جنوب و جنوبشرقی این کشور قرار دارند. در غزنی و چند استان
دیگر، پشتونها دست کم نیمی از آرای خود را به نفع عبدالله به صندوق
ریختهاند. پشتونها به جز در دوره برهانالدین ربانی و حبیبالله کلکانی،
پادشاهی یا ریاست جمهوری افغانستان را در اختیار داشتهاند. پشتونها در
دوره ریاست طالبان بر کابل- در فاصله 1373 تا 1380- اگر چه با طالبان
اختلافاتی داشتند و نیروهای مجاهد پشتون افغانی نظیر صبغتالـله مجددی در
خارج از حکومت طالبان قرار داشتند ولی به هر حال مسئول دولت محسوب میشدند.
پس از برکناری طالبان از قدرت، کابل شاهد شکلگیری دولت مشترک پشتون و
تاجیک بود. بیش از نیمی از نمایندگان مجلس در اختیار تاجیکها و... قرار
گرفت و سهم پشتونها در مجلس به حدود 40 درصد رسید، با این حال حامد کرزای
با شعار تحکیم ملیت افغان و با برخورداری از حمایت پشتونها و تاجیکها به
ریاست جمهوری رسید. کابینه حامد کرزای اگرچه ترکیبی از دو قوم عمده
افغانستان بود ولی در عمل سهم پشتونها 60 و سهم تاجیکها 40 درصد از
پستهای قوه مجریه بود. انتخابات 16 فروردین امسال یک رفراندوم سیاسی بود
که نشان میداد پشتون نشان دادن اکثریت در افغانستان با واقعیت تطابق
ندارد.
انتخابات دور دوم که قرار است در روز 24 خرداد ماه برگزار شود
میان دو کاندیداست که یکی با صفت «جهادی» و دیگری با صفت «لیبرال» شناخته
میشود. هر چند ممکن است این تقسیمبندی از درجه بالایی از صحت برخوردار
نباشد ولی نشان میدهد که در صحنه انتخابات نوعی نگاه بومی در مقابل نگاه
بیگانه وجود دارد. هیچ بعید نیست آنانکه در دور اول به عبدالله «آری»
گفتهاند به این نکته توجه داشته و در واقع آری به عبدالله را برهم زدن
توازن به نفع کاندیدای بومی دانستهاند.یک سؤال مهم هم در مورد مواضع
طالبان وجود دارد. چرا طالبان در دور اول فعال نشد و آیا در دور دوم هم
طالبان به صورت یک ناظر غیرفعال عمل میکند. بعضی از تحلیلگران افغانی
معتقدند که طالبان اگر میخواست میتوانست در روز 16 فروردین انتخابات را
با مشکل جدی مواجه کند اما توافقات پشت پرده مانع ورود جدی طالبان شد. هم
اینها معتقدند احتمالاً طالبان در دور دوم حامیانش را به حمایت از اشرف غنی
سوق خواهند داد و از این طریق بر نتایج انتخابات اثر میگذارند.
بعضی دیگر
از تحلیلگران این کشور معتقدند نباید فکر کرد که انتخابات 24 خرداد هم با
آرامش برگزار شود. اما ورای این تحلیلها چند نکته در مورد این سؤال وجود
دارد: 1- سکوت نسبی طالبان چه با توافق پشت پرده صورت گرفته باشد و چه
جمعبندی خود طالبان باشد، از نوعی تضعیف موقعیت اجتماعی آنان حکایت میکند
چرا که اگر طالبان میدانست که حضورش معادله را تغییر میدهد کاری به حرف
مثبت یا منفی این و آن نداشت کما اینکه تاریخ طالبان بر چنین موضوعی صحه
میگذارد 2- طالبان به هر دلیل که در 16 فروردین وارد نشده در 24 خرداد هم
وارد نمیشود چرا که تغییری در شرایط و معادله ایجاد نشده است 3- بخش قابل
توجهی از طالبان طی ماههای اخیر در مورد لزوم نقشآفرینی مردم در صحنه
«انتخاب» سران کشور صحبت کردهاند و این میتواند نوعی تغییر راهبردی به
حساب آید هرچند سیستم انتخاباتی طالبان و آنچه این دسته از طالبان به آن
میاندیشند با آنچه در دنیا رایج است تفاوتهایی داشته باشد.
یک سؤال
دیگر این است که اگر «عبدالله» رئیس جمهور شود، شرایط پس از انتخاب ایشان
چگونه خواهد بود. کم نیستند افغانهایی که میگویند نمیگذارند عبدالله
رئیس جمهور شود و اگر هم رئیس جمهور شود نمیگذارند یک دولت مقتدر به وجود
آورد. در این مورد چند واقعیت وجود دارد: 1- کنار زدن عبدالله در دور دوم
کار بسیار سختی خواهد بود چرا که کاندیدایی که علیرغم ابطال بخشی از آرایش،
صاحب 45 درصد رأی اعلام شده را نمیتوان در دور دوم به سادگی کنار گذاشت
چنین اقدامی مشروعیت رقیب او را زیر سؤال می برد. 2- انتخاب عبدالله یک
انتخاب اجماعی در داخل و یک پذیرش اجماعی در خارج نخواهد بود به هرحال تلاش
میشود که پیروزی عبدالله در داخل محصول شکلگیری یک دو قطبی ایدئولوژیک
(مجاهد- لیبرال) یا اجتماعی (پشتون- تاجیک) خوانده شود هرچند این در بعد
اجتماعی با تردیدهایی مواجه است. در سطح منطقهای هم بر هیچکس پوشیده نیست
که غرب، عربستان، ترکیه و پاکستان پیروزی رقیب عبدالله را ترجیح میدهند.
با این وصف میتوان موضوع را اینطور جمعبندی کرد که عبدالله پیروز
انتخابات میشود ولی در روند شکلگیری دولت او و بخصوص در مورد حل و فصل
پروندههای حساس که تعداد آن در افغانستان کم هم نیست، مشکلات جدی به وجود
میآید. این علاوه بر آن که زمان شکلگیری دولت آینده را تا حدی با تاخیر
مواجه میکند، نگرانیهایی را هم در جبهه حامیان عبدالله پدید میآورد همین
الان بعضی از حامیان عبدالله نگران دردسرهای پس از پیروزی در انتخابات
هستند.
اما جدای از همه این بحثها در درون جامعه افغانستان یک نشاط
آشکار به چشم میخورد. خود برگزاری انتخابات با مشارکت 57 درصد شهروندان در
شرایطی که خود افغانها همه مسئولیتهای آن را بر عهده داشتند یک موفقیت
مهم است. کاسته شدن از تعصبات قومی و تقویت گرایشات کشوری موفقیت دیگری
است. ضمن آنکه دست به دست شدن دولت از طایفهای به طایفهای دیگر به شکل
مسالمتآمیز هم خود یک موفقیت دیگر است. این انتخابات با این مختصات تاثیری
بیش از داخل کشور افغانستان به جای میگذارد و میتواند به مناسبات درون
منطقهای میان همسایگان شکل تازهای بدهد.
روزنامه خراسان را میخوانید که در ستون سرمقاله خود مطلبی را با عنوان««سربازنوشته اي»
به سرلشکر فيروزآبادي»به قلم کورش شجاعی به چاپ رساند:
سربازي «عصر طلايي» زندگي مي شود اگر ...
پوشيدن لباس سربازي و به کسوت سرباز
قرآن و وطن در آمدن افتخاري بس بزرگ و نعمتي قابل شکر فراوان است. اين که
يک جوان در اوج سنين آمادگي جسمي و روحي و شادابي بتواند با پوشيدن لباس
سربازي نقش موثري در حفظ، تداوم و تأمين امنيت کشور و آمادگي براي دفاع در
مقابل هرگونه تجاوز احتمالي ايفا کند، نه تنها موجب ارضاي حس وطن دوستي و
اداي دين به اسلام و ميهن مي شود بلکه موجب احساس خودباوري و توانمندي،
مفيد و موثر بودن و افزايش اعتماد به نفس مي شود، علاوه بر اينها خدمت
سربازي مي تواند در ايجاد و تقويت روحيه نظم و انضباط فردي و اجتماعي و
همچنين خوداتکايي و افزايش آمادگي هاي جسماني و رواني، تقويت قدرت تفکر و
اراده و تصميم گيري، آمادگي براي مواجهه با شرايط خاص، سخت، پرخطر و تحکيم و
تقويت بسياري از ويژگي هاي خوب شخصيتي و ارتقاء روحيه فداکاري و شهامت و
جوانمردي نقش بسيار موثري داشته باشد.
به هر صورت کمتر کسي است که اين واقعيت را نپذيرد که خدمت سربازي با
برنامه ريزي و طراحي هاي دقيق و علمي علاوه بر خصوصياتي که ذکر شد،
مي تواند در آبديدگي و پختگي و بايستگي هاي يک جوان تأثير به سزايي داشته
باشد و دوره خدمت سربازي با نظارت هاي لازم، علاوه بر مهارت هاي مختلف موجب
کسب معرفت بيشتر و ارتقاي سطح دانش و معلومات جوانان نيز بشود.
آن چه مسلم است پس از انقلاب اسلامي براي استفاده هرچه بهتر از جوانان در
مدت سربازي براي خدمت به کشور کارهاي خوب و رو به جلويي انجام شده است.
بسياري از ما هنوز فراموش نکرده ايم آن روزهايي را که خدمت سربازي در نظام
طاغوتي و شاهنشاهي بعضا چه مشکلات و حتي چه تحقيرهايي به دنبال داشت. از
بي توجهي به امور ديني حتي واجبات و گاه به سخره گرفتن برخي ارزش هاي ديني
در پادگان ها و مراکز نظامي تا گاه بدزباني ها و حتي فحاشي هاي يک افسر جزء
يا درجه دار به سربازان و گاه متأسفانه به خدمت گرفتن برخي سربازان به
عنوان «سرباز گماشته» براي انجام کارهاي شخصي و کارهاي منزل برخي از
افسران. اما امروز خوشبختانه ارزش هاي ديني و رعايت مباني و احکام شرع جزو
اولويت هاي اساسي خدمت سربازي در تمامي محيط هاي نظامي و انتظامي محسوب
مي شود و تلاش قابل توجهي نيز براي رعايت شأن جوانان و فرزندان اين سرزمين
در طول مدت خدمت سربازي انجام مي شود و کلاس ها و دوره هايي نيز براي
ارتقاي سطح دانش، معارف ديني و ... برگزار مي شود.
شأن سرباز در قانون اساسي
و مهم تر اين که براي رعايت شأن و حرمت
فرزندان ميهن که به کسوت سربازي در مي آيند، به طور جداگانه اصلي از اصول
قانون اساسي جمهوري اسلامي که مهم ترين سند نظام اسلامي است و اصول و
مباني نظام در آن تبيين شده به اين امر اختصاص داده شده است.در اصل ۱۴۸ قانون اساسي به صراحت هر نوع بهره برداري از امکانات و استفاده
شخصي از افراد و سربازان به صورت گماشته، راننده شخصي و نظاير آن ممنوع شده
است که اين امر به روشني از توجه ويژه به موضوع حرمت سربازي و سربازان و
کرامت انسان در نظام اسلامي حکايت مي کند.اما با اين همه به نظر مي رسد براي استفاده بهتر و موثرتر از دوره خدمت
سربازي و علاقه مند کردن جوانان به پوشيدن لباس مقدس سربازي و تبديل اين
دوره به دوره و عصري طلايي براي زندگي جوانان، راه هاي نرفته بسيار و
کارهاي بر زمين مانده فراواني داريم.
ضرورت برنامه ريزي براي استفاده بهينه از خدمت
به نظر مي رسد براي بهره وري هرچه
بيشتر از دوره خدمت سربازي مي توان و بايد برنامه ريزي هاي دقيق تري با
مشورت و همفکري نظاميان خبره و کار کشته و ميدان ديده، روان شناسان و جامعه
شناسان کاربلد و آگاه براي هرچه بهينه کردن دوره سربازي، هم براي ارتقاي
هرچه بيشتر توان، روحيه، اراده و انگيزه سربازان، هم معرفت افزايي و
مهارت هاي گوناگون براي آنان استفاده کرد و هم از اين ظرفيت فوق العاده و
بس ارزشمند فرزندان ايران زمين در لباس سربازي براي خدمت هرچه بيشتر و
موثرتر در عرصه هاي گوناگون با در نظر گرفتن دانش، مهارت، تخصص، توان،
علاقه و تحصيلات سربازان بهره جست، بنابراين قطعا دوره هاي آموزش خدمت
سربازي بايد به گونه اي باشد که يک سرباز در هر جايي که اين لباس مقدس را
به تن دارد، علاوه بر سلاح سازماني خود آشنايي و توانايي لازم و کافي براي
استفاده از چند نوع سلاح و برخي ادوات رزمي و دفاعي را داشته باشد و قطعا
بايد سيستم آمادگي جسماني و ورزشي در دوره سربازي آن قدر مناسب و موثر
طراحي و اجرا شود که يک سرباز در طول خدمت به اوج آمادگي جسماني برسد، اين
در حالي است که برخي از شواهد حکايت از اين دارد که در بعضي مراکز نظامي
حتي تمرينات ورزشي و آمادگي جسماني آنچنان که شايسته و بايسته خدمت سربازي
است طراحي و اجرا نمي شود و برخي سربازان حتي در پايان دوره خدمت نه تنها
توانايي و مهارت لازم در به کارگيري سلاح را ندارند بلکه متأسفانه حتي از
آمادگي جسمي رزمي دفاعي لازم نيز برخوردار نيستند.
گماردن در کارهايي که نبايد
اگرچه طرح هايي درباره تخصصي شدن
سربازي داده شده اما هنوز گويا اجرايي نشده است و همين امر موجب شده در حال
حاضر برخي سربازان با وجود برخورداري از توانمندي ها و مهارت هاي خاص به
کارهايي گمارده شوند که نه ارتباطي با معلومات و توانمندي و مهارت آنان
دارد و نه علاقه اي به آن کارها دارند و نه در انجام آن کارها موفقيت هاي
لازم را به دست مي آورند و گاه برخي سربازان که داراي مدارک عالي تحصيلي و
حتي رتبه هاي قابل توجهي در کنکور هستند به اموري گمارده مي شوند که به هيچ
عنوان نه با تخصص و تحصيلات آنان سازگاري دارد و نه با روحيات، انگيزه ها و
توانمندي آنان و متأسفانه بعضا شنيده و ديده شده است سربازاني با درجات
تحصيلات بالا در برخي مراکز به کارهايي مانند پاسخگويي به تلفن که نيازمند
تخصص خاص و تحصيلات عالي نيست و يا حتي شست و شوي صندلي و ... گمارده
مي شوند.
عمر جوانان امانتي گران مقدار
گرچه جوان ايراني خدمت به قرآن و ميهن
اسلامي که سرافرازي آن مديون و مرهون رشادت رزمندگان و خون شهيدان
والامقام است را در هر جا و هر مسئوليتي براي خود توفيق مي داند اما سزاوار
و لازم است که از ظرفيت تک تک جوانان اين وطن و خصوصا سربازان به بهترين و
اثرگذارترين شکل استفاده شود تا حاصل استفاده از اين ظرفيت گرانقدر و
ارزشمند هم به افزايش دانش و معرفت و مهارت هاي هرچه بيشتر سربازان بينجامد
و هم مجموعه سيستم نظامي، دفاعي و امنيتي کشور بيش از پيش از ظرفيت هاي
جوانان عزيز وطن در دوره سربازي بهره مند شود و از اين فرصت بسيار مهم و
ارزشمند يعني در اختيار داشتن حدود ۲سال از بهترين سنين جوانان اين کشور به
بهترين شکل استفاده شود.
از آن جا که علايق ، فرصت ها، مهارت، دانش، توانايي ها و از همه مهم تر عمر
و جواني فرزندان ايران در طول خدمت سربازي «امانتي» بس گران مقدار در دست
فرماندهان نظامي و انتظامي است که البته بسياري از آنان امانتداران
شايسته اي هستند، مي توان و بايد سيستم هاي کارآمدتر و دقيق تري براي
بازرسي و ارزيابي نوع تقسيم وظايف و استفاده بهينه از ظرفيت، توان، دانش،
تخصص و جواني تک تک سربازان در همه محيط هاي نظامي و انتظامي و ... تدارک
شود و نتيجه بازرسي هاي دوره اي در استفاده بهينه از سربازان به فرمانده
ارشد و ستاد کل نيروهاي مسلح گزارش شود که استفاده از فن آوري هاي نوين
تحقق اين مهم را بسيار آسان تر مي کند. توجه به اين مهم وقتي آشکارتر
مي شود که فراموش نکنيم همه جوانان ممکن است به دانشگاه نروند اما خدمت
سربازي را بايد بگذرانند پس بايد از اين فرصت بسيار ارزشمند در جهت منافع
کشور و رشد هرچه بيشتر فکري و معنوي سربازان استفاده بهينه شود.
ارتقاء کيفيت خدمت
همچنين به نظر مي رسد، دولت و مجلس
بايد نگاه ويژه اي به اختصاص بودجه براي استفاده هرچه بهتر و موثرتر از
دوره سربازي به مراکز نظامي و انتظامي داشته باشد و مسئولاني از دولت و
نمايندگاني از مجلس با همکاري ستاد کل نيروهاي مسلح حداکثر توان خود را
براي اختصاص بودجه و صرف آن در مسير ارتقاء کيفيت خدمت سربازي به کار
بندند.
بي گمان تزريق بودجه در کنار طراحي و برنامه ريزي علمي و دقيق تر و همچنين
گذر از روش هاي سنتي استفاده از سرمايه هاي انساني و روي آوري به روش هاي
خلاقانه و جديد براي تبديل دوره خدمت به يک دانشگاه امري دست يافتني است و
برگزاري کلاس ها و آموزش هاي موثر و موردنياز مانند آموزش قرآن، زبان
انگليسي، مهارت هاي زندگي، مهارت هاي رزمي، دفاعي، آمادگي جسماني، فضاي
مجازي و سايبري و ... با استفاده از استادان مجرب و بهره گيري از ظرفيت خود
سربازان به تحقق اين امر کمک شاياني مي کند همچنين استفاده از پيشنهادها،
ابتکارات و خلاقيت ها علاوه بر اين که کمک موثري به فاصله گرفتن از برخي
روزمر گي ها مي کند، تأثير به سزايي در افزايش انگيزه خدمتي و استفاده
بهينه از اين فرصت طلايي دارد.
به هر صورت مي توان و بايد از انگيزه و توان جوانان غيور اين سرزمين در
لباس مقدس سربازي بيش از اين ها در جهت ارتقا و تأمين هرچه بيشتر منافع
کشور بهره برد، ضمن اين که مي توان با انجام کار دقيق کارشناسي، کاهش مدت و
افزايش کيفيت خدمت را که خود مي تواند عامل مهمي در ترغيب جوانان به انجام
خدمت سربازي باشد مورد مطالعه قرار داد.
سید باقر پیشنمازی در مطلبی که با عنوان«حق شهروندان و تكليف دولتمردان»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند اینگونه نوشت:رئيس جمهور: جوانان بايد در فضاي مجازي، اسلام رحماني و فرهنگ ايراني را به جهان معرفي كنند، ارتباط با شبكه اطلاعات جهاني را "حق شهروندان" مي دانيم.27/2/93 اين شعار، سخن درستي به نظر ميرسد اما يك روي سكه است. اگر گفته شودكه بهره برداري از دريا را "حق شهروندان" مي دانيم و بعد هم جوانان گرمازده در تابستان زندگي را بدون پرورش در امرشنا و بدون تعيين محدوده شنا و بدون تامين (به تعدادكافي) نجات غريقهاي مجرب به درياي طوفاني بسپاريم، نتيجه اي كه به دست خواهد آمد، قابل پيش بيني است! همچنان كه در واقعيت موجود سواحل شمال ما كه هر سال در پايان تابستان آمار غريقها و درصد افزايش نسبت به سال قبل اعلام ميگردد! و خانواده هاي فرزند از دست داده نيز به حال خودشان واگذار ميگردند!
آيا هيچ پدر دلسوزي فرزندان خود را اينگونه به امواج متلاطم دريا مي سپارد؟!براي حضور موثر و ايجابي شهروندان در فضاي مجازي و ارتباط نامحدود با شبكه اطلاعات جهاني- آن روي سكه:
تكليف دولت در مورد تناور پروردن نوجوانان و جوانان است كه آموزش و
پرورش كانون اصلي آن است و بيشترين فرصت را براي تحقق اين وظيفه خطير در
اختيار دارد.آموزش و پرورش كه درماه هاي اخير دغدغه اول انتصاباتش ملاحظات جناحي و
سياسي بوده است به گونه اي كه بعضي از آنان رسما در جلسه معارفه خود اعلام
كردند! چگونه مي تواند ادعاي اهتمام به تربيت صحيح دانش آموزان را داشته
باشد؟هشدار مقام معظم رهبري در ديدار 17/2/93 فرهنگيان و توصيف اين خط مشي به انتشار "سم" در محيط تعليم و تربيت ، قابل تامل است.
- آن روي سكه:
تكليف دولت در ممهز كردن آموزش و پرورش براي پرداختن به وظيفه اصلي و آزادسازي نظام تعليم و تربيت از اسارتهاي جناحي و سياسي است .
- آن روي سكه:
"تدبير" مناسب براي افزايش ايمني و سلامت جوانان است از جمله هموار سازي
و تسهيل ازدواج آنان. نه اينكه براي 3 ميليون تومان وام ازدواج كه به سختي
ميشود با آن يك يا دو وسيله از لوازم شروع زندگي تهيه كرد، بيش از يك سال
در صف انتظار بمانند و در گردش كار پيچيده وكاغذي" وامهاي كوچك" بانكها
تحقير شوند! و بعد هم از كاهش آمار ازدواج اظهار تاسف شود!
- آن روي سكه:
"تدبير"مناسب براي غني سازي اوقات فراغت نوجوانان و جوانان و ايجاد
" اميد" است تا ناگزير از انتخابهاي غير مفيد و گاهي آسيب زا نشوند. نه اينكه برخي دستگاههاي دولتي متولي امر فرهنگ وجهه همت خود را
رها سازي استانداردها و موج سواري سياسي قراردهند، و به روند روبه افزايش
آسيب هاي اخلاقي و فرهنگي زير پوست شهر چشم فرو بندند!
- آن روي سكه:
تكريم جوانان و نقش سپاري به آنان در عرصه مسائل اجرايي كشور و
فرصت سازي براي مشورت دهي و مشورت گيري و در يك كلام از حاشيه به متن آوردن و پاسخ صحيح به تشخص طلبي منطقي آنان است.
- آن روي سكه:
سپردن مسئوليت دستگاههاي فرهنگي و تربيتي در سراسر كشور به افراد شايسته، دلسوز، مجرب و مومن به ارزشهاي انقلاب است و نه تشكيل
كميته هاي انتصاب در سايه از افراد تندرو جناحي و سياسي و به دور از "اعتدال" شعار شده در دولت "راستگويان" !
- آن روي سكه:
تقويت هويت ديني ، انقلابي و ايراني جوانان با بهره گيري از همه ظرفيت
هاي هنري و فرهنگي و تربيتي است نه بي برنامگي در برابر استحاله فرهنگي
آشكار و پنهان غرب و امواج مهاجم.
- آن روي سكه:
حمايت عملي و پشتيباني از جوانان مومني است كه به صورت فردي يا گروهي از
مدتها قبل به امر توليد محتوا در فضاي مجازي و معرفي اسلام رحماني و فرهنگ
ايران انقلابي (طبق نظر رئيس جمهور محترم) پرداخته اند. جواناني كه در
سخنان 1/1/93 مقام معظم رهبري در مشهد مقدس به فعاليت هاي فرهنگي آنان
اظهار اميدواري شده و تشويق گرديده اند.
اگر رئيس جمهور محترم جوانان را به عرصه جهاد در جنگ نرم فرا مي خوانند،
انتظار مي رود با " مديريت جهادي" خود و بسان يك امير خبير آنان را مجهز و
ممهز كنند و خود نيز با فرماندهي در صحنه و بهره گيري از ديدهبانها
لحظه به لحظه فرصت ها و تهديدها را به سربازان اعلام كنند .
در اين صورت شعارها باور ميشوند و "عزم ملي" براي تحقق آنها شكل مي گيرد.
روزنامه وطن امروز ستون یادداشت روز،روزنامه خود را به مطلبی با عنوان«معمای معوقات بانکی»نوشته شده توسط حسام الدین برومند اختصاص داد:
موضوع معوقات بانکی این روزها در حالی در رسانهها و مطبوعات بالا گرفته که
برای افکارعمومی و مردم سؤالات و ابهامات زیادی بهوجود آورده است. این
موضوع و رشد قارچگونه بدهکاران کلان بانکی و رقمهای حیرتآور و نجومی
بدهی و دیون دانهدرشتها، اکنون به یک معمای بزرگ تبدیل شده است.سؤال ساده و بحق عموم مردم این است که چرا به راحتی عدهای «از ما بهترون»
تسهیلات کلان بانکی میگیرند و آن وقت هنگام پرداخت بدهی، ارادهای برای
تسویه حساب ندارند و به اصطلاح ککشان هم نمیگزد؟ و این در حالی است که یک
جوان برای وام ازدواج باید «تضمین» بدهد و چند «ضامن» داشته باشد و اگر هم
برای همان رقم ناچیز تعلل و تاخیری بورزد؛ اداره حقوقی بانکها به فوریت از
همه لوازم برای اخذ بدهی استفاده کرده و یقه این فرد معسر و ندار را
میگیرند و به طرفه..العینی، بدهی را وصول میکنند.
سادهلوحی است اگر گفته شود در موضوع معوقات بانکی، مشکلات و موانع قانونی
برای بانکها وجود دارد و به اصطلاح دست بانکها بسته است و از ابزار
قانونی کافی برخوردار نیستند چراکه بانکها میتوانند در برابر اعطای
تسهیلات، ضمانتهای لازم و کافی را اخذ کنند و در صورت عدمپرداخت دیون و
بدهیها، از همه ابزارهای قانونی استفاده کنند و این اظهرمنالشمس است و
اگر این اتفاق میافتاد و این مکانیسم قانونی از سوی بانکها رعایت و اجرا
میشد، بدون تردید امروز شاهد ارقام نجومی و هنگفت معوقات بانکی نبودیم. پس
سؤالی که به میان میآید این است که چه شده که این معوقات کلان حتی به رقم
100هزارمیلیارد تومان هم میرسد ولی جلوی این چرخه تاسفآور گرفته
نمیشود؟ مشکل اصلی کجاست؟آیا خدای ناکرده مسؤولان ذیربط دچار ثقلسامعه
شدهاند و خواسته بحق مردم و آژیر رسانههای متعهد را نمیشنوند؟
عجیب است که وقتی دستگاه قضا به ماجرا ورود میکند؛ باز هم ارادهای از
سوی بانکها برای شکایت از دانهدرشتها و یقهسفیدها -که به لطایفالحیل
پولهای کلان گرفتهاند و با خیالی آسوده پس نمیدهند! - وجود ندارد. حتی
روز دوشنبه، سخنگوی محترم قوهقضائیه در جمع خبرنگاران از مسألهای
پردهبرداشت که سرنخ ماجرا عیان و نمایان شد: «با مدیران عامل بانکها صحبت
کردیم که آنها رسما گفتند چرا دستگاه قضا وارد میشود؟ ما با مشتریهایمان
کنار میآییم! بنابراین چه ضرورتی دارد دستگاه قضا وارد این موضوع (معوقات
بانکی) شود؟»عجیبتر آنکه لیست بدهکاران بانکی به قوهقضائیه ارسال میشود ولی برخی
حضرات غایبند!! آقای اژهای پریروز فاش کرد: «در بررسی که بین لیست خودمان و
لیست بانک مرکزی انجام دادیم، ملاحظه کردیم تعدادی از بدهکاران که معوقات
آنها بالاست در لیست ما وجود دارند اما در لیست بانک مرکزی نیستند. به
عنوان مثال فردی که هزار میلیارد تومان معوقه دارد، نامش در لیست بانک
مرکزی نیست».بنابراین به وضوح معلوم است عدهای که مارخوردهاند و اکنون افعی شدهاند
به این راحتیها دم به تله نمیدهند و حاشیه امنی برای این «قانوندانهای
قانونشکن» بهوجود آمده است. چاره کار چیست؟
1- هر سال منحنی معوقات بانکی رو به افزایش است و حتی به گفته مسؤولان
قضایی طی دو سال گذشته میزان معوقات بانکی دو برابرشده یعنی از 50 هزار
میلیارد به 100هزار میلیارد تومان رسیده است و با این شرایط بدون شک نباید
به بانکها چشم امید داشت که جلوی این «علت» ویرانگر را بگیرند و
قوهقضائیه هم هرقدر در برخورد با «معلول» همت بگمارد، نمیتوان ریشه این
مفسده را خشکاند چون ناگفته پیداست اینجا، جای برخورد با «علت»هاست تا
راه روییدن «معلول»ها مسدود شود. البته این نکته نافی وظایف قانونی
قوهقضائیه در برخورد با رانتخواران و ویژهخواران و یقهسفیدها نیست و
مشخصا در موضوع معوقات بانکی باید در برخی موارد قوهقضائیه ورود کیفری کند
و مدعیالعموم از باب دفاع از حقوقعامه و بیتالمال با قانونگریزان و
تبانیکنندگان برخورد کند. اما برای اینکه مسیر «علت»ها در موضوع معوقات
بانکی مسدود شود، یکی از گشایشها در این زمینه، مطالبه مردم و رسانههای
متعهد و انقلابی است.
2- قاعدتا بدهکاران بانکی چند دسته هستند و اینجا سخن از قسمی است که با
قانونشکنی و لابیهای پشتپرده اقدام به اخذ تسهیلات بانکی کرده و بهرغم
سودهای کلان و دستیابی به ثروتهای بادآورده، حاضر نیستند بدهی و دیون
خودشان را بپردازند. بنابراین با توجه به مشکلات کنونی و تجربه گذشته، چاره کار این است که
هویت این افراد که معمولا به کانونهای قدرت و ثروت وصل هستند برای افکار
عمومی برملا شود تا هم از این پس فرصتطلبان و حرامخواران بدانند و باور
داشته باشند که حاشیه امنی ندارند و هم پیوست این پروندهها فشار رسانهها و
افکار عمومی باشد تا کار به سرانجام برسد و حقوق مردم و بیتالمال اعاده
شود. اما محظوریت قانونی برای قوهقضائیه در افشای نام و هویت متهمان – در
اینجا بخوانید دانهدرشتها و بدهکاران کلان بانکی - وجود دارد و آن ماده
188 قانون آیین دادرسی در امور کیفری است که اجازه نمیدهد قبل از قطعی شدن
احکام قضایی نام متهمان علنی و رسانهای شود.
3- بنابراین انتظار میرود نمایندگان محترم مجلس، در کنار طرحهایی برای
جلوگیری از افزایش معوقات بانکی نظیر آنچه یکی از نمایندگان از طرحی برای
ضبطاموال و دارایی بدهکاران کلان بانکی خبرداد، در گام اول محظوریت و
مانعقانونی مورد اشاره در افشای نام و هویت بدهکاران کلان بانکی و
دانهدرشتها را بردارند تا معمای معوقات بانکی به سمت حل شدن سوق پیدا
کند. باور کنید این کار شدنی است و قوهقضائیه و مجلس باید بهنگام نقش
بیبدیل خود را در این زمینه ایفا کنند؛ چراکه «فی التاخیر آفات».
روزنامه جمهوری اسلامی عنوان«راهكارهاي كاهش مطالبات معوق بانكي»را به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله اش اختصاص داد:افزايش نگران كننده مقدار مطالبات معوق شبكه بانكي كشور طي سالهاي اخير به يكي از گرههاي كور اقتصاد ايران تبديل شده است.بنابر گزارشهاي مستند ارائه شده توسط نهادهاي رسمي درحال حاضر نسبت مطالبات غيرجاري بدهكاران به جاري بانكها به حدود 15 درصد رسيده درحالي كه عرف پذيرفته شده و استاندارد قابل قبول براي اين نسبت در بانكهاي جهان بيشتر از 3 درصد نيست.اين مطالبات معوق نه تنها از لحاظ مقدار، مايه نگراني است بلكه از جنبه روند افزايش هم دغدغهآفرين است. بنابر آمارهاي موجود نرخ متوسط مطالبات جاري و غيرجاري طي هشت ساله 84 تا 92 به ترتيب 9/26، 1/40 درصد بوده است. مرور فراز و فرودهاي چندين ساله اخير در حوزه مطالبات معوق نيز به روشني نشان ميدهد تقريباً تمامي تلاشهايي كه براي متوقف كردن اين روند و كاستن از مقدار اين مطالبات انجام گرفته، ناموفق بوده و به نتيجه مطلوبي نرسيده است. تداوم و تكرار اين ناكاميها دو پيامد ناگوار داشت؛ نخست اينكه مجاري رسيدگي و حل و فصل مشكل را تغيير داده است. يعني به جاي اينكه به مشكل مطالبات معوق بانكي كه اساساً مقولهاي اقتصادي است از همين زاويه نگريسته و راهحلهايي از همين جنس براي حل و فصل آن بكار گرفته شود، روش رسيدگي به معضل اقتصادي مطالبات معوق، قضايي و امنيتي تلقي شد و طبيعتاً اين گونه راهكارها مؤثر واقع نشد.
پيامد دوم نيز انباشته شدن اين مطالبات بود به گونهاي كه بنابر آمارهاي مختلف، مقدار مطالبات معوق درحال حاضر بين 82 تا 100 هزار ميليارد تومان برآورد ميشود. چنين انباشتهاي از مطالبات معوق به معناي قفل شدن بخش عمدهاي از منابع شبكه بانكي خارج از چرخه تسهيلات دهي است كه به اين ترتيب عملاً قدرت تسهيلات دهي شبكه بانكي به بخشهاي مختلف تحليل ميرود.مجموعه اين پيامدها در كنار نياز مبرمي كه بخش واقعي اقتصاد كشور به منابع مالي و سرمايه اوليه و در گردش دارد، در شرايط فعلي، وصول اين مطالبات را به يكي از اولويتهاي ملي تبديل كرده است.از اين رو به نظر ميرسد براي دستيابي به راهكارهاي عملياتي و مثمرثمر بايد ريشههاي پيدايش و افزايش مطالبات معوق را مورد ارزيابي دقيق قرار داد.
يكي از اصليترين علل افزايش اين مطالبات، تعيين و اجراي سياستهاي دستوري و خلاف منطق اقتصادي در حوزه بانكي كشور بوده است.
طي سالهاي فعاليت دولتهاي نهم و دهم متأسفانه با خلع يد تقريبي بانك مركزي و عدم استقلال شوراي پول و اعتبار به علت حضور پررنگ و غيرمستقل مسئولان دولتي در اين شورا، نرخ سود تسهيلات و به تبع آن سپردههاي بانكي به صورت دستوري و در خلاف جهت منطق نرخ سود تعيين شد. همين مسئله باعث شد تسهيلات ارزان قيمت در اختيار افراد قرار بگيرد و از آنجا كه اين تسهيلات در مقايسه با نرخ تورم، بسيار پائينتر بود، همين عدم تناسب توجيه باز گرداندن تسهيلات پرداختي را نزد دريافت كنندگان از بين برد.از سوي ديگر و طي سالهاي 90 تا 92 به علت افزايش دامنه تحريمها، بسياري از فعالان اقتصادي كه پيش از اين جزو تسهيلات گيرندگان خوش نام بانكها بودند به علت اختلالاتي كه در فعاليتهاي توليدي و تجاري آنان بوجود آمده بود، از بازپرداخت تسهيلات دريافتي باز ماندند و به اين ترتيب جمع زيادي از فعالان اقتصادي به زمره بدهكاران بانكي پيوستند.
عدم پرداخت بدهيهاي پيمانكاران بخش خصوصي توسط دولت يكي ديگر از علل افزايش بدهيهاي اين پيمانكاران به بانكها بود و در واقع، بخشي از بدهكاران بانكي طلبكاران دولت بودند ولي به علت ناتواني دولت در پرداخت طلبهاي آنان از بازپرداخت بدهي بانكها ناتوان بودند.در اين ميان البته رواج پرداخت تسهيلات با استفاده از رانتها و ارتباطات ناسالم كه عمدتاً منشأ آن برخي مسئولان دولتي بودند، موجب شده بود بخش عمدهاي از تسهيلات به افرادي تعلق گيرد كه از ابتدا قصد باز گرداندن اين تسهيلات را نداشتند.نام اين افراد حقيقي و حقوقي اكنون در صدر فهرست بدهكاران بانكي قرار دارد و اگر عزم جدي براي كاهش مطالبات معوق وجود دارد در كنار اقدامات اقتصادي براي رفع علل ريشههاي اقتصادي اين مطالبات بايد با يك برنامه ريزي هماهنگ و گسترده، تسهيلات پرداخت شده را از رانتخواران و ابر بدهكاران بانكي بازپس گرفت.
علی فرحبخش پیرامون بازارهای پولی و مالی با چاپ مطلبی با عنوان«داروی بیاثر سود بانکی دستوری»در ستون سرمقاله ی روزنامه دنیای اقتصاد اینگونه نوشت:بازارهای پولی و مالی اگرچه بهعنوان بازارهای رقیب در جذب منابع مالی
شناخته میشوند، ولی این رقابت در بازارهای توسعه یافته از آنجا معنی پیدا
میکند که ابتدا زیرساختهای سختافزاری و نرمافزاری لازم برای این
بازارها مهیا شده و سپس سیاستگذار قادر است با کاهش نرخ بهره واقعی از
هزینه مالی بنگاههای فعال در بورس کاسته و به افزایش سودآوری آنها کمک
کند. تسری همین استدلالها باعث شده که این نسخه برای بازارهای مالی ایران
هم پیچیده شود؛ بهگونهایکه دولت میتواند با تشدید سرکوب مالی و پایین
آوردن دستوری نرخ سود بانکی به هدایت بیشتر منابع مالی به سمت بورس کمک
کرده و از این حیث قادر باشد به تداوم صعود شاخصهای بورس کمک کند. به هر حال در هفتههای اخیر این سیاست آزموده شد و تمامی آثار روانی و
واقعی آن باید تاکنون در شاخص بورس تهران تخلیه شده باشد؛ ولی نه فقط
پیشبینیها محقق نشد، بلکه تعقیب شاخص بورس تهران در مدت فوق نشان میدهد
که روند نزولی شاخص همچنان ادامه یافته است. حال سوال کلیدی آن است که چرا
شاخص بورس تهران نتوانسته به کاهش سود بانکی واکنش نشان دهد یا واکنشی که
نشان داده برخلاف نتایجی بوده که شاید طراحان کاهش دستوری نرخ سود بانکی
مدنظر داشتهاند؟
در خصوص آنکه چرا این پیشبینیها مقرون به صحت نشد، میتوان دلایل متعددی
را ذکر کرد. اول آنکه در ایران بر خلاف بسیاری از کشورهای توسعه یافته
سرمایهگذاران در مقابل دوراهی بازارهای پولی یا مالی قرار ندارند و در
شرایط تورمی بازارهای دیگری همچون ارز، مسکن و خودرو در منوی انتخابی
سرمایهگذاران قرار دارند.به همین دلیل نمیتوان مطمئن بود که
سرمایههایی که از بازار پول خارج میشوند، حتما به سوی بازارهای مالی حرکت
خواهند کرد، بلکه همانگونه که گفته شد انتخابهای دیگری هم در معرض دید
سرمایهگذاران قرار دارند. اعلام هشدار در مورد افزایش قیمت و اجاره بهای
مسکن پس از کاهش نرخ سود بانکی و نوسانات ایجادشده در بازار ارز همه حکایت
از آن دارد که خروج منابع از بازار پول لزوما به ورود آنها به بازار سرمایه
منجر نمیشود. از سوی دیگر کاهش دستوری نرخ سود بانکی در صورتی میتواند
به سودآوری شرکتها و در نتیجه افزایش قیمت سهام منجر شود که همزمان هزینه
فرصت سرمایه نیز کاهش یابد. درحالیکه نرخ دستوری سود بانکی و نرخ بهره
بازار در دو جهت مختلف و گاه متضاد حرکت میکنند و قیمت پول در بازار تا حد
زیادی با قیمتهای تحمیلی بر نظام بانکی متفاوت است، کاهش نرخ سود بانکی
فقط در ظاهر حسابداری به افزایش سودآوری شرکتها منجر خواهد شد، بدون آنکه
تاثیر چندانی بر سودآوری اقتصادی آنها داشته باشد. قیمت سهام همواره بر
مبنای ارزش فعلی سودآوری حقیقی بنگاهها در سالهای آتی تعیین میشود و
بدون تغییر عوامل حقیقی موثر بر بازار نمیتوان بر تغییر اساسی قیمتها دل
بست. از طرف دیگر حرکت شاخص بورس از متغیرهای متعدد سیاسی و اقتصادی تاثیر
میپذیرد و تصور آنکه با یک تابع یک متغیره روبهرو هستیم که میتوان با
کاهش نرخ سود به افزایش قیمتها در بازار کمک کرد، تصویری سادهلوحانه به
نظر میرسد.
حتی اگر این سیاست توانسته بود به کمک شاخص بورس آمده و به
رشد آن کمک کند، بازهم هیچگونه اعتباری برای سیاست فوق نمیتوان درنظر
گرفت. اساسا هرگونه سیاست اقتصادی باید با یک ملاحظه فرابخشی و با نگاه به
کل اقتصاد اتخاذ شود و توجه به منافع یک بخش یا گروه خاص در سیاستگذاری
پذیرفته نیست. به عبارت دیگر بورس باید در خدمت اقتصاد ملی قرار گیرد و نه
اقتصاد ملی در خدمت بورس. همواره سیاستگذاری اقتصادی آنجا دشوار
مینماید که باید منافع بخش یا گروه خاصی فدای منافع عمومی شود. اگر
سیاستگذاران بتوانند از این پیچ «هزینه – فایده» دشوار عبور کنند و منافع
زودگذر و بخشی را فدای منافع عمومی و بلندمدت کنند، امکان دستیابی به رشد
پایدار بلندمدت فراهم خواهد شد. در غیر این صورت در دام سیاستهای مقطعی و
زودگذر گرفتار میشوند و از اهداف بلندمدت دور خواهند ماند.اقتصاد کشور
لابراتوری برای آزمون سیاستهای مختلف نیست که با تجربه حاصل از یک سیاست
بتوان برای آینده درس عبرت آموخت. متاسفانه گاه حتی سیاستهای سعی و خطا هم
بهکار نمیآید که با تجربه حاصل از یک سیاست بتوان درس لازم را برای
آینده آموخت و گاه سیاست «خطا و خطا» بهجای سیاست «سعی و خطا» اعمال
میشود. سیاستی که یک خطا در موارد متعددی تکرار میشود، بدون آنکه نتایج
آن درس عبرت یا چراغی برای آینده باشد.
مطلبی که شایان ربیعی در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار با عنوان«جانا سخن از زبان ما ميگويي»به چاپ رساند به شرح زیر است:
هشدار اخير رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح
به رسانههايي که در جهت تخريب دولت حرکت ميکنند، اگرچه متناسب با جايگاه
وي، بيشتر متوجه رسانههاي وابسته به نهادهاي نظامي است، اما هشداري براي
توجه بيشتر همه رسانههاي مخالف دولت نيز به شمار ميآيد.اين سخنان سرلشکر
از آن جهت اهميت دارد که وي در هيئت رييس ستاد کل نيروهاي مسلح بر زبان
آورده و به قول حسام الدين آشنا ميتوان از اين هشدار به عنوان يک «فرمان
نظامي» هم ياد کرد. هرچند اين گفته آشنا در برخي رسانهها با حاشيههايي
همراه بوده اما اهميت سخنان اخير فيروزآبادي را به شيوه روشنتري بازنمايي
ميکند. رسانههاي وابسته به نهادهاي نظامي که کمابيش براي مخاطبانشان
شناخته شدهاند، طبيعتا متوجه اين امر هستند که هشدار سرلشکر فيروزآبادي به
صورت مستقيم آنان را خطاب قرار داده است اما بايد منتظر ماند و ديد که آيا
مديران ساير روزنامهها، خبرگزاريها و سايتهاي خبري که منابع مالي خود
را از جايي غير از نهادهاي نظامي تامين ميکنند و در نزديک به يک سال اخير
از هيچ تلاشي براي تخريب يا تضعيف و يا کمرنگ کردن عملکرد دولت فروگذار
نکردهاند، اين هشدار سرلشکر را به خود ميگيرند يا خير؟
به
هر حال به نظر ميرسد که در کنار رسانههايي که روي سخن فيروزآبادي هستند
از صدا و سيما نيز يادي کرد که به انحاي مختلف و در برنامههاي پرشمارش سعي
دارد تا با کمرنگ کردن اثرگذاري عملکرد تيم روحاني و شخص رييس جمهور به
ويژه با ناروا جلوه دادن اهداف دولت در بحث انصراف از يارانهها و...
محبوبيت دولت يازدهم را کاهش بدهد.اين رويه صدا و سيما
حتي در مناظرهها نيز که بايد مشي معتدل و منصفانهاي داشته باشند اعمال
ميشود و جانب اشخاص حامي دولت در اين برنامهها در مقابل منتقدان به
اندازه طرف مقابل تقويت يا بازنمايي نميشود.
اما غير
از صدا و سيما رسانههاي پرشمار ديگري نيز اعم از چاپي و مجازي وجود دارند و
مواضعشان عليه دولت چنان است که گويي فلسفه ايجاد اين رسانهها از اساس
مخالفت با دولت روحاني بوده است.رسانههايي که از شکست
مذاکرات وين دم ميزنند و در تيترهايشان آشکارا از اين اتفاق ابراز
خوشحالي ميکنند، مشخص است که در نهانگاه دروني خود سايه دولت را با تير
ميزنند و اگر در تريبون رسميشان هم گاهگدار نامي از دولت ميبرند بيشتر
بر اساس تعارفاتي است که در ويترين روابطشان با مردم و دولت دارند و گرنه
هيچ ايراني منصف و متعهدي از شکست تيمي که رهبر انقلاب آنان را فرزندان
انقلاب خوانده و خود ناظر مذاکرات هستند، ابراز خوشحالي نميکند.
نکته
بسيار قابل توجه در اين باره آن است که به قول مجيد انصاري، معاون
پارلماني رييس جمهوري، رسانه هاي منتسب به نيروهاي مسلح در اخلاق مداري
سزاوارترند زيرا اينها به طور مستقيم از بودجه عمومي ارتزاق ميکنند.لازم
است صاحبان رسانههاي عمومي و خصوصي به اين پرسش پاسخ دهند. اما پيش از
پاسخ آنان بايد توجه داشته باشيم که رسانههاي منتسب به نهادهاي نظامي خود
هيچگاه داعيهدار اين نبودهاند که ما عامدانه دولت را تخريب ميکنيم!
بلکه از نظر خود چنان توجيه کردهاند که عملکرد ما نقد دولت است در حالي که
هشدار فيروزآبادي نشان دهنده وجود برخي تخريبها در اين رسانهها است. پس
ساير رسانهها هم که مدعي انتقاد هستند نه تخريب قطعا بايد به اين نکته
توجه داشته باشند که نظر خود آنان در اين باره ملاک قضاوت نيست بلکه آثاري
که انتشار تيترهاي خوشحالي از شکست مذاکرات و انتشار گزارشهايي با جلوه
دادن اختلاف منافع دولت و ملت و....در جامعه دارد، ملاک واقعي قضاوت درباره
عملکرد اين رسانهها است.
نيم نگاهي به صفحه يک
روزنامههاي ديروز نشان ميدهد که يک روز پس از سخنان سرلشکر فيروزآبادي،
بيشتر روزنامههاي مخالف دولت در تيترهاي اصلي خود دست از تخريب
برداشتهاند و اين نشانه خوبي است هرچند که بايد در طول مدت و با گذشت زمان
اين موضوع را دنبال کرد.
البته بعيد نيست هواداران
دولت از اين به بعد شعار «مچکريم سرلشکر» سر بدهند زيرا سخنان وي انگار از
زبان دولتمردان گفته ميشود، به قول شاعر؛ «جانا سخن از زبان ما ميگويي».به
هر حال در دوره دولت اميد ميتوان اميدوار بود که با تلاش برخي از
چهرههاي متنفذ همچون سرلشکر فيروزآبادي، فضاي رعب و سياهي دوقطبي کاذبي که
برخي از رسانهها ايجاد کرده و به آن دامن ميزنند، از بين برود.
روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«درسهای انتخابات عراق»در ستون یادداشت روز خود به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:
سرانجام نتایج انتخابات پارلمانی عراق اعلام شد و ائتلاف دولت قانون به ریاست نوریالمالکی به پیروزی رسید. این انتخابات از دو منظر دارای اهمیت است. نخست رای مردم به ائتلاف مالکی، نخستوزیر کنونی عراق است که 96 کرسی از 328 کرسی را کسب کرد. با کسب این آرا، مالکی بار دیگر میتواند به عنوان نخستوزیر برای تشکیل کابینه اقدام کند. دوم رای بالای مردم به ائتلافهای شیعیان است. این ائتلافها بیش از نیمی از کرسیهای پارلمان را کسب کردند که نسبت به انتخاباتهای گذشته روندی صعودی را نشان میدهد. این دو نتیجه بیانگر چند نکته مهم است. رأی مردم به ائتلاف مالکی نشانگر اعتماد مردمی به وی و کارکردهای دولت است. هرچند که دولت مالکی نواقصی دارد که اعتراضهای مردمی را نیز درپی داشته، در جمع بندی کلان، وی توانسته است در حوزه مبارزه با تروریسم، تأمین امنیت، رویکرد به وفاق ملی و در حوزه سیاست خارجی نیز گسترش نقش عراق در معادلات منطقهای گام بردارد.
نکته مهم آنکه رویکرد دولت مالکی به همگرایی با جبهه مقاومت نظیر ایران و سوریه از دلایل اقبال مردمی به آن است. مردم عراق مقاومت را الگو و مؤلفهای برای برقراری امنیت در کشور و ارتقای جایگاه منطقه ای خود میدانند و خواستار حرکت دولتمردان در این عرصه هستند. رای به مالکی را میتوان خط بطلانی برای ادعاهای کشورهای عربی و غربی دانست که در ماه های اخیر با فضای تبلیغاتی و حتی تشدید ناآرامی به دنبال ناکارآمد نشان دادن دولت مالکی بودهاند.دوم آنکه رویکرد به ائتلافهای شیعه نشانگر دموکراسی و نگرش باز سیاسی مردم عراق است که رایشان را نه بر اساس قومیت و نژاد بلکه بر اساس کارآمدی به صندوقها میریزند. آنچه غرب درباره انتخابات عراق مطرح میکرد انتخاباتی قومی و عشیرهای بر آمده از تعصبات قبیلهای بود حال آنکه مردم عراق نشان دادند که در عرصه سیاسی کشورشان چندان به دنبال مسایل قومی نیستند و رأی به کسانی میدهند که بتوانند بیشترین خدمت را به کشور بکنند.
این رویکرد نشانگر بلوغ سیاسی مردم عراق و شکستی برای کسانی است که به دنبال قبیلهای کردن انتخابات و توجیه دخالتهای غرب در امور عراق برای به اصطلاح دموکراسی اصیل بودهاند. به هر حال انتخابات عراق نقطه عطفی در روند سیاسی این کشور است که مسلماً دستاوردهای بسیاری برای این کشور در حوزه داخلی و خارجی خواهد داشت.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«آگاهيِ ايراني و حاشيههايي عامه پسند»نوشته شده توسط مهدی راستی اختصاص یافت:
زير و رو شدنِ حاشيهها در قالبي مبتذل(عامهپسند) در نزديک به يک سال از سپري شدنِ عمرِ دولت و ناتوان ماندن در غلبه بر متن، جزئي از نشانههايِ گذار به عقلانيتِ ايراني است. انتخاباتِ خردادِ 92 رياستجمهوري که تبلورِ نارضايتي و آگاهي به طور همزمان بود، فصلي از تاريخ ايران را گشود که هر روز بيش از گذشته نشانههايِ اين روزگارِ نو بر همگان آشکار است. از برگزاري انتخاباتِ رياست جمهوري تا امروز که نزديک به يکسال از آن تاريخ ميگذرد هر روزش پر بود از نشانههاي گذار به عقلانيت. شايد برخي براين گمان باشند که کارتِ زردهايِ مجلس، دلواپسيها و اعتراضاتِ خودجوش! به وضعيت فرهنگ موجود و... نشانههايي دالِّ بر پشت پا زدن بر عقلانيت و برگشت از آن باشد، چرا که از يکسو انتقادهاي بيَديل و دليل و از طرفي کشاندن اين و آن وزير به جايگاهِ پاسخگويي نميتواند نشانههايِ موثق و مدلّلي مبني بر دوران گذار باشد. اما به قول سهراب، چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.
هر زمان جامعهاي در سراشيبيِ رشد و آگاهي و نه تعالي قرار ميگيرد حاشيهها قاعدتاً برجستهتر از گذشته خود را نشان خواهند داد. هر زمان مظروفِ حاشيه در ظرفِ آگاهي ريخته شود چارهاي جز سرريز شدن از آن و جدالي نا فرجام و بدعاقبت ندارد. در اين جدال تنها چيزي که براي آحاد مردم و نزد افکار عمومي متبلور ميشود حقانيتِ «متن بر حاشيه» و کوبيدن مهر تأييدي بر بيهوده بودن اين جدال است. اگر حاشيهاي آنقدر توان دارد که تيترِ روزنامهها و مطبوعات و مهمتر فکرِ آدمها را به خود مشغول سازد حکايتي نه از سر شوق و ذوق و برتري دارد، ليکن آغازي است بر فرجام آن. بزرگ کردن يک حاشيه، بزرگترين نشانه طرد و خروج از متنِ «آگاهي» است. بنابراين جامعه ايراني ديگر در اين برهه زيست آنچنان فربه شده است که ميداند گزينة برتر «عقلانيت» است و حاشيه، ناآگاهانه مهمترين عاملِ مشروعيت دهنده به عقلانيت! در اين تقابلِ گُفتماني عنصري وجود دارد که نميتوان در آن دست برد يا از آن روي برگرداند و آن چيزي نيست جز «آگاهي». بنابراين جامعة آگاه نميتواند ناآگاه به منافعِ ملّي و جمعيِ خود باشد و همچنان با حاشيه ميسِتيزد تا ديگر توان به سطح آمدن نداشته باشد.
سير اين آگاهيِ ايراني با گذري بر گذشتة تاريخي يعني بعد از انقلاب قابل شناسايي است. جنبش دوم خرداد76 آغازِ آگاهيِ ايرانيست و حتي سال 84 و روي کار آمدن دولتِ متّصف به صفتِ عدالت نيز اگر چه در فرجام، خاطرة خوبي از خود به جا نگذاشت اما در ادامة آن آگاهي قابل طرح است. عدالت و داد سخن دادن از منافعِ مظلوم و کوتاه نمودن دستِ سرمايهدار از جيبِ مردم اگر چه مستلزم شعارهاي پوپوليستي است و بدون کاربَستِ اين روش موفق نخواهد بود، و همچنين اگرچه در طول ادامة حياتِ دولت، آگاهي ايراني در ساختارِ چفت و بستة اين ايده(پوپوليستي) مجال عرض اندام نيافت، اما انتخاب احمدينژاد بر پايه عناصرِ آن آگاهي بود و نميتوان در آن ترديدي به خود راه داد و برآمدن احمدينژاد را به فرهنگِ جامعه فروکاست. فلذا تغييري در اصل آگاهي بوجود نيامد. همين است که دولتِ متصف به صفتِ اعتدال يکبار ديگر ميتواند بر روي اين آگاهي سوار شود و خواستههاي عقلاني جامعه را پيگيرد، وحال به کجا رود را نميتوان به پايههايِ نه چندان لرزانِ آگاهيِ ايراني نسبت داد. بخشي را هم بايد در ارتباط با امرِ سياسي ديد. تا زماني که انديشيدنِ ما به دولت با ابزارها و امکاناتي که در اختيارمان قرار ميدهد، به نوعي انديشيده شدنِ خودمان توسط دولت است، اين بيانصافي به آگاهي ادامه خواهد يافت و مختص فرد ايراني نخواهد بود. با اين همه اگر دولت توانايي تشکيل ساختار چفت و بستهاي را دارد که آگاهي را در برههاي زنجير کند اما حاشيههايِ مبتذل در ايران ديگر توانايي بوجود آوردن ساختارِ چفت و بستهاي براي توقف و نگاهداشت و درگير ساختنِ آگاهيِ ايراني ندارند.