تصمیم اسرائیل برای قطع ادامه مذاکرات با فلسطینیها در هفته گذشته، پس از آنکه فتح و حماس توافق سازش خود را اعلان کردند، تاریکترین و مخربترین وجوه اسرائیل و حامیان غربی ایشان را آشکار کرد؛ کسانی که به شدت خود را حامی رسیدن به توافق صلح از طریق مذاکرات نشان می دادند: تناقض گویی، عدم صداقت و ریاکاریشان کاملاً آشکار شد. ممکن است این تصور به وجود آید که این رفتار، رفتار هر بازیگر سیاسی است که البته تا حدودی درست است. اما همین رفتار است که باعث میشود این تصویر شکل بگیرد که اسرائیل و به طور خاص آمریکا تنها تمایل دارند مذاکرات را بر اساس شرایط مطلوب خود پیش ببرند، نه شرایطی که با فلسطینیها و اسرائیلیها برخورد مساوی داشته باشد.
دلیل این سخن آن است که فتح و حماس در بیانیه سازش خود اعلان کردند که دولت وحدت ملی و مذاکراتی که متعاقباً با اسرائیل انجام خواهند داد، بر اساس سه اصل مهمی خواهد بود که اسرائیلیها و آمریکاییها خواهان آن بودند و در سال 2006 صراحتاً از حماس مطالبه کردند: پایبندی حماس به عدم خشونت، پایبندی به توافقنامههای پیشین و پذیرش حق موجودیت اسرائیل. بر این اساس فرض بر این شد که مذاکره کنندگان فلسطینی از جانب همه فلسطینیها سخن میگویند و اسرائیل و آمریکا و دیگر کشورها میتوانند با حماس طرف حساب باشند.
توافق ائتلاف ملی میان فتح و حماس هفته گذشته دقیقاً تصریح کرد که حماس با هر سه این مطالبات توافق دارد؛ رابرت سری، نماینده ویژه دبیر کل سازمان ملل در جریان صلح اعراب ـ اسرائیل، پس از دیدار با محمود عباس تصریح کرد که دولت ائتلاف ملی به تعهدات کنونی سازمان رهایی بخش فلسطین پایبند است و اسرائیل، عدم توسل به خشونت و پایبندی به توافقات گذشته را به رسمیت میشناسد. به عبارت دیگر سازمان ملل دریافت که توافقنامه ائتلاف فلسطینیها، شرایطی را که در 30 ژانویه 2006 ذکر شد، رعایت کرده است.
اما در برابر پذیرش شرایط اسرائیل و به تبع آن آمریکا از طرف حماس، این دو چه کردند؟ اسرائیل بلافاصله به مذاکرات پایان داد و به عباس گفت که وی باید میان صلح با اسرائیل یا «توافق» با حماس، یکی را انتخاب کند. دولت آمریکا، چنانکه انتظار میرفت، ائتلاف فلسطینیها را «ناکارآمد» توصیف کرد. لذا زمانی که اسرائیلیها و آمریکاییها در مقابل رهبری ائتلافی فلسطین قرار گرفتند، در حالی که این رهبری شرایط اسرائیل و آمریکا برای تعامل دیپلماتیک را پذیرفته بود، به ناگهان اسرائیلیها و آمریکاییها شرایط خود برای مذاکره را فراموش کرده و به طور کامل همه تلاشهای اخیر برای مذاکرات صلح را نادیده گرفتند.
این دورویی و تزویر خیره سرانه یا دروغگوییهای صریح به اندازه کافی و به خودی خود بد هست، اما این واقعیت که در طرف اسرائیلی وزرایی در دولت ناتنیاهو هستند که سه شرط مذکور را برای فلسطینیها انکار میکنند، بسیار بدتر است؛ ایشان حق حیات و موجودیت را برای فلسطینیها به رسمیت نمیشناسند؛ ایشان منکر توافقنامههای پیشین هستند (از جمله توافقنامه اسلو)؛ و اینکه استفاده از خشونت علیه فلسطینیها و دیگر اعراب را حق مسلم خود دانسته و تصویر اسرائیل بزرگتر را که از مدیترانه تا رودخانه اردن وسعت دارد، در سر میپرورانند.
این به خوبی به ما نشان میدهد که چرا مذاکرات صلحی که آمریکاییها به تنهایی میانجی آن شده، نتوانسته است تا پس از گذشت 20 سال از زمان عقد توافق اسلو، نتیجه معناداری را به دنبال داشته باشد. این ناکامی به آن دلیل است که اسرائیلیها گمان میکنند که برای مذاکرات هر شرایطی را که مطلوب دانستند مفروض بگیرند و سپس همان شرایط را منکر شوند، در حالی که آمریکاییها هم با فروتنی تمام پیرو مواضع اسرائیل هستند.
پیامدهای این ماجرا بسیار کلان و جدی است؛ اولین و مهمترین این پیامدها آن است که دیگر کشورها بیش از این روی مواضع آمریکا در قبال مسائل مختلف حساب باز نمیکنند. آمریکا پس از این به عنوان یک میانجی اعتباری نخواهد داشت و فلسطینیها و دیگر اعراب در مورد اینکه «خشونت را کنار بگذارند، توافقنامههای پیشین را بپذیرند و حق حیات را برای اسرائیل به رسمیت بشناسند» تجدید نظر خواهند کرد، چرا که اکنون متوجه شدهاند پذیرش شرایط اسرائیل، به تنبیه دیپلماتیک منتهی میشود.
فلسطینیها همچنین پس از پیوستن به سازمانهای سازمان ملل، که هدف آنها آن است که پایبندی به حاکمیت قانون گسترش یابد و منازعات از طریق مسالمتآمیز حل شود، مجازات شدند.
آمریکا با منکر شدن سه شرط کلیدی که زمانی از حماس مطالبه میکرد، مرگ بیانیه کوارتت را رسماً پایان بخشید. نتانیاهو هم به نوبه خود در برابر پذیرش این شرایط از طرف حماس، 24 آوریل اعلان کرد که شهرک سازیها در سرزمینهای اشغالی را گسترش خواهد داد و 350 هزار واحد مسکونی دیگر برای یهودیان میسازد و خود را «برای کشتار و تخریب و اشغال گسترده سرزمینهای فلسطینی» آماده میسازد.
بسیاری از پیامدهای این مجموعه رویدادها با گذشت زمان آشکار میشوند، اما میتوان گفت که بسیاری از آنها مخرب هستند. خشونت سیاسی بدون شک در جبهههای مختلف افزایش پیدا خواهد کرد و ایده مذاکرت برای رسیدن به یک توافق صلح جامع، به احتمال بسیار برای مدتی به حاشیه رانده خواهد شد. آمریکا نیز برای جلب اعتماد اطراف ماجرا، که برای هرگونه میانجیگری ضرورت دارد، با دشواری فراوان مواجه خواهد بود.
یکی از پیامدهای مستدل این ماجرا آن است که اسرائیل خشونت، هرج و مرج و جنگ دائمی را به مذاکرات بدون خشونت و توافقاتی که خود در سال 2006 بنا نهاد، ترجیح میدهد.