زندگی واقعی مادری که 9 فرزند از کشورهای فقیر دنیا داشت/(قسمت دوم)
زندگی واقعی مادری که 9 فرزند از کشورهای فقیر دنیا داشت/(قسمت دوم)
به گزارش
خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران،(
قسمت اول) حتی بدتر او از خوشحالی دیگران هم بدش میآید. او از شنیدن یکی از صداهای دنیا، یعنی خنده، به شدت عصبی میشد. هلن هم مثل او زندگی سیاهی داشته، او هم خانوادهاش را به دلیل جنگ و بیماری از دست داده بود. بچههای دیگری هم که به فرزندی پذیرفته بودم زندگی گذشته مشابهی داشتند ولی همگی شادی را درک میکردند و میکوشیدند شاد باشند چرا دنیل این طور نبود؟
دنیل از شنیدن صدای بازی بچههای دیگر رنج میکشید اما اول، رنجهایش را پنهان میکرد بعدها به آنها پر و بال میداد. مدتی که میگذشت بخشی از خشمش را بیرون میریخت و با خواهرها و برادرهایش دعوا میکرد او بدنی قوی و ورزشکاری داشت ولی رفتارش بسیار کند بود. وقتی نگاهش میکردم انگار مرد میانسالی بود که رنجیده و آزرده است. عجله دارد کاری کند ولی زانوهایش خسته و فرسودهاند و صورتش حالت بیزاری دارد. انگار که منتظر شنیدن خبر بدی است موضوع را با مشاور متخصص در میان گذاشتم. او به وراثت اشاره کرد و گفت: احتمالاً دنیل ژن شاد نبودن را از والدینش ارث برده و محال است بتوان تغییرش داد.
گیاهی که سکوت را تأیید میکرد: من نمیخواستم قانون وراثت را بپذیرم جایی خوانده بودم که غیر از وراثت، چیزهایی مثل تربیت، تغذیه،آب و هوا، واکنش ما در برابر فرزندانمان، تفریحاتی که میگفتند و امکانات دیگر زندگی روی شخصیت بچهها اثر میگذارد. حتی والدین میتوانند «ژن شادی انسان» را در آنها فعال کنند. این ژن جزو ژنهای فطری انسانهاست. مثل میل به حفظ جان، میل به غذا پیدا کردن و خوردن،میل به ازدواج و بچهدار شدن و چند غریزه دیگر که برای انسانها فطری است و خداوند انها در همه به ودیعه گذاشته. به همسرم گفتم:«حالا که ژن شادی در انسانها فطری است، ما باید آن را در دنیل زنده کنیم» همسرم گفت: «اگر یکی از ژنها جزو فطرت ما باشد هرگز تغییر نمیکند. بنابراین ژن شادی نمیتوان ذاتی باشد زیرا دنیل شاد نیست» گفتم:« مگر ژن حفاظت از جان، یا ژن ازدواج،فطری نیست؟ اما میبینم که بعضیها به دلیل شرایط و تربیت اکتسابی از ازدواج و بچهدار شدن، هزاری هستند یا بعضیها خودکشی میکنند. پس این امکان هست که فعالیت یکی از نیازهای فطری را مختل کنیم.»
دنیل با دنیای اطرافش چنان سرد بود که انگار نهالی کپک زده بود انگار گیاه نخود سبزی بود که سمفونیهای «موزارت» گوشی میکرد سکوت را تأیید میکرد و دوست داشت پشت سایههای موهوم سرنوشتش پنهان شود و بخشکد. این چیزی بود که دنیل از خودش نشان میداد هرچه بزرگتر میشد به همه چیز بیتفاوتتر میشد مشاورها گفته بودند وجود او برای بچههای دیگر زیانبار است زیرا ممکن است آنها را نیز بدبین و مأیوس و افسرده کند.
**معجزه تحقیق علمی دانشآموزی ماهها و سال گذشتند و روز موعود رسید دنیل باید برای مدرسهاش تحقیق علمی انجام می داد. پسرم از مدرسه که برگشت با بیحالی گفت:«وای بر من! بازم یه مصیبت دیگه» پرسیدم:«چی شده؟» گفت:باید تحقیق علمی تهیه کنم.عجب گرفتاری شدیمها کاش اصلا متولد نمیشدم گفتم:« واسه انجام دادن تحقیق علمی ساده این قدر پریشونی؟ این که چیزی نیست با هم انجامش میدهیم» و برایش تعریف کردم که وقتی اولین تحقیق علمی جدی مدرسهام را مینوشتم مادرم چه قدر کمکم کرد به او پیشنهاد کردم موضوع «مهارتهای شادی» را انتخاب کند گفت: برایش فرقی نمیکند کمکی که به او کردم کمکی ورای کمکهای مادری است به فرزندش کار من کمک نبود.
خودم هم میخواستم در این زمینه تحقیق کنم من معتقدم انسان آفریده نشده که رنج بکشد. درست است که پیامبران آمدند و رنجها کشیدند ولی رنج آنها موضوع دیگری است که برای رستگاری و شادی پیروان آنها بوده من با تمام توانم درباره مهارتهای شاد بودن تحقیق کردم وتا جایی که توانستم پسر اخمرو و ترشرویم را با خود همراه کردم. روز دوم تحقیق بود که دنیل پاراگرافی نوشت:« پژوهشگران متوجه شدهاند چیزهایی وجود دارند که مردم فکر میکنند موجب شادی شوند اما تحقیقات نشان داده که این عوامل برای همه موجب شادی نمیشود مثلاً پول میتواند انسانهای فقیر را شاد کن ولی نمیتواند خانوادههای متوسط و بالاتر را شاد کند.
مردم دارای طیفی از «رضایت» تا «نارضایتی» هستند. بعضی از سورپرایزها بسیار خوبند مثل برنده شدن در «بخت آزمایی» و بعضی دیگر بسیار ناگوارند مثل مرگ عزیزان یا قطع عضو یا بیماریهای بدخیم حوادث بد تا مدتها روح و روان افراد را درگیر میکنند اما سورپرایزهای خوب گرچه باعث شادی میشوند، اثرشان زود از بین میرود»
پاراگرافی را هم من اضافه کردم:« مردم با آموزش مهارتهای درست و تمرینهای زیاد میتوانند به نقطه آرامش برسند و از آن نقطه خود را به سوی پیشرفت بکشانند و به شادیهای بالاتر برسند.»
انتهای پیام/