او مشتش را مقابل تماشاگر باز نمیکند، لو نمیرود، نمیشود مچش را گرفت که تو داری فلان آدم معمول و کلیشهای را بازی میکنی حواسش هست که برای یک نقش باید به کجاها سرک بکشد، چقدر باید به ریزه کاریها توجه کند، جزئیات برای ساخت شخصیت چقدر مهم است و تا چه اندازهای باید مراقب باشد که نقش تک بعدی نشود. نشود کارتون، نشود همانی که همیشه دیده ایم میداند که باید با همهی وجودش در نقش قرار بگیرد، که نباید فاصله ای بین خودش و نقش باشد، که باید باور کنیم خودش همان آدمی است که در فیلم است.
در" به خاطر پونه"، اگر معتاد است، یک معتاد معمول نیست که کج کج راه برود و نشئگیاش را با کمر خم و " آ تقی وار" نشان بدهد، اگر کرخت است اگر جان ندارد که حرف بزند، اگر دارد تحقیر می شود و نمیتواند خودش را از شر این حقارت نجات بدهد، با تمام وجودش آن را عرضه می کند؛ کرختی را در صدایش میبرد و حرکات لخت بدنش، چشمهایش را مغرور میگذارد تا تماشاگر بداند که او دارد تحقیر می شود و احساساتش را آنی بروز می دهد و پرخاش می کند تا روح شکنندهاش خودش را عریان نکند، با این اعمال است که می شود یک معتاد درجه یک، درجه یک از این بابت که بازیگر خلاف جهت عمل می کند: معتاد را " بازی" نمیکند " شبیه سازی " می کند.
فرهاد اصلانی در "به خاطر پونه "بی
محابا با نقش روبه رو شد و به آن جان داده است. مجید، "به خاطر پونه" یک معتاد مرسوم
سینما نیست، آدم طبیعی است، احساس دارد، آبرو سرش میشود، عصبی می شود و... نکته
همین جاست که اصلانی به این ویژگیها قناعت نمیکند، برای ساخت شخصیت ریزه کاریهایی
را اضافه می کند که شاید به نظر نیاید و در ( نگاه اول) دیده نشود.
"به خاطر پونه" نشان می دهد که چطور یک بازیگر می تواند به همین حواس جمعی فیلم را نجات بدهد و حتی آن را چیزی که می توانسته باشد چند پله بالاتر ببرد.
منبع: مجله 24
انتهای پیام/