به گزارش
خبرنگار دفاعی- امنیتی باشگاه خبرنگاران، جانبازان دوران دفاع مقدس اسطورههای این سرزمین هستند که با فداکاری و ازجان گذشتگی خود و تحمل رنجها و مرارتهای بسیار موجب سرافرازی میهن اسلامی شدهاند.
به همین منظور با یکی از جانبازان غیور در آسایشگاه ثارالله مصاحبهای را ترتیب دادیم که در ذیل میآید:
از دوران دفاع مقدس، عملياتها و زندگينامه خود بگویید.
اينجانب محمد
حسين توكلي اهل شهرستان همدان سال 1360 به صورت بسيجي از سپاه همدان به طرف
جبهه اعزام شدم كه البته يك سري آموزشهاي مقدماتي را فرا گرفته بودم.
16
سال سن داشتم. از سال 1360 تا 1365 يكسره در جنگ و جبهه مختلف غرب و جنوب
كشور بودم. جبهههاي غرب از قبيل منطقه سرپل زهاب، قصر شيرين، سومار، ميمك و
دربندي خواه عراق طرف جوانرود و پاوه، منطقههاي جنوب، اهواز، خرم شهر،
آبادان،جزيره مجنون، منطقه فاو عراق و شلمچه و عملياتهايي كه در آن حضور
داشتم.
عمليات رمضان، ثارالله، عاشوراي ميمك و عمليات سومار در منطقه غرب
بود. در منطقه جنوب عملياتهاي جزيره مجنون، بدر، والفجر8 منطقه فاو و
كربلاي 4 و 5، عمليات كربلاي 5 حدودا 5 سال طول كشيد كه در اين جبهههاي
مختلف حدود 4 بار مجروح شدم كه در مرحله آخر در منطقه شلمچه به درجه
جانبازي قطع نخاعي 70 درصد نايل آمدم ولي در مرحلههاي قبلي خيلي عميق نبود
و از كار افتادگي كمتر بود و حتي بعد از مدتي نقاهت و بودن در بيمارستان
حتي بعضي اوقات با بدن مجروح رها ميكرديم و به طرف جبهه ميرفتيم كه در آن
جا بهبودي كامل براي ما حاصل ميشد.
اين تقريبا تا موقعي بود كه جنگ ادامه
داشت البته بعد از جانبازي دوباره به طرف جبهه رفتم در منطقه جنوب بودم
منطقه غرب حلبچه و عمليات مرصاد حضور داشتم كه با ويلچر در لشكر خودمان 32
انصار الحسين همدان حضور داشتم و از اول تا آخر هم در آن لشكر بودم با
جانبازي هم در كنار آن عزيزان فعاليت ميكردم ولي كار قبلي را نميتوانستم
انجام دهم چون در كار قبليام مدتي مسئول گردانهاي پياده اين لشكر بودم و
مدتي در قسمت اطلاعات و عمليات و مسئول ديده باني توپخانه و ادوات بودم ولي
وقتي جانباز شدم كارهاي قبلي را نميتوانستم انجام دهم ولي يكسري كارهايي
كه در حد نشستن بود و از عهدهاش برميآمدم انجام ميدادم و در كنار بچهها
و عزيزان بودم.
به عنوان بسيجي رفتيد؟ درجه داشتيد؟ بسيجيها به صورت نيروهاي مردمي اعزام ميشدند و همه در يك سطح و رده
بودند. كساني كه قديميتر و باسابقه بودند يك سري مسئوليت به آنها به عنوان
فرمانده قسمت ميدادند و مسئول واحدها اما كساني كه جديد ميآمدند نيروهاي
عادي بودند. من آخرين بار كه جانباز شدم مسئول واحد ديده باني بودم.
از چه قسمتهايي جانباز شديد؟ در منطقه قصر شيرين تركش به كتفم خورد در دربندي خوان عراق تركش به سر و
زانوم خورد و در جزيره مجنون تركش به سينهام و موج انفجار من را گرفت و در
منطقه فاو موج انفجار دندههايم را شكست 4 تا 5 سال از دندههاي سمت چپم
كه موج انفجار من را محكم به ديواره سنگر كوبيد.
در آخرين عمليات منطقه
شلمچه، كربلاي5، شيميايي خوردم و بعد از آن جانباز قطع نخاع شدم كه 7 تا
تركش به يك طرف بدن خورد كه روي موتور در حال حركت بودم كه خمپاره 60 به
كنار ما خورد دو تا به كتف و دو تا تركش به كمرم ناحيه ستون فقرات اصابت
كرد كه همان دو تا موجب از كار افتادگي پاهايم شد و قطع نخاع شدم و سه تركش
هم به پاهايم خورد. مجموعا 6 تا 7 تركش كه در آخرين مرحله در منطقه شلمچه،
كربلاي 5 جانباز قطع نخاعي از كمر و ويلچري شدم.
از همرزمان شما كسي هم جانباز و شيميايي شد؟ ما حدودا يك گروهان بوديم بچههاي هم كلاسي، هم محلي، دوستان قديمي در
شهرمان بوديم كه به جبهه اعزام شديم اين گروهان در عرض 5 هر از چند گاهي در
عملياتهاي مختلف شركت ميكرد يك تعداد از بچهها به شهادت رسيدند بعضيها
مفقود الاثر و بعضي جانباز شده و دست و پاهايشان قطع شد و برخي نيز اسير
شدند و تقريبا 10 تا 15 نفر از آن بچهها باقي ماندند يعني 70 تا 80 نفر
تقريبا شهيد شدند.
كسي كه 7 سال دوست صميمي و قديمي در فعاليتهاي شهري حزب
جمهوري بسيج با هم بوديم از شهداي عزيز بود شهيد بزرگوار سيد احمد برقعي
بود. هم چنين شهيدان رضا محرمي، سيد جعفر حجازي، حسن ترك از مسئولان طرح و
عمليات لشكر، محمد مومني، حاج رضا شكري پور، محمدعلي رفيعي، حاج ستار
ابراهيمي، حاج احمد هدايت پناه، ناصر عبداللهي، علي چيتسازيان، مصيب
مجيدي، علي شاه حسيني، مهدي قره قزلو، عليرضا ابراهيمي، حسين
ابراهيمي،حسين عزيززاده، ناصر فتحي، حسين گرووسي و... كه افراد زيادي
هستند و اگر بخواهيم نام ببريم 70، 80 نفر ميشوند.
بعد از جنگ اينجا در آسايشگاه ثابت هستيد؟ بنده بعد از جنگ تا يك مقطعي درس خواندم در رشته علوم اقتصادي، درس
دانشگاهي كه تمام شد در آن جا دانشگاه بوعلي سيناي همدان كارمند و مشغول به
كار شدم. الان حدود 15، 20 سال است كه كارمند دانشگاه هستم و در كنار آن يك
شركت فرهنگي با كمك بچههاي رزمنده راه اندازي كرده و مشغول به فعاليت
هستيم و در كنار آن مدير باشگاه فرهنگي ورزشي شهيد اميني همدان هستم كه در
رشتههاي فوتبال، فوتسال و كوهنوردي بچهها فعاليت دارند و در ليگ برتر
استان هم فعاليت فوتبالي داريم در اين سه قسمت كارمند شركت و باشگاه مشغول
به فعاليت بودهام.
بيشتر اوقات در شهرستان به سر ميبرم و زندگي ميكنم اما
گاهي براي كارهاي درماني كه نياز به چكاپ باشد مثلا دو سه ماه است كه درگير
زخم بستر هستم و عمل كردم و بايد تحت درمان باشم و همواره بخوابم تا اين
زخم ترميم شود براي كارهاي درماني گاهي به آسايشگاه ثارالله تهران ميآيم.
در بعضي اوقات به بيمارستان خاتم الانبيا منتقل ميشوم و كارهاي درمانيام
را انجام ميدهم.
از اين آسايشگاه راضي هستيد؟ خوب است.
حدود 30 جانباز اين جا هستند. رفت و آمد و ارتباط داريم كنار هم مينشينيم
امكانات در حد متوسط است البته بايد بيشتر از اين فعال باشند و بيشتر به
فكر جانباز باشند. تا حدودي از لحاظ رفاهي و يك مقدار درماني البته نه
صددرصد بلكه 50 درصد اينجا خوب است ولي باز هم كم و كسريها و مشكلاتي
دارند، اما از لحاظ كلي براي جانباز خوب و مورد نياز و مناسب است و از
قشرهايي كه از اين محيط استفاده ميكنيم و در كنار جانبازان شور و مشورت و
برنامههاي فرهنگي است جمع هاي مختلف مردم ملاقاتها دارند و قشرهاي مختلف
دانشجو، محصل، كارگر و كارمند.
چند سال است كه اينجا هستيد؟ از سال
66، 26 سال است كه در رفت و آمد به اين آسايشگاه هستم. خيليها مي آيند
اينجا و ميگويند اينجا خيلي خوب است اما متاسفانه ما بابت ماندن در اينجا
پول ميدهيم 800 هزار تومان براي كساني كه از گردن فلج هستند و 600 هزار
تومان براي كساني كه از كمر فلج هستند ماهانه هزينه از حقوق ما برداشت
ميشود.
مشكلات جسمي جانباز 70 درصد و جزييات آن چيست؟ جانباز قطع نخاعي درست از آن نقطهاي كه تركش به كمر و نخاع اصابت پيدا
ميكند كليه حركتها و فعاليتهاي او مثلا بنده که از ناحیه مهره های 10 و
11 کمر قطع نخاع شدم هر دو پایم از کار افتاده و هیچ حس و حرکتی ندارد یعنی
اگر پای من بیافتم زمین و استخوان پایم بشکند که گاهی اینطور شده و
استخوان پایم شکسته دردی را حس نکردم. و یک سری عوارض جانبی دارد. یا اینکه
اگر پایم بسوزد بعد از مدتی عوارض جانبی دارد مثلا تب و لرز می کنم و
متوجه می شود که یک جایی از بدنش مشکل دارد.
علاوه براین اختیار
ادرار و مدفوع از جانباز گرفته می شود و اصلا حسی ندارد باید سند یا غیره
یا از کیسه های ادرار استفاده کند که ده سال از اینها استفاده کردم و بعد
عمل مثانه انجام می شود الآن روزی سه بار سند میزنم و به این وسیله تخلیه
می شود ولی بیشتر بچه ها دائما کیسه ادرار و سند بهشان وصل است.
مشکلات
دیگر یبوست و اسهال و دچار عوارض روده ای می شود و روده های در فشار پاره
می شود و موجب عفونت زخم های داخلی است به غیر از آن جانباز به خاطر نشستن و
عدم تحرک کلیه و مثانه اش مورد اذیت و ازار می شود یعنی باید دائم جانباز
قطع نخاع و ویلچری باید از آب مایعات چای و آبمیوه ها و غیره استفاده کند.
که اگر کمتر استفاده کند دچار سنگ کلیه می شود و نارسایی های کلیوی پیدا می
کند و بعضی ها کلیه شان از کار می افتد بعضی ها مجبورند مثل ما حجم مثانه
کم می شود و یک سری اسپاسم ها پیدا می کند که مجبور است عمل های سنگین
انجام دهد.
بعضی ها مثانه شان را در می آورند این یک سری عوارض
جانبی است براثر قطع نخاع برای جانباز به وجود می آید علاوه بر این زخم های
بستری است که جانباز پیدا می کند در اثر نشستن بر روی ویلچر و یا زیاد
خوابیدن زخم های عمیق روی پهلو ها و پشت کمر و براثر فشار بوجود می آید و
به این زخم فشاری می گویند که باید دائم پانسمان شود به طرف شکم بخوابد یک
سری مراقبت ها کند و اگر کار از درمان گذشته باشد و با استراحت و پانسمان
خوب نشود منجر به عمل های عمیق و سنگین زخم بستر می شود. که باید پزشکان آن
قسمت را پاره و ترمیم کنند.
یک سری دردهای عصبی است که از ناحیه
کانال نخاعی به کمر و دست ها و کتف گرن و پاها وارد می شود که بعضی از
جانبازان قطع یا ضایعه نخاعی دردهای بسیار شدیدی دارند که باید گای از
آمپول ها و داروها برای تسکین موقت آن استفاده کنند که دو ساعت می آید و یک
تا سه ساعت می آید و قطع نمی شود ولی چون کاملا به هیچ عنوان خوب نمی شود
درد های شدیدی وجود جانباز را می گیرد یک سری بدن بچه ها هست که استخوان
سازی می کند استخوان های لگن و زانوها براثر ضربه ها و فشارها و پوکی
استخوان و ضربه که می خورد متوجه نمی شوند استخوان هایشان شروع به رشد می
کند و به آن استخوان سازی می گویند.
عوارض و مشکلات روده ای
بسیاری دارند چون شکمشان درست کار نمی کند و معده روده همیشه باید از دواها
و داروهای مختلف استفاده کنند تا بتوانند یک غذا را به راحتی بخورند و هر
غذایی را نمی توانند بخورند غذاهای چرب و گوشت قرمز نمی توانند زیاد
استفاده کنند زیرا سریع اوره و کراتین آنها بالا می رود. چون ادرار به وقت
تخلیه نمی شود یکی از عفونت های ادراری هست که همیشه کلیه جانبازهای نخاعی
دارند یا به زور تخلیه می شود حتما در داخل مثانه می ماند به خاطر کم
استفاده کردن مایعات است. شما با توجه به آگاهی به این مسائل خودتان دکتر شده اید . در این مدت چه مواقعی وضعیتتان از همیشه وخیم تر شده است؟
من حدودا 7 بار در طی 26 سال جانبازی ام عمل کردهام که بار اول تقریبا
ترکش هایی که از قسمت نخاع در بدنم بود سه تای آن را در آوردم و الآن 5 تا 6
تای دیگر در بدنم هست.
پزشک در همان اهواز آن سه ترکش را در آورد
یک وقتی تنگی نفس داشتم یا بدنم براساس شیمیایی تاول می زد یک سری اقدامات
درمانی شیمیایی روی من انجام شده و یک مقدار آرام و ساکت تر شده ام اما
گاهی خیلی به آدم در آن مواقع فشار می آید عمل بعدی عمل سیستوپلاستی بود که
مثانه ام را بیرون آوردم و حجم آن را بزرگتر کردند که سخت ترین عملی بود
که به من وارد شد در بیمارستان ساسان دو یا سه بار سه سال پیش به اتاق عمل
رفتم برای عمل زخم بستری دیگری که داشتم بیمارستان پارسیان عمل کردم و
کیستی در مجاری ادراری داشتم که آن را هم درآوردم.
در بهمن 91 نیز زخم بستر دیگری داشتم که عمل کردم و هنوز درگیر آن عمل هستم.
از لحاظ روحی چطور هستید؟ از لحاظ روحی اگر بچهها را اذیت نکنند. بخصوص در کارهای مختلف چوب
لای چرخ بچه ها می گذارند و جلوی پایشان سنگ می اندازند و نمی گذارند در
جامعه به راحتی و آزادی کامل حرفشان را زده و مشکلاتشان را اعلام کنند.
اگر
کسی سربه سر جانبازان نگذارد آنها علاقه مندند تا در برنامه های مختلف
فرهنگی، اقتصادی و فرهنگی و ورزشی جامعه شرکت کرده و حضور فعال و در کنار
مردم رفت و آمد داشته باشند.
اما متأسفانه به خاطر نامناسب سازی
های سطح شهر که رفت و امد شهر جلوگیری می کند و یک سری موانعی که مسئولان
ذی ربط هماهنگ نیستند این جانبازان دچار مشکل می شوند و جلویشان گرفته می
شود.
مثلا بچه خیلی دوست دارند که به سینما، پارک، بازار، کوچه و
خیابان خرید با خانواده یا مسافرت بروند برای هر جانبازی مخصوصا نخاعی نیاز
دارد که خودش و یا با خانواده اش هر سه ماه یک بار و یا هر 5 الی 6 ماه به
مسافرت برود و مانند همه مردم معمولی ولی متأسفانه جانباز به دلیل نبودن
امکانات هر شهری که می رود بدلیل نبودن جا برای اسکان که ویلچری است با یک
سختی هایی مواجه و دچار مریضی هایی می شود.
علاوه بر این مریضی های جسمی نار
احتی های روحی هم به آن فشار می آید مثلا من جانباز از شهر خودم همدان به
اهواز و خرمشهر و آبادان میروم و میگویم دیدار از مناطق جنگی و جبههها
برای حال و روحیه ام خوب است. اما متأسفانه اعصابم خورد می شود از یه لحاظ
میگوییم برویم آنجا حالمان خوب می شود و آب و هوایی عوض می کنم و یادی از
جبهه و شهدا می کنم اما از یک لحاظ نه جایی برای اسکان جانباز است نه
مسئولان ذی ربط و بنیاد چیزی در اختیار جانباز قرار دادند که جانباز یک روز
تا دو هفته آنجا زندگی کند و امکانات در اختیارش در همه شهرها باشد.
جانباز برای مثلا به شمال يا مشهد رفتن عزا ميگيرد ميگويد بروم چي كار
كنم كجا برويم وقتي جايي در نظر نگرفتهاند. در حالي كه وظيفه بنياد است كه
براي جانبازش در هر شهري از جنوب تا شمال از غرب تا شرق در اختيار بگذارد و
جانباز راحت باشد هر وقت اراده كرد براي اين كه حالش خوب بشود به مسافرت و
تفريح و زيارت برود كه براي روحيه بچهها خيلي نياز است ولي متاسفانه اصلا
از اين جور برنامهها نبوده شايد دو سه چهار سال يك بار بنياد يك برنامه
زيارتي بگويد ترتيب دهيم مثلا برويم مشهد يا گاهي سپاه كمك كند و ببرد
الحمدلله به اين دليل كه جاهاي مختلف همكاريهاي دوستانه دارند.
رابطه ما با
آسايشگاه خوب است مثلا بسيج شهرداري تهران آسايشگاه و جانبازان را ديده
اين در اصل وظيفه بنياد است اما همكاريهاي ادارات مختلف مانند سپاه و
شهرداري را ترتيب دادند مسافرت مشهد را ترتيب دادند جانبازان به اتفاق
همراهنشان سه چهار پنج روز با هواپيما بردند و آوردند و اين خيلي خوب بود
ولي اين را ادارات ديگر ميبرند بنياد كه اصل كاري است و بايد ببرد غافل
است و هيچ وظيفهاي در اين باره براي خودش نميبيند ولي سپاه دو يا سه بار
مشهد ميبرد و خدا خيرشان بدهد سردار عزيزمان حاج حسين همداني فرمانده لشكر
32 انصار الحسين بودند و حضرت رسول تهران بود. براي بچهها واقعا سنگ تمام
گذاشت و همه را دو سه بار تعطيلي داد كه بچهها را به شمال و مشهد ببرند
حال و هوايشان عوض شود.
گاهي ادارات مختلف اين كار را براي بچهها انجام
دادند اما اين براي جانبازان كل كشور نيست كه همه امكانات را در اختيارشان
بگذارند متاسفانه جانبازان استانهاي ديگر از اين طور موضوعات محروم هستند
درصد جانبازان آسايشگاه تهران در حد اين بوده اينها همه براي حفظ
روحيهشان خوب است كه جانبازان را تشويق كنند تا حضورشان در جامعه و ميانه
مردم قوي و پررنگ شود متاسفانه بنياد در اين رابطه اصلا كاري نكرده و نمي
كند و حضورشان خيلي كم رنگ است لذا بچهها با هزينه خودشان آمدند و انجمن
پيگيري مشكلات و مسائل جانبازان نخاعي را تشكيل دادند.
كانون جانبازان در
سطح تهران 20 نفر شوراي تشكيل دادهاند و در استانها شوراهايي نمايندگي
راه انداختند كه تجمع و برنامههاي مختلف خودجوش دارند كه هر هفته 10، 15
روز يكبار دور هم جمع ميشوند مراسمهاي مختلف دارند براي 22 بهمن، مراسم
مذهبي، ماه محرم، رمضان جانبازان را دعوت ميكنند و هر چند وقت يكبار حضور
كلي دارند اما اين حركت خودجوش است و متاسفانه از سوي كسي يا جايي حمايت
نميشود.
درباره وضعيت سياسي فرهنگي اجتماعي جامعه با توجه به
اين كه جانبازان همواره فراجناحي هستند و حق اظهار نظر دارند
بفرماييد؟
ما هميشه طرفدار حق بودهايم. يعني هر كسي كه حرف حق را
زده از اول حتي قبل از انقلاب، جنگ و تا الان طرفدار حق است و با او بوديم و
پابه پايش آمدهايم. از ابتدا از امام خميني(ره) شروع شده پشتيبان امام
بوديم و خود را سرباز كوچك امام محسوب كرديم هميشه پيرو محض امر و ولايت
حضرت امام بوده و هستيم و ملاك را در اين قرار ميدهيم كه هر كس پيرو امام
بود و ولايت امام را قبول داشت و شهدا را و راه شهدا را ادامه داده و
فرامين و وصيت نامه شهدا را خوانده و به آن عمل كرده راه درست را ميرود.
يعني كارهايي كه خدا و پيامبر و ائمه اطهار از ما خواستهاند در همه مقاطع و
فرصتها پيرو امام و ولايت زمان خودش باشد.
راه
امام و راه شهدا همیشه باید فراروی مردم و مسئولان قرار گیرد و آنها که
همیشه یک بعدی و تک جناحی فکر میکنند متأسفانه ضربه بزرگی به دولت و نظام
جمهوری اسلامی زدهاند.
در پایان اگر خواسته ای دارید بفرمایید؟ ما همیشه دعا کرده ایم و از خدا خواسته ایم که روزگاری برسد ما دوباره در
کنار شهدا قرار بگیریم و اگر خدا بخواهد کمک کند آخر عاقبت ما همگی ختم به
خیر و شهادت شود و پیش امام شهدا و شهدای امام برویم که این بهترین حرفی
بود که امام فرمود یعنی لحظه شماری می کنیم روزی برسد ما هم پربکشیم و در
کنار آنها روزی خور سفره باشیم و دست ما را هم بگیرند.
الآن هم همیشه از
خدا می خواهیم نظر شهدا در زندگی همیشه روی ما باشد و از شر شیطان در امان
بمانیم. واقعا خیلی سخت است که انسان خود را حفظ کند مثلا یک عملیات و یک
شب شاید راحت باشد اما بعضی عملیات ها که پیروز می شدیم از فردای آن تازه
جنگ واقعی شروع می شد چون دشمن می خواست پاتک بزند و خط را از بچه های ما
بگیرد و فشار زیادی بر روی بچه های ما وارد می شد و خیلی سخت بود اما مرحله
بعد از عملیات، بارها دشمن پاتک می زد اما بچه ها مقاومت می کردند دقیقا
مثل جانباز شدن که یک شب و یک روز و یک ساعت است اما یک سختی های مخصوص به
خود را دارد مهمتر از همه این است که انسان بتواند مقام جانبازی را حفظ کند
یعنی فردای جانبازی که شیطان در کمین است و هجوم می آورد تا جانباز را از
هدف و فکر و راه اصلی باز بدارد.
مهم این است وقتی ما توانستیم جواب
پاتک های شیطان را بدهیم خیلی کار کردیم تازه آن موقع می توانیم خود را
جانباز بنامیم. ما همیشه از خدا می خواهیم کمک کند و دوستان شهید و امام
عزیزمان به ما نظر داشته باشند که با شیطان همسو و همراه نباشیم و هجوم و
حملات شیطان را دفع کنیم.
انتهای پیام/