جحی سکه طلایی در دست داشت و با آن بازی می کرد. شخصی شنیده بود که جحی احمق است. با خود گفت: لابد جحی ارزش این سکه را نمی داند. پس جلو رفت و گفت: این سکه زرد را به من بده و در عوض هشت سکه زرد از من بگیر. جحی گفت: قبول اما با یک شرط. گفت: چه شرطی؟ گفت: به شرط آن که سه مرتبه صدای الاغ در بیاوری. طرف پذیرفت و سه مرتبه صدای الاغ درآورد. جحی گفت: خوب الاغ جان تو با این همه خری فهمیدی که این پول طلاست اما من نفهمیدم که سکه های تو مس است؟
نوادر الجحی الکبری
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید