به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، اگر به گذشته رویکرد آمریکا در مورد ایران نگاهی داشته باشیم، باید گفت، آمریکایی ها رویکردهایی چون استثمارگری، چپاول نفت و سرمایه ایران، انجام کودتای بیست و هشت مرداد، کمک به صدام در جنگ تحمیلی، ساقط کردن هواپیمای ایرباس ایران در خلیج فارس و.. را مورد نظر داشته اند. همچنین در چند سال گذشته همواره از تهدید به حمله نظامی به ایران سخن گفته اند. نوشتار زیر به بررسی علل ناتوانی آمریکا در حمله به ایران می پردازد.
علل ناتوانی آمریکا در حمله به ایران
اگر به دلایل عدم حمله آمریکا به ایران بپردازیم، این دلایل در چند بخش قابل تحلیل است. اولین دلیلی که آمریکایی ها از این حمله دوری می ورزند و حمله نظامی به جمهوری اسلامی ایران را انجام نداده اند، هزینه های حمله به ایران است. در واقع تهاجم نظامی هر کشوری به کشوری دیگر، در برگیرنده هزینه هایی است. این هزینه ها شامل هزینه های جانی، مالی و هزینه های حیثیتی و پرستیژی در قبال آن حمله است. یعنی کشور حمله کننده باید دارای دستاوردهایی متناسب با هزینه ها که داده باشد.
حال اگر حمله ای صورت گیرد، اما دستاوردهای آن حمله متناسب با هزینه های آن نباشد، کشور حمله کننده به کشور دیگری حمله نخواهد کرد. مگر اینکه حاکمیت در کشور حمله کننده، دارای تفکر معقولی نبوده و یا دارای جنون باشد. در این راستا باید گفت حمله نظامی آمریکا به ایران، در بردارنده هزینه های گوناگون حیثیتی، جانی، مالی و اقتصادی است.
لابی صهیونیست با توجه به اطلاعات دقیق خود، بیش از هر جریانی در آمریکا می داند این کشور نه قصد حمله به ایران را دارد و نه به نفع آمریکا است که به ایران حمله کند. لذا این لابی مخالف حمله نظامی آمریکا به ایران است.
باید گفت مشخص نیست که چه دستاوردهایی در قبال حمله آمریکا به ایران به دست می آید و تا چه میزانی خواسته های آنان را تامین می کند. در همین راستا آنها این هزینه ها را متناسب و هماهنگ با دستاوردهای آتی حمله به ایران نمی دانند، و هزینه ها را بیشتر از دستاوردها می دانند. به همین خاطر هر گونه حمله آنها به ایران، برخلاف عقلانیت است.
چنانچه اگر به هزینه های آمریکا در قبال حمله به منطقه نگاه کنیم، این کشور هر چند در دو نقطه حاشیه ی ایران (یعنی عراق و افغانستان) درگیر جنگ شد، ولی به اهداف مورد نظر خود نرسید. در حالی که نه افغانستان و نه عراق قدرت منسجمی نداشتند و در مقایسه با آنها، توان انسجام و قدرت ایران بیشتر است. در این حال وقتی که آمریکایی ها نتوانستند در عراق و افغانستان به نتیجه مورد نظر خود برسند، طبیعی است که در ایران نیز به اهداف مورد نظر خود در هر گونه حمله نخواهند رسید.
جدا از این باید به این امر توجه کرد که آمریکا در عراق و افغانستان در هنگام حمله و بعد از آن هم تلفات سنگینی داد و علاوه بر زیر سوال رفتن حیثت اش، هزینه های مالی سنگینی را در قالب دو جنگ متحمل شد.
در این راستا جنگ با ایران از یک سو هزینه های مالی بیشتری را برای آمریکایی ها ایجاد خواهد کرد، و از سویی دیگر هزینه هایی جانی و حیثیتی قابل بیشتری را بر این کشور تحمیل خواهد کرد. در این حال طبیعی است وقتی که آمریکایی ها در دو جنگ عراق و افغانستان دچار مشکلات شده اند، به خوبی می دانند که در جنگ با جمهوری اسلامی ایران، مشکلات بیشتری خواهند داشت. لذا ورود به جنگ با ایران منطقی نیست.
نکته دوم آن است که تهاجم نظامی هر کشوری به کشوری دیگر وقتی مفید است که در بازه زمانی کوتاه مدت انجام گیرد. یعنی به هیچ عنوان جنگ فرسایشی و بلند مدت به نفع مهاجم نخواهد بود. امری که آمریکایی ها بارها به آن اشاره کرده اند و این نکته را می پذیرند که هر چند آنها می توانند شروع کننده حمله به ایران باشند و زمانی را برای حمله تنظیم و بر اساس آن برنامه ریزی و حمله را در چارچوب زمانی معین آغاز کنند، اما آنها دارای این توان که بتوانند زمان پایان یافتن حمله به ایران را معین و مشخص کنند، نیستند.
در این راستا باید گفت جنگی که خاتمه آن در دست مهاجم نباشد، جنگی مقرون به صرفه و معقول نیست. بنابراین آمریکا با ملاحظه این نگاه، چنین جنگی را آغاز نمی کند. چرا که می داند هر چند می تواند زمان شروع این حمله را مشخص کند، اما زمان خاتمه این جنگ و حمله در دست آنها نیست و به پارامترها و متغیرهای بسیاری وابسته است.
حمله نظامی آمریکا به ایران، در بردارنده هزینه های گوناگون حیثیتی، جانی، مالی و اقتصادی است. باید گفت مشخص نیست که چه دستاوردهایی در قبال حمله آمریکا به ایران به دست می آید و تا چه میزانی خواسته های آنان را تامین می کند. در همین راستا آنها این هزینه ها را متناسب و هماهنگ با دستاوردهای آتی حمله به ایران نمی دانند، و هزینه ها را بیشتر از دستاوردها می دانند.
دلیل سوم آن است که آمریکایی ها جدا از هر گونه حمله نظامی، راه های کم هزینه دیگری را بر ضد کشورها در اختیار دارند و از این مسیر می توانند اهداف خود را در هر کشوری دنبال کنند. یعنی آنها با این روش ها و بدون جنگ می توانند رویکردهای خود را دنبال کنند. یعنی مادامی که روشهای بسیار کم هزینه تر، ساده تر و بدون دردسر جایگزین جنگ وجود دارد، و آمریکایی ها از این راه می توانند اهداف خود را در مورد ایران تعقیب و پیگیری کنند، چه نیازی به جنگ دارند؟ در واقع آمریکایی اکنون نیز از روش های جایگزین و کم هزینه برای لطمه زدن به نظام جمهوری اسلامی استفاده می کنند تا به اهداف خود برسند.
این رویکرد مد نظر جدی آنها است. در این رویکردها موضوعاتی چون تهاجم نرم و جنگ نرم مطرح است. در این بین آمریکایی ها به دنبال فرمولی هستند تا این فرمول منجر به فروپاشی اجتماعی در ایران گردد. در راستای این فرمول، آنها بر این نکته که نسل جوان بی اعتقاد و مبانی دینی آن ضعیف گردد و ساختارهای اجتماعی ایران از راه گسترش فحشا، منکرات، بی حجابی و.. از هم فروبپاشد و نظام خانواده متلاشی گردد، تاکید می کند.
در این راستا در نظر دارند تا با این رویکردها، نظام جمهوری اسلامی ایران همانند آدم برفی در برابر آفتاب آب گشته و فروپاشی اجتماعی صورت گیرد. بنابراین بنا به سه دلیل فوق، موضوع جنگ و حمله نظامی آمریکا به ایران منتفی است.
علت طرح گزینه روی میز نظامی
آمریکایی ها اکنون داعیه ابرقدرتی دارند و از گذشته نیز در بسیاری از نقاط مختلف، صرفا با تهدید نظامی به اهداف خود رسیده اند. در این حال واشنگتن همین رویه را در مورد ایران دنبال کرده و از آنجا که توان انجام کار دیگری ندارد، به صرف تهدید علنی ایران و حضور گزینه نظامی روی میز رو آورده است. یعنی اگر از تهدید نظامی و گزینه روی میز سخن نگویند، نمی توانند کار دیگری انجام دهند.
لذا به اجبار از گزینه های روی میز سخن می گویند و تاکنون دهها بار از تهدید نظامی بهره برده اند. چنانچه لابی صهیونیست با توجه به اطلاعات دقیق خود، بیش از هر جریانی در آمریکا می داند این کشور نه قصد حمله به ایران را دارد و نه به نفع آمریکا است که به ایران حمله کند. لذا این لابی مخالف حمله نظامی آمریکا به ایران است.