آناهیتا اين اسمي است كه در زندان خود را با آن معرفي كرده و هميشه دوست داشته اسمش همين باشد، اما خانواده اش او را با نام ديگري صدا مي‌كردند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  آناهیتا در 32 سالگی حداقل 10 سال، مسن تر دیده می شود. حتی چند تار مویش هم سفید شده است. می گوید: من فقط 32 سال دارم اما از بس که بدبختی کشیده ام، موهایم این قدر زود سفید شده، من از زندگی خیری ندیده ام. من آرزو دارم يك روز دوباره بچه مي شدم. همان روزهايي كه پدرم خسته از سر كار مي آمد و مادرم استكان چاي را در سيني مقابلش مي گذاشت و مي گفت «خسته نباشي، مرد خانه!»
 
حالا آن روزها كجاست؟

نمي دانم.  يازده سال بيشتر نداشتم كه با پدر و مادرم براي ديدن مادربزرگ به سبزوار رفتيم ولي وقتي برمي گشتيم، اتوبوس نزديك سمنان تصادف كرد و خيلي‌ها كشته شدند. مادرم در همان دم، ضربه مغزي شده بود ولي پدرم دو ماه در كما ماند و بعد از دنيا رفت.
 
خواهر و برادر نداشتي؟

نه، تنها بچه خانواده بودم.
 
برای چه به زندان آمده ای؟

25سانت کراک داشتم.
 
چند ساله بودی که ازدواج کردی؟

14 ساله بودم که با پسر یکی از اقوام دور پدرم ازدواج کردم. من اصلا شوهرم صادق را دوست نداشتم و اصلا به فكر ازدواج هم نبودم ولي مادربزرگم اصرار داشت كه دختر بايد هر چه زودتر به خانه بخت برود تا قبل از اين كه حرف و حديث بشنود. مادربزرگم مي ترسيد من خودم به كسي علاقمند شوم و از خانه فرار كنم.به همین خاطر مرا به اولین خواستگارم شوهر داد.
 
بعد از فوت پدر و مادرت با چه كسي زندگي مي‌كردي؟

مدتي در خانه عموي بزرگم بودم ولي آن قدر زن عمو و بچه هايش مرا اذيت كردند كه به سبزوار خانه مادربزرگم يعني مادر پدرم رفتم و تا زمان ازدواج همان جا بودم و بعد هم که با صادق ازدواج کردم در کرج یک خانه کوچک اجاره کردیم و به کرج آمدیم. بعد از ازدواجم هم دیگر با خانواده عمویم قطع رابطه کردم و دیگر از آنها خبری ندارم.
 
زندگیت چه طور است؟

شوهر من را معتاد تزریقی کرد. اولش با سیگار شروع کردم بعد کم کم به سمت حشیش رفتم و مدتی بعد کراک را امتحان کردم این اواخر هم به تزریق هروئین روی آورده بودم.
 
چند بچه داری؟

دو پسر. مهران 10 ساله است و مهدی 5 ساله. پسر بزرگم امسال کلاس پنجم ابتدایی است.
 
طلاق گرفته ای؟

تقاضای طلاق داده ام. اگر رأی دادگاه صادر شود، طلاق می گیرم.
 
سابقه هم داری؟

نه، اولین بار است که به زندان می آیم.
 
چرا معتاد شدی؟

اوایل یک نوع کنجکاوی بود. هر وقت عصبی می شدم ساعتها گریه می کردم. افسرده شده بودم! شوهرم می گفت این مواد برای تو خوب است. وقتی عصبی می شدم با مصرف مواد، آرام می شدم.

پس از طلاق تکلیف بچه هایت چه می شود؟

بچه هایم الان پیش مادرشوهرم زندگی می کنند. بعد از آزادی، می خواهم حضانت بچه ها را خودم بر عهده بگیرم.
 
وضع مالي پدرت چه طور بوده؟

بد نبود. البته خانه اي نداشت اما با كمك مادرم پس اندازهاي مي‌خواستند خانه بخرند. اما مرگ امانشان نداد و از دنيا رفتند. عمويم يك سال براي همين پس انداز از من نگهداري كرد تا توانست اين پول را به چنگ آورد و بعد گفت به خاطر اين كه يكسال در خانه من خوردي و خوابيدي، اين پول حقم است.  اما خودش مي‌دانست من خرجي نداشتم كه به اندازه پول خريد يك خانه باشد. در آن يك سال هم بعد از بازگشت از مدرسه، رخت و لباس و ظروف غذاي خانواده عمويم را در حياط مي شستم.
 
چگونه دستگیر شدی؟

با یکی از دوستانم برای فروش مواد به پارک رفته بودیم. وقتی پلیس به ما مشكوك شد دوستم فرار کرد و من دستگیر شدم.
 
برایت حکمی صادر شده؟

نه، بلاتکلیف هستم. گاهی دلم پر از درد می شود. کاش می‌توانستم به دنیای کودکی برگردم و اشتباه مادربزرگم را جبران کنم... در آن صورت هیچ وقت یک آدم معتاد نبودم.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار