سرمقاله ی روزنامه های خراسان،رسالت،وطن امروز و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.


روزنامه خراسان مطلبی را با عنوان«آيا پيام مهم جلسه محرمانه آمريکايي در ايران شنيده مي شود؟»نوشته شده توسط امیر حسین یزدان پناه در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:


«هنوز خيلي زود است که از بازار ايران هيجان زده شويم، هنوز تحريم ها در حال اجرا هستند...» (شبکه cnbc تاريخ ۲۳ ژانويه 2014) اين جمله را «کارلوس گوسن» مديرعامل شرکت رنو پس از آغاز اجراي توافق ژنو گفت. شرکتي که کاهش داد و ستدهايش با ايران پس از تحريم هاي 2 سال اخير، 4/7 درصد به فروش منطقه اي اين کارخانه درمنطقه آسيا و اقيانوسيه آسيب زد. اما چرا «گوسن» که بهتر از ما مي داند بازار ايران براي رنو يعني چه و نيز از «باغ سبز» ايران براي شرکتش به خوبي آگاه است چنين جملاتي را به کار مي برد؟

با امضاي توافق ژنو تحليل هاي عمدتا دولتي در ايران اين بود که اين توافق ساختار تحريم ها را دچار «تَرَک» هايي مي کند و در آينده همين ترک ها ساختار تحريم ها را از بين مي برد. اين سخن را مي توان تا حدودي پذيرفت و شايد نگراني ها در کنگره آمريکا و دولت اين کشور از همين نکته نشأت مي گيرد. سفرهاي مداوم «ديويد کوهن» معاون وزارت خزانه داري آمريکا، که مرد شماره يک نظارت بر اعمال تحريم هاي فشرده 2 سال اخير عليه ايران است، به منطقه و حضور در کشورهاي همسايه ايران و هشدار به آن ها نشان مي دهد که اين نگراني در آمريکا وجود دارد که ترک هاي اين تحريم ها ساختار آن ها را دچار مشکل کند. بنابراين حريف بازي اش را براي جلوگيري از اين اتفاق آغاز کرده است. بازي که با جلسات محرمانه وزارت خزانه داري آمريکا در لندن و پاريس با دعوت از برخي شرکت هاي اقتصادي مهم جهان وارد فاز جديدي شده است و اکنون سوال اين است که در اين شرايط «تَرَک» تحريم ها چقدر به ما کمک خواهد کرد و دقيق تر اين که آيا اصلا آمريکا اين اجازه را خواهد داد يا نه؟ يک مقام آمريکايي اين سوال را خيلي دقيق و حساب شده پاسخ داده است: «دولت جلساتي را در کشورهاي  جهان با بخش خصوصي برگزار مي کند تا اطمينان يابد که شرکت هاي سراسر جهان، گستره محدود کاهش تحريم هاي ايران را درک مي کنند.» (وال استريت ژورنال-اول فوريه 2014) اين روزنامه نام اين مقام آمريکايي را ذکر نکرده اما در گزارش خود خبر از جلسات محرمانه اي مي دهد که وزارت خزانه داري آمريکا با غول هاي اقتصادي دنيا برگزار کرده تا به آن ها بگويد«در اوضاع کنوني، هر گونه توافق با ايران بايد تنها محدود به دوره 6 ماهه پيش بيني شده در توافق ژنو باشد.»

براين اساس اين سوال شکل مي گيرد که «آيا شرکت هاي بزرگ اقتصادي دنيا حاضر مي شوند قراردادهايي با ايران منعقد کنند که مدت زمان آن تنها 6 ماه باشد؟» پاسخ اين پرسش را هم «کارلوس گوسن» مديرعامل رنو و هم آن هايي که به دعوت وزارت خزانه داري آمريکا در آن جلسات محرمانه شرکت کرده بودند، داده اند. پاسخي مهم و تامل برانگيز براي مسئولان اقتصادي و سياسي ما: «پيامي که ما دريافت کرديم، اين بود که نمي توانيم هيچ گونه تعهد بلندمدتي به ايران بدهيم.» واضح است که آن ها تاوقتي تحريم ها به طور کامل برداشته نشده اند به ايران به عنوان بازار دائمي نگاه نمي کنند. در اين شرايط آن ها به بازار ايران به عنوان بازاري موقت و گذرا نگاه مي کنند که شايد بيشتر به «حراجي»هاي فصلي شبيه باشد.

حراجي هايي که زود تمام مي شود وقتي تمام شود ديگر نه اثري از فروشنده است و نه بازارِ فروشنده. از ايجاد اين بازار موقت البته رونقي موقت و زودگذر پديد مي آيد که تبعات همين زودگذر بودن مي تواند تا مدت ها دامن اقتصاد و توليد ايران را بگيرد. نتيجه اش هم مي شود اين که اگر واقعا موقت باشد، نه انتقال تکنولوژي صورت مي گيرد، نه دامنه خدمات پس از فروش آن براي مدت طولاني ادامه مي يابد، نه توليد چنداني شکل مي گيرد و... از همه اين ها مهم تر اينکه اگر در مراودات اقتصادي با چنين شرکت هايي که خودشان مي دانند براي مدت موقتي به ايران آمده اند، ذوق زده باشيم و هوشمندانه رفتار نکنيم و مثلا برخي توليدات مرتبط با منافع ملي کشور به اين مراودات زودگذر وابسته شود، در ادامه، اين قراردادها پاشنه آشيل اقتصاد بيمار ايران خواهند شد و نگران کننده تر اين که اين شرايط بي ثبات و بدون آينده و محصور در اما و اگرهاي سياسي، در دراز مدت اقتصاد ايران را دچار آسيب خواهد کرد. در چنين شرايطي،  وارد شدن در مسيري نا مطمئن و اعتماد بيش از حد به تعليق «برخي تحريم»ها آيا به اقتصاد آسيب ديده ما اجازه حرکت خواهد داد؟ آيا از ديدگاه استراتژيک، تصميم گيران اقتصادي کشور براي چنين نگراني هايي فکري کرده اند؟

واقعيت اين است که آن هايي که با نگاه بلند مدت براي استراتژي اقتصادي شرکت هاي خود برنامه ريزي مي کنند، از تعليق 6 ماهه «برخي تحريم ها» ذوق زده نشده اند و واضح است که در داخل کشور نيز نبايد شاهد چنين ذوق زدگي هايي باشيم. تعليق اين تحريم ها چه 6 ماهه باشد و چه 6 ساله، براي مسئولان کشور حاوي اين پيام مهم است که نگاه به توليد ملي و اقتصاد درون زا بايد راهبرد اصلي دولت باشد. وقتي آمريکا براي از هم نپاشيدن شاکله تحريم ها عليه اقتصاد ايران تحرکات جدي و جديدش را آغاز کرده است آيا ما براي غيروابسته کردن اقتصاد ملي ايران کاري خواهيم کرد؟

محمد ناظمی مطلبی را با عنوان«حكمراني خوب از نگاه امام (ره)»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

با فرا رسيدن دهه فجر انقلاب اسلامي، فرصتي است تا دستاوردهاي اين انقلاب بزرگ مورد ارزيابي قرار گيرد. انقلابي كه بدون اغراق مي‌توان بزرگ‌ترين پديده قرن از آن ياد كرد.انقلاب اسلامي با رويكرد داخلي و جهاني، دستاوردهاي گران سنگي در عرصه‌هاي سياسي، اجتماعي، علمي، فرهنگي، اقتصادي و دفاعي داشته است. اگر امروز جمهوري اسلامي ايران در عرصه بين المللي داراي اقتدار كم نظيري مي‌باشد و قدرت‌هاي مسلط نمي‌توانند سياست‌هاي استكباري خود را در منطقه خاورميانه و جهان يك طرفه به پيش ببرند و همواره در تقابل سياست‌هاي عادلانه و منطقي ايران قرار مي‌گيرند، ناشي از نوع نگرش و جايگاهي مي‌باشد كه ايران اسلامي در معادلات جهاني كسب كرده است. به عبارت ديگر اگر ايران در اكثر قريب به اتفاق مسابقات ورزشي جهان در سال 92 درخشيد و قهرمان شد. امروز در عرصه‌هاي سياسي، اجتماعي، علمي، فرهنگي، اقتصادي و دفاعي نيز به صورت قهرمان درخشيده و مي‌درخشد.

بارزترين دستاورد انقلاب اسلامي، "قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران" مي‌باشد. امام (ره) با تاسيس مجلس خبرگان قانون اساسي متكي بر آراي مردم، اولين گام بلند و ماندگار را براي استقرار نظام جمهوري اسلامي برداشت. قانون اساسي ايران تبلور تفكر ديني امام (ره) و صاحب نظران دين مدار براي تشكيل حكومت الهي است. در واقع مدل جديدي از حكمراني برگرفته از اسلام ناب به دنيا ارائه شده است.
اصل ولايت فقيه، مجلس خبرگان رهبري، شوراي نگهبان قانون اساسي و در هم آميختن اصول مترقي اسلام با اصول حكمراني خوب وجوه متمايز اين قانون با ساير قوانين اساسي موجود در جهان مي‌باشد.قانون اساسي، شالوده بسيار مستحكمي است كه نظام اسلامي بر آن استوار گرديده است و علي‌رغم  فراز و نشيب‌هاي سهمگين در انقلاب هيچگونه تزلزلي بر آن راه نيافته است. به عنوان مثال جريان‌هاي سياسي برانداز اوايل پيروزي انقلاب، جنگ تحميلي هشت ساله، فتنه سال 88 و تحريم‌هاي ظالمانه اقتصادي دشمنان خارجي هيچ يك نتوانسته است اراده پولادين ملت بزرگ ايران را سست نمايد.

نوع نگاه به  انسان كه در قانون اساسي تجلي يافته است نگاهي است كه عزت، عظمت و تعالي انسان را مي‌طلبد نه چيز ديگر. اگر رفاه و رشد اقتصادي مطرح است، صرفا وسيله و ابزار براي تعالي انسان مد نظر مي‌باشد امام (ره) در چهار فراز بسيار درخشان، نمايندگان مجلس خبرگان را در تدوين قانون اساسي سفارش نمودند:

1- حفظ و حمايت حقوق و مصالح تمام قشرهاي ملت به دور از تبعيض.
2- پيش بيني نيازها و منافع نسل‌هاي آينده، آنگونه كه مد نظر شارع در معارف اسلام است.
3- صراحت و روشني مفاهيم قانون به نحوي كه امكان تغيير و تاويل غلط در مسير خودخواهي ديكتاتورها و خودپرستان تاريخ در آن نباشد.
4- راهنما قرار گرفتن براي نهضت‌هاي اسلامي ديگر كه با الهام از انقلاب اسلامي ايران در صدد ايجاد جامعه اسلامي برمي‌آيند.

امام (ره) با شناخت و تحليلي كه از مكاتب شرق و غرب كه حاصل فكر بشر است، آگاهي كامل داشتند و اينكه حاكميت‌هاي برخاسته از مكاتبي چون سوسياليزم و ماركسيسم، نظام سرمايه‌داري و دموكراسي غربي به بن بست رسيده‌اند، پيش بيني مي‌كردند كه در آينده‌اي نه چندان دور، نهضت‌هاي مردمي و اسلامي در جهان معاصر شكل بگيرد و آن وقت است كه مباني قانون اساسي ايران مي‌تواند مدل جديد و متمايزي باشد كه آنها براي ساختارهاي حاكميتي خود استفاده كنند و حكمراني با نگاه متفاوت از آنچه كه در غرب و شرق وجود دارد، شكل تازه‌اي به خود بگيرد. امام (ره) در واقع طراح و معمار حكمراني خوب با رويكرد اسلامي در ايران هستند.

حكمراني كه مبتني بر آموزه‌هاي قرآن شكل گرفته است. مضاميني كه همواره در اصول177 گانه آن تكرار و تاكيد شده و بدان وزن مي‌دهد و جهت‌گيري‌هاي آرماني انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ايران را مشخص و معين مي‌كند عبارتست از: اسلاميت، جمهوريت، قانونمداري اسلامي، حفظ آزادي‌هاي مشروع، شفافيت اطلاعات، نفي سلطه داخلي و خارجي، نفي ستم‌گري و ستم كشي، مبارزه با كليه مظاهر فساد، پاسخگويي در برابر يكديگر و خداوند، مشاركت سياسي مردم در حكومت و ساختارهاي حكومتي، نظارت بر ساختارهاي حكومتي و تفكيك قواي سه گانه، تضمين حقوق قانوني مردم، تامين اجتماعي براي همه، تضمين آزادي اجتماعي، تحكيم بنيان خانواده، تضمين حقوق زنان، ارتقاء سطح آگاهي عمومي و دانايي محوري، تعميق باورهاي ديني مردم، رشد اقتصادي، عدالت اقتصادي، پايه‌ريزي نظام اقتصادي صحيح شامل: بودجه ريزي قانونمند، منع اسراف و تبذير، رفع فقر و تامين رفاه، خودسازي فردي و جمعي براي تامين كمال معنوي انسان، تامين نيازهاي اساسي اوليه انسان از بعد مادي، حفظ كرامت انسان در بعد تامين نيازهاي مادي و اتحاد ملل اسلامي.

اينها مباني و اصولي است كه در قانون اساسي به عنوان مهم‌ترين دستاورد انقلاب اسلامي با رهنمودهاي امام راحل (ره) مدون گرديده است و ظرفيت آن را دارد كه طبق خواست آرماني امام (ره) مبناي حركت و ساخت نظام‌هاي حاصل از نهضت‌هاي اسلامي در جهان قرار گيرد.تا به امروز با رهبري‌هاي داهيانه مقام معظم رهبري خلف صالح امام راحل (ره) گام‌هاي استوار و بلندي براي تحقق مباني و اصول قانون اساسي برداشته شده است و با ايجاد ساختارهاي مناسب، كاركردهاي مردم سالاري ديني، سرمايه اجتماعي، مهندسي فرهنگي و توسعه اقتصادي عدالت محور مورد جهت‌گيري‌هاي كلان نظام بوده است كه مي‌تواند دستاوردهاي حاصله تجربه و شاخص براي اثبات كارآمدي مدل حكمراني خوب از نگاه امام راحل (ره) باشد.


روزنامه وطن امروز ستون سرمقاله خود را به مطلبی با عنوان«دکترین برادران راکفلر»اختصاص داد که به هدیه تروایی صلح‌طلبان صهیونیست نیز اشاره دارد:

دکترین سیاست خارجی در هر کشوری مبتنی بر ارائه اصول کلی به منظور تعیین مشی و هدايت روابط بین‌الملل است به نحوی که بیشترین منافع را برای سیستم مطبوع خود تامین کند. این اصول به راهبران سیاسی یک کشور اجازه می‌دهد با وضعیت‌های مختلف پیش آمده به طور مناسب برخورد کرده و رفتار کشور برابر دیگر کشورها را توضیح دهند. برخی را در خارج از ایران به «لهجه نیویورکی‌» می‌شناسند و لابی صلح‌طلب ایرانی- آمریکایی! شعار اصلی این گروه از آمریکایی‌ها که با تابلوی ایران‌دوستی تا به حال امتیازات بزرگی در عرصه سیاست خارجی ایران در دوره‌های مختلف به دست آورده‌اند، تلاش برای بهبود رابطه ایران و آمریکاست. مسلما در این بازی بزرگان تنها یک عده دیپلمات ساده وزارت امور خارجه و چند گروه از ایرانیان «وطن‌دوست» با ملیت آمریکایی، چای انگلیسی نمی‌نوشند و بمب صلح منفجر نمی‌کنند اما شکی نیست که در ظاهر همه چیز عالی و بی‌عیب می‌نماید.

 اتفاقا جمعی از ناظران، این تیم از ایرانیان آمریکایی که قرابت شدیدی با نمایندگان دموکرات کنگره دارند را نمایندگان «دیپلماسی عمومی» شاخه «سیاست شهروندی» ایران در نیویورک به حساب می‌آورند. حتی در جریان رای اعتماد به وزیران، دکتر ظریف در پاسخ به این سوال که چرا با دشمن روابط قوی برقرار کرده‌اند مدعی شدند به واسطه تلاش‌هایشان موفق شده‌اند بین گروه‌های آمریکایی تفرقه ایجاد کنند! در واقع آنچه وزیر امورخارجه کشورمان حاصل زحمات خود در دفتر ایران در نیویورک می‌شمارند هیچ ارتباطی با تلاش‌های ایران ندارد! حزبی که اکنون با عنوان نولیبرال در آمریکا فعال است و علاقه دارد خود را هوادار اندیشه «صلح‌طلبی» و مخالف با جنگ و خونریزی در جهان معرفی کند ابتدا در آغاز جنگ سرد میان آمریکا و شوروی و در بحبوحه نارضایتی جهانی از فعالیت جنگ‌طلبانه آمریکا در ویتنام، کوبا و... توسط گروهی از متخصصان روابط بین‌الملل و فلاسفه سیاسی اعلام موجودیت کرد.

همين تز سیاسی نولیبرالیسم بود که موجب شد شوروی بزرگ‌ترین هژمون رقیب آمریکا در جهان به واسطه یک برنامه‌ریزی 30 ساله بدون جنگ و خونریزی از درون دچار فروپاشی شود. اکنون شیفتگی بنیادهای فراماسونری جهانی و متعاقب آن بخشی از کنگره آمریکا موجب شده طراح پروژه موازنه نرم در حوزه ایران به جهت بهبود پایه‌های نظریه نظم نوین جهانی میهمان بزرگ‌ترین کنفرانس‌های فراماسونری از جمله بیلدربرگ شود. مجری فعلی این طرح در آمريكا کسی نیست جز «تریتا پارسی» رئیس لابی ایرانیان آمریکایی که از نزدیکان مورد وثوق برخي ديپلمات‌هاي نیویورکی به شمار می‌رود.

پایه‌های طرح پارسی که با هدایت برژینسکی، فوکویاما و روحی رمضانی (نویسنده برخی مقالات مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام) تدوین شده، چنین است: بر اساس نظریه برژینسکي آمریکا برای اجرایی کردن طرح حکومت جهانی باید مساله دولت «سرکش» ایران را در پایان سال 2013 یکسره کند(1) چرا که ایران به عنوان مجری نظریه وحدت اسلامی و طرح اتحاد منطقه‌ای، بزرگ‌ترین مانع ایجاد حکومت مشترك جهانی است. علاوه بر اینکه ایران جدی‌ترین مانع برای موفقیت طرح رفع محاصره رژیم صهیونیستی است. استراتژی فشار سیاسی بر اعراب برای صلح با اسرائیل همزمان با تلاش برای سرنگونی اسد در سوریه نيز وابسته به فروپاشي محور مقاومت است. پس با توجه به درگيري شديد منافع منطقه‌اي و جهاني ايران و آمريكا دستيابي به صلح تنها در صورتي ممكن است كه يك طرف ماجرا از خواسته‌هاي خود چشم بپوشد اما برای رام کردن ایران راه‌های گوناگونی وجود دارد که هر کدام نشأت گرفته از یک ایده فلسفی _ سیاسی است.

طرح نئوکان‌های جنگ‌طلب؛ حمله نظامی


به طور مثال ایده مورد علاقه نئوکان‌های رئالیست که تحت‌الحمایه احزاب جنگ‌طلب هستند حل مشکل «ایران» به وسیله اجرایی کردن یک طرح حمله سریع و همه‌جانبه با حمایت سایر قدرت‌های جهانی است. بر اساس رویکرد «لیبرالیستی» نومحافظه‌کاران، به‌کارگیری ابزار قدرت در حل منازعات بین‌المللی و اجرای مشروط تعهدات جهانی آمریکا از جمله اصول اصلی در عرصه سیاست خارجی و امنیتی است. تاکنون بیشترین صدمه به حیات سیاسی و اخلاقی آمریکا از طریق جنگ‌افروزی‌های همین گروه حامی صهیونیست‌های افراطی وارد شده است. از جنگ با کمونیسم و عراق و افغانستان گرفته تا جنگ با حزب‌الله و غزه! این همان طرحی است که شعار «مرگ بر آمریکا‌» را در جهان فراگیر کرد و قدرت هژمونی آمریکایی را تا مرز فروپاشی کامل به پیش برد.

 علاوه بر این خود جامعه رژیم اسرائیل را دچار بحران‌های هویتی جدی کرده است. مشکل اینجاست که اتاق فکر حکومت جهانی از جمله «شورای شوراها» که متشکل از 300 اندیشکده آمریکایی است و مستقیما توسط نهاد فراماسونری راکفلر‌ها وچند خانواده بزرگ دیگر اداره می‌شود این طرح را «بی‌فایده»، «مخرب» و عاملی برای تمرکز جهانی بر ایدئولوژی اسلامی ایران می‌داند. پس برخلاف آنچه عامدانه در ایران توسط برخی سیاستمداران فعلی و سابق تبلیغ و ترویج می‌شود، طرح چنین نظریه‌پردازانی دست‌کم در دوره اوباما به هیچ‌وجه جزو گزینه‌های روی میز نیست.

طرح نولیبرال‌ها؛ پروژه صلح جهانی


ایده دوم طرح «صلح جهانی» نولیبرال‌ها است که به واسطه ابزارهای موازنه نرم اجرایی می‌شود. تریتا پارسی از نظریه‌پردازان موردعلاقه نولیبرال‌هاست. شکل بيروني موازنه نرم متکي بر ديپلماسي عمومي است. ديپلماسي عمومي علم و هنر استفاده از قدرت نرم است. در شرايط کنوني، قدرت، حاصل ارائه اطلاعات و ايجاد جذابيت است. ديپلماسي عمومي از طريق مجريان چندگانه دولتي و غيردولتي که در تماس با افکار عمومي هستند انجام مي‌شود. در نتيجه قدرت نرم از منابع قدرت يک کشور در عرصه بين‌الملل به شمار مي‌رود. قدرت در چنين وضعيتي تنها از اقناع و اجبار برنمي‌خيزد بلکه به شکل فزاينده‌اي حاصل ارائه اطلاعات است.(2) در طرح موازنه نرم، گروه‌های پیشرو که اغلب از کارنامه غیرسیاسی برخوردار هستند به نام دیپلماسی عمومی وارد جامعه حریف شده و به شناسایی مراکز قدرت فرهنگی و سیاسی رقیب می‌پردازند.

در واقع این گروه‌های اطلاعات عملیات به راحتی با فرش قرمز وارد خط مقدم شده و در کشورمان با روحانیون سرشناس، گروه‌های مردمی، دانشجویان، اساتید و بعضا مدیران سیاسی ارتباط می‌گیرند. سپس بر اساس گزارشات ارسالی تیم‌های شناسایی سیاسی- فرهنگی، سیاستمداران پشت پرده تصمیم می‌گیرند که حملات نرم از کدام گلوگاه‌ها صورت بگیرد. تا اینجای کار واضح است که جنگ‌طلبان و صلح‌خواهان هر دو بازوی دستگاه سیاست خارجی آمریکا به شمار می‌روند. همان اندازه که فراماسون‌های شورای روابط خارجی آمریکا از طرح‌های انقلاب مخملی بنیادهای متعلق به جورج سوروس صهیونیست حمایت می‌کنند، حامی گروه‌هایی مانند «رهپویان صلح» و «کد صورتی» و «نایاک» هستند. بسته به شرایط سیاسی، گاهی اولویت با چنگ و دندان نشان دادن است و گاهی دست چدنی با روکش مخملی صلح را دراز می‌کنند.

 حماقت این است که فرض کنیم خطر «صلح‌طلبان» با کارنامه درخشان شکست شوروی سابق، کمتر از جنگ‌طلبانی است که به واسطه حمله به عراق و افغانستان قدرت نرم آمریکا در جهان را حقیر ساخته‌اند. پارسی در این باره می‌گوید: «در حالی که تحریم‌ها درد جدی بر اقتصاد ایران تحمیل کرده؛ رهبر عالی ایران به دنبال تقویت روایت خود از غرب است. وی غربی‌ها را به تلاش برای جلوگیری از توسعه ایران و انکار فناوری بومی متهم می‌کند. هیچ راهی برای تغییر موضع هسته‌ای ایران وجود ندارد مگر اینکه روایت لایتغیر رهبر عالی ایران از درون جامعه خودی تغییر کند و ما باید تلاش کنیم راه برای صعود دیگر روایت‌ها در جامعه ایرانی هموار شود. متاسفانه هنوز نخبگان ایرانی به روایت رهبر ایران پایبند هستند».(3)

وی به همین جهت برخلاف جنگ‌طلبان هدف تحریم‌های غیرهدفمند را مردم ایران می‌داند، نه دولت که البته چنین تحریم‌هایی موجب بی‌اعتبار شدن همه تلاش‌های گروه‌های به‌اصطلاح صلح‌طلب و در واقع پیاده‌نظام طرح دیپلماسی شهروندی وزارت خارجه آمریکا می‌شود چرا که ملت ایران هرگز باور نخواهند کرد دولتی که از ارسال دارو و قطعه هواپیماي مسافري و تجهیزات مرتبط با فناوری صلح‌آمیز هسته‌ای و میکروسکوپ الکترونی و کمباین به کشورشان ممانعت جدی به عمل می‌آورد به دنبال آشتی و دوستی با آنها باشد.

چرا آمریکاهراسی؟!

زمانی که میان خواست مردم و رهبری هماهنگی وجود دارد و تجربه تاریخی مردم نشان از «بی‌اعتباری» قول‌های دشمن دارد، تلاش برای نفوذ در سیستم دستگاه خارجی حریف از اهمیتی صدچندان برخوردار است. پارسي نام اين استراتژی را «اتحاد خيانتكارانه» مي‌گذارد. شکی نیست که با مجموعه‌ای از دیپلمات‌هایی که از تصویرسازی قدرت حریف به رعشه می‌افتند بسیار راحت‌تر می‌توان مذاکره کرد تا رهبرانی که «دیپلمات» نیستند و رسما اعلام می‌کنند انقلابی‌اند! اینجاست که ترویج «آمریکاهراسی» در میان مسؤولان و سیاست‌پیشگان جامعه حریف توسط اجتماع نولیبرال‌های صعودیافته با پرچم «صلح‌طلبی» مهم می‌شود. صلح و دوستی در عرصه روابط بین‌الملل با زور ترویج نمی‌شود بلکه این زبان چرب و نرم سیاست است که به قول پارسی باید مشوق‌هایی در برابر عملی شدن هر خواسته‌ای در نظر بگیرد. به این ترتیب آنچه دیپلماسی «برد- برد» خوانده می‌شود لزوما به معنای تامین نظر هر دوطرف نیست بلکه نوعی «اتحاد خیانتکارانه در سطوح پایین دیپلماتیک» محسوب می‌شود

. کما اینکه مبدع همین نظریه پیش از این خود بارها پیشنهاد افزایش و وضع تحریم‌های جدید ضد کشورمان در مقاطع خاص زمانی را داده است. وی پیشنهادات عملا متضاد خود را با دستاویز قرار دادن این دیپلماسی سخیف توجیه می‌کند که بهترین زمان برای دستیابی به صلحی همه‌جانبه زمانی است که حریف از تحریم‌های فلج‌کننده قبلی خسته است و تحریم‌های جدید را پیش روی خود می‌بیند. لغو تدریجی بخشی از این تحریم‌های تحمیلی به واسطه سیستم ناعادلانه نولیبرال‌ها در چنین شرایطی «پیروزی» دستگاه دیپلماسی ما «باید» محسوب شود و عقب‌نشینی مرحله به مرحله و در نهایت خلع سلاح و خلع‌ید ایران در سیستم قدرت و مدیریت جهانی پیروزی «آمریکا»! واضح است که وقتی وضع‌کننده قوانین سیستم دیگری است و زور این بار با زبان «صلح جهانی» به دیگران تحمیل می‌شود، صدور اجازه «زنده ماندن بیماران ام‌اس و سرطانی ایرانی» یا «خرید قطعات هواپیمای مسافری» یا «لغو تحریم‌های تکنولوژیک با هدف فراگیر شدن ابزارهای جاسوسی در جامعه ایرانی» یعنی نظر لطف ارباب به رعیت خاطی!

برخی سیاستمداران مشهور به نیویورکی اکنون در حال ترویج همین نظریه به عنوان راهکار «تعامل صحیح ایران با جامعه جهانی» هستند! ابزار موفقیت این طرح پر و بال دادن به سیاستمدارانی است که حاضرند از ترس یک سگ وحشی که پارس می‌کند اما قدرت گاز گرفتن ندارد، دست چدنی با روکش مخملی را صمیمانه بفشارند و تشکر هم بکنند. پس پیغام فرستادن‌های مکرر مقامات ایالات متحده برای مذاکرات مکرر میان ایران و آمریکا نشان از تغییر رویه استعماری و زورمدارانه سیاستمداران این کشور ندارد بلکه تنها مسیر و ابزار «زورگویی جهانی» بنا بر اقتضائات داخلی آمریکا و کاهش قدرت جهانی آنها تغییر یافته است. فی‌الواقع آمریکایی‌ها این بار تصمیم گرفته‌اند هوشمندانه سر رقیبی که هیچ علاقه ندارند سهمی در مدیریت جهانی داشته باشد را این بار با «پنبه» و همراه با به آسمان فرستان یکصد کبوتر صلح قطع کنند.

«خيز جديد صهيونيست براي بلعيدن آفريقا»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:

درخواست عضويت رژيم صهيونيستي در اتحاديه افريقا اگرچه با شگفتي عمومي مواجه شده است ولي براي كارشناساني كه از عمق نفوذ صهيونيسم در چهار گوشه جهان باخبرند و از آرزوي ديرين صهيونيست‌ها براي نفوذ در قاره سياه مطلع هستند، چندان تعجب آور نيست. گزارش منابع سياسي نشان مي‌دهد رژيم صهيونيستي هفته گذشته درخواست عضويت خود را در اتحاديه افريقا به عنوان عضو ناظر ارائه كرده است. اين درخواست هر چند با توجه به سفرهاي زنجيره‌اي مقامات رژيم صهيونيستي به كشورهاي افريقايي مثل آنگولا، اتيوپي، غنا، كنيا، نيجريه،‌ اوگاندا و سودان جنوبي و قراردادهاي تسليحاتي و سرمايه‌گذاريهاي اقتصادي اسرائيل در كشورهاي قاره سياه و بويژه دكترين نفوذ استعماري صهيونيسم بين الملل قابل تبيين است ولي با توجه به بحران‌هاي ساختاري فراواني كه صهيونيستها در خاورميانه با آن دست به گريبان هستند و تصاويري كه از جنايت‌هاي اسرائيل عليه ملت فلسطين و غصب سرزمين‌هاي اسلامي وجود دارد، اهميت بيشتري مي‌يابد.

واقعيت اينست كه قاره سياه از ديرباز، از جمله مناطق مورد توجه رژيم صهيونيستي بوده و جايگاه ويژه‌اي در سياست خارجي اين رژيم داشته، به طوري كه صهيونيست‌ها با بهره‌گيري از مشكلات اقتصادي و سياسي حاكم بر اين قاره تلاش كرده‌اند از تمام منافذ موجود براي تعميم و تحقق اهداف نامشروع خود در اين بخش از جهان بهره‌برداري كنند.آغاز نفوذ جدي رژيم صهيونيستي را بايد در دهه 60 ميلادي جستجو كرد كه دستگاه ديپلماسي اين رژيم تلاشهاي برنامه‌ريزي شده‌اي را به منظور تحقق تفكرات "تئودور هرتزل" بنيانگذار صهيونيسم در قاره آفريقا پايه‌گذاري نمود، آنجا كه هرتزل در كتاب خود پس از آنكه از كشور اوگاندا به عنوان سرزمين موعود براي گردآوري يهوديان آواره جهان ياد مي‌كند مي‌نويسد: "من كه اكنون شاهد رهايي ملت يهود هستم، تمايل به آزادي و رهايي افريقا دارم." با همين گرايش رياكارانه و طمع‌ورزانه، رژيم صهيونيستي خود را با موج استقلال خواهي كشورهاي افريقايي همراه نشان داد و مبادرت به برقراري روابط سياسي با آنها كرد. هر چند سفارتخانه‌هاي رژيم صهيونيستي به سرعت در 32 كشور افريقايي تأسيس شدند ولي پس از مدتي همزمان با جنگ سوم اعراب و اسرائيل به دليل محكوميت صهيونيست‌ها به دليل ارتكاب جنايت عليه كشورهاي عرب و فلسطين و ادامه كمكهاي همه جانبه اسرائيل به رژيم نژادپرست افريقاي جنوبي، رابطه كشورهاي افريقايي با رژيم صهيونيستي قطع شد.

قطع شدن روابط ديپلماتيك قاره افريقا با رژيم صهيونيستي هرگز به معناي عدم روابط پنهان استراتژيك و قطع نفوذ صهيونيسم در اين قاره نبود و اين روابط ساختاري همواره در جهت حفظ نفوذ استراتژيك اسرائيل ادامه داشت، تا آنكه در اواسط دهه هفتاد و طي نشست چند جانبه اسحاق رابين نخست‌وزير اسرائيل با "سدارسنگور" رئيس‌جمهور سنگال و "فليكس بوانيه" رئيس‌جمهور ساحل عاج، بار ديگر نشانه‌هايي از نفوذ رژيم صهيونيستي در قاره سياه نمايان شد ولي انعقاد توافقنامه ننگين كمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل، در واقع به معناي خاتمه دوران قطع روابط كشورهاي آفريقايي با رژيم صهيونيستي بود.در دوران فترت نيز صهيونيست‌ها بيكار نمانده و براي تحقق اهداف خود در آفريقا بدون آنكه به ظاهر، از مواهب تسهيلات ديپلماتيك برخوردار باشند، برخي شبكه‌هاي غيردولتي را در قاره افريقا راه‌اندازي كردند كه اتباع اسرائيل و يهوديان در كشورهاي مختلف اين قاره تا حد نفوذ در هيات‌هاي حاكمه پيشروي كردند.

توجه ويژه رژيم صهيونستي به قاره افريقا در شش دهه اخير هر چند از محورهاي اصلي سياستهاي سلطه طلبانه اين رژيم به حساب مي‌آيد ولي معطوف به دلايل متعددي است كه اكنون در قالب درخواست عضويت اسرائيل در اتحاديه افريقا بروز كرده است. دلايل رويكرد پرحجم اخير اين رژيم در مقطع كنوني كه با اين درخواست، درحال شكل گيري است، مي‌توانند اينگونه احصاء شوند.

1 - رژيم صهيونيستي با اوج گيري بيداري اسلامي در منطقه و نيز افزايش آگاهي جهاني از جنايات اشغالگرانه و غاصبانه صهيونيستها، در انزواي شديد قرار گرفته است. از اين رو صهيونيست‌ها بار ديگر راهبرد دوران "بن گوريون" در دهه 50 ميلادي را در پيش گرفته و براساس آن، براي خروج از انزوا، به سلطه‌طلبي در افريقا، آسياي مركزي و قفقاز روي آورده‌اند. از جمله محورهاي كنوني صهيونيست‌ها را، يافتن جايگزيني به جاي مصر و كشورهاي پيراموني تشكيل مي‌دهد. نكته مهم آنكه صهيونيست‌ها با اين رويكرد پيش دستانه در آفريقا درصدد هستند تا از گسترش بيداري اسلامي به اين قاره جلوگيري كنند.

2 - از اهداف مهم اسرائيل، سلطه بر منابع انرژي و آبي در منطقه و جهان است. صهيونيست‌ها در نوار غزه، سواحل لبنان، مناطق مرزي مصر با سرزمين‌هاي اشغالي، درياي مديترانه، قبرس، كردستان عراق، سودان جنوبي در كنار دهها كشور افريقايي ديگر به دنبال منابع انرژي مي‌باشند.روند تحولات اخير حاكي از تلاش صهيونيست‌ها براي رسيدن به درياي سرخ و تسخير كشورهاي موسوم به منبع رود نيل يعني اوگاندا، كنيا و اتيوپي است. صهيونيستها ادامه حيات جعلي و غاصبانه خود را منوط به سلطه بر منابع انرژي جهان و منابع آبي مي‌دانند و از اين رو براي دهه‌هاي آينده به دنبال سلطه بر اين منابع حياتي هستند. ضمن اينكه قاره افريقا به لحاظ اقتصادي و استعدادي كه براي تبديل شدن به بازار كالاهاي اسرائيلي و برخورداري از ذخاير طبيعي و معدني دارد، داراي اهميت استراتژيك براي صهيونيست هاست.

3 - حضور نظامي و نفوذ اطلاعاتي در كشورهاي كودتاخيز و بي‌ثبات افريقايي از اهداف استراتژيك اسرائيل در اين قاره مي‌باشد. تجارت سلاح به اين قاره كه همه روزه درگير جنگهاي قبيله‌اي و مرزي است و ايجاد شكاف و تجزيه در كشورهاي مسلمان اين قاره از ديگر اهداف كلان صهيونيست‌ها به شمار مي‌آيد كه نمود عيني اين امر را مي‌توان در تجزيه سودان مشاهده كرد كه بخش جنوبي آن به پايگاهي براي سلطه صهيونيست‌ها تبديل شده و ادامه اين سياست در ديگر كشورهاي افريقايي به وضوح قابل رويت است. البته صهيونيستها در اين راه از بازيگران فرعي براي رسيدن به طرح سلطه بر آفريقا بهره‌برداري كرده و از سياستمداران آمريكايي، فرانسوي و انگليسي و سفرهاي مقامات اين كشورها به افريقا در جهت رسيدن به اين هدف استفاده مي‌كنند.

4 - صهيونيستهاي غاصب اين روزها با مهاجرت منفي سفر يهوديان به سرزمينهاي اشغالي مواجه مي‌باشند به طوري كه حتي فالاشه‌هاي افريقايي ساكن مناطق اشغالي كه خود را با بدترين شرايط نيز سازگار مي‌كنند نيز خواستار بازگشت به افريقا هستند،به همين جهت، رژيم صهيونيستي پيگير انتقال يهوديان ليبي، تونس و ديگر كشورهاي افريقايي به سرزمينهاي اشغالي است. صهيونيست‌ها در اين سالها تلاش كرده‌اند چنين وانمود سازند كه يهوديان افريقا مورد تهديد بوده و اين رژيم به عنوان ناجي، بايد پيگير حقوق آنها باشد، ادعايي كه جهانيان آنرا به فريبي براي سلطه رژيم صهيونيستي بر اين كشورها و تحقق اهداف اشغالگرانه و استعماري اين رژيم مي‌دانند.مجموعه اين اهداف شوم، در بردارنده هشدارهاي جدي براي كشورهاي اسلامي و بويژه افريقايي در چارچوب ظهور دور جديد نژادپرستي و تهديدات جديد امنيتي و استراتژيك در اين قاره مي‌باشد كه به وضوح به دليل بي‌عملي اين كشورها در رويارويي با تهديدات خارجي شكل جديدي به خود مي‌گيرد. آنچه در اين ميان به كشورهاي مسلمان اين قاره مربوط مي‌شود اينست كه با خيز برداشتن جديد صهيونيست‌ها براي نفوذ در اين قاره و بلعيدن آن مقابله كرده و مانع از تحركات نژادپرستانه صهيونيست‌ها در افريقا شوند.

روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی را با عنوان«امیدهای سفر هیات اروپایی به تهران»نوشته شده توسط یاسر ملایی در ستون سرمقاله اش به چاپ رساند در زیر مطالعه میکنید:

این روزها، تهران شاهد سفر یک هیات تجاری فرانسوی، شامل نمایندگان بیش از ۱۰۰ شرکت از صنایع مختلف، از جمله در بخش انرژی و خودروسازی است. طی این سفر، برنامه‌ دیدارهای مختلفی با مسوولان وزارتخانه‌های مختلف و شرکت‌های ایرانی پیش‌بینی شده است. این اتفاق، نویدبخش آغاز عصر تازه‌ای از روابط تجاری کشورمان با دنیا است؛ روابطی که از سال ۱۳۸۴ به این سو، روند نزولی خود را آغاز کرد و در سال گذشته میلادی، با تشدید تحریم‌های ناعادلانه بانکی و تجاری، شاهد کاهش بیشتر آن بودیم. با روی کار آمدن دولت جدید و در پیش گرفتن رویکرد اعتدالی در مناسبات بین‌المللی و پیگیری حقوق ملی ایرانیان با رعایت متانت و تدبیر، بستر برای تنش‌زدایی از رابطه با دنیا فراهم شد و از امروز، شاهد آغاز دور جدیدی از مراودات تجاری با دنیا خواهیم بود. در این مورد، چند نکته قابل‌توجه است: همان‌طور که انسان‌ها برای دستیابی به رفاه و زندگی بهتر، نیازمند روابط اجتماعی و اقتصادی با دیگران هستند و موفقیت اقتصادی و رشد شخصی هر فرد، رابطه مستقیمی با برقراری ارتباط موثر با سایر افراد جامعه دارد، جوامع بشری نیز برای دستیابی به رشد و توسعه، نیازمند ارتباط موثر با سایر جوامع هستند. به بیان روشن‌تر، ما برای «پیشرفت»، نیازمند ارتباط موثر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با سایر جوامع هستیم. یکی از وظایف بسیار مهم دولت‌ها، فراهم کردن بستر برای شکل‌گیری این ارتباط و تقویت آن است.

متاسفانه، طی دهه اخیر دولت‌ها با کم‌توجهی به این وظیفه مهم و نادیده گرفتن اهمیت روابط بین‌المللی در رشد همه‌جانبه، کشور را به سمت انزوای بین‌المللی سوق دادند. توجیه مدافعان این رفتارها، حفاظت از «استقلال ملی» بوده است. باید توجه داشت که استقلال ملی، با کاهش ارتباطات تجاری با سایر کشورها به دست نخواهد آمد، بلکه «پیشرفت» همه‌جانبه کشور که یکی از الزامات آن، ارتباط تجاری موثر و مبتنی‌بر مزیت‌های اقتصادی با دنیا است، باعث تقویت «استقلال ملی» نیز خواهد شد. بازگشت شرکت‌های فرانسوی به ایران را که سرآغاز گشایش و گسترش مبادلات اقتصادی و تکنولوژیک با کشورهای پیشرفته است، به فال نیک می‌گیریم. البته انتظار می‌رود که نهادهای دولتی و شرکت‌های داخلی با درس گرفتن از تجارب پیشین، چارچوب همکاری‌های خود را به‌گونه‌ای تعریف کنند که دربرگیرنده منافع بیشتری برای کشورمان و انتقال فناوری‌های نوین به ایران باشد. همچنین با ایجاد تنوع بیشتر در شرکای تجاری خارجی، باید به‌گونه‌ای عمل کنیم که فضای کمتری به بدخواهان بین‌المللی برای اعمال فشار سیاسی از طریق اعمال محدودیت‌های تجاری و اقتصادی بر کشورمان داده شود.

محمد دامادی ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز را به مطلبی با عنوان«در کجای دنیا برف بحران می‌شود؟»در رابطه با وضعیت این روزهای آب و هوا اختصاص داد:


مازندران استاني است كه در ناحيه كوهستاني و پربارش كشور واقع شده است و بارش برف، وقوع سيل، زلزله و مسائلي از اين دست براي استاني مانند مازندران نه دور از ذهن است و نه بدون سابقه، اما يك برف ساده براي استان بحران ايجاد مي‌كند و آه از نهاد همه مردم برمي‌آورد. در روزهاي اخير كه با ورود توده هواي سرد، بارش‌هاي سنگيني در اغلب نقاط كشور صورت گرفت بارش سنگين برف در مازندران، مديران را زمينگير كرد در حالي‌كه حتي اگر نگاه‌مان اين باشد كه اين برف خيلي سنگين‌تر از ساير دفعات بوده باز هم ضعف‌هاي مديريتي قابل توجيه نيست زيرا اين اولين بار نيست كه در مازندران برف مي‌بارد و آخرين دفعه هم نخواهد بود. در كشورهاي سردسير دنيا نه به اندازه مازندران كه چند ده برابر اين ميزان بارش برف و باران گزارش مي‌شود،‌اما نه برقي به این شکل قطع مي‌شود، نه فشار گاز افت مي‌كند، نه مغازه‌ها گرانفروشي مي‌كنند و نه آب شرب دور از دسترس مي‌شود كه علت همه اين موارد برنامه‌ريزي و مديريت صحيح است و اين همان چيزي است كه نه‌تنها در استان مازندران بلكه در كشور در زمان وقوع بحران نداريم.

 در واقع زیبنده نیست كه نام بارش برف را كه جزو طبيعت مازندران است، بحران بگذاريم زيرا اين نام مناسب جنگ، زلزله‌هاي مهيب و حوادث غيرمترقبه‌اي از اين دست است،‌اما از بس ميزان ناهماهنگي‌ها و ضعف مديريت‌ها بسيار بوده كه بارش برف نامش بحران مي‌شود. البته منكر زحمات مسئولان استان در اين مدت و شرايط نمي‌شويم، اما اين اقدامات مقطعي است و به صورت پراكنده انجام مي‌گيرد و برنامه‌ريزي خاصي براي آن وجود ندارد. اصولا عادت كرده‌ايم تا قبل از وقوع مسئله‌اي آن را جدي نگيريم و وقتي مسئله روي داد و بحراني شد با شتاب بسيار به حل آن مشغول شويم كه نتيجه آن همين وضع امروز مازندران بخصوص در غرب آن است. در مدت دو روز بارش برف برق و آب 145 روستا دچار مشكل شده و شهرها فلج شده اند، گاز قطع شده و براي تامين گرمايش منازل صنايع را خوابانده و ميلياردها ريال خسارت به بار آورده‌ايم زيرا از قبل برنامه‌اي وجود ندارد.

براي چنين وضعيت‌هايي به معناي واقعي نيازمند يافتن راهكار نيستيم و تنها كافيست در زمان برنامه‌ريزي و اجراي خدمات عمومي و شهري، كارشناسان و مجريان كار خود را به درستي انجام دهند. در طول سال بارها نسبت به هدر رفتن آب،‌پوسيدگي لوله‌های آب و سيم‌هاي برق هشدار داده و نامه نگاري كرده‌ايم. امروز نيز اين سخنان گفته و شنيده مي‌شود و رسانه‌هاي زحمتكش نيز قلمفرسايي مي‌كنند اما هيچ تضميني وجود ندارد كه فردا دوباره اين بحران‌ها ايجاد نشوند زيرا در سايه مديريت بي‌برنامه نمي‌توان اقدامي در خور توجه كرد و برنامه‌ريزي‌هاي اصولي و بلند مدت داشت. جا دارد اكنون كه در فصل بررسي بودجه هستيم، مشكلات مازندران را جدي‌تر ببينيم تا ضمن كاهش مشكلات استان در شرايط فعلي و در همه حال باعث نشويم سفره‌هاي مردم روز به روز كوچك‌تر شود.

روزنامه حمایت را میخوانید که مطلبی را با عنوان«خلف وعده‌هاي نظامي اوباما»به قلم علی تتماج در ستون یادداشت خود به چاپ رساند:

باراك اوباما، رییس‌جمهوری آمریکا، در طول 5 سال اقامت در کاخ سفید ادعاي صلح‌طلبي و به زعم خود تلاش براي دنياي بدون جنگ را مطرح کرده‌است. وي در دور نخست رياست جمهوري خود ادعاي پايان جنگ با تروريسم را مطرح و براي بيان جديت خود اقداماتي نظير ترور بن لادن را اجرا كرد. وي در آغاز دور دوم رياست‌جمهوري خود نيز ادعاي دنياي بدون جنگ را مطرح کرد. اين ادعاها در حالي از سوي وي مطرح شده كه بررسي كارنامه وي در روزهاي اخير نشانگر ظاهري بودن وعده‌‌های نظامي وي است. در كنار اقدامات نظامي‌ای كه آمريكا همچنان در گوشه كنار جهان صورت می‌دهد از جمله تلاش‌هاي گسترده براي ادامه حضور در افغانستان، دو نكته مهم را در سياست‌هاي نظامي آمريكا مي‌توان مشاهده كرد كه نشانه‌اي از خلف وعده‌هاي نظامي اوباماست. نخست آنكه بر اساس گزارش‌هاي منتشره بودجه نظامي آمريكا براي سال آينده 633 ميليارد دلار عنوان شده كه صدها ميليون دلار از بودجه سال گذشته آمريكا بيشتر است که بخش قابل توجهي از اين بودجه براي عمليات‌هاي نظامي آمريكا در سراسر جهان و البته حمايت از رژيم صهيونيستي مصرف خواهد شد.

 تصويب اين بودجه نشان مي‌دهد كه آمريكا همچنان نظامي‌گري را در زمره اولويت‌هاي كاري خود دارد چنان‌كه در راهبرد سال 2014 آمريكا نيز به اين امر تاكيد شده است. دوم آنکه، بر اساس گزارش‌هاي منتشره، آمريكا 355 ميليارد دلار براي نوسازي تسليحات هسته‌اي خود اختصاص داده است. اين بودجه نشان مي‌دهد كه آمريكا همچنان به سياست‌هاي هسته‌اي غير صلح‌آميز خود كه تهديدي براي امنيت بين الملل است، ادامه مي‌دهد. جالب توجه آنكه اوباما با ادعاي تامین امنیت جهاني از دستيابي ساير كشورها به دانش صلح‌آميز هسته‌اي جلوگيري می‌کند و حتي به تحريم‌‌ ملت‌ها به جرم حركت در مسير داشتن دانش صلح‌آميز هسته‌اي مي‌پردازد. در چنین وضعی بودجه هسته‌اي آمريكافقط يك معنا دارد؛همچنان به دنبال نظامي كردن فضاي جهاني است كه خود تهديدي براي امنيت بين الملل به شمار می‌رود.

 بر این اساس مي‌توان گفت كه بودجه نظامي و هسته‌اي آمريكا نشانگرآن است که اوباما در حوزه نظامي نيز مانند بسیاری دیگر از موضوعات به دروغ‌پردازي می‌پردازد و هيچ طرح براي صلح و امنيت جهاني ندارد بلکه مانند روساي‌جمهوری سابق آمريكا به دنبال جنگ‌افروزي و نمايش برتري نظامي و هسته‌اي آمريكا به جهانيان است؛ موضوعی كه بيانگر واهي بودن ادعاي اوباما مبني بر جهان بدون جنگ و از تمايلات وي براي جنگ‌افروزي در جهان خبر می‌دهد که اين روزها می‌توان نمودهاي آن را در آفريقا و خاورميانه مشاهده كرد.

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را از نظر میگذرانید که به مطلبی با عنوان«ايران در گذار از «داموکلس» به «سورِنا»»نوشته شده توسط سینا خسروی اختصاص یافت:


«اگر کنگره تحريم‌هاي جديدي عليه ايران وضع کند، آن را وتو خواهم کرد» وارثِ ميراثِ لوترکينگ در ايالات متحده، اين بار محکم جلوي کنگره ايستاده و اينچنين از مذاکرات ژنوي حمايت مي‌کند که با تدبير آغاز و با پرهيز از غوغاسالاري به اين مرحله از پيشرفت رسيده است. در روزگاري نه چندان دور در عرصه ديپلماسي، هرسخنراني که بعضي مديران اجرايي دولت جمهوري اسلامي در صحنه‌هاي مختلف ايراد مي‌نمودند، در دنياي خارج اتحاد هرچه بيشتر جهان عليه ايران را موجب مي‌شد و در عرصه داخلي جوّ حاکم بر شاخص‌هاي اقتصادي را متلاطم‌تر از قبل مي‌نمود اما گفتمان اعتدال منبعث از فکر و انديشه‌هاي نو در همين مدت کوتاه آنچنان در تريبون‌هاي مختلف بين‌المللي ظاهر گرديد که رئيس جمهور بزرگترين کشور مخالف ايران را به گفتن جمله‌اي وا مي‌دارد که براي يک رئيس‌جمهور در ايالات متحده تبعات و هزينه‌هاي سنگيني دارد.

 باراک اوباما در مقابل کنگره در حالي گزينه «وتو» را بر زبان جاري ساخت که ازيک سرباز آسيب ديده در جنگ تجليل به عمل آورد و به نظر مي‌رسد با اين عمل نمادين هزينه‌هاي جنگ را پررنگ‌تر و توجه هرچه بيشتر به ديپلماسي را جديتر به رخ جنگ طلبان کنگره کشانيد. او اينبار از آن ميز کذايي و همه گزينه‌هايي که همواره بر روي آن تعريف مي‌نمود سخني به ميان نياورد و همه اين‌ها بدان معناست که او آخرين برگ خود را نيز با هر نيّتي اما به نفع مذاکرات رو کرده و بر ماست تا از اين پس با هوشياري و چشمان به مراتب بازتر به مذاکرات نگريسته و سعي برآن داريم تا نه روياهايمان را آنچنان دور از تصور، تصوير نماييم و نه کابوس‌هاي جديدي براي خودمان بتراشيم. اعتدال در اتخاذ شيوه‌هاي پيش رو همچنان مرهم زخم‌هاي مردمان ايران زمين است. ايراد چنين سخنان صريح و روشني از سوي اوباما در شرايطي که از سوي جمهوري‌خواهان به شدت تحت فشار است هم فرصت تازه ايست و هم تهديدي جدي که اگر ميز ژنو اين بار به هردليلي به هم بخورد مي‌تواند بهانه‌اي باشد تا شمشير «داموکلس» بخش عظيمي از جهان غرب را متوجه ما سازد. مطمئنا دولت روحاني در سياست خارجي خود به دنبال دست کشيدن از اصول نيست بلکه مي‌خواهد با جهت‌گيري‌هاي جديد، اوضاع را به نفع منافع ملي ايران رقم زند. نگاهي به تاريخ سياست خارجي ديگر کشورها اينگونه به ما مي‌آموزد که يک کشور نمي‌تواند همواره با رهيافت‌هاي واحدي اصول خود را به پيش ببرد. به عبارت صحيح‌تر اصول اگرچه مي‌توانند ثابت فرض شوند اما رهيافت‌هاي تحقق همان اصول مي‌توانند متغير باشند.

زماني هند منافع خود را در ارتباط با روسيه مي‌ديد اما آن زمان که اولويتهاي خود را از سياست به اقتصاد تغيير داد، غرب را شريک مفيدتري براي منافع ملي خود ديد. بديهي است در هنگام انتقال از يک گفتمان سياسي خارجي به گفتماني متفاوت، نظام اجتماعي هند دچار بحران خاصي نشد و مباني قانون اساسي و اصول حاکم بر حوزه اقتدار اين کشور متزلزل نگرديد. چوئن لاي نخست وزير و معمار چين نوين هم در پس پرده عقلانيت و تدبير، کشورش را از ايده‌آليسم گراييِ افراطي دور نمود و با احاطه‌اي که به فرهنگ کشورش داشت ضمن رعايت اصول و حفظ عزّت چين، در عرصه بين الملل حضور متفاوتي رقم زد. حضوري که در ادامه باعث شد امروز در مراودات سياسي و اقتصادي جهان، پکن حرف‌هاي زيادي براي گفتن داشته باشد و معادلات بسياري را به تنهايي رقم زده يا برهم زند. هند هم به همين ترتيب در زمره اقتصادهاي نوظهوري قرار گرفته که مي‌تواند در آينده اقتصادي و حتي سياسي دنيا تاثيرگذار باشد.

روحاني در اجلاس داووس ايران را هم جزو اقتصادهاي نوظهور جهان دانست و اين پتانسيل که طي سه دهه آينده ايران به يکي از 10 قدرت اقتصادي جهان تبديل شود را هم براي اين کشور در دسترس خواند. ريشه‌يابي اين تعبير نشان مي‌دهد که با رويکردهاي جديد تسريع در روند توسعه يافتگي ايران نه روياپردازي تلقي مي‌گردد و نه ايده‌آليسم گرايي افراطي، که اينها پرداختن و توجه نشان دادن به لياقتهاي مردمان سرزمين پارس در جهان امروز است. نرمش قهرمانانه، همين رويکرد جديد است بي‌آنکه خدشه‌اي به اصول وارد شود. بايستي به ديپلماسي فرصت موفقيت داد اين حداقل انتظار مردم از جريانهاي مختلف سياسي است. ثبات حاکم بر بازار و آرامشي که بر روانِ جامعه سايه افکنده محصول رويکرد جديد است و اين رويکرد بايستي به گونه‌اي ادامه پيدا کند که با کياست، سياست و تدبير از تهديد شمشير داموکلس بگذريم و شمشير سورِناي خودمان را آنگونه به دست بگيريم که کراسوس‌هاي امروزين مغرب زمين، چونان روزگاران دور در پايان مبهوت هنرنمايي ما ايرانيان گردند. شرايط امروز به ما مي‌گويد که اين جملات نه يک روياي دور از تصور که حتما يک باور نزديک و يک تصوير روشن براي فرداي اينجاست.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار