به گزارش حوزه تئاتر باشگاه خبرنگاران به نقل از روابط عمومی نمایش «در شوره زار»؛ وحید رهبانی بازیگر نمایش "در شورهزار" میگوید: نمایشنامه «در شوره زار» قابلیت قرار گرفتن در زمره نمایش های ابزوردِ از نوع «بکت» را دارد. من در دورانی که تئاتر کار کرده ام، البته در جایگاه کارگردان، دو بار نمایشنامه های بکت را روی صحنه برده ام، یک بار سال 77 و بار دیگر سال 81، بنابراین آن فضا را به خوبی می شناسم.
من هنرپیشه نبوده ام و نیستم؛ نه به آن صورت پیشنهاد بازیگری داشته ام و نه چندان به دنبال بازیگری بوده ام. دلیل پذیرفتن نقش در نمایش «در شوره زار» که پیش از خواندن نمایشنامه هم صورت گرفت، پیشنهاد آن از سوی «حسین کیانی» بود؛ جز در کارهایی مانند کارهای او بازی نکرده ام، آن هم در مواقعی که کاراکترهایش شباهت هایی به من داشته است.
در نمایش«مشروطه بانو» نیز از نیمه اجرا، نقشی را به عهده گرفتم، چرا که حسین کیانی از معدود کسانی بود که پس از «هدا گابلر» تمام قد در برابر اتفاقاتی که افتاد، ایستاد و حتی مقاله ای نوشت که... وقتی چنین رفیقی به من می گوید بیا، باید بیایم. حالا آن نقش، هر نقشی که می خواهد باشد؛ برای من فرقی نخواهد داشت!
او می داند چه می خواهد و کار کردن با او بسیار راحت است، در تجربه قبلی هم چنین اتفاقی افتاد و به همین دلیل من دوباره اینجا هستم. البته من نیز در جایگاه کارگردان دقیقا متوجه می شوم که کارگردانی از بازیگرش چه می خواهد...
«حسین مراد رستگاری» چقدر به ذهن من نزدیک است؟! پاسخ کمی دشوار است. من از سویی در جایگاه هنرمند، دچار این ناامیدی هستم و از دیگر سو، اشتیاق به کار کردن و باروری است که من را دوباره به ایران برگردانده؛ می توان گفت من در چنین حدفاصلیبه سر می برم... حسین مراد هنرمند است و این بخش از نقش با من سازگاری بیشتری دارد، حتی رگه هایی از «نعلبندیان»، «استادمحمد» و «ساعدی» را در او می بینیم اما می توان گفت او نماد هنرمند تئاتر امروز است و بهتر است نامی خاص روی آن نگذاریم...
فکر می کنم دلیل پیشنهاد چنین کاراکتری به من این بود که می توانست شبیه جنس زندگی من در جایگاه هنرمند تئاتر امروز نیز باشد و شاید شما خود من را هم در این نقش می بینید... من برای رسیدن به این کاراکتر وزن کم کردم، بی خوابی کشیدم و حتی با افرادی که مبتلا به سرطان خون بودند، مراوده داشتم...
خوشبختانه حسین کیانی هم به من اعتماد داشت و ما بحث زیادی درباره نقش نداشتیم، شاید به این دلیل که خود من هم کارگردان بودم.حتی بسیاری از میزانسن ها را خودم انجام می دادم و بعد از او نظرش را می پرسیدم، هیچ وجه کاری را با نظر شخصی خودم به تنهایی انجام ندادم، فقط گاهی وقت ها احساس می کردم اگر این کار را انجام دهم، احتمالا به نقش نزدیک تر است، چون پیش تر راجع به آن صحبت کرده بودیم...
با این حال، بازیگرانی که در این اجرا حضور دارند، از من بهتر کار می کنند، چرا که اینها بازیگرند و تجربه بازیگری شان از من بیشتر است. من فقط طرحی از یک نقاشی در تابلویی هستم و می دانم اگر بازیگر تئاتری به جای من بود، از من بهتر بود، اما در جایگاه هنرمند درک خوبی از این نقش دارم، در جایگاه کسی که زخمی ناجوانمردانه خورده ولی از آن جمله کسانی نبوده که سر و صدا به پا کند؛ من پس از «هدا گابلر»تنها سکوت کردم...
در شرایط کنونی هم انگیزهای برای اجرا ندارم و اصلیترین شغلم تدریس است، البته در کنارش به نوشتن و ترجمه و عکاسی نیز مشغول هستم. وقتی فاصله میان اجرای «ازدواج آقای می سی سی پی» و «دایره گچی قفقازی» 10 سال است ولی آقای «سمندریان» همچنان آقای سمندریان است، البته که قصد ندارم خودم را با او مقایسه کنم، می بینیم که کارگردان با استمرار کارش کارگردان نمیشود، بلکه با کیفیت کارش است که می ماند، پس نیازی نیست که همیشه روی جلد باشیم، من با قلبم کار میکنم، آن هم زمانی که موقعیتاش فراهم باشد. در حال حاضر، سفر من به جای بُعد بیرونی، درونی شده است؛ از ابتدا اینگونه بودم و زندگی ام از این گونه گذشته است...
انتهای پیام/ اس