عشق به أباعبدالله (ع) کوچک و بزرگ نمی‌شناسد. هر کس با هر روش و منشی پای در میدان ارادت می‌نهد تا بزم عاشقان هرچه پر شور و شعور‌تر برپا گردد. در این میدان اما، شاعران نقشی بی‌بدیل داشته و دارند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛ حامد حجتی شاعر جوان کشورمان در یک مثنوی پر شور، مصائب کربلا را به زیبایی پیش چشم کشیده است.

نشسته‌ام که بخوانم غزل غزل او را
و مثنوی بسرایم نگاه آهو را

من از تبسم یک گل به شور می‌آیم
و از حوالی آن شهر دور می‌آیم

همان دیار که گل‌های عاشقی دارد
درون سینۀ خود عطر رازقی دارد

همان دیار کبوتر نشان که می‌گویند
و قطعه ای است از آن آسمان که می‌گویند

همان دیار که آکنده از توسل‌هاست
کویر تشنۀ لبریز از گلایل‌هاست

همان زمین که عطش زار  زخم حنجره هاست
همان که بغض گلو گیر بهت پنجره هاست

رسیده است به این لحظه ها غمی جانسوز
غمی سترگ تر از  درد مبهمی جانسوز

کسی به گوش زمین خواند نینوا این جاست
صدا رسید که این دشت، دشت کرببلاست

گذشت کرب و بلا آنچنان که می دانی
کمی برای دل تنگ روضه می خوانی؟

چه کربلا که در آن داغ بود و آبله بود
و تیرهای پر از زهر دست حرمله بود

بلوغ حنجرۀ عشق رو به دریا شد
موذنی وسط دشت  اربا اربا شد

کسی رسید که در زلف خود  غزل دارد
کنار قبضۀ شمشیر خود عسل دارد

هوا که از نفس کوفه قییرگون گردید
امیر قافله از اسب سرنگون گردید

"امیر قافلۀ عشق تخت و تاج نداشت”
که حسرت لب خود را به آب رود گذاشت

عجب حکایت تلخی… دو دست بی عباس
و اِنحنای قدی که شکست بی عباس

امان از آن… چه بگویم که سنگ و شیشه چه کرد
امان که با دل زینب…که تا همیشه چه کرد

سکوت مبهم افلاک ناگهان بشکست
که شمر آمد و بر روی بوسه گاه نشست…

سه روز بود که در دشت صوت قرآن بود
و جسم حضرت خورشید در بیابان بود

به زخم کاری تاریخ مهر داغ  گذاشت
و داغ بود که شش گوشه در عراق گذاشت

شمیم حنجرۀ اوست بعد از این مانده
و قبر اوست که از عرش در زمین مانده

برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار