عشق به أباعبدالله(ع) کوچک و بزرگ نمی‌شناسد. با فرارسیدن ماه عزای سرور و سالار شهیدان بر آن شدیم تا شما کاربران گرامی را با تنی چند از پیرغلامان و سینه سوختگان عشق حسینی آشنا کنیم.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛مرحوم حاج علی کهن ترابی از پیرغلامان عرصه خدمت و نوکری به ساحت مقدس أباعبدالله(ع) است که در ادامه با این مداح اهل بیت از زبان فرزندش بیشتر آشنا می شویم.

یک معرفی کوتاه از مرحوم حاج علی کهن ترابی بیان نمایید:
ایشان براتعلی کهن ترابی متولد ۲۹/۱۱/۱۳۱۴ در روستای سیاه کلاهان، صادره از ساوجبلاغ، در سال ۱۳۳۶ ازدواج کردند که ثمره این ازدواج ۶ فرزند ۲ فرزند پسر حاج محمد و حاج مصطفی و ۴ فرزند دختر می‌باشد.

شغل اصلی حاج آقا چه بود؟
ایشان قبل از انقلاب تا ظهر در مغازه ساندویچی حاج آقا ایزدی کار می‌کرند و بعد از ظهر‌ها هم اگر مجلسی بود به مجلس جهت خواندن می‌رفتند و از ساعت ۴ یا ۵ بعد از ظهر در گرمابه پدریشان که در ده کرج یا نزدیک مسجد اعظم واقع بود کار می‌کردند. و بعد پیروزی از انقلاب اسلامی مغازه پلاستیک فروشی و بعداز آن در تعاونی لبنیات بودند.

شروع مداحی حاج آقا از چه زمانی بود؟
شروع مداحی از سال ۱۳۴۰ در کرج در هیات‌های مجمع الذاکرین در شبهای یکشنبه و به سرپرستی حاج آقای سلطانی و در جامع مداحان به سرپرستی حاج آقا ایزدی (شاعر وذاکر) که در شبهای چهارشنبه برگزار می‌گردید که پس از فوت حاج آقای ایزدی مرحوم شیدا این جلسه را می‌گرداندند و پس از فوت مرحوم شیدا حاج آقای کهن ترابی مسئولیت هیات را به عهده گرفتند به مدت دو سال و بعد مرحوم فقیر و در حال حاضر مسئولیت این جلسه را آقای سید احمد حسینی عهده دار هستند. پس از این حاج آقا در هیات‌های حضرت‌ام البنین (س)، هیات انصارالمهدی (عج) و در اواخر عمر شریفشان مسئولیت اداره کردن هیات محترم مکتب النبی (ص) در دوشنبه شب‌ها در حسینیه منزل خودشان به عهده داشتند که همچنان این هیات هر هفته دوشنبه شب‌ها در حسینیه مرحوم کهن ترابی پذیرای ذاکرین و مستمعین محترم می‌باشد.

حاج آقا در کجا‌ها بیشتر مداحی می‌کردند؟
قبل از انقلاب کرج مثل الان نبود که مداح زیاد باشد شاید به تعداد انگشتان دست مداح وجود داشت اشخاصی مثل حاج آقای سلطانی، حاج عبدا... ایزدیار و خود حاج آقا و..... ایشان را برای مداحی در کرج بیشتر مساجد دعوت می‌کردند در فردیس در مسجد اعظم در ده‌های اطرف کرج در جاده چالوس، برغان زیاد برای مداحی می‌رفتند. حاج آقا در عروسی‌های مذهبی هم می‌خواندند که به همراه مرحوم صداقت باهم می‌خواندند. و بعد با آمدن حاج آقای رحمانی از تهران به کرج با ایشان آشنا و در مجالس با هم تعامل داشتند.

از خصوصیات مداحی حاج آقا بگویید:
از خصوصیات بارز حاج آقا در این بود که در مواقعی که ایشان را دعوت می‌کردند برای مداحی نمی‌شد که خلف وعده داشته باشند. سر ساعت که قول می‌دادند سرساعت در مجلس حضور داشتند و سر ساعت مجلس را تموم می‌کردند. و در هیچ مجلسی کم کاری نمی‌کردند. از دیگر خصایص حاج آقا این بود که هیچ وقت در مجالس تکراری نمی‌خواندند مثال اگر در یک روز در دو یا سه مجلس می‌خواستند که حضور پیدا کنند برای مداحی هیچ وقت مطالبی که در مجلس اول می‌خواندند در مجالس بعدی از ایشان شنیده نمی‌شد.

حاج آقا به هیاتی‌ها و مداحان جوان چه نصایحی داشتند:
 یکی از صحبت‌ها و نصایحی که به هیاتی‌ها می‌فرمودند این بودکه می‌گفت شروع جلسه و پایان جلسه باید مشخص باشد و به نظم و انظباط چه در هیات و چه در زندگی شخصی خودشان خیلی اهمیت می‌دادند. بار‌ها شده بود که در جلسات ذاکری که ایشان مجری و گرداننده بودند حتی مادحین تراز اول هم که در آخر وقت در جلسه حضور پیدا می‌کردند ایشان باید سروقت جلسه را تمام می‌کرد و از مداحان عذر خواهی می‌کردند و می‌گفتند که وقت تمام است و ما طبق قولمان مثال ساعت ۱۰ باید دعا کنیم واین کار را می‌کردند و خیلی به نظم اهمیت می‌دادند.
ازدیگر نصیحتهای حاج آقابه هیاتی‌ها می‌فرمودند که بچه هیاتی باید خودشو نشان بدهد در هر ولادت و شهادت یک پرچم بالای سر در منزلشان نصب کنند تا حداقل مردم بدانند که امروز شهادت و یا ولادت یا عید است است. یادم می‌یاد آنقدر حاج آقا به این مسئله تاکید داشتند که در ده سیاهکلاهان تمام تیر برق‌ها را جاپرچمی زدند و به هرنفر یک پرچم جمهوری اسلامی ایران و یک پرچم سیاه یاحسین (ع) دادند و گفتند که اگر مراسم ولادت یا عید بود پرچم ایران و اگر مراسم شهادت بود پرچم یاحسین (ع) را نصب کنید که هنوز هم این مسئله رعایت می‌شود و یادگاری از حاج آقا مانده است.
دیگر صحبت‌های حاج آقا با هیاتی‌ها این بود که همیشه تاکید داشتند که مراسمات (مذهبی، عروسی، عزا) را ساده برگزار کنید و خرج تراشی نکنید و این موضوع به عینه در زندگی خود حاج آقا چه در مراسم عروسی فرزندان و چه در مراسمات مذهبی که در منزل ایشان برگزار می‌شد رعایت می‌شد. و می‌گفتند که ما خودمان مردم را به ساده زیستی و کم خرج کردن نصیحت می‌کنیم و باید اول خودمات رعایت این اصل را داشته باشیم.


ایشان همیشه سفارش می‌کردند که یک دستمال مخصوص گریه همراه خودتان در مجالس روضه داشته باشید و خودشان هم همیشه این دستمال اشک همراه‌شان بود و در موقع دفن کردن ایشان دستمال اشکی که یک عمر در روضه‌ها همراه خود داشتند را به ایشان ملحق کردیم.

سخن ایشان به مداحان این بود که همیشه در اول وقت در هیات حاضر باشند و می‌گفتند که مداحان نو پا باید ۵ الی ۷ بیت شعر بیشتر نخوانند اون هم بیشتر اشعار پندیات تا یواش یواش راه بیافتند. ایشان در شروع خواندن خیلی تاکید به گفتن بسم ا... الرحمن الرحیم داشتند به مداحان نوپا و نوجوان داشتند. از دیگر سفارشات حاج آقا به مداحان نوجوان این بود که می‌گفتند سه میم را در خواندن خیلی رعایت کنید. و به همه مداحان سفارش می‌کرد که سه میم را خیلی رعایت کنید. یعنی اینکه (مفت، مفید، مختصر) بخواند که منظور از مفید این است که نباید مداح در جلسه‌ای کم بگذارد و باید با تمامی وجود بخواند و منظور از مختصر این است که اگر مختصر بخوانید اگر خوب خوانده باشید مستمعین می‌گویند چرا کم خواند‌ای کاش بیشتر می‌خواند و اگر بد خوانده باشید می‌گویند خدا پدرش را بیامرزد که زود خواندنش را تمام کرد

اوقات فراغت و در مواقع بیکاری حاج آقا چگونه می‌گذشت؟
 در مواقعی که بیکار می‌شدند دائماً مطالعه می‌کردند. کتب مقاتل، کتب شعر و اشعار را حفظ می‌کردند. که طرز حفظ کردن اشعار را به این طریق انجام می‌دادند که در هربیت کلمه اول و کلمه آخر بیت را می‌نوشتند و یک بار که نگاه می‌کردند شعر را از بر می‌کردند.

علت اینکه حاج آقا دیگر مداحی نمی‌کردند چه بود؟
 در سال ۱۳۶۶ سالی بود که اقدام به حمله به زائرین ایرانی نمودند و تعداد زیادی از زائران کشته و مجروح شدند حاج آقا هم همراه با کاروان به عنوان خادم و کمک آشپز عازم خانه خدا شده بودند و در آن سال هوا شهر مکه خیلی شدیداً گرم بود. حاج آقا هم اصلا اهل ناپرهیزی نبود ولی بعلت گرمای شدید هوا آب سرد خیلی می‌خوردند و زیر باد مستقیم کولر می‌نشستند که پس از بازگشت به کشور خیلی اذیت شدند و پس از مراجعه به دکتر متخصص به ایشان گفتند که تارهای صوتی شما کاملا چسبیده و اگر می‌خواهید دوباره خواندن را ادامه بدهید و فشار بیاورید تبدیل به سرطان می‌شود و با اینکه قبول کردند این موضوع و نخواندن برای اهل بیت (ع) برای حاج آقا خیلی سخت بود ولی حاج آقارا مجاب کردند که برای سلامتیشان نباید بخوانند.

در مورد خاطرات حاج آقا در دوران انقلاب تعریف کنید:
در شهریور سال ۱۳۵۷ حاجی رو به عنوان زندانی سیاسی انقلاب دستگیر کردند که نزدیک ۲ ماه در زندان بودند. این موضوع گذشت تا روز تولد پسر شاه که گفتند زندانیانی که تعهد بدهند که کاری با سیاسیت ندارند آزاد می‌شوند که اکثر زندانیانی که حضور داشتند تعهد دادند و آزاد شدند ولی حاج آقا به هیچ وجه زیر بار حرف زور نرفت که تعهد ندادند و می‌گفتند که من کاری نکردم که تعهد باید بدهم. تا اینکه حاج خانم همراه آقا مصطفی و دیگر خواهرانم رفتند مرکز ساواک کرج پایین بیمارستان کسری و بعداز معرفی خودشون حاج خانم به ساواکی‌ها گفتند که یا حاجی رو آزاد می‌کنید و یا اینکه ما و بچه هارو هم ببرید پیش حاج آقا که مامورین قبول نمی‌کردند و می‌گفتند که حاجی باید تعهد بدهد که حاج خانم و بچه‌ها تا نزدیکی بعداز ظهر در آنجا ماندند. مامورین که این وضعیت رو دیدند پس از اطلاع دادن به مقامات بالا‌تر قبول کردن که حاجی رو بعد از دو ماه از زندان آزاد کنند.

در مورد روضه چندین ساله اربعین که هرساله صبح اربعین در منزل حاج آقا برگزار می‌شود توضیح دهید:
حدود سال ۱۳۶۰ بود که حاج آقا خوابی دیدند که هیچ وقت برای ما اون خواب را تعریف نکردند بعد از اون خواب حاجی تصمیم گرفت که هرساله صبح اربعین مجلس روضه بگیرن و در سالهای آخر عمرشان که یک روز حال خوبی نداشتند به من گفتند که برنامه روضه اربعین تا موقعی که من زنده هستم برقرار هست و نذر من است ولی بعد از فوت من دِینی بر گردن کسی نیست که حتما باید این برنامه گرفته بشه اگر خودتان مایل هستید بگیرید و همیشه حاج آقا طوری زندگی و برخورد می‌کردند که باعث اذیت و ناراحتی و زحمت کسی نشوند. و به حمدالله بعد از فوت حاج آقا این برنامه همچنان به قوت خودش باقی است.

از خصوصیات شخصی حاج آقا در زندگی روزمره بگویید.
از خصوصیات بارز حاج آقا در زندگی این بود که دنبال رفع مشکلات مردم بود با اینکه خودش یک بازنشسته بود ولی اگر کسی به حاج آقا مراجعه می‌کرد هیچ موقع دست خالی از پیش حاج آقا نمی‌رفت و حتی اگر از دست خودشان هم بر نمی‌آمد بالاخره از افراد مورد اطمینان خود حاج آقا مشکل آن فرد را رفع می‌کردند. و بابت همین مسئله هم با اینکه خانواده پر جمعیتی داشت به لطف خداوند هیچ موقع لنگ نمی‌ماند و برکتی که در زندگی حاج آقا بود من هیچ جای دیگه‌ای ندیدم.
از دیگر خصوصیات حاج این بود ایشان یک مدت در مغازه آقای سرحدی کار می‌کردند هرکس که می‌خواست وام بگیره می‌امد پیش حاج آقا برای ضمانت و حتی اگر افرادی نا‌شناس هم برای ضمانت به حاج آقا مراجعه می‌کردند حاجی کارشون رو راه می‌انداخت و اکثراً هم این افراد پس از دریافت وام قست‌ها رو پرداخت نمی‌کردند و تمام قست‌ها به گردن حاج آقا می‌افتاد. بعد از فوت حاج آقا ما حدود ۶۰ الی ۷۰ فقره چک بابت ضمانت‌های حاج آقا پیدا کردیم که تمامی آن‌ها بابت ضمانت‌هایی بود که حاج آقا برای رفع گرفتاری مردم انجام داده بودند که پس از پرداخت نکردن قسط‌ها تمامی قسط‌ها را حاج آقا پرداخت کرده بودند.

ایشان همیشه طبق عادت باید قبل از نماز صبح بیدار می‌شدند و زیاریت عاشورا همراه با صد لعن و صدصلوات قرائت می‌کردند و نماز شب می‌خواندند و به مسجد محل می‌رفتند و بعد از نماز صبح به منزل می‌آمدند و این خصوصیات هرگز ترک نمی‌شد.

ایشان زمانی که مغازه داشتند اگر جنسی را با یک قیمت می‌خریدند و آن جنس چند وقت دیگر گران می‌شد آن جنس قدیم را جدا می‌گذاشتند که با‌‌ همان قیمت قبل بفروشند. امکان نداشت که جنسی که از قبل آورند را به قیمت جدید و گران‌تر بفروشند و حتماً باید آن جنس را به‌‌ همان قیمت قدیم و ارزان‌تر از جنس جدید می‌فروختند. و همیشه در روزهای شهادت، اعیاد و جمعه‌ها مغازه را تعطیل می‌کردند و قبل از نماز ظهر و مغرب و عشا مغازه را می‌بستند و به نماز می‌رفتند و خیلی به نظم اهمیت می‌دادند.

نکته حائز اهمیت دیگر در زندگی حاج آقا این بود که ایشان همیشه تمام کار‌هایشان را خودشان انجام می‌دادند. یعنی حتی متکی به کسی دیگر نبود حتی برای غذا خوردن یا آب خوردن، بنده یک بار ندیدم که به کسی بگوید که مثلا یک لیوان آب برای من بیاورید و هیچ وقت حتی در سخت‌ترین شرایط دوست نداشتند باعث زحمت برای فرد دیگری بشوند یا به کسی دستوری بدهد به این مسئله خیلی اعتقاد داشتند. و همیشه به ما نصیحت می‌کردند که به هم احترام بگذارید و احترام بزرگی و کوچکی همدیگر را داشته باشید.

به چه روضه‌ای بیشتر ارادت داشتند؟
البته تمام ائمه کلهم نور واحد هستند ولی خیلی ارادت خاصی به روضه حضرت زهرا (س) داشتند. و مخصوصا به سادات خیلی احترامی خاصی قائل بودند و همیشه به سادات تاکید داشتند که باید خودشان را به مردم بشناسانند و افتخار کنید که مادرتان حضرت زهرا (س) هست و می‌گفتند که حتما یه پارچه سبز به دور کمر با به دور گردن یا کلاه سبز داشته باشند.

چه شعری بیشتر ورد زبان حاج آقا بود و یا با چه شعری بیشتر انس و الفت داشتند؟
شکر خدا که لطف خداوند یار ماست       حمد و ثنای آل محمد (ص) شعار ماست
لایق اگر نی‌ایم به دربارشان ولی        ما نوکریم و عرض ادب افتخار ماست 

در مورد اخلاق حاج آقا در خانواده و اینکه حاج آقا در مواقع ناراحتی چه می‌کردند؟
 ایشان خیلی صبور بودند و هیچ موقع عصبانی نمی‌شدند حتی در مواقعی که ما بچه بودیم و کنجکاوی و شیطنت‌های بچگی از ما سر می‌زد هیچ وقت نمی‌شد که خم به ابرو بیاورند با اینکه خانواده ما خانواده پرجمعیتی هم بود ولی ایشان با خوشرویی مارو نصیحت می‌کردند.

واقعاً حاج آقا صبور بودند و عصبانی نمی‌شدند تنها خاطره من از عصبانیت ایشان این بود که موقعی که حاج آقا مغازه پلاستیک فروشی داشتند یک سینی در مغازه برای فروش بود که خیلی زیبا بود با قیمت ۴۵ تومان یک روز حاج آقا برای خرید به بازار رفته بودند در این حین بنده که در مغازه ایستاده بودم خانمی وارد شد و قیمت سینی را از من پرسید و من یکمرتبه از دهانم بیرون آمد و گفتم ۵۰ تومان بعد خانم گفت که ۴۵ تومان می‌فروشید و من گفتم بله و‌‌ همان قیمتی که حاج آقا گفته بود فروختم بعد وقتی حاجی از بازار آمدند تا چشمشان افتاد به جای خالی سینی پرسیدند که سینی چه شده آیا فروختی گفتم بله گفتند به چه قیمتی و بنده ماجرا را تعریف کردم ولی ایشان ناراحت شدند و یک سیلی به صورت من زدند و گفتند که من تا به حال نان دروغ نخوردم آخرین بار باشه که چنین کاری انجام دادی و این اولین بار و آخرین باری بود که حاج آقا عصبانی و مرا تنبیه کردند.

پای خاطرات مداح اهل بیت (ع) حاج احمد صفاری با مرحوم حاج آقای کهن ترابی:
بنده خیلی مختصر چند مورد از شاخصه‌های حاج آقا را بیان کنم، که تقوای زیاد ایشان بود که واقعاً بنده مثال آن را ندیدم، نماز اول وقت حاج آقا در هر شرایطی باید خوانده می‌شد، انقلابی و ولایتی بودن حاج آقا، اخلاص بالا، مه‌مان نواز بودن ایشان که همیشه درب منزلشان به روی همه باز بود، اهل بکاء و گریه بودن، ارتباط اجتماعی قوی و منسجم با هیات‌های مذهبی در کرج و استان‌های تهران، قزوین، اراک و کاشان، همینطور که اشاره شد دستگیری ایشان از مستمندان و گرفتاران خیلی زیاد بود به طوری که هرروز دنبال رفع گرفتاری مردم بودند.
اگر احساس می‌کردند که کسی در هیات گرفتار است یا نیاز به پول دارد سریعاً جور می‌کردند، قلبی صاف، رئوف و دلسوز داشتند به قدری احساسی بودند که اگر می‌دیدند کسی مقداری گرفتاری دارند گریه‌شان می‌گرفت و تازمانی که مشکل طرف مقابل را حل نمی‌کردند آرام نمی‌گرفتند، اگر مجلس مثال ختم یکی از اهالی هیات بود باید از اول تا آخر مجلس حضور می‌داشت، نکته بعدی در پوشیدن نوع لباس بودکه ایشان همیشه کت بلند به تن داشتند و تاکید داشتند که یک مداح باید خیلی سنگین عمل و رفتار کند و از نظر ظاهر در مردم باید نمونه باشد و صبور بودن ایشان بسیار زبانزد بود به طوری که عمل بد را با عمل خوب پاسخ می‌دادند.

و اینجا جا دارد که خوابی که در حرم حضرت امام حسین (ع) و حضرت اباالفضل (ع) دیدم و تبدیل به واقعیت شد را بیان کنم.
در کربلا که بودیم خواب دیدم که برای زیارت حرم امام حسین (ع) که شب آخر حضور ما در کربلا بود نشسته بودیم و می‌خواستیم روضه بخوانیم که عرب‌ها آمدند و گفتند حرم تعطیل یاا... یاا... یاا... اخرج و ما گفتیم که شب آخر است می‌خواهیم روضه بخوانیم ولی برق‌ها رو خاموش کردند و ما آمدیم که به زور داخل حرم بشویم و روضه بخوانیم دیدم که حاج آقای کهن ترابی جلوی درب حرم ایستاده و دو تا در را گرفتند عرض کردم حاج آقا شما اینجا چه می‌کنید گفتند که ما در خدمت شما هستیم گفتم پس اجازه بدهید ما بریم زیارت گفتند نه خیر وقت تمام شده و در را بستند.
بعدگفتیم تا حرم حضرت عباس (ع) را خاموش نکردند برویم آنجا روضه بخوانیم و همراه یک عده راهی حرم حضرت عباس (ع) شدیم و وارد حرم که شدیم تا نشستیم که روضه را شروع کنیم دیدیم که چراغ‌های حرم حضرت عباس (ع) رو هم خاموش کردند و دوباره عرب‌ها آمدند و گفتند یاا... یاا... تعطیل خلاص و گفتیم تا هنوز چراغ‌ها کامل خاموش نشده حداقل برویم زیارت کنیم همینکه رفتیم برای زیارت دیدیم که حاج آقای کهن ترابی جلوی درب ایستاده و در را گرفته گفتیم که حاج آقا شما حرم امام حسین (ع) هم بودید اینجا هم که هستید گفتند بله دیگه ما هستیم گفتیم پس اجازه بدهید بریم برای زیارت گفتند نه نمی‌شود نظم برای همه است باید رعایت بشود.
بعد از این خواب فردای آن شب ما در حرم حضرت عباس (ع) نشسته بودیم و من نمی‌دانستم که دختر حاج آقا کربلا هستند که ما مشغول روضه خواندن بودیم روضه که تمام شد یک وقت دیدم دختر حاج آقای کهن ترابی گفتند حاج آقای صفاری سلام علیکم بلند شدم و خواب دیشب رو برایشان تعریف کردم و ایشان پس از شنیدن این موضوع بسیار منقلب گشته و بعد خداحافظی کردیم. اتفاقاً آن شب هم شب آخری بود که در کربلا بودیم. ساعت ۱۱ شب بود که به کاروان گفتیم همه بیاین برای وداع رفتیم حرم حضرت عباس (ع) که یکمرتبه چراغ هارو خاموش کردند و عرب‌ها آمدند گفتند یاا... تعطیل خلاص و من هم یادم نبود که چنین خوابی دیدم و با این تفاسیر با عجله بین الحرمین را دویدیم به سمت حرم امام حسین (ع) که نکند آنجا را هم ببندند آنجا هم که وارد شدیم چراغ‌ها را خاموش و درب ضریح را بستند و همه را بیرون کردند.
سابقه نداشت که حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) را ساعت ۱۱شب ببندند بعد که از حرم بیرون آمدیم تازه من یاد خوابم افتادم به زائرا گفتم همین جا بشینید (بین الحرمین) و خواب رو برای زائران تعریف کردم. بعد از این من از کربلا آمدم حاج آقا خیلی بی‌تابی می‌کرد برای رفتن به کربلا و برای خواب را برایشان تعریف کردم و گفتم حاج آقا کربلا حتماً باید باهم برویم به هیچ وجه با هیچ کاروان دیگری نروید ماباید با هم برویم گفتند باشد.
بعد از گذشت یک ماه حاج آقا با من تماس گرفتند که من دارم می‌روم کربلا گفتم حاجی مگه ما باهم قرار نگذاشته بودیم گفتند که من خبر نداشتم بچه‌ها خودشون من و حاج خانم را ثبت نام کردند و کاری که شده است و خداحافظی کردیم. ایام نوروز بود که حاج آقا قرار بود فردای‌‌ همان روزی که با بنده تماس گرفتند بروند که شبش حالشان خراب شد و نتوانستند که بروند و خیلی در این مدت ناراحت شدند ولی یک ماه بعد طبق صحبتی که با هم داشتیم قسمت شد و باهم مشرف شدیم حرم حضرت امام حسین (ع) وحضرت عباس (ع).
آن شبی که حاج آقا مریض شدند خیلی ناراحت بودند به طوری که احساس کردند دارن از دنیا می‌روند و به کربلا نرسیدند چون بار اولشان بود که می‌خواستند مشرف بشوند. حتی من با کاروان تماس گرفتم که حتی شده ایشان را با ماشین شخصی تا لب مرز به کاروان برسونم.

بعد ازاینکه رفتیم بیمارستان آقا مصطفی رفتند دارو بگیرند من و حاجی تنها شدیم که دیدم حاجی دارد اشک می‌ریزد گفتم حاج آقا چرا گریه می‌کنید گفتم فکر نمی‌کنم که دیگه کربلا رو ببینم که گفتم نه انشاا... که قسمت می‌شود و مشرف می‌شوید که بعد از آن به کربلا و حتی مکه هم مشرف شدند.

از روزهای آخر عمر حاج آقا تعریف کنید:
 حدود دو ماه قبل از اینکه این اتفاق برای حاج آقا بیفتد خیلی گرفته بود یک روز گفت عمر پر من ۷۰ سال بود نمی‌دانم چه حکمتی است که بیشتر ماندم و من باید ۷۰ سالگی می‌رفتم و آن شبی که این اتفاق برایشان افتاد هر ساله مسجد رسول اکرم (ص) مراسمی برای پیشکسوتان برگزار می‌کنند که از حاج آقا هم دعوت بعمل آورده بودند و بعداز برگشت آخر شب در منزل حالشان به هم می‌ریزد و توسط حاج مصطفی (پسرکوچک حاج آقا) ایشان را به بیمارستان شهید رجایی منتقل کردند که در آنجا بستری شدند.
در نیمه شب بود که آقا مصطفی بالا سر ایشان بودند تعریف می‌کنند که حاج آقا یک مرتبه از حالت بیهوشی بلند شدند و نشتند و بعد از چند ثانیه از تخت به روی زمین افتاده و دیگر به کما رفتند و حال نمی‌دانم ایشان چیزی را مشاهده کردند یا خیر؟ الله اعلم... بعداز آن ایشان را به تهران و بیمارستان آتیه بردیم که ایشان در روز ۲۱ بهمن ماه در آنجا دار فانی را وداع گفتند. مراسم تشییع جنازه ایشان در روز ۲۲بهمن ماه و مراسم ختم ایشان در روز ۲۳ بهمن در مسجد جامع رجایی شهر با حضور جمعیتی عظیم برکزار کردید. که این ضایعه برای ما خیلی سخت بود نه اینکه صرفا چون پدر ما بودند نه ما با حاج آقا خیلی برنامه داشتیم که نشد ولی خدارو شاکر هستیم.

برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار