حسین شریعتمداری در یادداشت امروز کیهان در مطلبی با عنوان«مزاحم نشوید، فروشی نیست» نوشت:
1- این حکایت را پیش از این در ستون «گفت و شنود» کیهان دیدهاید ولی برای وضوح بیشتر آنچه در یادداشت پیش روی آمده است، هیچ داستانی را گویاتر از آن نیافتیم و از آنجا که «حکایت همچنان باقی است»، اشاره دوباره به آن را خالی از فایده ندیدیم... و ماجرا، این که؛
میگویند در گذشتهای نه چندان دور، یکی از روستائیان، الاغ خود را به بازار مالفروشان آورده و به دلالی سپرد تا جار بزند که قصد فروش آن را دارد. دلال با حرارت جار میزد و به مشتریان از محسنات الاغ خبر میداد که؛ حیوانی انساندوست! و اهل مدارا با همگان است! بار بر میدارد و آزار ندارد! و... الاغ اما، هر یک از مشتریان را که از روبرو میآمد، به شدت گاز میگرفت و اگر خریدار از پشت میآمد با لگد الاغ روبرو میشد. جماعتی که شاهد ماجرا بودند به روستایی گفتند؛ افسار الاغت را بگیر و به روستا برگرد! هیچ آدم عاقلی این الاغ را نمیخرد. روستایی در جواب گفت؛ الاغ را برای فروش نیاوردهام! فقط میخواستم همه مردم بدانند که من از دست این حیوان چموش چه میکشم تا اگر یک روز شنیدند که او را به قصد کشت زده و لت و پار کردهام، به دفاع از او کمپین حمایت از حقوق حیوانات تشکیل ندهند و کمیته مربوطه در سازمان ملل متحد برای پیگیری علت سقط شدن این حیوان چموش «بازرس ویژه»! نفرستد و قطعنامه صادر نکند!
2- پس از نرمش اخیر دولت در مقابل آمریکا که در سفر رئیس جمهور محترم کشورمان به نیویورک و در جریان دور جدید مذاکرات هستهای ایران با گروه کشورهای 5+1 صورت پذیرفت، بسیاری از دولتمردان بر این باور بودند که برای حل و فصل مسائل فیمابین و پایان دادن به چالش 10ساله هستهای، راهکار تازهای یافتهاند. مدعیان اصلاحات و گروه کارگزاران با ذوقزدگی از برداشته شدن قریبالوقوع تحریمها خبر میدادند و به قول عبید زاکانی «مژدگانا که گربه عابد شد»! میسرودند و در همان حال زبان به ملامت کسانی گشودند که «آمریکا» را «غیر قابل اعتماد» معرفی میکردند.
اصحاب فتنه در روزنامههای زنجیرهای از «شکسته شدن تابوی مذاکره با آمریکا»! خبر میدادند. سخنی از جنایات بیوقفه آمریکا علیه ملت مظلوم ایران در میان نبود و خیلی که همت! و جسارت! به خرج میدادند به دخالت آمریکا در کودتای 28 مرداد اشاره میکردند و بلافاصله به قضاوت مینشستند که آمریکاییها خود به ناروا بودن آن دخالت اعتراف کردهاند! که این نیز، با انگیزه محکوم کردن آمریکا، صورت نمیپذیرفت، بلکه در خوشبینانهترین حالت، به فراموشی سپردن و غفلت از انبوه جنایاتی بود که شیطان بزرگ طی سی و چند سال گذشته علیه نظام و مردم مظلوم ایراناسلامی مرتکب شده و هنوز هم مرتکب میشود. انگار آمریکا به ناگاه تغییر ماهیت داده و شرط حکیمانه امام راحلمان(ره) که «آمریکا باید از خرشیطان پیاده شود» تحقق یافته بود!
مسئول محترمی که پیش از این، در خطبههای نماز جمعه تهران - یادش به خیر! - به درستی معتقد بود «آمریکاییها مثل گاو تحلیل میکنند» حالا نسخه مذاکره با آمریکا را میپیچید و بر این باور که خصومتهای سی و چند ساله با رفق و مدارا قابل حل و فصل است. ایشان توضیح نمیدهد که اگر آمریکا تغییر ماهیت نداده است - که هیچ نشانهای از این تغییر ماهیت احتمالی در دست نبوده و نیست - مذاکره با گاو چگونه امکانپذیر است؟! گاوی که به قول ابوعلی سینا، حکیم بلندآوازه جهان اسلام و ایران، «شاخ دارد و عقل ندارد»!
دولتمردان محترم - البته با نیت خیرخواهانه و مردمدوستانه - بر این باور بودند که همه مشکلات اقتصادی ناشی از تحریمهاست و کلید حذف تحریمها در دست آمریکاست! از این روی دوران مقابله با آمریکا را به سر آمده میدانستند. با این نگاه - بخوانید توهم - دستور جمعآوری تابلوها و بنرهایی صادر شد که از «بیصداقتی آمریکا» خبر میدادند و یا «صداقت آمریکا»! را قابل تردید معرفی میکردند. پیش از آن نیز ادعا شده بود که «حضرت امام(ره) هم با حذف شعار مرگ بر آمریکا موافق بودند»! و... این قصه سر دراز دارد!
3- حریف اما، تا بازگشت رئیسجمهور محترم کشورمان از نیویورک هم صبر نکرد و اوباما بلافاصله پس از مکالمه تلفنی با آقای روحانی، اعلام کرد که فشار تحریمها، رئیسجمهور ایران را پای مذاکره کشانده است! وزارت خارجه آمریکا با صدور بیانیهای تاکید کرد «آمریکا دست به هیچ اقدامی نمیزند که نگرانی اسرائیل را در پی داشته باشد». همان روز، وندی شرمن، معاون وزیر خارجه و عضو ارشد تیم مذاکرهکننده آمریکا در گروه 1+5 در مصاحبه با خبرنگاران توضیح داد «اوباما با غنیسازی زیر 5 درصد در داخل خاک ایران موافقت نکرده است». رئیسجمهور آمریکا در مصاحبه مشترک با نتانیاهو که به واشنگتن رفته بود، تصریح کرد که «گزینه نظامی علیه ایران هنوز هم روی میز است».
خانم شرمن به سنا رفت و در نشست با سناتورهای عضو کمیته سیاست خارجی سنا، گفت «هدف ما از اقدامات اعتمادساز، تضعیف موقعیت کنونی ایران و ایجاد اختلال در برنامه هستهای این کشور است.» وندی شرمن در همین نشست و در پاسخ رابرت منندز با وقاحت میگوید «فریبکاری بخشی از DNA ایرانیان است». مقامات آمریکایی، از اوباما و دولتمردان بلندپایه دیگر گرفته تا نمایندگان کنگره و اندیشکدههای استراتژیک این کشور تصریح میکنند که در مقابل نرمش ایران هیچ امتیازی نخواهند داد و نه فقط در نظام تحریمها کمترین تغییری نمیدهند بلکه بعد از انجام اقدامات اعتمادساز از سوی ایران که پذیرش پروتکل الحاقی، اجرای قطعنامههای شورای امنیت، اجازه دسترسی به تمامی مراکز مورد نظر آمریکا و... احتمالا - دقت کنید تاکید شده که احتمالا - تصویب تحریمهای جدید علیه جمهوری اسلامی ایران را به تعویق میاندازند! و صدها نمونه دیگر که فهرست آن نیز به درازا میکشد. آیا این همه، دقیقا از همان واقعیت تلخ و صد البته درسآموز و هشداردهندهای حکایت نمیکند که دیروز همراه با مستندات آن به تیتر اول روزنامه کیهان تبدیل شده بود «آمریکا در مقابل امتیاز نقد، وعده نسیه هم نمیدهد».
4- اکنون نوبت به دستاورد بزرگی میرسد که باز هم، مانند همیشه از نگاه حکیمانه و الهی رهبر معظم انقلاب به دست آمده است و آن کنار زدن هوشمندانه نقاب تزویری است که آمریکا با دروغپردازی و توهمپراکنی بر چهره کشیده بود. یعنی بیرون آوردن همان دستکش مخملینی که برای پوشاندن دست چدنی به کار گرفته و پیش از این، حضرت آقا از آن خبر داده بودند. اگر یکی از مصادیق «نرمش قهرمانانه» را بهرهگیری از یک «تاکتیک» با هدف رونمایی از هویت واقعی دشمن و کنار زدن نقاب از چهره زشت و پلید حریف تلقی کنیم، با جرات میتوان گفت که رخدادهای چند هفته اخیر، یعنی نرمش دولت محترم- خواسته یا ناخواسته- و عکسالعمل خصمانه و کینهتوزانه آمریکا در پاسخ به نرمش یاد شده، تاکتیک هوشمندانهای بوده است که با ضریب و درجه تاثیر بالا جواب داده است. تحرک دیپلماتیک هیئت ایران اسلامی در سفر نیویورک که تقدیر رهبر معظم انقلاب را در پی داشت و اعلام آمادگی هیئت برای پاسخگویی به سؤالات- بخوانید بهانههای- آمریکا، این انتظار منطقی و معقول را در افکار عمومی جهانیان و از جمله مردم شریف ایران پدید آورد که حریف بایستی در مقابل برخورد یاد شده واکنش مثبت از خود نشان داده و چنانچه در پی بهانهجویی نیست، به «همراهی» رویآورد.
اما، آمریکا با افزودن بر غلظت دشمنی خود علیه ایران اسلامی و اتخاذ مواضعی به مراتب کینهتوزانهتر از گذشته، نقاب تزویری را که بر چهره داشت و دستکش مخملینی را که به دست کشیده بود کنار زد و برای افکار عمومی جهانیان و برخی از مسئولان خوشخیال داخلی کمترین تردیدی باقی نگذاشت که مسائلی نظیر نگرانی از تسلیحاتی بودن برنامه هستهای ایران، فقط بهانهای برای اهداف خصمانه دیگر است و به قول «جرج فریدمن» مسئول مرکز راهبردی استراتفور «مشکل آمریکا با ایران، برنامه هستهای این کشور نیست، مسئله اصلی آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون رابطه با آمریکا، بلکه در حال دشمنی با آن نیز میتوان قدرتمندترین کشور منطقه در همه عرصهها، از جمله نظامی، علمی و تکنولوژیک بود. ایران از این رهگذر به الگویی برای کشورهای منطقه تبدیل شده و بهارعربی- بخوانید انقلابهای اسلامی- را پدید آورده است».
حضرت آقا با این تدبیر حکیمانه که متاسفانه از سوی هیئت دیپلماتیک کشورمان به خوبی درک نشد و با اقدامات نابهجایی نظیر گفتوگوی تلفنی دکتر روحانی با اوباما و ملاقات طولانیمدت وزیر خارجه با جان کری- که دکتر ظریف صادقانه از آن خبر داد- و برخی اظهارات نسنجیده و دور از شأن و جایگاه مقتدرانه ایران اسلامی همراه بود، نقاب از چهره زشت و پلید آمریکای خونریز و جنایتکار برکشیدند و بر حقانیت ایران اسلامی که آمریکا را شیطان بزرگ و شعار مرگ بر آمریکا را پرچم برافراشته مقاومت میداند مهر تایید زدند و حریف را علیرغم آنهمه ادعای هوشمندی و سیاستمداری در دامی گرفتار کردند که خود پهن کرده بود. «امیریدون کیداً، فالذین کفروا هم المکیدون... آیا مشرکان میخواهند کید و حیلهای به کار برند؟ آنان خود در این حیلت گرفتار آمدهاند».
انتظار آن بوده و هست که دولت محترم در نگاه خوشبینانه خود نسبت به آمریکا تجدیدنظر کند و اصحاب فتنه و شماری از مدعیان اصلاحات که از القائات و ترفند اخیر برای فرو غلتاندن ایران اسلامی در چنبره فریب و غارتگر آمریکا نیز مانند فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 طرفی نبستهاند بهخود آیند و مخصوصا از رئیس جمهور محترم انتظار میرود، اطراف خود را از جماعت یاد شده پالایش کند.
علیرضا بنی اسدی ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«ديپلماسي عمومي در کنار ديپلماسي رسمي نظام»اختصاص داد که در زیر میخوانید:حتي وقتي براي آتش بس و بالاتر از آن براي صلح پشت ميز مذاکره مي نشينيد، هيچ کس خاکريز را ترک نمي کند و عقل اجازه نمي دهد، سرباز تفنگش را کنار بگذارد، بلکه با وجود جديت در مذاکره از سوي ديپلمات ها، فرماندهان نظامي و رزمندگان، هوشيارتر از پيش مراقب همه امور هستند.
خشاب ها پر است، تفنگ ها آماده و دست ها به ماشه و گاه حتي به شليک ... و امروز، حضور در راهپيمايي، همانند حضور هوشيارانه پشت خاکريز است و فرياد مرگ بر آمريکا، شليک گلوله اي است که «بايد» شليک شود. من باور دارم حضور مردم در راهپيمايي ۱۳ آبان، روز ملي مبارزه با استکبار جهاني که در تقويم رسمي جمهوري اسلامي ايران جايگاهي در خور احترام دارد، به مثابه همان حضور در خط مقدم است در زمان مذاکرات صلح و «ديپلماسي عمومي» است که نه در برابر ديپلماسي رسمي نظام که «بايد» در کنار و پشتوانه ديپلماسي رسمي جمهوري اسلامي باشد، نه يک «فرصت» براي عقده گشايي برخي ها که پيروزي خود را در شکست تدابير سياسي دولت روحاني مي دانند و براي اين نيز از هيچ اقدامي چشم نمي پوشند و ... مردم اما، همه را مي شناسند گاه، دقيق تر از خود افراد، مردم صداقت مدعيان را بارها به عيار کشيده اند و نه گرم به گرم که حتي سوت به سوت وزن آنان را مي دانند و هرگز حاضر نمي شوند نقش سياهي لشکر کساني را بازي کنند که نه سر مقابله با استکبار که عزم بهره برداري داخلي دارند، مردم اما مي آيند، هوشمندانه و مومنانه و فرياد مرگ بر آمريکايشان، حقيقتا براي نفي استکبار است و حضورشان در خيابان به مثابه پشتوانه اي است براي ديپلماسي رسمي نظام و ديپلمات هايي که در خط مقدم مذاکره قرار دارند.
مردم فرزندان خويش را در اين مذاکرات مثل فرزندان خويش در ميدان جنگ عزيز مي شمارند و با همه وجود پشت شان ايستاده اند و اگر فردا روز، سياست هاي کلان نظام، شکل ديگري از پشتوانه سازي براي سربازان خط مقدم دفاع از منافع ملي را اقتضا کند، قطعا باز مردم در صحنه خواهند بود. اين را مطمئنم که حضورشان در پاي صندوق هاي راي، به يوم ا... ۲۴ خرداد ۹۲، مبين اين واقعيت است. آنان «مي دانند» چه مي خواهند و «مي دانند» حقوق خويش را بايد چگونه مطالبه کنند. راه را هم پشت سر رهبر خويش مي روند و به برخي تريبون ها و مدعيان چند آتشه هم کاري ندارند... روز ۱۳ آبان، روز حضور آگاهانه و اصلاح خواهانه مردم در خيابان هاست.
روزي است که هر فرد، با هر حضور خويش، يک پشتوانه وثيق براي ديپلماسي رسمي نظام خلق مي کند تا «مردان مذاکره» دلگرم تر از پيش، محکم تر از هميشه و کاراتر از گذشته، کار را به پيش ببرند و منافع ملت بزرگ را نگهبان باشند. يادمان باشد، دنيا هم از ظرفيت ديپلماسي عمومي به خوبي در راستاي ديپلماسي رسمي خود بهره مي برد و همين الان هم در آمريکا، از آن به بهترين شکل سود مي برند و آن چه مي ماند، در داخل، کسي خارج از دستگاه ننوازد، بلکه آن چه از ايران به گوش مي رسد، بايد سمفوني هماهنگ در راستاي سياست کلان نظام و در حمايت از اقدامات دولت روحاني باشد که به پشتوانه و با هدايت هاي رهبر انقلاب، «بايد» اين بار را به سر منزل مقصود برساند و ... حرف آخر، حضور مردم در خيابان ها نه «آري» به برخي مدعيان افراطي، بلکه به مثابه ديپلماسي عمومي براي پشتيباني از ديپلماسي رسمي نظام است. پس اصلاح طلب و اصول گرا و همه جناح ها و در يک کلام، مردم، بيايند...
روزنامه رسالت با چاپ مطلبی با عنوان«13 آبان روز بازخواني جنايات آمريكا»از محمد کاظم انبارلویی در ستون سرمقاله این روزنامه اینگونه نوشت:ژاپن اكنون متحد آمريكاست و در بسياري از سياستهاي جهاني با ايالات متحده آمريكا همگرايي دارد. ژاپن عضو گروه 8 و گروه 20 در كنار آمريكا و غرب است. ژاپن بهترين روابط علمي و تجاري را با آمريكا دارد. اما هر سال در سالگرد حمله وحشيانه آمريكا به هيروشيما و ناكازاكي طي مراسم باشكوهي مردم ژاپن جمع مي شوند و ضمن گراميداشت ياد قربانيان اين حادثه وحشتناك ، جنايات آمريكا در جنگ جهاني دوم و بويژه حادثه بمباران اتمي اين دو شهر را محكوم مي كنند. اما هيچ ژاپني تاكنون حقانيت چنين مراسمي را عليرغم روابط خوب دو كشور زير سئوال نبرده است.13 آبان در تاريخ معاصر ما 3 حادثه مهم در سه سال متفاوت را در خود جاي داده است، كه درهر سه، دست پليد آمريكا نمايان است . 13 آبان 1343 سالروز تبعيد امام خميني (ره) به تركيه به دليل اعتراض به معاهده ننگين كاپيتولاسيون است . سالي كه امام خميني(ره) به عنوان مظهر شرف و عزت و استقلال كشور فريادهاي حق طلبانه خود را بر سر آمريكا و اسرائيل و رژيم مستبد پهلوي بلند كرد تا در تاريخ ثبت شود كه ملت ايران زير بار سلطه آمريكا نمي رود .
شاه استقلال و حاكميت ايران را در معرض فروش گذاشته بود.نطق شورانگيز امام (ره) در دفاع از استقلال و عزت ملت ايران هنوز درگوش مردم تازگي دارد. آن روز امام (ره) فرمودند:" تمام گرفتاريهاي ما از آمريكاست. تمام گرفتاريهاي ما از اسرائيل است . اسرائيل هم از آمريكاست" (تاريخ سياسي معاصر ايران ج2 صفحه114 )13 آبان سال 1357 سالروز كشتار دانش آموزان به دست رژيم دست نشانده آمريكا يعني رژيم پهلوي است . با اوج گيري قيام ملت ايران در سالهاي 56 و57 دانش آموزان جلودار همه حركت هاي مردمي در كنار ديگر اقشار بودند . در اين روز كه رژيم براي سركوب اجتماعات دانشجويي به دانشگاه تهران حمله ور شده بود، دانش آموزان به كمك دانشجويان دانشگاه تهران آمدند و خون دانشجويان و دانش آموزان در اين روز اتحاد هميشگي اين دو قشر پيشتاز را به عنوان يك نماد به نمايش گذاشت 13 آبان سال 58 يكسال پس از كشتار خونين دانش آموزان رخ داد . در اين روز دانشجويان به عنوان نسل بالنده انقلاب به انتقام خون شهيدان و حمايت آمريكا از شاه خائن و براي پايان دادن به دخالت هاي آمريكا در ايران لانه جاسوسي آمريكا را تسخير كردند و به سلطه آمريكا كه نزديك به نيم قرن در ايران پايدار شده بود، خاتمه دادند .
روز 13 آبان روز بازخواني جنايات آمريكا در ايران است چرا برخي ميخواهند آن را فراموش كنند.روز 13 آبان از سوي بنيانگذار جمهوري اسلامي روز ملي مبارزه با استكبار جهاني و انقلاب دوم نامگذاري شد و بعدها مجلس شوراي اسلامي اين روز را به همين نام به ثبت رساند.34 سال پيش ملت ايران سفارتخانه آمريكا را به عنوان لانه جاسوسي شناسايي كرد امروز همه كشورهاي جهان حتي كشورهاي دوست آمريكا مي دانند كه سفارت آمريكا يعني لانه جاسوسي!امروز حتي صداي رهبران اروپا از تبهكاريهاي آمريكا در امر جاسوسي در آمده است و معلوم شده است كه آمريكا همه مكالمات خصوصي شهروندان اروپايي حتي گفتگوي رهبران اروپا را شنود مي كرده است .اين روزها به بهانه مذاكرات ايران با 1+5 برخي مي خواهند با پاك كردن حافظه تاريخي ملت عظمت برگزاري و يادبود روز 13 آبان را كم رنگ كنند . اين در حالي است كه مذاكرات نه به "دار" است و نه به " بار" و اگر هم بر فرض ، مذاكرات به نتيجه برسد و به بخشي از دشمنيهاي آمريكا عليه ملت ايران پايان داده شود هيچ دليل عقلي وجود ندارد كه برگزاري شكوهمند روز 13 آبان كم رنگ و بي رمق شود. امروز آمريكا هيچ اقدام عملي در برداشتن تحريمهاي ظالمانه و يا حتي كاهش آن بر نداشته است .
معلوم نيست عده اي در داخل بر اساس چه عقلانيت سياسي مي گويند بايد شعار مرگ بر آمريكا كم رنگ شود .آمريكا امروز بر خلاف همه حقوق انساني و حقوق بين الملل بر طبل خصومت با ملت ايران مي كوبد و تهديدهاي ضد حقوق بشري خود را گسترده تر مي كند و حتي تهديد نظامي با جنگ افزارهاي كشتار جمعي را به رخ ما مي كشد. معلوم نيست چرا عده اي هنوز بناي مهرورزي با اصحاب كاخ سياه آمريكا را دارند فهرست جنايات آمريكا چيزي نيست كه از صفحه ذهن مردم ايران پاك شود آمريكاييها هر روز براي نابودي ايران نقشه مي كشند و آن را هم عملياتي مي كنند. در مقابل ما اينجا فقط حرف مي زنيم و شعار مي دهيم و جالب اينجاست كه برخي مي گويند اين شعار را هم ندهيد . يعني خفه كردن خشم و نفرت مردم در گلوي تاريخ ايران ، اين وقيحانه ترين كاري است كه ممكن است صورت گيرد.
بياييد به نداي قرآن گوش فرادهيم كه خداوند به پيامبر اعظم (ص) فرمود، " اي پيامبر هرگز يهود و نصاري از تو راضي نخواهند شد، مگر اينكه از آيين آنها پيروي كني ! اي پيامبر بگو راهي كه خدا نشان دهد راه حق به يقين همان است البته اگر از ميل و خواهش آنها پيروي كني بعد از آنكه طريق حق را به يقين دريافتي ديگر خدا يارو ياور تو نخواهد بود"( سوره بقره آيه 120)برخي فكر مي كنند كوتاه آمدن در برابر آمريكا و اسرائيل آنها را راضي خواهدكرد و آنها به خصومت ورزي عليه ملت پايان خواهند داد. آنها واقعا سخت در اشتباه هستند نمونه مصر در زمان ما در همين چند قدمي نگاه ماست و واقعا عبرت آميز است . ما اگر به كفر، الحاد وستم آنها رضايت دهيم نابود خواهيم شدو خداهم فرموده است ديگر ما را ياري نخواهد كرد.
ما بيش از سه دهه است پنجه در پنجه آمريكا و قدرتهاي جهان انداخته ايم . خداوند اين مبارزه را تاييد و حمايت كرده است . دشمنان نظام يكي پس از ديگري نابود شدند. شاه و اذنابش به موزه تاريخ سپرده شدند.فروپاشي قدرتهايي كه دربرابر ايران اسلامي ايستادند حتمي و اجتناب ناپذير است . صدام و شركايش الان كجا هستند؟ شوروي ملحد الان كجاست؟ ديريا زود دشمنان ايران به همان جايي خواهند رفت كه صدام و ... رفتند. 13 آبان امسال از هر سال پرشكوهتر برگزار خواهد شد . ملت ما ارزش فريادهايي را كه عليه استكبار جهاني ميزند نيك مي داند همين فريادها بوده است كه كاخ هاي ستم و بيداد را سرنگون كرده و خواهدكرد. به همين دليل 13 آبان يك روز فراموش نشدني در تاريخ ماست و ملت آن را از دست تحريف اغيار مصون نگه خواهد داشت .13 آبان امسال مصادف است با آغاز محرم . ملت ايران با بهره گيري از روحيه مقاومت كه برخاسته از فرهنگ " هيهات من الذله" نهضت عاشورا است در كنار حسين زمان بودن را بيشتر تمرين خواهد كرد و به يزيد و يزيديان زمان لعن و نفرين خواهد فرستاد .
«ضرورت تعميم اعتدال»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله روز یکشنبه خود به چاپ رساند:واكنشهائي كه اعضا و حتي مسئولين قواي سه گانه نسبت به اقدامات و اظهارات همديگر و رويدادهاي مطرح در جامعه نشان ميدهند و سخناني كه از بعضي ائمه جمعه، شخصيتهاي مذهبي، فعالان سياسي و حتي مجامع دانشجوئي و حوزوي در جامعه منتشر ميشود، حكايت از وجود نوعي عدم اعتدال در جامعه دارد. بعضي انتصابات و بخشي از اظهارات و اقدامات مسئولين اجرائي نيز نشان ميدهد حتي دولت موسوم و معروف به "اعتدال" نيز در پارهاي موارد دچار عدم اعتدال است.
اصل وجود عدم اعتدال، تا حدودي طبيعي و قابل تحمل است، ولي آنچه مايه نگراني است اينست كه به نظر ميرسد تلاشهائي براي مانع تراشي بر سر راه اعتدال و حتي اقداماتي براي سوق دادن جامعه به سوي افراط صورت ميگيرد. اين تلاشها و اقدامات البته از عوارض ناكامي در رقابتهاي انتخاباتي و شكست در كسب قدرت است كما اينكه در بخش اجرائي و كساني كه قدرت را دردست گرفتهاند نيز از عوارض رسيدن به قدرت مصون نيستند. گروه اول، تاب و توان از دست دادن قدرت و صرفنظر كردن از شيريني آن را ندارند و گروه دوم نيز ذوق زده از به دست آوردن آسان و كم هزينه قدرت، فاقد ظرفيت لازم براي رعايت الزامات آن هستند.
اين واقعيت را نيز بايد بپذيريم كه نه در گروه ناكامان و نه در گروه به قدرت رسيدگان هيچكدام اين ضعف و نقص، عموميت ندارد بلكه در هر يك از اين دو گروه عدهاي دچار افراط هستند و جامعه را دچار مشكل ميكنند. با اينحال، غفلت از اين واقعيت ميتواند خسارت بار باشد چرا كه افراط هنگامي به بدنه جامعه راه پيدا ميكند و به رسانهها، كه امروز بسيار گسترده و فراگير است، راه مييابد، تعادل جامعه را به خطر مياندازد. ويژگي تمام جوامع اينست كه از آفات، زودتر و بيشتر تأثير ميگيرند تا مبارزه با آفات. به همين دليل، بايد براي ايجاد تعادل در جامعه از دو طريق تلاش شود؛ خودداري از اقدامات و اظهارات افراطي و مبارزه با روشها و تفكر افراط گرايانه.
متأسفانه امروز در كشور ما به جاي آنكه براي متعادل ساختن جامعه تلاش شود، تلاشهاي گستردهاي در جهت برهم زدن تعادل و كشاندن مردم به سوي افراط صورت ميگيرد. از يكطرف، هنگامي كه دولتمردان براي حل مسأله كهنه و آزاردهنده فشارهاي خارجي بر سر موضوع فعاليتهاي هستهاي كشورمان تلاش ميكنند، انواع و اقسام كارشكنيها براي ناكام ساختن آن به راه ميافتد و از طرف ديگر كساني با ذوق زدگي براي امتياز دادن به دشمنان با همديگر مسابقه ميدهند. تأسف بيشتر اينكه عكس العملها در برابر اين ذوق زدگيها نيز دچار عدم تعادل ميشود و جريان جديدي از افراط را پديد ميآورد.
به نظر ميرسد ريشه برخوردهاي غيرمتعادل و ذوق زدگيها و عكس العملهاي افراطي، بيتوجهي به مصالح نظام و ترجيح دادن منافع شخصي و گروهي بر منافع و مصالح جامعه و كشور است. با توجه به افرادي كه در ردههاي مختلف دچار اين رفتارها و گفتارهاي غيرمتعادل ميشوند، نميتوان گفت اين افراد از تعاليم اسلام بيخبرند. بنابر اين، مشكل را بايد در شخصيت اين افراد و انطباق علم و عمل در وجود آنها جستجو كرد. اينكه امام خميني در طول 10 سال رهبري بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بر روي تهذيب نفس كارگزاران نظام، روحانيون و فعالان سياسي تمركز داشتند و همواره اين مجموعه را به تلاش براي دور ساختن نفس خود از هوسها و تمايلات دنيائي و توجه به مبدأ و معاد توصيه ميكردند، به همين دليل بود. روشن است كه اگر نفسها مهذب باشند، افراد هرگز درصدد ترجيح دادن منافع خود بر منافع و مصالح جامعه بر نميآيند و همواره منافع كشور و ملت و نظام را محور اظهارنظرهاو اقدامات خود قرار ميدهند.
اينكه حتي در بالاترين سطوح مسئولين قوا، خودداري از بيان حق، حركت در جهت وزش بادهاي موسمي و موضع گيري براساس منافع شخصي و گروهي و جناحي جريان دارد، اين يعني عدم تهذيب نفس، گرايش شديد به سياسيكاري و ناديده گرفتن نياز جامعه به صداقت و درستكاري. جامعه ما امروز از اين آفات رنج ميبرد و تا اين آفات وجود دارند، جامعه به سوي اعتدال نخواهد رفت هر چند ميل عموم مردم همانگونه كه در انتخابات رياست جمهوري 24 خرداد نشان دادند به "اعتدال" است.امروز جامعه ما بشدت نيازمند حركت به سوي "اعتدال" است. اعتدال بايد به بدنه جامعه تعميم داده شود و اعتدال بايد به يك فرهنگ تبديل گردد. اين هدف متعالي فقط هنگامي تأمين خواهد شد كه قواي سه گانه در تمام بخشها و اجزاء، تعادل در حرف و عمل را رعايت كنند و سپس براي تبديل ساختن "اعتدال" به فرهنگ رايج در جامعه برنامههاي عملي داشته باشند. اعتدال با شعار محقق نميشود، با عمل ميتوان اعتدال را در جامعه تعميم داد.
دکتر احمد میدری در مطلبی که با عنوان«فراخوان ارائه طرح براي اصلاح «یارانه نقدی»»در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به چاپ رساند این چنین نوشت:رقم حدود 42 هزار میلیارد تومانی یارانه نقدی سالانه پرداختی از طرف دولت (معادل حدود دو و نیم برابر کل بودجه آموزش و پرورش کشور)، به اندازهای بزرگ هست که هر گونه تصمیمگیری در مورد تغییرات در شیوه پرداخت آن نیازمند تامل دقیق و استفاده از نظرات تمام صاحبنظران باشد. در عین حال هر گونه تغییر در جزئیات پرداخت یارانه نقدی - از حذف یارانه نقدی خانوارهای پردرآمد، با هدف کاهش کسری بودجه طرح هدفمندی گرفته تا افزایش یارانه نقدی خانوارهای کمدرآمد و از مشروطسازی پرداخت یارانه نقدی (مثلا مشروطسازی به فرستادن همه کودکان 6 تا 18 سال به مدرسه) تا حذف یارانه نقدی برخی خانوارها و اختصاص درآمدهای صرفهجوییشده برای برنامهای مانند توسعه پوشش بیمه تامین اجتماعی یا بهبود وضعیت مدارس مناطق محروم کشور- میتواند تبعات اجتماعی متعددی به همراه داشته باشد که برای تصمیمگیری بهینه، لحاظ کردن این تبعات اجتماعی بالقوه نیز از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
به این ترتیب، اهمیت بالا و حساسیت تصمیمگیری در مورد اصلاح شیوه پرداخت یارانه نقدی، باعث شده دولت از هر گونه تصمیم عاجلانه در این زمینه پرهیز کند و پیش از هر گونه تصمیمگیری نهایی، با فعالیت فشرده به دنبال جمعآوری نظرات اندیشمندان و نیز بررسی تجربیات جهانی (اعم از تجربیات موفق یا ناموفق) باشد. با توجه به آنکه مسوولیت تصمیمگیری در زمینه اصلاح شیوه پرداخت یارانه نقدی به «کمیته رفاهی و حمایت از خانوارها» واگذار شده و مسوولیت این کمیته بر عهده وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی قرار دارد، این کمیته در هفتههای اخیر نظرات و طرحهای کارشناسی متنوعی را بررسی کرده و تمام تلاش خود را به کار بسته تا هیچ طرح و نظر منطقی و معقولی را از قلم نیندازد.
برای مثال، در همایش «شناسايي گروههای مشمول دریافت یارانه نقدی» که هفته پیش از سوی این کمیته برگزار شد، شاهد طرح طیف وسیعی از تحلیلها از طرف حدود 15 سخنران بودیم؛ از کارشناسانی که مخالف حذف یارانه نقدی حتی یک خانوار ایرانی بودند تا کارشناسانی که معتقد بودند فقط به یک سوم خانوارهای کشور باید یارانه نقدی پرداخت شود. خلاصه آنکه کمیته تصمیمگیری در زمینه اصلاح شیوه پرداخت یارانه نقدی، فعلا فقط و فقط به دنبال جمعآوری تحلیلها و طرحهای مختلف بوده و میکوشد تا نقاط قوت و ضعف تمام تجربیات مشابه اجراشده در کشورهای دیگر را بررسی کند.
هرگونه تصمیمگیری نهایی، صرفا بعد از جمعبندی همه این مطالب صورت خواهد گرفت و همه گمانهزنیهای طرحشده در رسانهها، تنها به برخی از تحلیلهای مطرحشده در این کمیته اشاره دارد. حتی در این کمیته هنوز در این زمینه تصمیمگیری نشده است که ما باید رتبهبندی درآمدی خانوارها را براساس بانکهای اطلاعات اقتصادی مختلف (سند مالکیت املاک، اتومبیل، حساب بانکی و امثالهم) تنظیم کنیم یا براساس خوداظهاری خود افراد در مورد داراییهایشان. پس از این توضیحات، غرض از نوشتن این یادداشت کوتاه آن است که از طرف دولت از همه اندیشمندان و کارشناسان اقتصادی و اجتماعی دعوت کنم تا اگر طرح یا تحلیلی منطقی در زمینه «اصلاح و بهبود شیوه پرداخت یارانه نقدی» دارند، در هفتههای آینده به انتشار آن بپردازند. کمیته تصمیمگیری در مورد اصلاح یارانه نقدی، قطعا کلیه مقالات منتشره را به دقت بررسی کرده و میکوشد تا در تصمیمگیری نهایی خود از بهترین ایدهها و تحلیلهای مطرحشده استفاده کند.
کمیته تصمیمگیری در مورد شیوه اصلاح پرداخت یارانه نقدی، مانند بقیه بخشهای دولت جدید معتقد است که «بهترین تدبیرها» میتواند «بیشترین امیدها» را برای ملت شایسته ایران به همراه آورد و اتخاذ «بهترین تدبیرها» هم قطعا نیازمند واقعگرایی و سیاستگذاری بر مبنای استفاده از همه پتانسیلهای کارشناسی کشور خواهد بود؛ هدفی که امیدوارم این فراخوان بتواند به تحقق هر چه بهتر آن کمک کند.
روزنامه تهران امروز در مطلبی که با عنوان«مذاكرات «ژنو 2» و رويارويي دو نگرش» به قلم امیر دبیری مهر در ستون یادداشت اول این روزنامه به چاپ رساند به عملیات ها و حملات تروریستی در مرزهای شرقی ایران نیز اشاره کرد:حملات گاه و بيگاه تروريستهاي مسلح به مرزهاي شرقي ايران با استفاده از خاك پاكستان، قاچاق گسترده مواد مخدر از خاك افغانستان به ايران و درگير نمودن حجم قابلتوجهي از نيروهاي نظامي و انتظامي و امنيتي ايران براي مقابله با آنها، كشته شدن صدها زائربيگناه ايراني در عملياتهاي تروريستي در عراق در كنار شيعيان اين كشور و... تنها نمونههايي از معضلات و مشكلات ايران است كه بهواسطه جغرافياي سياسي در منطقه آسياي جنوبغرب حاصل شده است.
منطقهاي كه به دلايل گوناگون تاريخي و سياسي و بينالمللي شامل مجموعه متنوعي از دولتهاي متفاوت است كه هر چند از نظر جغرافيايي به هم نزديك هستند اما فاصله و شكافهاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي آنها بسيار زياد است و تاثيرات اين شكافها مانند دومينو بر ديگر مناطق از غرب تا شمال آفريقا و باختر خاورميانه واز شرق تا شبه قاره قابل مشاهده است.هر چند ديپلماتهاي اين كشور در ديدو بازديدهاي رسمي از سر تعارف از «ويژگيها و پيوندهاي مشترك» با يكديگر سخن ميگويند اما اختلافات و افتراقات اين كشور از ديد ناظران تيز هوش پنهان نميماند. اين كشورها كه اطراف ايران هستند را ميتوان در دسته بنديهاي زيرجاي داد.
1 - برخي از اين كشورها كه عمدتا در حاشيه خليح فارس قرار دارند جوامعي هستند سنتي و قوم مدار، برخوردار از دولتهاي متكي بر درآمدهاي نفتي با ساختارهاي سياسي پادشاهي – قبيلهاي و وابسته به سياستهاي قدرتهاي بزرگ در مناسبات بينالمللي. اين كشورها اغلب با بحران مشروعيت دموكراتيك سياسي مواجه هستند و با كمترين فضاي بازسياسي دچار بحرانهاي سياسي ميشوند؛ مثال آن بحرين است كه دو سالي است دچار انقلابي مردمي شده است.
2 - برخي از اين كشورها مانند عراق و پاكستان وافغانستان كه دربحران دولتسازي قرار دارند. دولتهاي اين كشورها فاقد ويژگيهاي دولتهاي مقتدر و كارآمد بوده و از حداقل مشخصات حاكميت كارآمد، يعني ايجاد امنيت برخوردارنيستند. تبعات اين وضعيت براي ايران و ديگر كشورهاي همسايه آنها نا امنيهاي پراكنده است. براي مثال دركشورپاكستان دولتها اغلب كم دوام با عمري كوتاه هستند و اغلب با كودتا و ترور وبازداشت كنار ميروند. در مناطق قبايلي كشور پاکستان گروههاي تروريستي مسلح با فراغ بال به فعاليتهاي تروريستي ادامه ميدهند و اسلامآباد حتي اگر بخواهد عملا نميتواند بر آنها اعمال حاكميت نمايد. از اين رو برخي از اين گروههاي تروريستي در مرزهاي شرقي ايران دست به اقدامات تروريستي و متجاوزانه ميزنند كه هرچند اغلب با برخورد قاطع ايران مواجه ميشوند اما به هر حال اين اقدامات ايذايي خالي از ضرر براي ايران نيست. در عراق و افغانستان نيز دولتها نتوانستهاند هنوز خلأ قدرت دوران پسا طالبان و پسا صدام را با اعمال اقتدار قانوني پر كرده وموفق به برقراري امنيت جامع شوند.
3 - برخي از كشورهاي واقع در مرزهاي شمالي ايران كه بعد از فروپاشي شوروي استقلال يافتهاند همچنان دچار بحران هويت وملتسازي هستند. 70 سال استبداد خشن استالينيستي امكان رشد مولفههاي ملي وهويتي را از كشورهاي تازه استقلال يافته آسياي مركزي و قفقاز ستانده است و بهرغم گذشت حدود 23 سال از فروپاشي شوروي همچنان بحران هويت ملي در اين كشورها ديده ميشود و همين خلأ هويتي فضا را براي نفوذ عميق فرهنگ روسي از يكسو و فرهنگ غربي از سوي ديگر در اين كشورها فراهم ساخته است.
ايران در چنين فضاي جغرافياي سياسياي قراردارد. از اين رو نميتوان به ايران ومناسبات سياسي با اين كشور فارغ از اين فضاي محيطي و ملاحظات تعيينكننده نگريست. به همين ترتيب دردرجه اول به منطقه آسياي جنوب غربي و در درجه بعد به خاورميانه نميتوان بدون در نظر گرفتن جايگاه و نقش مركزي ومحوري تهران توجه نمود. جمهوري اسلامي نيز در طراحي و اجراي ديپلماسي خود چارهاي جز در نظر گرفتن ملاحظات محيطي مذكور ندارد.غير از الزامات ايدئولوژيك كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي و شعارهاي انقلاب 1357 آمده؛ اين ارتباطات و پيوندهاي خواسته و ناخواسته منجر به اين واقعيت شده است كه جمهوري اسلامي ايران نتواند سياست خارجي درون گرا و بيتفاوتي را اتخاذ كند و همواره بايد تصميمسازيهاي خود در عرصه روابط خارجي را ناظر به كشورهاي پيراموني تعريف كند و حتي الزامات ايدئولوژيك ايجاب ميكند نگاه ايران به فراتر از كشورهاي همجوار سوق يابد و تا شمال آفريقا بهويژه سوريه و لبنان نيز امتداد يابد. اين پاسخي است عيني - نه عقيدتي و ايدئولوژيك - به كساني كه 35 سال است جمهوري اسلامي را دعوت به سياست خارجي درونگرا و معطوف به توسعه ميكنند.كه درواقع از امر ممتنع و محال ونشدني سخن ميگويند.
همين جبر و اقتضائات عيني به ديگر كشورهاي جهان نيز اجازه نميدهد كه نقش و موقعيت ايران را در معادلات و تحولات منطقه ناديده بگيرند. در مواجهه با اين واقعيت يعني نقش تاثيرگذار ايران در منطقه تاكنون دو رويكرد وجود داشته است.يكي رويكرد مخاصمه جويانه به منظور كاهش قدرت ايران و تسهيل اجراي سياستهاي فرامنطقهاي بدون مشاركت ايران كه اين رويكرد در عمل نتوانسته قرين توفيق باشد و صرفا هزينههاي هرگونه برنامه سياسي، دفاعي و اقتصادي را در منطقه بسيار بالا برده است.
رويكرد دوم رويكردي است كه جدا از اينكه همسويي فكري و ايدئولوژيك با ايران داشته يا نداشته باشد جمهوري اسلامي را بعنوان يك واقعيت سياسي در نظر گرفته و سعي ميكند در طراحي و اجراي هر سياست منطقهاي از حداكثر توان ايران در تصميمسازيها بهرهمند شود. اين رويكرد هرچند از نظر ميزان توجه به آن به خاطر سياستهاي خصمانه آمريكا و اسرائيل كمتر مورد اقبال بوده اما ميزان كارآمدي آ ن غيرقابل انكار است مثال آن مشاركت ايران در پروژه سرنگوني طالبان و استقرار دولت عراقي بعد از سرنگوني رژيم بعثي صدام است كه واشنگتن بارها اذعان كرده كه بدون مشاركت تهران غيرعملي بود.
بعد از اين مقدمات ضروري ميتوان گفت اين روزها كه مذاكرات ژنو 2 با موضوع سوريه در آستانه برگزاري است اين دو رويكرد در برابر هم قرار گرفتهاند رويكرد اول سعي ميكند با تبليغات سياسي و رسانهاي و با ايراد اتهامات گوناگون از نقش پنهان ايران در سوريه سخن گفته و بهجاي دعوت به مشاركت ايران در حل مسئله سوريه از ايران بعنوان يكي از ابعاد مسئله سوريه ياد كندو مثلا ايران را بهجاي دعوت براي حل مسئله در صندلي محاكمه و اتهام بنشاند از اين رو چندان تمايلي به ايفاي نقش و ارائه برنامههاي ايران در حل مناقشه سوريه ندارد.
اما رويكرد دوم فارغ از تبليغات سياسي مورد اشاره، ايران را يك بازيگر موثر و غيرقابل انكار در تعيين آينده سوريه ميداند و معتقد است حتي اگر تهران شعف و تمايلي به همكاري با متوليان ژنو 2 نداشته باشد بايد براي ايفاي نقش مسئولانه در مناقشه سوريه محترمانه دعوت به همكاري و همراهي شود. به نظر ميرسد اگر رويكرد دوم بتواند دست برتر را در اجلاس ژنو 2 به دست آورد مقدمات تحولات سازنده در خاورميانه با مشاركت و همراهي جمهوري اسلامي ايران فراهم خواهد شد. تحولاتي كه ميتواند به صلح وثبات منطقه با هزينههايي به مراتب كمتر از تجارب مشابه بينجامد و زمينه برخي تغييرات مناسباتي را در منطقه خاورميانه فراهم سازد هرچند اين تغييرات خالي از كارشكني و مخالفتها نخواهد بود.
فضل الله یاری ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را به نوشته ای با عنوان«چگونه ميتوان روحاني را از عقبه اش جدا کرد؟»اختصاص داد:سيد محمد خاتمي گفته است « ميخواهند رئيس جمهور را از عقبه اش جدا کنند.» سخني که ناظر به جنجال سازيها و تلاشهاي خستگي ناپذير مخالفان دولت است. بخشي ازجناحي که در انتخابات يازدهم رياست جمهوري به همه نامزدها نظر داشت الا دکتر حسن روحاني. اما وقتي مغلوب اراده مردم شدند ابتدا تلاش کردند تا عقبه سياسي رئيس جمهور برگزيده را انکار کنند. اين گروه با ناديده گرفتن مواضع، شعارهاي انتخاباتي و نگرش سياسي دکتر حسن روحاني در - حداقل - چهار سال بعد از انتخابات خرداد 88 تلاش کرده بودند، با اتکا به يک عضويت مسکوت مانده او در يک تشکل سياسي اصولگرا، عقبه سياسي کنوني او را منکر شوند. اما واقعيت آن قدر قدرتمند بود که اندکي بعد، از اين ادعاي خود عقب نشيني کردند و ترجيح دادند که به موضع مخالف بر گردند و تلاشهاي خود را معطوف به اقدامات ديگري کنند.
عقبه سياسي کنوني دکتر حسن روحاني که اندکي بيش از انتخابات خرداد 92 شکل گرفت، شامل افراد و گروههايي است که در زير مجموعه اي تحت عنوان « اصلاح طلبي » تعريف ميشود. در اين گروه هم هاشمي رفسنجاني و ناطق نوري حضور دارند و هم سيد محمد خاتمي ( که زماني نه چندان دور هواداران شان در مقابل همديگر ايستاده بودند)، هم سعيد حجاريان هست و هم علي مطهري( که تا چندي پيش کسي فکر نميکرد در يک جبهه قرار بگيرند) و هم گروههاي موسوم به خط امام ( ره ) حضور دارند و هم افراد منسوب به نهضت آزادي ( که همين دو دهه پيش اولي، گروه دوم را به ليبراليسم و تضعيف ارزشهاي انقلاب متهم ميکرد ). در اين عقبه شکل گرفته هم کساني حضور دارند که در انتخابات سال 84 به مير حسين موسوي ومهدي کروبي راي دادند وهم هواداران سرخورده از هشت سال رياست جمهوري محمود احمدي نژاد. و شايد با اندکي تسامح بتوان اضافه کرد که در اين عقبه تازه شکل گرفته، هم برخي مخالفان نظام حضور دارند و هم معتقدان به همه ارزشهاي انقلاب و نظام.
همه اين افراد و گروهها بر سر موضوعي به نام « ايران » توافق کرده اند و از اين رهگذر همه اختلافات سياسي و عقيدتي خود را کنار گذاشتند. کاري که مخالفان کنوني دولت با همه اشتراکاتي که داشتند موفق به انجام آن نشدند. اين مخالفان اما به نظر ميرسد که اين روزها در حال توافق بر سر يک موضوع باشند و آن «جدايي دکتر حسن روحاني و عقبه سياسي اش » ميباشد و در اين مسير از هيچ تلاشي فرو گذار نخواهند کرد. اقدامات چند هفته اخير اين افراد در همين راستا ارزيابي ميشود:
1- تلاش براي جلوگيري از ورود چهرههاي مطرح اصلاح طلبي به کابينه روحاني - حملات شديد برخي از چهرههاي سياسي اين گروه به وزرايي که کارنامه روشني در اردوگاه اصلاح طلبي داشتند، در جريان رأي اعتماد به کابينه، درخواست و رايزني و حتي تهديد رئيس جمهور براي اجتناب از معرفي آنها به مجلس و سرانجام تلاش گسترده براي جلوگيري از حضور آنان در دولت روحاني.
2- تخريب رابطه حاميان سرشناس رئيس جمهور با وي - حملات شديد به آيت اله هاشمي رفسنجاني به جهت اظهار نظر ملايمي درباره تأخير در معرفي استانداران و القاي اين موضوع که وي در کار دولت مداخله ميکند، تهاجم بي سابقه به سيد محمد خاتمي به خاطر يک اظهار نظر هشدار آميز درباره رشد گروههاي خود سر در فضاي جامعه و تبليغات مضحک درباره اين که خاتمي قصد ايجاد خشونت و ترور در جامعه را دارد. دلجويي معني دار از علي اکبر ناطق نوري (که در چهار سال گذشته به دليل مخالفت با احمدي نژاد شديدترين حملات را به وي ساماندهي کرده بودند) براي دور کردن وي از اردوگاه هواداران رئيس جمهور...
3- اقدامات تخريبي پس از سفر تاريخي رئيس جمهوربه نيويورک- تحرکات عجيب اين افراد پس از مذاکره تلفني روحاني با رئيس جمهور آمريکا در حالي صورت ميگيرد که خواست بسياري از هواداران رئيس جمهور تغيير در وضعيت اين رابطه بوده است. نصب بيلبوردها در سطح شهرهاي بزرگ براي مخالفت با ادامه مذاکرات ايران و آمريکا و حملات شديد از تريبونهاي رسمي نظام به دستگاه ديپلماسي دولت از آن جمله است.
4- القاي ناکارآمدي دولت يازدهم- اين افراد و گروهها همزمان که در حال کارشکني بر سر راه تحقق شعارهاي انتخاباتي روحاني ميباشند، القاي ناکارآمدي دولت به هواداران را هم در دستور کار خود قرار داده اند. اين مخالفان تلاش فراواني به کار ميبرند تا به بدنه اجتماعي هوادار رئيس جمهور القا کنند که تغيير خاصي رخ نداده است و در بر پاشنه 8 سال گذشته ميچرخد. وضعيت اقتصادي همان است وگشايش مورد نظر رأي دهندگان در فضاي سياسي و امنيتي رخ نخواهد داد. مثلاً اصرار عجيبي به خرج ميدهند که نشان دهند آزادي برخي از زندانيان سياسي سال 88 هيچ ارتباطي به تغييرات سال 92 ندارد و يا اين که برخي از شعارهاي انتخاباتي رئيس جمهور که به شدت مورد توجه راي دهندگان قرار گرفت، اصولاً در حيطه اختيارات وي نبوده است.
***
در اين ميان آنچه که به نظر ميرسد بايد بيش از گذشته مورد توجه قرار گيرد لزوم هوشياري رئيس جمهور و هواداران اوست. هواداران رئيس جمهور آن چنان که چند روز پيش خاتمي گفته بود بايد توقعات عمومي را در حد و اندازههاي دولت و مشکلات عديده آن تعريف کنند. صبر و حوصله خود را متناسب با امکانات و محدوديتهاي دولت در ساختار سياسي نظام، گسترش دهند. درگير هيجانات سياسي تدارک ديده شده از سوي مخالفان نشده و بهانههاي احتمالي براي شدت عمل آنان را فراهم نکنند.
از سوي ديگر رئيس جمهور نيز به همان اندازه بايد هوشياري به خرج دهد. نااميد کردن بدنه اجتماعي وسيعي که با همه تفاوتها و تضادها حول محوري به نام« اميد» جمع شده اند، همراهي با خواستههاي مخالفان است. ادامه وضعيت اقتصادي چند سال گذشته، اتخاذ مواضع دو پهلو و مبهم و گاه نيز سکوت درباره برخي از خواستههاي اجتماعي رأي دهندگان، فرصت را براي جولان مخالفان جهت تخريب رابطه دولت و بدنه اجتماعي هوادار آن، فراهم ميکند.
دکتر حسن روحاني بايد به رأي دهندگان و ملت ايران و البته مخالفان خود نشان دهد که پس از انتخاباتي که جهانيان را نيز متوجه خود کرده و برخي از کشورها را وادار به تغيير شيوه گذشته خود در رابطه با ملت ايران کرده است، لزوم تغيير برخي مناسبات داخلي نيز احساس شده و بايد عملي گردد. او بايد به رأي دهندگان به شعارها و برنامه هايش، نشان دهد که دکتر حسن روحاني رئيس جمهور ايران شده است؛ نه جليلي، قاليباف،رضايي و يا ولايتي!
روزنامه ی حمایت را از نظر میگذرانیم که به مطلبی با عنوان«خدمت ديگر طالبان به آمريكا» از قاسم غفوری چاپ شده در ستون یادداشت خود اشاره میکند:ديروز فرمانده ارشد طالبان پاکستان و منابع آگاه در سازمان اطلاعات این کشور اعلام کردند، «حکیمالله محسود»، رهبر طالبان پاکستان در حمله هواپیمای بدون سرنشین آمریکا در وزیرستان شمالی کشته شد. منابع خبري همچنين اعلام كردند «خان سعيد سنجنا» جانشين وي شده است. محافل رسانهاي و سياسي آمريكا در حالي تلاش دارند تا اين مسئله را نقطه عطفي در مبارزه با تروريسم معرفي كنند كه بررسي ريشهاي اين مسئله نكاتي قابل توجه را آشكار ميسازد. آمريكا در هفتههاي اخير با دو چالش مهم مواجه شده است: نخست آنكه عفو بينالملل در گزارشي ضمن محكوم كردن حملات پهپادهاي آمريكا به پاكستان و يمن خواستار مقابله جهاني با اين روند شده است. دوم آنكه مسئله جاسوسي آمريكا در سراسر جهان به يك رسوايي براي اين كشور مبدل شده است. در اين ميان آمريكا تلاش دارد تا به نوعي ضمن پنهانسازي اين رسوايي به توجيه اقدامات آينده خود بپردازد.
در چنين شرايطي ميتوان گفت كه آمريكا با ادعاي كشتن سركرده طالبان پاکستان تلاش دارد تا چنان القا سازد كه از يك سو اين موفقيت با شنود مكالمات و جاسوسيهايي كه در سراسر جهان انجام داده كسب شده است؛ و از سوي ديگر بر نقش پهپادها در اين كشتار تاكيد و تلاش دارد تا پهپادها را مولفهاي براي تحقق صلح و امنيت معرفي کند. اين تحركات در حالي از سوي محافل رسانهاي و سياسي آمريكا صورت ميگيرد كه در وراي آن يك موضوع اساسي همچنان پنهان ميشود و آن اين است كه اقدام آمريكا در كشتار سركرده طالبان ادامه تروريسم دولتي آمريكاست كه با قوانين جهاني مغاير است. آمريكا پيش از اين نيز با نقض حريم هوایی پاكستان اقدام به ترور بن لادن سركرده القاعده كرده بود و چندي پيش نيز برخي از سران القاعده را با پهپادها در يمن هدف قرار داد. رفتارهاي آمريكا نشان ميدهد كه این کشور به دنبال گسترش حملات پهپادها در سراسر جهان و ترور آنچه دشمنان آمريكا ناميده ميشود است.
بیتوجهی به این رویکرد به آمريكا اين اجازه را ميدهد كه در هر مكاني كه تمايل داشت از پهپادها براي ترور مخالفان خود بهره گيرد حال اين مخالفان شامل گروهي از ساكنان يك سرزمين باشد يا سران و مقامات كشورها. اقدامات آمريكا هر چند با ادعاي مبارزه با تروريسم صورت ميگيرد اما عرفي خطرناك را در نظام بينالملل ايجاد ميكند كه پيامد آن ايجاد جنگهاي نوين در صحنه جهاني با محوريت پهپادها خواهد بود. بر اين اساس ميتوان گفت كه طالبان خدمتي جديد را به آمريكا داشته است كه محور آن را توجيه تروريسم دولتي آمريكا و استفاده این کشور از پهپادها در كشتار هزاران انسان و نيز جاسوسي از ميلياردها نفر در سراسر جهان تشکیل میدهد.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را مرور میکنیم که مطلبی را با عنوان«جهان و تغيير در ايران»به قلم دکتر حمید رضا آصفی به چاپ رساند:
1- اگر 10 سال پيش درباره سياست خارجي اتفاقي ميافتاد، خبرش فقط به گوش لايههاي با سواد جامعه ميرسيد و تودههاي مردم اطلاع چنداني از تحرکات ديپلماتيک نداشتند و به همين دليل از قدرت تحليل هم محروم بودند. اما شرايط به کلي تغيير کرده است و لايههاي مختلف مردم نسبت به ريزترين تحرکات هم حساس هستند و واکنش نشان ميدهند. دولت روحاني در شرايطي «سياست خارجي» را در شروع به کارش در اولويت برنامههاي خود قرار داده است که بحث رابطه با آمريکا و همچنين پرونده هستهاي مورد توجه قرار دارد و همين عامل باعث شده است تا مهرههاي ديپلماتيک قوه مجريه تکاپوي زيادي را از خود به نمايش بگذارند. البته بايد گفت اهداف کلان نظام با تغيير مواجه نشده است و اين ادبيات و گفتمان است که تغييري جدي را به خود ديده تا بلکه کشور از شرايط فعلي خارج شود. به همين دليل کشورهاي ديگر درصدد هستند تا به اين تغيير واکنش نشان بدهند و دقيقا به همين دليل است که تماسهايي جدي با جمهوري اسلامي گرفته شده است و همچنين اذهان عمومي با اميدواري زيادي به آينده نگاه ميکنند.
2- سوءمديريت در دولت گذشته هزينههاي زيادي را به کشور تحميل کرد و حالا که دولت روحاني نشان داده کاربلد است، بايد همه دست به دست هم بدهند تا شرايط را براي فعاليتشان فراهم کنند. کشور در شرايطي اين روزها به سمت اعتدال در حرکت است که ندانم کاري در هشت سال گذشته مشکلات عديدهاي را براي کشور به وجود آورده است و به همين دليل تاکيد اين است که همه بايد با در نظر گرفتن موقعيت خطيري که دچارش هستيم، شرايطي را به وجود بياوريم تا دولت در فضايي مناسب بتواند فعاليتهايش را انجام بدهد، به ويژه فعاليتهايي که در خصوص رابطه با نظام بينالملل ربط دارد و به هر حال مسالهاي مهم است. البته اين نظر که تنها دليل مشکلات فعلي تحريمها و وضع نامطلوب سياست خارجي در چند سال گذشته را نميتوان نظري صحيح دانست، چرا که کشور با پديدهاي به نام سوء مديريت تحت هيچ شرايطي نميتواند به توفيق برسد و بايد گفت در زمان دولتهاي نهم و دهم بعضا مديراني روي کار بودند که حتي الفباي کشورداري را نياموخته بودند که اين عامل در به وجود آمدن محدوديتهاي موجود تاثير مهمي داشته است.
3- مساله ديگري که اين روزها خودنمايي ميکند و بايد به طريقي به نوعي مديريت شود، اين است که گروهي در داخل مواضع دولت فعلي را بر نميتابند و به همين دليل دست به اقداماتي ميزنند که برخلاف منافع ملي است. البته افرادي که در داخل کشور هستند را نميتوان معاند و مخالف دانست و شايد بتوان اينطور گفت که آنها با ظرايف و ريزهکاريهاي سياست خارجي آشنا نيستند و ميتوان آنها را با صحبت و همنشيني به اشتباه خود آشنا کرد. البته بايد گفت اين اعتراضها هر چقدر هم که با روش راديکالي و تند مشاهده شوند، در اذهان خارجيها هيچ تاثيري نخواهد داشت، چرا که نظام بينالملل به خوبي تغيير در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را باور دارد و به همين دليل چنين تحرکاتي را به جاي نظام، به حساب گروهي خواهد گذاشت که در همه کشورها هميشه حاضر هستند و فعاليت ميکنند.