به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، مصطفي زماني از جمله بازيگراني است كه
توانسته در اولين كار تلويزيوني خود با ايفاي نقش اصلي در مجموعه «يوسف
پيامبر(ع)» توجه مخاطبان را به خود جلب كند. وی فارق التحصیل کارشناس
مدیریت صنعتی می باشد و از بچگی عاشق بازیگری بود. وقتی وارد دانشگاه شد به
بازیگری در تاتر پرداخت. مصطفی زمانی معتقد است فضای رشد و پیشرفت برای
جوانان و نوجوانان علاقه مند در شهرستانها کم و محدود است. در ادمه می توانید مصاحبه او را با ایران مطالعه کنید.
به دنياي ذهني نقش يوزارسيف، فلاش بك بزنيم؛ سريال «يوسف پيامبر» شما را به تماشاگران معرفي كرد...چرا هميشه از اول سوال ميشود! بالاخره هر هنرمند، ورودي به عرصه هنر دارد كه نه تنها براي خودش هميشه خاطرهاي كهنه نشدني است كه براي مخاطب آثارش نيز گفتن از نقطه آغاز جالب است.
همه شما را با تلويزيون شناختند؛ از كار با فرجالله سلحشور و آن سريال پرمخاطب بگوييد.از ديدگاه من براي يك ارتباط كاري،درزمينه هنر، بايد قلبها به هم نزديك باشد،تفكرها ميتواند در اوج تناقضها باشد يا در اوج تفاهم. ايشان به سرشت،ذات و به قلب براي من بسيار دوست داشتني است و خواهد بود ولي شايد از نظر طرز فكر يكسري اختلاف سليقههايي است كه مثل هر انسان ديگري امكان دارد بين ما وجود داشته باشد. ايشان در آن زمان به تفكر من احترام ميگذاشت، من هم به تفكر ايشان احترام ميگذاشتم.
فرآيند درك و استنباط نقش «يوسف پيامبر» چگونه شكل گرفت؟من نميفهميدم دارم چه نقشي را بازي ميكنم، لمس بزرگي ابعاد اين نقش در آن سن كه يك جوان 22 ساله بودم قابل وصف نيست و اصطلاحاً ميشود گفت تقدير مرا وسط اين بازي انداخته بود. اولش تنها فقط ولع بازيگري بود ولي بعد از مدتي برايم تبديل شد به زندگي كردن. فهميدم بازيگري برايم چقدر اهميت داشته و ميتواند داشته باشد، بعدها خود را در فضاي بازيگري شناختم و نگرشم تغيير پيدا كرد.
انسانها در طول زندگيشان خيلي وقتها در شرايطي قرار ميگيرند كه تمايل دارند از خلوت خود فرار كنند،شما كه مقابل من نشستهايد خودتان نيستيد، نميتوانيد باشيد، جلوي پدر و مادرتان نيز «خود» اصليتان نيستيد، انسان تنها در خلوت خود ميتواند يك تعريف خاص از خود ارائه دهد، تعريفي خالص از تمام زشتيها، خوبيها و بدي هايشان، اخلاقيات چيزي است كه در تمامي جوامع بايد پذيرفته شود و اتفاقي كه اين وسط ايجاد ميشود نظم واحدي است كه در زندگي شكل ميگيرد، شما براي اينكه بتوانيد در جامعه زندگي كنيد و زندگي خوبي داشته باشيد، بايد آن نظم عمومي و كلي را رعايت كنيد و آن يك اخلاق كلي است، بايد حواستان به اين باشد كه چه حرفي را كجا ميزنيد، پس انسان بايد خود رعايت كند كه جمع را به هم نريزد،جامعهاش را به هم نريزد.
ولي انسان ميتواند عصيانگر باشد يا خيلي زاويههاي سياه ديگر را در ذهن و فكر و رفتار خود داشته باشد و يك بازيگر فقط جلوي دوربين ميتواند خودش باشد، وقتي «كات» ميگويند ديگر خودش نيست. اين تنها لذت بازيگري براي من در حال حاضراست. اگر دلم واقعاً براي بازيگری تنگ شود يعني دلم براي اينكه خودم باشم تنگ شده است.
چقدر تفاوت! به خاطر اينكه اصولاً ميگويند بازيگر نقش بازي ميكند، يعني دارد روايت زندگي فردي ديگر را با تكنيكهاي هنري به تصوير ميكشد اما شما ميگوييد كه مقابل دوربين خود هستيد...چطور ميتوانيد تمام كارآكترها از يك نقش مثبت تا منفي از مردي مهربان يا عصيانگر، قاتل يا آرمانگرا...همه و همه خود شما باشد...؟من جلوي دوربين نفس ميكشم سعي ميكنم خودم باشم. بيننده من ميتواند بازي من را دوست داشته باشد يا نداشته باشد،اين ديدگاهي است كه او نسبت به زندگي دارد،نگاه ما انسانها به زندگي پر از تفاوت است، بنابر اين مهم اين است بتوانيم كمي جهانشمولتر به لحاظ پايه بازيگري جلو برويم و لحظههايي را خلق كنيم كه ديگران را به تفكر وا داريم، درمورد آن لحظهاي كه خلق شده، بازيگري ميتواند قوي و تاثيرگذار باشد او بايد قادر باشد لحظهاي را خلق كند نه يك بازي زيبا ارائه دهد،بازي زيبا يك ابزار براي خلق يك لحظه زيبا است به خاطر همين در خيلي از فيلمهاي تاريخ سينماي ايران بازيگراني حضور دارند كه خيلي قوي ظاهر شدند ولي ماندگار نشدند، نشدند«حميد » فيلم «هامون»، شايد بازيگر فوقالعاده درجه يكي هم باشند ولي ابزار بازيگري نتوانست چيزي را از وجود آنها خلق كند و آن خلق برميگردد به چيزي كه ما از آن به آن عنوان « كاريزما» ياد ميكنيم. خيليها از آن بيبهره و خيليها نيز بهرهمند هستند، كه به سختي به دست ميآيد ولي ميتواند به راحتي از دست برود.
ميشود گفت ســريال «يوسف پيامبر» همان كنعان! شـما بود؟ يعني برگشــت به واقعيت حقيقــي مصطفي زمانـي كه تقدير اورا به سويش كشاند؟بله دقيقاً. من هميشه آدمي بودم كه بسيار اميدوار زندگي كردم.وقتي همه شرايط مكان و زمان بهم بريزد، احساس ميكني در يك خرابه قرار گرفتهاي كه ميتوانست مكاني خوب باشد،خرابهاي كه زير آوار آن داشتههايي هست كه براي نشان دادن آن فقط زحمتت بيشتر ميشود ، زماني من وارد دنياي تصوير شدم كه روزگار چنين بود.
شايد در روزهايي كه نقش «يوزارسيف » را بازي ميكردم اين حس به اين عميقي در وجودم ريشه نداشت،در آن روزها متوجه عمق آن نبودم، به ديده يك شروع كاري به آن نگاه ميكردم درصورتي كه فراتر از يك اتفاق در زندگي شخصيام بود.
بزرگترين حس براي ارضاي روح يك بشر دوست داشته شدن از سوي مردم است،اين را با تمام وجود آن روزها حس كردم كه وقتي انسانهاي بيشتري دوستت داشته باشند توان تو براي رويارويي با مشكلات و اشتياقت براي خواستههاي بعدي بيشتر ميشود به شرط اينكه باز هم آن انسانهايي كه دوستت دارند، اطرافت باقي بمانند.
يعني در زمان دلخستگي از زندگي،دنياي تصويرمسير تازهاي بود كه سرراهتان قرار گرفت؟ما بچههاي به دنيا آمده روزهاي جنگيم و بعد از جنگ و شرايط زندگي در شهرستان، اتفاقي كه دراين شرايط ايجاد ميشود اين است كه شما سعي ميكنيد از هر پتانسيلي استفاده كنيد تا به يك رفاه بهتر برسيد. از بچگي كار روي صحنه را دوست داشتم. اول به بازيگري، شهرت، جدا شدن از فضاي شهرستان به دنياي تصوير به عنوان يك فضاي دررو نگاه كردم، در فضاي روزگار نوجواني و جواني ما كه نهايت موفقيت قبولي در دانشگاه بود و وقتي به آن ميرسيدي متوجه ميشدي اين نهايت رسيدن به مسيري سبز براي روزگار بهتر و آرام زندگي كردن نيست جستوجوگر راهي بهتر ميشوي.
وقتي جوان هستيد حاضر نيستيد خيلي مسائل و حقيقتها را بپذيريد، ميخواهيد بهترين شويد و اينكه تواناييتان تا چه حد است كه از پس شرايط زمان بر بياييد اين باعث ميشود در جامعه تفكيك شويد بنابر اين همه دوست دارند در اجتماع خاص باشند، بعد به اين فكر ميكنند كه اين خاص بودن با چه ابزاري پيش ميآيد، يكي حس ميكند با ثروت، يكي با قدرت، يكي با شهرت و... يكي هم احساس ميكند با رشد حجم روحي و تفكري خود ميتواند به آدم بزرگتري تبديل شود اما اين مسأله بستگي دارد چقدر توانايي داشته باشيد؛ تا چه ميزان در برابر مشكلات براي رسيدن به هدف خود ايستادگي كنيد. چقدر حاضر هستيد از ابزارها براي رسيدن به خواسته خود استفاده كنيد، اين ابزارها ميتواند اخلاقي باشد و بعضي مواقع بعضي افراد از ابزارهايي براي رسيدن به اهدافشان استفاده ميكنند كه رنگ اخلاقيات به خود نديده است،گاهي ابزار هدف را توجيه و گاهي نيز توجيهكننده نيست. من احساس كردم هنر ابزار مناسبي است كه انسان بتواند روح خود را اقناع كند و ازخود راضي باشد. پس با اين ايده دنبال هنر آمدم.
براي اينكه بازيگري با فضاي بازيگري تكراري نباشيد جدا از مطالعه، مشاهده فيلم و بررسي تكنيكها... لازم است خود شما به عنوان «مصطفي زماني» براي رشد خود دراين عرصه هنري و دوري از افت چه كاركنيد؟اول بايد از شهرت خود فاصله بگيري و اين فاصله گرفتن يك ادا نباشد. بايد مانع بزرگ شدن «من» در خود باشي.وقتي ياد بگيريم براي پيشرفت بايد هزينه پيشرفت را پرداخت كنيم آن زمان است كه حاضر ميشويم از خيلي از زرق و برقهاي زندگي خود كم كرده و به خود شناسي بيشتر از خود برسيم. بايد به فضاي مردم اطرافمان نزديك باشيم. من شغلم اين است كه «شما»،شما به معناي مردم اطرافم را بازي كنم،بازي زندگي شما و اين بازي بايد آگاهانه باشد.
يعني نقشي كه به تصوير ميكشيد نمونهاش را در جامعه مييابيد و نگاهش ميكنيد تا شبيه او نقشآفريني كنيد؟بيشتر بايد كارآكتر را در خودت پيدا كني. اگر فيلم رئال باشد نمونه شخصيت را يافته و دقيق زاويه زندگيش را نگاه ميكنم ولي اگر بازي در فضاي «استار» كه يك پله بالاتر از فضاي رئاليستي است باشد اين بازيگر است كه شكل و شمايل و حال وهواي آن لحظه را براي تماشاگر خود خلق ميكند.
به نظر من بهترين نوع بازيگري آن است كه هنرپيشه بتواند «آرتيستيك – هنري» بازي كند ولي بايد بسيار طبيعي باشد، يعني تماشاگر احساس نكند كه چه بازي قشنگي ارائه شد، حس كند اين آدم روي پرده سينما كه به تماشاي بازيش نشسته است چقدر آشناست. تماشاگر نبايد از شما فاصله بگيرد. شعور تماشاگر رشد كرده است و اين رشد باعث ميشود بازيگر نيز مجبور شود از خود نقشي درحد تفكر تماشاگر رشد يافته خود بازي كند تا نقش آفرينياش دافعه ايجاد نكند. بازيگر بايد نقدهايي را كه به بازيش ميشود مطالعه كند و بيتوجه از كنارشان نگذرد.
از بودن و نبودنهايتان بگوييد؟بعد از سريال يوسف پيامبر در 10،11 فيلم سينمايي بازي كردم، آخرين كارم تقريباً شش ماه قبل خوابيد، كاري به نام «آينه و شمعدان» كه متاسفانه به دلايلي به اتمام نرسيد، بعد از آن چند ماه ايران نبودم، دور شدم تا به خود فكر كنم، به اينكه از اين به بعد با چه انتخابهايي در دنياي بازيگري حضور پيدا كنم. قصد دارم كمي سختگيرانهتر رفتار كنم.در حال حاضر، مهمترين عنصر
ا نتخاب برايم فيلمنامه نيست بلكه كارگردان است. با كارگردانهايي كه با آرزوهايشان كار ميكنند همراه ميشوم يعني با كارگرداني كار ميكنم كه براي به تصوير كشيدن بر تفكر جهان خلاق درونش تلاش ميكند.
سينما فضاي هنري خوبي براي زندگي است. تصميم گرفتم در آن خوب زندگي كنم، تنها دنبال شهرت نباشم. نقش آفرينيهاي سنجيده و درست برايم پراهميتتر است. ترجيح ميدهم با سينما زندگي روحي داشته باشم.قصدم اين است بازيگر تاثيرگذار باشم. هنرمندان در دنيا تمام سعي خود را دارند كه شناخته شوند ولي من وقتي به اين شناخته شدن رسيدم يك سؤال بزرگ برايم ايجاد شد كه «خب حالا كه چي!» و آن زمان بود كه احساس كردم يك هنرمند به اطراف خود بيشتر دين دارد تا يك سياستمدار يا هر طيف شغلي ديگر، براي اينكه محيط اطراف با تأييد خود، ما را بالا ميكشد و اگر تأييد نميكرد در فضاي حرفه خود سقوط ميكرديم، بنابراين بايد به فكر مردمي باشيم كه به ديده ارزشمند به ما نگاه ميكنند.
سعي كنيم جريان فكري مناسبي را با هنر خود در تفكر و بزرگ انديشي آنها ايجاد كنيم. هنرمند با جريانسازي مناسب برگرفته از تكنيك هنري ميتواند تفكر جوانان مملكت را متوجه آگاهي كند كه بچههايي آبرومند و مسئوليتپذير باشند.بزرگترين مشكل جوانان مملكت از ديدگاه من، بيمسئوليتي آنهاست، هميشه منتظر هستند كسي برايشان كاري كند تا آنها زندگي بهتري داشته باشند. البته تأكيد ميكنم قصدم اين نيست كه به جوانها بگويم «برو ببين ما چه كشيديم» نه!، بايد به آنها بگوييم «پاشو، حركت كن و غر نزن.» غرزدن، هيچ كسي را به هيچ كجا نميرساند.بايد تفكري در فضاي جوانان ايجاد شود كه اگر دوست دارند كارفرما شوند از كارگري شروع كنند تا به مقصد برسند و هيچ وقت به كارگر ماندن خود اكتفا نكنند چون اين باعث ركود زندگيشان و جامعه ميشود.
در فضاي حرفهاي خود آدم صبوري هستيد؟سعي كردم آدمها را از چند وجه ببينم و اول خودم را نگاه ميكنم. اين باعث ميشود ياد خودم بيفتم كه در شرايط مختلف امكان دارد چه عكسالعملهايي نشان دهم، با اين ديد نگاه كردن باعث ميشود در شرايط غيرمطلوب تك بعدي آنقدر عصباني نشوم. وقتي از نگاه كردن دوري كني و انسانها را به نسبيت و در بعد زمان و مكان مورد قضاوت قرار بدهيد شايد اصلاً قضاوت منفي ايجاد نشود، ولي اگر در نهايت به نتيجهاي رسيدم در تصميمم بسيار راسخ خواهم بود.
وقتي پيشنهاد حضور در فيلمي داده ميشود و در مقابل كارگردان قرار ميگيريد بيشتر از همه به چه نكتهاي براي همراه شدن در آن فيلم فكر ميكنيد؟هنر رهايي و بيقاعدگي كامل است، اما درنهايت بايد به يك قاب و هارموني درست برسد. كارگردان اصيل و عاشق سينما و حرفه خود به حتم اين ساختار را در فضاي كاري خود مورد دقت قرار ميدهد، در زمان سخن گفتن با او از تفكرش آگاه ميشوم اين نزديك بودن دنياها و دوربودن تفكرهايمان در ماندن و رفتن ما اثرگذار است ولي تمام سعيام را ميكنم كسي از دستم ناراحت نشود.
سينماگرها چقدر ديدگاه حرفهاي به دنياي سينما دارند و در ادامه تا چه ميزان سليقه تماشاگر را ميشناسند و به آن توجه دارند؟اول بايد تكليفتان را با مردم مشخص كنيد. زماني شما در كل فيلمساز خواص هستيد مثل «كوروساوا» يا «كيارستمي» كه تفكر خاصي دارند، هوشمندي بسياري دراثر ديده ميشود ولي به سادگي روايت ميكنند، امكان دارد يك تماشاگر با اينگونه آثار ارتباط برقرار نكند و با تفكر خود بگويد:«خب، مثلاً اين چه فيلمي بود،چي ساخته بود؟» و اصلاً از اين زاويه به كار اين جنس كارگردانان نگاه نميكند كه اين هنرمند چه تلاشي در رشد هنري خود انجام داده كه به اين سادگي روايتگويي رسيده است. زماني كارگردان فيلم كسي مثل اصغرفرهادي است كه ميداند اصطلاحا يك فيلم را سرپا نگه دارد و حرف خاص خودش را هم به مخاطب بزند. با استقبال عمومي گسترده هم اثرش روبهرو ميشود. يك زمان هم فيلمساز ناصر تقوايي است؛ فيلمسازي نوستالژيك كه حرف روز فيلم خود را با نوستالژيهاي زندگي افراد و خاطرههايشان با آنها مطرح ميكند، هركدام مخاطبهاي خاص خود را دارند بعضي فيلمسازها نيز مخاطب عام را در نظر ميگيرند.
چرا سينماي ما در چند سال اخير دچار ركود شد؟يك فيلم در دوسال قبل با بودجهاي تقريباً 600 ميليون تومان ساخته ميشد تقريباً بودجهاي معادل 60 هزار دلار، اگر دراين زمان بخواهيم يك ضرب و تقسيم انجام دهيم ميشود يك ميليارد و هشتصد ميليون تومان!
بخش خصوصي سينما كه دراين چند سال به مرگ رسيده...خودش را به مرگ زده، بخش خصوصي يك عده سرمايه دار هستند و سرمايهگذار دارند. وقتي سينما شرايط سرمايهگذاري و مخاطب مناسب را ندارد بخش خصوصي نيز سرمايه خود را وارد اين بخش نميكند به محض اينكه وضعيت اقتصادي رو به بهبود رود و تحريم كمرنگ شود دوباره اين بخش در سينما پررنگ خواهد شد.
پس ميماند بخش دولتي، اين بخش نيز مثل همه جاي دنيا براي فيلمهاي سياستگذاري شده سرمايه بهتري ميگذارد، بعد بحث سوژههاي سفارشي است كه البته بد ساخته ميشود، سوژههاي دولتي در همه جاي دنيا سفارشي است ولي خوب پرداخته ميشود، در حالي كه ما بد ميسازيم. ازسويي سينما برای قشر مرفه جامعه تفريح اصلي نيست، شايد 2 يا 3 درصد جامعه را در بربگيرد، پس پول بليت سينما را چه كساني بايد پرداخت كنند.
97 درصد ديگر جامعه كه وضعيت اقتصادي زندگيشان فرصت سينما رفتن به آنها نميدهد اما همين قشر داراي وضعيت نامناسب مالي، چرخه مالي سينما را ميگردانند در حالي كه اكنون توان رفتن به سينما را ندارند. آنها افرادي هستند كه با قلبشان هنرمندان را دوست دارند ولي توان حمايت از هنرمندشان را ندارند.يك كارگر يا كارمند است براي سينما رفتن بايد حداقل 30 هزار تومان براي بردن دو فرزند خود به سينما خرج كند. كارگر و كارمندي كه سبد خانوارش جاي گوشت و مرغ را هم ندارد. بنابراين ترجيح ميدهد سينما را از زندگي و تفريح خود حذف كند، همين است كه سينما مخاطب نخواهد داشت.
دراين شرايط دولت بايد براي ساخت آثاري كه تفكر سنجيده به جامعه و جوانان ميدهد ورود كند. نه اينكه بودجه را به فيلمسازان بدهد؛ اين كار منجر به ساخت آثاري ميشود كه به انباشت فيلم ميانجامد، فيلمهاي بيمخاطب و بيمحتوا كه هيچ تاثيري بر فرهنگسازي در جامعه ندارند؛ بودجهاي كه ميتوانست به يك اثر پرمحتواي هميشه ماندگار تبديل شود صرف فيلمهايي ميشود كه هيچ سخن ارزشمندي براي جامعه ندارد. سينماي ايران در اين چند سال نتوانست يك موج تفكري خاص همان مخاطبان ايجاد كند،يك فيلم فاخر پرمخاطب توليد نشد.
فيلم فاخر چه ابعادي را دربرميگيرد؟فيلمي كه بتواند در مخاطب تفكر ايجاد كند، او را با روايت داستان درگير كند و به فكر وا دارد و به او ياد بدهد؛ اصطلاحاً من ميگويم فيلم فاخر يعني اينكه توان اين را داشته باشد تا موتور فكري يك انسان را در مسير درست انديشي روشن كند. فيلم فاخر از ديدگاه من فيلم اصالتدار است كه بنيان فكري دارد.
فضاي نابسامان سينماي امروز هم بيدليل نيست. بخش خصوصي كه حذف شده و بخش دولتي هم تقريباً يكسالي بيكار بود، چون فضاي سياسي اينگونه اقتضا ميكرد. تازه با تغييرات كنوني ميخواهند كه حركت كنند. دراين فاصله اتفاق عجيبي كه رخ داد ورود بخش سرمايهگذار «ولع سينما» به سينماست،يعني فرد سينما را دوست ندارد دغدغه سينما را ندارد.
خب، ورود اين افراد چه ايرادي دارد؟ ورود سرمايهشان به سينما چه ضرري ميرساند؟ايراد آنجاست كه آنها سينما را دوست ندارند، ولع سينما دارند، آنها به سينما خدمت نميكنند ميخواهند به خودشان خدمت كنند. زماني ميتوان باور كرد كه اين سرمايهگذار آمده است كه كنار سينما باشد و به هنرمندان اين عرصه كمك كند. سرمايهگذار بايد اجباري در حضور بازيگر نابلد در اثر يا دخالتهاي ناآگاهانه و لطمه زننده به فضاي فيلم و سينما نداشته باشد. اين افراد تصور ميكنند سينماگران آدمهاي آنها هستند و بايد تحتالامر آنها باشند، آنها هنر و هنرمند را نميشناسند و ورودشان به اين عرصه همچون سم است.
دوست داريد با نقشهايتان چه سخن محوري را به مخاطب بگوييد؟انسان اگر به خودش يقين داشته باشد، تلاش كند و صبر داشته باشد، تلاش ميكند براي رسيدن به ايده آل خود به آگاهي و شعور برسد.
دوست دارم به مخاطب بگويم كه هر انساني در مقابل آرزوهاي خود بايد استقلال روحي داشته باشد، اين را بدانند كه «خود» تنها مانع خودش است نه جامعه، نه دولت و نه هيچ ابزار ديگري جز خود فرد مانع رشد خود او نيست. زماني كسي ميتواند مانع رشد انساني شود كه فرد مقابل در روح خود دچار مشكل و ضعف باشد و جمله «نشد، نميشود» را دائم در ذهن خود تكرار كند؛ در حالي كه با هر مانع ميشود گفت«عيبي ندارد، ميتوانم از مسيري تازه و راهي تازه دوباره آغاز كنم» واين تنها با آگاهي وتجربه به دست ميآيد،ديگر زمان تئوري گذشته است.
اگر قرار بود هر فردي كه تئوري خوبي دارد بازيگر خوبي باشد همه منتقدان ما ميتوانستند بازيگر و كارگردان شوند،من دوست دارم به مخاطبم بگويم«پاشو،استقلال ازخودت داشته باش، جرياني در زندگي ات ايجاد كن كه بتواني از آن دفاع كني »
براي رسيدن به اين هدف اول، بايد بيشتر بدانی.بايد كمي سختگيرانه به خود رجوع كني، جزئيتر به مسائلي كه ساده هستند نگاه كني، بيشترين پيچيدگيها در اوج سادگي است، شما زماني كه بتوانيد پيچيدگي عظيمي را در اوج سادگي ببينيد ، بتوانيد با منطق منظمي به كسي توضيح دهيد، ميگويند كه دانش شما پخته شده است. وقتي به اين فضا برسيد ميتوانيد با مخاطب ارتباطي برقراركنيد كه نقش آفرينيهايي تفكر برانگيز داشته باشيد.
انسان وقتي به خودآگاهي زيادي برسد ميتواند به هرچيز بيهويتي، هويت ببخشد و اين در بازيگري شدني است. كاملاً هم شدني است چون بازيگري نيز مراتب روحي دارد.
براي رسيدن به فضاي بهتر فكري بيشتر گرايش به فيلمهاي با ساختار محكم داريد يا كتاب ميخوانيد؟مقطعي هستم، شايد شش ماه فقط فيلم نگاه كنم و اصلاً سراغ كتاب نروم و برعكس يك دوره فقط مطالعه ميكنم و نگاه هم به فيلم نمياندازم.
حوزه مطالعاتيتان چيست كدام كتابها را ميخوانيد؟اول يكسري كتاب ميخواندم تا برسم به اينجا كه با چه جهاني در حال حركت هستم، كتابهايي با بعد جهان بيني، بعد رمان خواندن برايم جذاب شد اين اواخر بيشتر كتابهاي مستند تاريخي ميخوانم.
برايم جالب است بدانم شخصيتهاي تاريخي جهان چگونه فكر ميكردند،حتي دنبال مصاحبههاي اين افراد،مصاحبه افراد تاريخي نسل اخير هستم تا ديدگاه فكري آنها را از ميان حرفها و پاسخهايشان درك كنم براي اينكه دنبال يك چيدماني از تفكرات آنها هستم.
دوست دارم دنيا را از نزديك و با تمام زواياي آن بشناسم، ازدور نگاه كردن به دنيا را دوست ندارم، ميروم در بطن فضا افراد و مكانها تا از نزديك به درك آنها برسم تا داشتهاي به داشتههايم اضافه شود.
به عنوان مخاطب، چه فيلمي را براي ديدن انتخاب ميكنيد؟يك فيلم فاخر كه تعريف فيلم فاخر را هم گفتم،فيلمي كه حرفي تازه داشته باشد، فيلمهاي قصه محور،ملودرام برايم جذاب هستند.
هنرمند از ديدگاه شما چقدر درشرايط سخت جامعهاش ميتواند كمك مردمش باشد، كنار بكشد و دوري كند و بگويد نميشود و نميگذارند و يا...سكوت بيشتري كند و ابراز همدردي كند با افرادي كه ضعيفتر هستند و روحشان شكنندهتر است و سعي كند صبر را به آنها تزريق كند تا زماني كه شرايط زندگي از سختي به سوي بهتر شدن حركت كند، هنرمند ميداند كه زندگي خيلي فراز و فرود دارد، بنابراين سكوت به معناي صبر بيشتر و همدردي با قشر آبرومند جامعه است كه بحق چيزي از جامعه ميخواهند ولي ممكن است كه در دسترسشان نباشد. يك هنرمند بايد سعي كند كنار آنها باشد و آنها را تنها نگذارد. حواسش به پتانسيل آن قشر جوان، آبرومند و پرانرژي باشد.
به نظر من اين انتخابات و حضور مردم بزرگترين لطفي بود كه به خودمان كرديم. وقتي اعلام كردند كه 72 درصد مردم رأي دادند من به واقع گريه كردم، شايد چيزي هنوز عوض نشده ولي اينكه مردم به خودشان «بله» گفتند يعني اميد را در خود رشد دادند، چون به مرزي رسيده بوديم كه مرز انتحار بود. هنرمند وظيفه دارد شعاع ديدش را نسبت به آدمهايي كه دوستش دارند گستردهتر بكند كه اگر آنها به مشكلي برخوردند يا نگاهشان به پديدهاي ناصحيح دچارتغيير است بتواند آنها را از بيراهه رفتن دور كند.
جوان پرانرژي ناگهان به بيراهه كشيده نشود. وظيفه هنرمند در شرايط سخت همين است كه مردمش را به صبور بودن همراه با آگاهانه زندگي كردن تأكيد كند، نه اينكه فقط به افراد بگويد صبور باش بلكه بايد جوابي هم براي صبري كه ميگويد داشته باشد منطقي داشته باشد و اين نياز به آن دارد كه شعور و آگاهي عملي و تجربي زياد كني، جوان ديگر به نكات گفته شده در كتابها در سختي توجه نميكند، بايد همراه او شد،اگر ميگوييم بايد صبور باشيم و ويرانه را بسازيم اول بايد ببيند كه خودت براي ساختن، بيل در دست گرفتهاي تا او نيز همراهت شود.
هنرمند وظيفه دارد منطق خود را به آزمون و خطا بگذارد، درستش را تحويل جواني بدهد كه صبرش كم شده است،اين باعث ميشود كه جوان به او اعتماد كند. كم كم به صورت دومينو و تصاعدي به يك جامعه درست ميرسيم. امروز فقط بايد به جاي غر زدن تلاش كنيم و حس مسئوليت نسبت به همان يك ذرهكاري كه داريم انجام ميدهيم داشته باشيم، اينگونه است كه ميتوانيم به آينده خيلي اميدوار باشيم.