به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، میتوان از این واقعیت دو برداشت متفاوت داشت؛ یکی اینکه اجازه دهیم هر کسی به اندازه فهم خود از حقیقت حج بهره ببرد و یک برداشت دیگر هم این است که آموزههایی را در این راستا ترویج کنیم تا درک مخاطب بالا رفته و بتوانند هر چه بیشتر از واقعیت حج بهرهمند شوند.
فرازهایی از حدیث شبلی:وقتی به میقات رسیدی و لباسهای خود را درآوردی و غسل کردی آیا نیت کردی که با در آوردنِ لباس، نافرمانی خداوند را در میآوری و کنار میگذاری؟
روایات متعدد در مورد حج، نشان دهنده تلاش ائمه اطهار برای بالا بردن فهم مردم از واقعیات حج است، یکی از این روایات ارزشمند، روایتی از امام سجاد(ع) است که در پرسش و پاسخ با شبلی مطرح شده است.
در این حدیث ارزشمند حضرت سجاد(ع)، یک به یک مناسک حج را شمرده و اسرار، باطن و حقیقت عملی آن مناسک را عنوان میکنند و از شبلی که در حقیقت میتواند نمادی از هر شیعه حجگزار باشد، سؤال میکند، آیا در هنگام انجام این اعمال به حقیقت آن هم توجه کردهای؟
پاسخ این صحابه به همه سؤالهای حضرت سجاد(ع)، منفی است؛ اما نکته ارزشمند این حدیث در این رویداد است که شبلی پس از آموختن اسرار حج، سال بعد با بصیرت و آگاهی سفر حج را آنچنان که شایسته یک شیعه است از نو انجام میدهد.
بهرهگیری از مفاهیم ارزشمند حدیث شبلی میتواند زمینهساز ارتقای آگاهی و بصیرت زائران در زمینه واقعیات حج باشد.
اَسرار حج در حدیث شبلیحرم امن الهی و سرزمین حج، خصوصیات و ویژگیهایی داردکه هیچ نقطهای از زمین چنین ویژگیهایی ندارد. در این سرزمین نمیتوانبدون احرام از میقات گذشت و وارد منطقه توحید و مهبط وحی گردید.
گرچه برخی از امور، موقتاً و در حال احرام بر انسان حرام است،(۳)ولی برخی از امور مطلقاً حرام است. مطابق بیان امام سجاد ( علیه السلام ) ، در حدیث شبلی، حجگزار باید هنگام احرام بستن قصد کند هر چه را خدا بر وی حرام کرده، او هم بر خود تحریم کند.(۴)
منظور همه گناهان است، پس احرام در میقات یعنی خدایا من تعهد میکنم کههمه محرمات را بر خود تحریم کرده، برای همیشه آنها را ترک کنم.(۳) نظر به اینکه در موارد متعددی در این کتاب به حدیث معروف «شبلی» اشاره شده لذا در این بخش متن کامل حدیث شبلی نقل میشود.(۵)
بخش اول«لَما رَجَعَ مَولانا زَیْنُ العابِدینَ ( علیه السلام ) مِن الحَجِّ اسْتَقْبَلَهُ الشِبْلیُّ.
فَقالَ ( علیه السلام ) له: حَجَجْتَ یا شِبلیُّ؟
قالَ: نَعَمْ یا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ.
فَقال ( علیه السلام ) : اَنَزَلْتَ المیقاتَ وَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِیطِ الثِّیابِ وَ اغْتسَلْتَ؟
قالَ: نَعَم.
قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ نَزَلْتَ المیقاتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ خَلَعْتَ ثَوْبَ الْمَعْصِیَةِ وَ لَبِسْتَ ثَوْبَ الطاعَة؟»
قالَ: لا
قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخِیطِ ثِیابِکَ نَوَیْتَ اَنَّکَ تَجَرَّدْتَمِنَ الِّریاء وَ النِّفاقِ وَ الدُّخُولِ فی الشُّبَهاتِ؟
قالَ: لا
قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ اغْتَسَلْتَ نَویْتَ اَنَّکَ اغْتَسَلْتَ مِنَ الْخَطایا وَ الذُّنُوبِ؟
قالَ: لا.
قالَ: قالَ فما نَزَلْتَ المیقاتَ وَ لا تَجَرَّدْتَ عَن مَخیطِ الثِّیابِ وَ لا اغْتَسَلْتَ
ترجمه:هنگامی که امام سجاد ( علیه السلام ) از سفر حج بازگشت شخصی به نام «شبلی» که او نیز حج گزارده بود، به استقبال امام شتافت.
امام ( علیه السلام ) از او پرسید: ای شبلی! آیا حج گزاردی ؟
شبلی گفت: آری فرزند پیامبر !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا به «میقات»(۶) فرود آمدی و جامههای دوخته(۷)را از تن درآوردی و غسل کردی؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن گاه که به میقات فرود آمدی و جامههایت را درآورده، «غسل احرام» کردی و خواستی «لباس احرام» بپوشی آیا چنین نیت کردی که «لباس گناه» را نیزاز خویشتن دورگردانی و «جامه اطاعت خداوند» را در برکنی؟
شبلی گفت: نه!
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که جامههای دوخته را از تن بیرون میآوردی، آیا قصد کردی که از ریا و نفاق و امور شبههناک نیز به درآیی ؟
شبلی گفت: نه!
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که آلودگیهای بدن خویش را با غسل میزدودی، آیا در این اندیشه بودی که خویشتن را نیز از رذیلتها و گناهان بشویی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه به میقات فرود آمدهای و نه از لباس دوخته جدا شدهای و نه غسل کردهای!
بخش دوّم:«ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) : تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ بِالْحَجِّ؟
قالَ: نَعَم.
قالَ ( علیه السلام ) فَحینَ تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَیْتَ اَنَّکَتَنَظَّفْتَ بِنُورِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ للّهِ تَعالی؟
قالَ: لا
قالَ ( علیه السلام ) : فحِینَ اَحْرَمْتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ حَرَّمْتَ عَلی نَفْسِکَ کلَّ مُحَرَّمٍ حَرَّمَه اللّهُ عَزَّوَجَلَّ؟
قالَ: لا
قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَیْتَ اَنَّکَ قَدْ حَلَلْتَ کُلَّ عَقْدٍ لِغَیْرِ اللّهِ؟
قالَ: لا
قالَ لَهُ ( علیه السلام ) : ما تَنَظَّفْتَ وَ لا اَحْرَمْتَ وَ لا عَقَدْتَ الْحَجَّ.»
ترجمه:سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا نظافت کردی و «محرم» شدی، (لباس احرام پوشیدی) و نیّت حج کردی ؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: آنگاه که نظافت میکردی و احرام میبستی و نیّت حج مینمودی، آیاقصدت این بود که با نور توبه و بازگشتی خالصانه به سوی خداوند، پلیدیها وگناهان جانت را نیز بزدایی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام «محرم شدن» در این اندیشه بودی که علاوه بر آنچه در حالاحرام، بر تو حرام میگردد ( هر چه را خداوند ) برای همیشه حرام فرموده استنیز بر خویشتن حرام گردانی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام بستن پیمان حج، اندیشیدی که هر قید و بند غیر خدایی را از خویشتن بگشایی و تنها در گرو پیمان خداوند باشی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه نظافت کردی و نه محرم شدهای و نه پیمان حج بستهای !
بخش سوّم«قالَ لَهُ ( علیه السلام ) : اَدَخَلْتَ المِیقاتَ وَصَلَّیْتَ رَکْعَتَیِ الاِحْرامِ وَ لَبَّیْتَ؟
قالَ: نَعَمْ.
قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ دَخَلْتَ المِیقاتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ بِنِیَّةِ الزِّیارَةِ؟
قالَ: لا
قالَ ( علیه السلام ) : فحینَ صَلَّیْتَ الرَّکْعَتَینِ نَوَیْتَ اَنَّکَ تَقَرَّبْتَ اِلَیاللّه بِخَیْرِ الاَْعْمالِ مِنَ الصَّلاةِ وَ اَکْبَرِ حَسَناتِالْعِبادِ؟
قالَ: لا.
قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ لَبَّیْتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ نَطَقْتَ للّهِ سُبْحانَهُ بِکُلِّ طاعَةٍ وَ صَمَتَّ عَنْ کُلِّ مَعْصِیَةٍ؟
قالَ: لا.
قالَ لَهُ ( علیه السلام ) : ما دَخَلْتَ المِیقاتَ وَ لا صَلَّیْتَ وَ لا لَبَّیْتَ.»
ترجمه:امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا به «میقات» که وارد شدی، دو رکعت «نماز احرام» گزاردی و «لبیک» گفتی؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام ورود به «میقات»، نیت و اندیشهات نایل شدن به زیارت خداوند و وصول به لقای پروردگار بود ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که «نماز احرام» میخواندی، آیا نیت کردی که به وسیلهنماز، که بهترین اعمال و برترین حسنات بندگان است، به خداوند نزدیک شوی وبه او تقرب جویی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که «لبیک» میگفتی، نیت و اندیشهات این بود که زبانت را تنها به طاعات خداوند بگشایی و از همه گناهان فروبندی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: نه به میقات وارد شدهای و نه نماز گزاردهای و نه لبیک گفتهای!
بخش چهارم«ثُمَّ قالَ لَهُ ( علیه السلام ) : اَدَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ رَأَیْتَ الْکَعْبَةَ وَ صَلَّیْتَ؟
قالَ: نَعَمْ.
قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ دَخَلْتَ الْحَرَمَ نَوَیْتَ اَنَّکَ حَرَّمْتَ عَلی نَفْسِکَکُلَّ غِیْبَةٍ تَسْتَغِیبُهَا المُسْلِمِینَ مِنْ اَهْلِ مِلَّةِالاِْسْلامِ؟
قالَ: لا.
قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ وَصَلْتَ مَکَّةَ نَوَیْتَ بِقَلْبِکَ اَنَّکَ قَصَدْتَ اللّهَ؟
قالَ: لا.
قالَ ( علیه السلام ) : فَما دَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ لا رَأَیْتَ الْکَعْبَةَ وَ لا صَلَّیْتَ.»
ترجمه:سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا به «حرم» وارد شدی و «کعبه» را دیدی و نماز گزاردی ؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که به حرم وارد شدی، قصد کردی که«غیبت» از مسلمانان و ملتاسلام و بی حرمتی به آبرو و شخصیت آنان را بر خویشتن حرام گردانی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که به «مکه» رسیدی، چنین اندیشیدی و این گونه نیت کردی کهتنها به قصد خداوند آمدهای (نه به قصد شهرت و تجارت و…؟!)
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه به حرم وارد شدهای و نه کعبه را دیدهای و نه نمازگزاردهای!
بخش پنجم«ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) : طُفْتَ بِالْبَیْتِ وَ مَسَسْتَ الاْرَکانَ وَسَعَیْتَ؟
قالَ: نَعَمْ.
قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ سَعَیْتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ هَرَبتَ اِلَی اللّهِ وَ عَرَفَ مِنْکَ ذلِکَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ؟
قالَ: لا.
قالَ ( علیه السلام ) : فَما طُفْتَ بِالْبَیْتِ وَ لا مَسَسْتَ الاَْرْکانَ وَ لا سَعَیْتَ.»
ترجمه:سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا کعبه را «طواف» کردی و ارکان آن را مسّ نمودی و «سعی» به جا آوردی؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام «سعی»، چنین نیت کردی که به سوی خداوند میگریزی و به او پناهمیبری و اوست که آگاه به نهانهاست، و بر این نیت و اندیشهات آگاه است؟ (و تو را پناه میدهد)؟
شبلی گفت: نه!
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه طواف کردهای و نه ارکان را مسّ نمودهای و نه سعی به جا آوردهای!
بخش ششم:«ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) لَهُ: صافَحْتَ الْحَجَرَ وَ وَقَفْتَ بِمَقامِ اِبْراهِیمَ ( علیه السلام ) وَصَلَّیْتَ بِهِ رَکْعَتَینِ؟
قالَ: نَعَمْ.
فَصاحَ ( علیه السلام ) صَیْحَةً کادَ یُفارِقُ الدُّنیا.
ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) : آهٍ آهٍ، مَنْ صافَحَ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ فَقَدْ صافَحَ اللّهَتَعالی. فَانْظُرْ یا مِسْکین لا تُضَیِّعْ اَجْرَ ما عَظُمَ حُرْمَتُهُ وَتَنْقُضِ الْمُصافَحَةَ بِالْمُخالَفَةِ وَ قَبْضِ الْحَرامِ نَظیرَاَهْلِ الآثامِ.
ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) : نَوَیْتَ حینَ وَقَفْتَ عِنْدَ مَقامِ اِبْراهیمَ ( علیه السلام ) اَنَّکَ وَقَفْتَ عَلی کُلِّ طاعَةٍ وَ تَخَلَّفْتَ عَنْ کُلِّ مَعْصِیَةٍ؟
قالَ: لا.
قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ صَلَّیْتَ فِیهِ رَکْعَتَیْنِ نَوَیْتَ اَنَّکَ صَلَّیْتَ بِصَلاةِ اِبْراهِیمَ ( علیه السلام ) وَ اَرْغَمْتَ بِصَلاتِکَ اَنْفَ الشَّیطانِ؟
قالَ: لا.
قالَ ( علیه السلام ) لَهُ: فِما صافَحتَ الحَجَر الاَسوَد وَ لا وَقَفتَ عِندَ المَقام وَ لا صَلّیتَ فیهِ رَکعَتینِ».
ترجمه:سپس امام ( علیه السلام ) به شبلی فرمود: با «حجر الاسود»(۸) مصافحه کردی و به آن دست کشیدی و در «مقام ابراهیم ( علیه السلام ) » ایستادی و در آن مقام دو رکعت نماز گزاردی ؟
شبلی گفت: آری.
در این هنگام، امام ( علیه السلام ) فریادی سوزناک برآورد و حالتی به اودست داد که نزدیک بود از دنیا برود (وروح مطهرش از شوق و خشیت خداوند، به ملکوت آسمانها پرواز کند)! سپس (بهخود آمد و به ناله) گفت: آه ! آه…
و آن گاه فرمود: کسی که با «حجر الاسود» مصافحه کند وبه آن دست دهد، همانا با خداوند متعال مصافحه کرده است ! پس، ای مسکین ! نیک بنگر که مبادا حرمت آن را تباه سازی و پیمانی این چنین عظیم را بشکنی ودستی را که در دست خداوند نهادهای، به گناهانی بیالایی که گنهکاران به آنآلودهاند.
سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که در مقام ابراهیم ایستادی، نیت کردی که بر عهد و فرمان خداوند، بایستی و از تمامی گناهان روی گردان شوی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که در مقام ابراهیم نماز میخواندی، قصدت این بود که نمازی چونان ابراهیم ( علیه السلام ) بخوانی و با آن نماز، بینی شیطان را به خاک بمالی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) به او فرمود: پس، نه با حجر الاسود مصافحه کردهای و نه در مقام ابراهیم ایستادهای و نه در آنجا نماز گزاردهای!
بخش هفتم«ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) لَهُ: أَشْرَفْتَ عَلَی بِئْرِ زَمْزَمَوَ شَرِبْتَ مِنْ مَائِهَا؟
قَالَ: نَعَمْ
قَالَ ( علیه السلام ) : نَوَیْتَ أَنَّکَ أَشْرَفْتَ عَلَی الطَّاعَةِ وَ غَضَضْتَ طَرْفَکَ عَنِ الْمَعْصِیَةِ؟
قَالَ: لَا
قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا أَشْرَفْتَ عَلَیْهَا وَ لَا شَرِبْتَ مِنْ مَائِهَا!»
ترجمه:سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا به سر «چاه زمزم» رفتی و از آب آن نوشیدی ؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا در آن هنگام، در این اندیشه بودی که بر سرطاعت خداوند رفتهای و چشمان خویش را از گناهان فرو پوشیدهای ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، نه بر سر چاه زمزم رفتهای و نه از آب آن نوشیدهای!
بخش هشتم«ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَ سَعَیْتَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ مَشَیْتَ وَ تَرَدَّدْتَ بَیْنَهُمَا؟
قَالَ: نَعَمْ
قَالَ لَهُ: نَوَیْتَ أَنَّکَ بَیْنَ الرَّجَاءِ وَ الْخَوْفِ؟
قَالَ: لَا
قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا سَعَیْتَ وَ لَا مَشَیْتَ وَ لَا تَرَدَّدْتَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَة»
ترجمه:سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا میان دو کوه « صفا» و «مروه»، « سعی» کردی و بین آن دو، راه پیمودی ؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا در آن حال چنین اندیشیدی که میان «خوف» و «رجاء» و ترس وامید هستی (و خشیت و رحمت خداوند را یکجا در جان خویش فراهم آوردی)؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، سعی نکردهای و میان صفا و مروه راه نپیمودی !
بخش نهم«ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) : أَ خَرَجْتَ إِلَی مِنًی؟
قَالَ: نَعَمْ.
قَالَ ( علیه السلام ) : نَوَیْتَ أَنَّکَ آمَنْتَ النَّاسَ مِنْ لِسَانِکَ وَ قَلْبِکَ وَ یَدِکَ
قَالَ: لَا
قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا خَرَجْتَ إِلَی مِنی»
ترجمه:سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا از مکه به سوی «منا» رفتی؟
شبلی گفت: آری،
امام ( علیه السلام ) فرمود:آیا در «منا»، نیت و اندیشهات این بود که مردم را از زبان و قلب و دست خویش در امان بداری ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، به منا نرفتهای !
بخش دهم«ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) لَهُ أَ وَقَفْتَ الْوَقْفَةَ بِعَرَفَةَ وَ طَلَعْتَ جَبَلَ الرَّحْمَةِوَ عَرَفْتَ وَادِیَ نَمِرَةَ وَ دَعَوْتَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ عِنْدَالْمِیلِ وَ الْجَمَرَاتِ؟
قالَ: نَعَم.
قَالَ نَعَمْ قَالَ هَلْ عَرَفْتَ بِمَوْقِفِکَبِعَرَفَةَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَمْرَ الْمَعَارِف وَالْعُلُومِ وَ عَرَفْتَ قَبْضَ اللَّهِ عَلَی صَحِیفَتِکَ وَ اطِّلَاعَهُعَلَی سَرِیرَتِکَ وَ قَلْبِکَ؟
قَالَ: لَا.
قَالَ ( علیه السلام ) نَوَیْتَ بِطُلُوعِکَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ أَنَّ اللَّهَ یَرْحَمُ کُلَّ مُوءْمِن
وَ مُوءْمِنَةٍ وَ یَتَوَلَّی کُلَّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ
قالَ ( علیه السلام ) : قَالَ فَنَوَیْتَ عِنْدَ نَمِرَةَ أَنَّکَ لَا تَأْمُرُ حَتَّی تَأْتَمِرَ وَ لَا تَزْجُرُ حَتَّی تَنْزَجِرَ؟
قَالَ: لَا
قَالَ فَنَوَیْتَ عِنْدَ نَمِرَةَ أَنَّکَ لَا تَأْمُرُحَتَّی تَأْتَمِرَ وَ لَا تَزْجُرُ حَتَّی تَنْزَجِرَ قَالَ لَا قَالَفَعِنْدَ مَا وَقَفْتَ عِنْدَ الْعَلَمِ وَ النَّمِرَاتِ نَوَیْتَ أَنَّهَاشَاهِدَةٌ لَکَ عَلَی الطَّاعَاتِ حَافِظَةٌ لَکَ مَعَ الْحَفَظَةِبِأَمْرِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ؟
قالَ:لا.
قالَ ( علیه السلام ) :فَمَا وَقَفْتَ بِعَرَفَةَ وَ لَا طَلَعْتَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ وَ لَاعَرَفْتَ نَمِرَةَ وَ لَا دَعَوْتَ وَ لَا وَقَفْتَ عِنْدَ النَّمِرَاتِ.»
ترجمه:سپس امام ( علیه السلام ) به او فرمود: آیا در صحرای «عرفات»(۹)توقف کردی و بر «جبل الرحمة»(۱۰) (کوه رحمت) بالا رفتی و «وادی نمرة»(۱۱) را شناختی و نزد «المیل» و «الجمرات»(۱۲)، خداوند را خواندی و با وی به مناجات پرداختی ؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا هنگام توقف در «عرفات» در این اندیشه بودی و این معرفت را فاصلهیافتی که همه معارف و دانشها از آن خداوند است و نامه اعمال و لوح سرنوشتتو در دست اوست، و همو بر نهان و قلبت آگاه است ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آنگاه که از «جبل الرحمة» بالا میرفتی، در این اندیشه بودی کهخداوند بر هر مرد و زن با ایمان، رحمت میآورد و آنان را زیر لوای ولایتخویش دارد؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: نزد «نمرة» قصد کردی که کسی را به کاری امر نکنی، مگر آنکه خودت آنرا انجام دهی، و از کاری نهی نکنی مگر اینکه خود را از آن دوری گزینی؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام توقف نزد «علم و نمرات»(۱۳) به یاد داشتی که آنها شاهد تو و طاعتهایت هستند و همراه بانگهبانان الهی و به فرمان پروردگار آسمانها، نگهبان تواند؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، در عرفات توقف نکردهای و بر کوه رحمت بالا نرفتهای و نمرة رانشناختهای و دعا نخواندهای و نزد نمرات درنگ ننمودهای !
بخش یازدهم«ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) : مَرَرْتَ بَیْنَ الْعَلَمَیْنِ وَ صَلَّیْتَ قَبْلَ مُرُورِکَرَکْعَتَیْنِ وَ مَشَیْتَ بِمُزْدَلِفَةَ وَ لَقَطْتَ فِیهَا الْحَصَی وَمَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ؟
قَالَ: نَعَمْ.
قَالَ ( علیه السلام ) :فَحِینَ صَلَّیْتَ رَکْعَتَیْنِ نَوَیْتَ أَنَّهَا صَلَاةُ شُکْرٍ فِیلَیْلَةِ عَشْرٍ تَنْفِی کُلَّ عُسْرٍ وَ تُیَسِّرُ کُلَّ یُسْرٍ؟
قَالَ: لَا.
قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا مَشَیْتَ بَیْنَ الْعَلَمَیْنِ وَ لَمْ تَعْدِلْ عَنْهُمَایَمِیناً وَ شِمَالًا نَوَیْتَ أَنْ لَا تَعْدِلَ عَنْ دِینِ الْحَقِّیَمِیناً وَ شِمَالًا لَا بِقَلْبِکَ وَ لَا بِلِسَانِکَ وَ لَابِجَوَارِحِکَ؟
قَالَ: لَا.
قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا مَشَیْتَ بِمُزْدَلِفَةَ وَ لَقَطْتَ مِنْهَا الْحَصَینَوَیْتَ أَنَّکَ رَفَعْتَ عَنْکَ کُلَّ مَعْصِیَةٍ وَ جَهْلٍ وَ ثَبَّتَّکُلَّ عِلْمٍ وَ عَمَلٍ؟
قَالَ: لَا.
قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ نَوَیْتَ أَنَّکَأَشْعَرْتَ قَلْبَکَ إِشْعَارَ أَهْلِ التَّقْوَی وَ الْخَوْفَ لِلَّهِعَزَّ وَ جَلَّ؟
قَالَ: لَا.
قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا مَرَرْتَ بِالْعَلَمَیْنِ وَ لَا صَلَّیْتَ رَکْعَتَیْنِ وَ لَامَشَیْتَ بِالْمُزْدَلِفَةِ وَ لَا رَفَعْتَ مِنْهَا الْحَصَی وَ لَامَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ»
ترجمه:سپس امام ( علیه السلام ) فرمود: از میان «علمین» (دو علم)(۱۴) گذر کردی و پیش از آن، دو رکعت نماز گزاردی و به سوی وادی «مزدلفه»(۱۵) راه پیمودی و از آنجا سنگهای ریز برداشتی و به «مشعرالحرام»(۱۶) رفتی؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام نماز گزاردن، چنین اندیشیدی که این، «نماز شکر» است در شب دهم (ذیالحجه) که سختیها را آسان میگرداند و آرامش و آسایش به ارمغانمیآورد ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که از میان «دو علم» میگذشتی و به راست و چپ منحرفنمیشدی، آیا در نیت و اندیشهات قصد کردی که با قلب و زبان و دیگر اعضایبدنت از دین حق منحرف نگردی ؛ نه به راست و نه به چپ ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام رفتن به «مزدلفه» وجمع آوری ریگها، آیا قصدت این بود که هرگناه و جهلی را از خویشتن دورسازی و به جای آن، علم و عمل بنشانی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن گاه که «مشعرالحرام» رفتی، قصدت این بود که شعار و شعور اهل تقواو خشیت الهی را به قلبت بچشانی و با پارسایان همساز گردی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: پس، از میان آن دو علم عبور نکردهای و دو رکعت نماز نخواندهای وبه مزدلفه نرفتهای و از آنجا ریگ بر نداشتهای و به مشعرالحرام واردنشدهای!
بخش دوازدهم«ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) لَهُ: وَصَلْتَ مِنًی وَ رَمَیْتَ الْجَمْرَةَ وَ حَلَقْتَ رَأْسَکَ وَذَبَحْتَ هَدْیَکَ وَ صَلَّیْتَ فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ وَ رَجَعْتَ إِلَیمَکَّةَ وَ طُفْتَ طَوَافَ الْإِفَاضَةِ؟
قَالَ: نَعَمْ
قَالَ ( علیه السلام ) : فَنَوَیْتَ عِنْدَ مَا وَصَلْتَ مِنًی وَ رَمَیْتَ الْجِمَارَ أَنَّکَبَلَغْتَ إِلَی مَطْلَبِکِ وَ قَدْ قَضَی رَبُّکَ لَکَ کُلَّ حَاجَتِکَ؟
قَالَ: لَا
قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا رَمَیْتَ الْجِمَارَ نَوَیْتَ أَنَّکَ رَمَیْتَ عَدُوَّکَ إِبْلِیسَ وَ غَضِبْتَهُ بِتَمَامِ حَجِّکَ النَّفِیسِ؟
قَالَ: لَا
قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا حَلَقْتَ رَأْسَکَ نَوَیْتَ أَنَّکَ تَطَهَّرْتَ مِنَالْأَدْنَاسِ وَ مِنْ تَبِعَةِ بَنِی آدَمَ وَ خَرَجْتَ مِنَ الذُّنُوبِکَمَا وَلَدَتْکَ أُمُّکَ؟
قَالَ: لَا
قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا صَلَّیْتَ فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ نَوَیْتَ أَنَّکَ لَاتَخَافُ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَنْبَکَ وَ لَا تَرْجُو إِلَّارَحْمَةَ اللَّهِ تَعَالَی ؟
قَالَ: لَا
قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا ذَبَحْتَ هَدْیَکَ نَوَیْتَ أَنَّکَ ذَبَحْتَ حَنْجَرَةَالطَّمَعِ بِمَا تَمَسَّکْتَ بِهِ مِنْ حَقِیقَةِ الْوَرَعِ وَ أَنَّکَاتَّبَعْتَ سُنَّةَ إِبْرَاهِیمَ ( علیه السلام ) بِذَبْحِ وَلَدِهِ وَ ثَمَرَةِ فُوءَادِهِ وَ رَیْحَانِ قَلْبِهِ وَحَاجَّهُ سُنَّتُهُ لِمَنْ بَعْدَهُ وَ قَرَّبَهُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَیلِمَنْ خَلْفَهُ؟
قَالَ: لَا
قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا رَجَعْتَ إِلَی مَکَّةَ وَ طُفْتَ طَوَافَ الْإِفَاضَةِنَوَیْتَ أَنَّکَ أَفَضْتَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَی وَ رَجَعْتَإِلَی طَاعَتِهِ وَ تَمَسَّکْتَ بِوُدِّهِ وَ أَدَّیْتَ فَرَائِضَهُ وَتَقَرَّبْتَ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی؟
قَالَ: لَا
قَالَ لَهُ زَیْنُ الْعَابِدِینَ ( علیه السلام ) : فَمَا وَصَلْتَ مِنًی وَ لَا رَمَیْتَ الْجِمَارَ وَ لَا حَلَقْتَرَأْسَکَ وَ لَا أَدَّیْتَ نُسُکَکَ وَ لَا صَلَّیْتَ فِی مَسْجِدِالْخَیْفِ وَ لَا طُفْتَ طَوَافَ الْإِفَاضَةِ وَلَا تَقَرَّبْتَ ارْجِعْفَإِنَّکَ لَمْ تَحُجَّ.
فَطَفِقَ الشِّبْلِیُّ یَبْکِی عَلَی مَا فَرَّطَهُ فِیحَجِّهِ وَ مَا زَالَ یَتَعَلَّمُ حَتَّی حَجَّ مِنْ قَابِلٍ بِمَعْرِفَةٍوَ یَقِین».
ترجمه:سپس امام ( علیه السلام ) به شبلی فرمود: به «منا» رسیدی و «جمرهها» را سنگسار کردی و موهای سرت رازدودی و قربانی کردی و در «مسجد خیف» نماز گزاردی و به مکه بازگشتی و «طواف افاضه» انجام دادی ؟
شبلی گفت: آری.
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام رسیدن به «منا» و سنگسار جمرهها ؛ آیا چنین اندیشیدی که به هدف خویش رسیدهای و خداوند، خواستههایت را برآورده است ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام سنگسار جمرهها، اندیشهات این بود که دشمنت، شیطان و یاراناو را سنگسار میکنی و به وسیله حج ارجمندت آنها را از خود میرانی ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آن هنگام که موهای سرت را میزدودی، آیا اندیشهات این بود کهخویشتن خویش را نیز از همه آلودگیها پاک میکنی و آنچه را از مردمان برعهدهداری، بر میداری و از گناهان و آلودگیها بیرون میآیی ؛ همانند روزیکه از مادر زاده شدهای ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگام نماز گزاردن در مسجد «خیف»، چنین اندیشیدی که از هیچ کس و هیچچیز «خوف» نداری و جز از خداوند و گناهانت نمیترسی و به هیچ کس و هیچچیز، مگر رحمت خداوند، امید نداری ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: آیا هنگام قربانی کردن، چنین اندیشیدی که با دست یازدیدن به حقیقت ورع و پارسایی، گلوی طمع را ببری و از سنت و سیره ابراهیم ( علیه السلام ) پیروی کنی ؛ که با قربانی کردن فرزند خویش و میوه دلش برای رضای خداوند،این سنت را بر پا ساخت و برای مردمان پس از خود به یادگار نهاد ؟
شبلی گفت: نه !
امام ( علیه السلام ) فرمود: هنگامی که از قربانگاه به مکه بازگشتی و «طواف افاضه» را انجامدادی، آیا چنین اندیشیدی که از رحمت خداوند، سرشار شدهای و اینک به سویطاعت او روی آوردهای و به محبت وی چنگ زدهای و فرمانهای واجب او راانجام دادهای و به «قرب الی اللّه» و نزدیکی به خداوند دست یافتهای ؟
شبلی گفت: نه !
امام سجاد ( علیه السلام ) به او فرمود: پس، به منا نرسیدهای، و جمرهها را سنگسار نکردهای وموهایت را نزدودهای و قربانی نکردهای و مناسک و اعمالت را انجام ندادهایو در مسجد خیف نماز نگزاردهای و طواف افاضه را به جای نیاوردهای و بهخداوند، تقرب و نزدیکی نیافتهای ! بازگرد که حج نگزاردهای !
در این هنگام «شبلی» به گریه درآمد و بر غفلت و تقصیرخویش واز دست دادن آن همه فایده و آثار و اسرار گرانقدر حج، سخت گریست. واز آن پس و تا فرا رسیدن موسم حجی دیگر، به فراگیری بیشترمعارف و علوم ورموز حج پرداخت و سال بعد، با معرفتی سرشار و یقینی استوار، حج گزارد.
از ژرفای حج، علی اکبر مظاهری، ص ۷٫
پی نوشت ها :
. ۱ مستدرک الوسائل، ج دهم، ص ۱۶۶٫
شبلی کیست؟
الف ـ افراد متعددی به «شبلی» ملقب بودهاند کهنزدیکترین آنها به عصر ائمه علیهمالسلام ، «ابوبکر، دُلف بن جحد» است،که تقریباً دو قرن پس از شهادت امام سجاد ( علیه السلام ) به دنیا آمده است. از این رو هیچ یک از شبلیها نمیتوانند مستقیماً از امام سجاد ( علیه السلام ) روایت کنند.
ب ـ چون این حدیث به سبک و وزن سخنان مأثور از امامانمعصوم نیست، لذا گفته شده که ممکن است این روایت، سخنان بعضی از عرفا بودهکه به تدریج به امام سجاد ( علیه السلام ) نسبت داده شده است، لکن این گونه روایات نه تنها مخالف با سایر روایاتنیست، بلکه هماهنگ با سایر معارف اسلامی هم هست. لذا کاستی در سند، مانعاستفاده از متن بلند و نورانی آن نیست.
ج ـ ترتیب برخی مناسک در این روایت برابر ترتیب فقهی نیست. زیرا امام سجاد ( علیه السلام ) در این حدیث، درصدد بیان احکام حج و تکالیف ظاهری حجگزاران نبوده است. صهبای حج، ص ۳۴۴٫
. ۲ مانند کندن مو، نگاه کردن به آینه، صید کردن و عطر زدن و…
. ۳ قال: «فحین احرمت، نویت انک حرمت علی نفسک کل محرم حرمه اللّه عزوجل».
. ۴صهبای حج، ص ۴ ـ ۳۴۳٫
. ۵ این متن از کتاب شرح النخبه از سید عبداللّه سبطمحدث جزایری نقل شده است، ضمن اینکه اصل متن در کتاب صهبای حج ص ۳۴۴ ـ ۳۴۷نیز آمده است.
. ۶ مکانی است که اعمال حج از آنجا آغاز میگردد.
. ۷ لباس احرام باید «نادوخته» (خیاطی نشده) باشد.
. ۸ سنگی سیاه که در یکی از گوشههای کعبه قرار دارد.
. ۹ صحرایی است به طول ۱۲ و عرض ۵/۶ کیلومتر، در فاصله ۲۱ کیلومتری شمال مکه.
. ۱۰ کوهی در صحرای عرفات.
. ۱۱ مکانی در نزدیکی عرفات و دارای مسجدی به نام حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) ، یا نمره نامگذاری شده است.
. ۱۲ سنگسار گاهها، سنگسار کردن شیطان و اهریمنان.
. ۱۳ منطقهای در صحرای عرفات، با علامتهای مخصوص.
. ۱۴ علامتهایی است برای تعیین حدود حرم.
.۱۵نام صحرایی است.
۱۶ . کوهی است در وادی مزدلفه.