مي‌خواستيم قدم در جايي بذاريم كه تنها و تنها شايسته خوبان بود؛ "به اسم رب شهدا" قلم بر دست گرفتيم و از خدا خواستيم تا با گوشه چشمي به نوك اين قلم کمکمون کند!

به گزارش گروه ويژه‌نامه دفاع مقدس باشگاه خبرنگاران 

يك جمع بزرگ بوديم پوتين‌ها را جلوي پامون جفت كردن اما اصراري به پوشيدن نبود

گفتن هركس دوست داره بندشو ببنده و بگه بسم‌الله ....

تا شهر رنگ و بوي دفاع مقدس بگيره فاصله چنداني نبود

احتياج به فكر نداشتيم فقط يه دل عاشق و محكم مي‌خواست

از بين اين جمع بزرگي چند نفري خم شدن و بند پوتين‌ها رو محكم بستن،

فرصت تمرين نداشتيم آخه زمان كافي وجود نداشت!

مي‌خواستيم قدم در جايي بذاريم كه تنها و تنها شايسته خوبان بود

"به اسم رب شهدا" قلم بر دست گرفتيم و از خدا خواستيم تا با گوشه چشمي به نوك اين قلم به كمك ما بياد

كم كم احساس كرديم توي راهي افتاديم كه ازش خيلي غافل بوديم، نااميد نشديم، از تك تك فرصت‌ها براي خلق كوچك‌ترين و بزرگ‌ترين رشادت‌ها استفاده كرديم.

از سوت شروع جنگ تا هوراي پيروزي....

از بررسي نحوه عمليات‌هاي رشيدانه دلاوران تا خاطره‌‌هاي تلخ و شيرين رزمنده‌هامون....

از بررسي دخالت دشمناي قسم خورده‌ اين خاك عزيز تا انتشار عكساي دلخراش بمباران‌‌هاي شيميايي سردشت و حلبچه....

از معجزه‌هاي رخ داده ميون بچه‌هاي جنگ تا روايت‌هاي نشنيده فرمانده‌هان از 8 سال نبرد مقدس.....

از وصيت‌نامه‌هاي هزار نكته شهدا تا معرفي عاشقان در زمينه شعر و ادبيات دفاع مقدس......

از گفتگو با عاشقان جبهه و جنگ تا دل كندناي مادري كه جوونشو فداي اين مرز و بوم كرد.....

از نشستن پاي درد و دل مادر شهيد نخبه‌اي كه شايد اگه الان بود هزار تا مقام و منصب دنيايي داشت تا فهميدن احساس نيازهاي دختري كه وقتي به دنيا اومد 7 ماه از شهادت پدرش گذشته بود.....

اين خرده مطلب‌ها، گوشه كوچكي از قدم‌هاي اين گروه به قسمت خوبان بود تا شايد توان داشته‌ باشن ذره‌اي از ديني كه برگردن خودشون احساس مي‌كنن رو ادا كنن،

به ميانه راه كه رسيديم احساس كرديم تازه جرات پيدا كرديم از اون پشت‌ها جلو بيايم!

جرات پيدا كرديم بخونيم، بفهميم شايد درك كنيم و سعي كنيم اون‌هارو بر نوك قلم بياريم.....

خيلي زود دير ميشه!

اينقدر كه انگار اصلا نمي‌فهمي تموم شد ....

تازه به خودمون اومديم حالا كه رسيديم به جلو فهميديم اين خاك مقدس بهاي خون هزاران شهيد و دل تنگ هزاران فرزند و غصه‌هاي هرشب هزاران مادر و كمر خميده هزاران پدر است!

نمي‌دونيم حق مطلب ادا شد يا نه ؟

نمي‌دونيم چقدر تونستيم نسل جديدي كه فرسنگ‌ها از اون سال‌ها فاصله گرفته رو با شجاعت اين جماعت كه بر گردن تك تك همه ما حق دارنو جبران كنيم يا نه؟

و امروز در قبال اين خاك! اين مرز! اين كشور!

در قبال خون شهدا، در قبال گريه مادرانشان، در قبال نيازهاي فرزندانشان، در قبال انتظار همسرانشان مسئوليم و بايد تلنگري بر خود بزنيم.

6000 ساک جامانده در اتاقك‌هاي خط مقدم حاكي از برنگشتن هزاران پيكري است كه نه پلاك و نه نشانه‌اي دارند.

اونها پلاك گم كردنو و ما هويت گم كرديم

عقربه‌هاي ساعت مي‌گذره

ما كه در اين زمان اندك توان اداي دين رو پيدا نكرديم

عقربه‌ها به سرعت از پس هم گذشت

بي‌آنكه بدونيم آرامش امروز خودمونو مديون دلهره و نگراني‌هاي ميليون‌ها خون هستيم!

سخته! برگشتن از خط مقدم،

اما درك و فهميدن از دانسته‌ها، عمل به شنيده‌ها و ديده‌ها و تلاش در جهت ارتقاي نفهميدن‌ها، نشنيدن‌ها و نديدن‌ها اميد بازگشت را ميسر كرد!

بند پوتين‌هامونو محكم‌تر از قبل مي‌بنديم و بي‌وقفه در جهت حفظ آرمان‌هاي شهدا، امام راحلمان و همچنين گوش به فرمان رهبر معظم گام‌هاي بلند و محکم بر‌ميداريم.


به پـــــــــــايان آمد اين دفتر

حكايت همچنان باقي است

برچسب ها: جنگ ، پوتین ، بند
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار