از آنجايي كه يك پزشك، پرستار و يا امداگر بايد هميشه به انسان خدمت كند ديگر برايمان زخمي‌هاي ايراني و يا عراقي فرقي نمي‌كرد و همان گونه كه به يك رزمنده ايراني رسيدگي مي‌كرديم به مجروحان دشمن نيز رسيدگي مي‌كرديم...

به گزارش خبرنگار ويژه‌نامه دفاع مقدس باشگاه خبرنگاران، "سميعي" فارغ‌التحصيل پرستاري يكي از پرستاران حاضر در دوران دفاع مقدس است كه اين روزها تمام وقت خود را در راستاي آموزش نسل جوان گذاشته است و به كار تحقيق، پژوهش و ترجمه مي‌پردازد. هفته دفاع مقدس فرصتي شد تا اين امدادگر دفاع مقدس به گفتگو بنشينيم كه حاصل آن را در ادامه ميخوانيد.

آن زمان اولين بار كه به جبهه رفتم، سال 1359 بود كه مجروحان درگيري كردستان را مي‌آوردند، من هم به شكل داوطلبانه با سپاه كار مي‌كردم، سال 58 تازه انقلاب شروع شده بود و خودم نيز دانشجو بودم، برايمان خيلي تازگي داشت، چون نه جنگ، نه مجروح و ... را ديده بودم، و واقعا احساس غرور مي‌كردم كه وجودم مسمر ثمر است و مي‌توانم به مردم كمك كنم و اين باعث خوشحالي‌ام بود؛ از اين رو علاوه بر درمانگاه‌ها در بيمارستان سپاه در اقدسيه نيز همكاري مي‌كردم و  افتخار همكاري با شهيد آسماني و ... را داشتم، وقتي كه جنگ شروع شد من در بيمارستان سپاه بودم، و زماني كه صداي بمباران در نزديكي بيمارستان طالقاني آمد اصلا نترسيدم چون قبلادر كردستان با اينگونه صحنه‌ها مواجه شده بودم و انگار دل شيري پيدا كرده بوديم و وقتي به خانه آمدم اخبار، حمله دشمن را اعلام كرد. پس بيمارستان نجميه را آماده كردند و مجروحان را به اين بيمارستان انتقال دادند، كه سپس هواي جبهه به سرمان زد، سال 59 فارغ‌التحصيل رشته پرستاري شدم و چون ليسانس پرستاري داشتم ضرورت وجود در جبهه را احساس كردم و به خوزستان رفتم؛ و سپس در استان‌هاي بندرعباس، اصفهان اعزام شدم و ضمن اين‌ها حمله كه مي‌شد به مناطق جنگي اعزام مي‌شديم همچون در عمليات بيت‌المقدس به فرودگاه اهواز، رمضان به بيمارستان هلال احمر آبادان و ... اعزام شديم.

 مجروح ايراني و عراقي فرقي نداشت

از نظر سميعي امدادرساني به مجروح ايراني و عراقي فرقي نداشت، وي در اين باره گفت: يك ماه بيمارستان 501 ارتش نياز بود كه رفتم، اسراي عراقي را آوردند، دوتاي آن‌ها خيلي‌ حالشان بد بود بيماري داخلي داشتند كه همان جا نيز فوت كردند، و دو تن ديگر در عين حال كه پر توقع بودند، با مزه بود كه يكي از آن‌ها گفت: خانم پرستار بگوييد ما را به پادگان برگردانند. گفتم: براي چي؟ گفت: آنجا غذايش خيلي بهتر از اين جاست.

وي ادامه داد: هيچ كم و كاستي از نظر درمان و بهداشتي اصلا نداشتيم؛ و ما هميشه خدا را در نظر مي‌گرفتيم و احساساتي عمل نمي‌كرديم.

سميعي با بيان اينكه در يكي از حملات مجروحي داشتيم كه خونريزي شديد داشت كه تقريبا در كما بود، گفت: تمام تلاشم اين بود كه آدرس از او بگيرم چون هيچ پلاكي نداشت و متاسفانه آخرش هم موفق نشدم، چون در بيمارستان آبادان پس از درمان اوليه مجروحان به بيمارستان‌هاي ديگري اعزام مي‌شدند، اين مجروح را نيز پس از دو روز به جاي ديگري منتقل كردند و ديگر متوجه نشدم او چه كسي بود، همچنين حمله بيت‌المقدس زماني كه در فرودگاه بودم با هليكوپتر چند مجروح را مستقيما از خط مقدم آورند كه يكي از آن‌ها پسر 17 ساله‌اي بود كه در كما به سر مي‌برد از اين رو شروع به دادن ماساژ قلبي و تنفس مصنوعي كرديم و با آمبولانس به بيمارستان امام خميني (ره) اهواز برديم، من در ذهنم اين بود كه ما به بيمارستان برسيم همه به سمت ما مي‌آيند و مي‌برند و كارهايشان را انجام مي‌دهند؛ اما وقتي رسيدم ديدم در حياط و راهروهاي بيمارستان پر از مجروح است، سپس يكي از پزشكان آمد و مجروح را تحويل داديم و برگشتيم، روز بعد كه رفتيم خبر شهادت آن مجروح را به ما دادند و ما متوجه نشديم كه آن مجروح چه كسي است؟ 

وي كار درمان در دوران دفاع مقدس را كار بسيار سخت و دشواري دانست و گفت: ما از ابتدا تا پايان جنگ به مجروحان امدادرساني مي‌كرديم، ديدن صحنه‌ها و نوجوانان و جواناني كه به خاطر ارزش‌ها از جانشان گذشتند برايمان سخت بود، زماني كه شيميايي زدند واقعا وضعيت مجروحان خيلي فجيح بود، بقول آقاي اصفهاني كه مي‌گويد: شنيده‌ها را شنيدند و ما شنيده‌ها را ديديم، ما با لحظه خيلي ناراحت كنده بود، و شايد الان كه دلمان قرص شده و ديگر از جنگ هراسي نداريم اين‌ها باعث شده است كه يكسري چيزهاي ارزشمندي وجود دارد كه لازمه از جانمان بگذريم و اينطور بها بدهيم.

وي ادامه داد: هروقت تلويزيون صحنه‌هايي از جنگ را نشان مي‌دهد دقيقا همان روزها يادم مي‌آيد و مثل فيلم سينمايي از جلوي چشمم مي‌گذرد. بهترين و دلخراش‌ترين دوران كاريم همان دوران بوده است، وقتي مجروحان شيميايي شهيد مي‌شوند ياد استاديوم تختي كه اولين شيميايي را آن جا زدند، مي‌افتم، آن روزها خيلي ناراحت كننده بود و هيچ وقت آن روزها را فراموش نمي‌كنم، من اولين بار مجروحان را در اهواز در سال 62 ديدم كه آن زمان باردار بودم كه در آن زمان در بيمارستان امام در بخش آي سي يو مشغول به كار شدم؛ اما آنقدر سرمان آنجا شلوغ بود كه گاهي اوقات فراموش مي‌كردم باردار هستم و بيشتر پرستاران يادم مي‌آوردند، اين‌ها خاطرات شيريني است كه از آن دوران در ذهنم باقي مانده است، كه پس از سال 65، بيمارستان بقيه‌الله را افتتاح كردند مخصوص مجروحان شيميايي و پس از آن هر شهري يك مركز در بيمارستان مخصوص بيماران شيميايي داير كردند.

وي در پايان اظهار داشت: ديده‌ها و اعتقاداتمان را به نسل جوان انتقال دهيم و بايد ارزش‌هاي دفاع مقدس را به درستي به جوانان ارائه دهيم تا جوانان فكر نكنند زندگي همين است، بلكه زندگي خيلي چيزهاي با ارزشي دارد./ح

"گزارش از رقيه بقائي"

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار