به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، شاید بتوان گفت عنایت بخشی از اوضاع اين روزهاي سينما و تلويزيون بي خبر است چون در حال حاضر از کار خبري نيست.آقاي بخشي در حال حاضر استراحت مي کند و همه آثاري که در آنها بازي کرده، پخش شده است.
انتخاب ماندگارترين کاري که تا به حال انجام داده است سخت است چون هر اثري يک سري نقاط مثبت و منفي دارد و خوب مطلق وجود ندارد. عنايت بخشي همه نقش هايي را که تا کنون بازي کرده، به نوعي دوست دارد چون حرفه اصلي اش بازيگري است. آنچه مي خوانيد ماحصل گفتگو با اين هنرمند پيشکسوت است؛
شما يک تئاتري هستيد و سال هاي زيادي در اين زمينه فعاليت کرده ايد. مي خواهم بدانم به عنوان يک تئاتري، نقش هاي تلويزيوني تان را بر چه اساسي انتخاب مي کنيد؟در وهله اول نقش برايم مهم است. بعد فيلمنامه و سپس کارگردان. بعد از همه اين گزينه ها، گروه تهيه و توليد برايم اهميت دارد.
ولي در اين آشفته بازار کارهاي سينمايي، خيلي هم نمي توان ايده آل فکر کرد، چرا که معمولاً کارهاي شاخص بسيار کم هستند و بايد بين کارها، متوسط را انتخاب کنيد. قبول داريد؟براي من مديوم خيلي مهم نيست و در اين سال ها هم سعي کرده ام کار خوب انجام دهم. به اين معنا که حداقل يکي از اين گزينه ها را داشته باشد. قبول دارم که داريم به سمت تکرار مي رويم و فضاها و قصه ها چندان درگير کننده نيستند که اين مسئله به خودي خود يک آفت محسوب مي شود. به هر حال بايد کار کرد و به روشني ها فکر کرد، نمي شود دست روي دست بگذاريم و کاري نکنيم.
شما در سريال ولايت عشق هم بازي کرديد. از انتخاب اين کار برايمان بگوييد.بازي در سريال ولايت عشق را مديون مهدي فخيم زاده کارگردان اين سريال هستم. زيرا اگر به من اعتماد نمي کرد ولايت عشقي هم براي من وجود نداشت. از طريق دوستاني که در اين مجموعه بازي کردند پذيرفته شدم. بالأخره اين اتفاق افتاد و سريال ولايت عشق هم پخش شد و از اين کار، راضي هستم.
شما در سريال ولايت عشق، نقش يکي از جلادان بني عباس را ايفا کرديد. از نقش تان راضي بوديد؟بله، بسيار نقش سخت و خوبي بود و جاي کار زيادي هم داشت. خدا را شکر موفق شدم.
از بين تئاتر، سينما و تلويزيون، کدام يک را بيشتر دوست داريد؟اين سئوال شما براي من مثل اين است که از يک مادر بپرسي بچه اولت را دوست داري يا آخري را؟ تفاوتي از لحاظ اهميت ندارند. براي من تئاتر، سينما و تلويزيون حکم تمامي اعضاي حياتي بدن را دارند. براي يک بازيگر، کار کردن در تمام اين سطوح لازم و لذت بخش است. هر کدام سختيها و شيريني هاي خاص خود را دارد.
آقاي بخشي! چرا اين قدر کم کار شديد؟از اوضاع اين روزهاي سينما و تلويزيون بي خبرم چون در حال حاضر از کار خبري نيست و در حال استراحتم. با عرصه سينما و تلويزيون قهر نيستم اما منتظر مي مانم تا تماسي با من بگيرند براي پيشنهادهاي جديد.
حرفه اصلي شما فقط بازيگري است يا شغل دوم هم داريد؟شغل دوم ندارم چون با بازيگري بزرگ شدم و به هيچ چيز ديگر فکر نميکنم ولي اگر روزي خداي ناکرده قرار باشد بازيگر نباشم حتماً کاري مرتبط با اين حرفه را در پيش خواهم گرفت، که اميدوارم آن روز براي هيچ بازيگري اتفاق نيفتد.
چرا نمود عشق در سينماي ما تا اين حد سطحي و مبتذل شده؟ به نظر شما ايراد کار کجاست؟يا نويسنده فيلمنامه، عشق را نميشناسد يا آن را خوب ميشناسد، اما تهيه کننده از او ميخواهد که آن را طوري بنويسد که او دلش ميخواهد، يعني طوري که به ظاهر گيراتر باشد که البته من اين را قبول ندارم و ميگويم يک اثر هنري، تماشاگر را جذب ميکند، البته اگر هنري باشد. ممکن است يک برنامه غير هنري باشد، اما افراد زيادي براي ديدنش صف بکشند. اين ملاک خوب بودن آن اثر يا فيلم نيست، چون اصلاً کميت يعني تعداد افرادي که آن اثر را تماشا ميکنند، ملاک نيست.
پس چه چيزي ملاک خوب بودن يک اثر هنري است؟ يا به عبارت ديگر هنر چه ويژگي هايي دارد که بتوان هنري بودن يا نبودن يک اثر را با آن سنجيد؟اگر در يک اثر هنري اين چهار نکته مستتر بود، ميتوان آن را اثري خوب و باکيفيت دانست؛ قابل فهم براي اکثريت متوسط از لحاظ شعور باشد، ايده و فلسفه جديدي را ارائه بدهد، مبتذل نباشد و در نهايت اميدوار کننده باشد. به عبارت ديگر و در مفهومي کلي تر، هنر اولاً بايد انسان را به فکر وادار کند و ثانياً انسان را به حقيقت برساند. من به اين اعتقاد دارم و ميگويم اگر يک اثر انسان را به اين دو نرساند، يک اثر هنري نيست و اين را هم از بزرگان ادب کشورمان ياد گرفته ام که انسانهاي برجسته اي در سطح جهان هستند. اگر ما آثار بزرگان ادب را خوانده باشيم عشق را ميشناسيم، اما نميخوانيم و به گفته و آموزه آنها توجهي نداريم. آيا کسي که اسيد مي پاشد روي صورت دختري و او را براي هميشه نابود مي کند واقعا عاشق است؟ نه، اين تنها يک هوس است. عاشق، سلامت معشوق را ميخواهد، پيروزي او را ميخواهد، نه اينکه اسيد بپاشد توي صورتش و نابودش کند. اين عشق نيست.
شما گفتيد يا فيلمنامه نويس، عشق را نميشناسد يا تهيه کننده اين طور ميخواهد. به نظرتان ما نويسنده خوب، کم داريم؟اتفاقاً برعکس. ما نويسنده خوب زياد داريم. اصلاً ما در همه رشتههاي ادبي و هنري در ايران نابغه زياد داريم. در اين بحثي نيست، اما اين تهيه کننده است که به دلايل خاصي از جمله فروش بيشتر، از نويسنده يک کار ساده، مبتذل و بي ارزش ميخواهد يا اينکه به خاطر يک رابطه، نوشته يک نفر،(دوستي، آشنايي، فاميلي) را مي آورند و فيلم ميکنند وگرنه جوانهايي هستند که حرفها و طرحهاي بسيار زيبايي دارند. چه طور حرف و ايده آنها فيلم نميشود. متأسفانه رابطههايي که حاکم هستند، اجازه ورود اين جوانهاي هنرمند را به عرصه نميدهند. ظاهراً الآن پول و رابطه، حرف اول را در صنعت فيلمسازي ما ميزند. ما در تئاتر هم هنرمندان بزرگي داريم که با وجود سالها زحمت و تلاش، به سينما راه پيدا نميکنند، آن هم به خاطر همين رابطه بازيها و باند بازيها. به نظر شما چه کار بايد کرد؟!
در باره اين رابطه بازيها بيشتر برايمان توضيحمي دهيد؟ اين طور به نظر ميآيد که فضاي کنوني سينما برايتان آزار دهنده است؟ببينيد، خيليها هستند که در کار و حرفه خودشان موفقند، ولي اين ربطي به هنر ندارد. يک نفر فرزند، خواهر زاده يا آشناي من است، ولي استعدادي در زمينه کارهاي هنري ندارد و من تنها به اين خاطر که موقعيتي در سينما دارم، بخواهم او را به زور بياورم و وارد اين معرکه کنم، اين درست نيست و من اين را قبول ندارم.
ما جوانهاي زيادي داريم که تحصيلکرده رشته سينما و تئاترند، درس خواندهاند و زحمت کشيدهاند يا ميانسالان و کهنسالان هنرمندي که بيکارند، اما يک بار مي بينيم که آقاي کارگرداني در جايي بيرون از استوديو، آقا يا خانمي را ديده و دلش خواسته او را بياورد جلوي دوربين. با اين اوضاع بايد در همه دانشگاهها و تئاترها را بست. اگر همه هنرمند، نقاش و بازيگرند، ديگر به اينها احتياجي نداريم. براي شاعر شدن، نقاش شدن و هنرمند شدن علاوه بر آن سعي و تلاش و تحصيل، استعداد هم نياز است، اما به اين استعداد هم توجهي نداريم و فقط به خاطر مسائلي که نميخواهم عنوان کنم، عدهاي را ميآوريم جلوي دوربين.
اين وضعيت چه قدر تقصير مردم است و چه مقدار از آن به گردن هنرمندان و مسئولين اين عرصه است؟مردم گناهي ندارند، گناه را ما ميکنيم که اثر ضعيفي ارائه ميدهيم. همين حاکم بودن رابطه که گفتم، کار را به اينجا کشانيده است. وقتي شما کارهاي خيلي ساده را ببينيد و بشنويد، به آن عادت ميکنيد. الآن کار ساده ديدن و شنيدن، عادت مردم شده. موسيقي هم همينطور است؛ يک شعر ضعيف، يک خواننده ضعيف و يک آهنگ ضعيف که نتيجهاش ميشود يک کار ضعيف. حالا ممکن است يک فيلم کمدي روي پرده سينما بگذاريم که هيچ ارزش هنري ندارد ولي تعداد زيادي بروند تماشايش کنند و فروش خوبي پيدا کند.
چرا؟ چون تماشاگر اين طور فکر مي کند که بيکار در خانه نشسته ايم که چه، برويم اين فيلم را ببينيم و کمي بخنديم. منظورم اين است که براي سرگرمي و خنديدن مي روند. من نميخواهم بگويم کار کمدي نکنيم، اما يک اثر هنري چه کمدي، چه درام و تراژدي، بايد انسان را تحت تأثير قرار دهد. ولي چنين کمدي اي يک اثر هنري نيست بلکه اثر بي ربطي است که اگر معرکه گيري اسمش را بگذاريم، برايش مناسب تر است. يک اثر کمدي غيرهنري درست مثل اين است که يکي از اعضاي خانواده ادا در بياورد و بقيه را بخنداند، اينکه هنر نيست. بنده يک وقت مطلبي را از عزيزي که برايش احترام هم قائلم، خواندم که گفته بود من نميخواهم تماشاچي را تحت تأثير قرار بدهم. تماشاچي ميتواند توي سالن بنشيند و تخمه بخورد (شايد حرف هم بزند) و آن فيلم يا نمايشنامه را هم تماشا کند. اما من مي گويم مگر تماشاچي رفته سيرک يا يکي معرکه گرفته که او تماشا مي کند که هر کاري که دلش خواست انجام دهد. براي ديدن يک اثر هنري بايد سکوت و تأمل کرد و تحت تأثير قرار گرفت؛ اگر تماشاگر از يک اثر تأثير نپذيرد، تقصير هنرمند و سازنده آن اثر است که به وظيفه اش عمل نکرده.
يعني در اين فضا، فيلم با ارزش، فروشي ندارد؟من به شما قول ميدهم اگر فيلمي باارزش باشد، فروش هم ميکند. اينکه ما بياييم يک فيلم بيارزش و سطح پايين بسازيم و بعد از آن دفاع هم بکنيم که درست نيست. ما چون دنبال حقيقت نيستيم، وقتي کار اشتباهي انجام ميدهيم، نميگوييم اشتباه کرديم، برعکس از آن دفاع هم ميکنيم.
با توجه به اينکه شما از تئاتر به سينما و تلويزيون روي آورديد، به نظرتان تفاوتي ميان کساني که پيش از سينما، تئاتر را تجربه کردهاند و آنها که چنين تجربهاي ندارند، وجود دارد؟ و به عبارتي آيا اين ورود مرحله اي از تئاتر به سينما را مثبت ارزيابي ميکنيد يا چندان فرقي نميکند؟مطمئناً تفاوت زيادي بين اين دو وجود دارد؛ در تئاتر چيزهاي زيادي ياد ميگيريم؛ تئاتر به ما ياد ميدهد که هيچ هستيم، هيچ بودن را در تئاتر ياد ميگيريم. همچنين ياد ميگيريم به کسي که پيشکسوت ماست، احترام بگذاريم. ياد ميگيريم که زحمت بکشيم و تلاش کنيم تا نمايش خوبي اجرا کنيم چون نميتوانيم و حق نداريم سر مردم را کلاه بگذاريم. در تئاتر کسي دنبال شهرت نيست، دنبال پول نيست. البته اين به آن معنا نيست که کسي دنبال حقش نباشد، بلکه اين قضيه در حاشيه کار است. در تئاتر، اخلاق خوب حاکم است، اما اين طرف که ميآييم، ميبينيم خيليها ميگويند ما ميخواهيم بازي کنيم، ميپرسيم توي تئاتر بازي ميکني؟ ميگويد نه! ميخواهم توي سينما بازي کنم، ميفهمي که دنبال کار و هنر نيست، دنبال شهرت است.
در حالي که نميدانند بازيگري مثل ويولن زدن است. کمتر کسي دنبال اين ساز ميرود چون پرده ندارد و بنابر اين اگر حتي کمي اشتباه کني، جيغ ميکشد و حالت را بد ميکند. بازيگري هم همين قدر حساس است، اما اين حساسيت را بعضيها درک نکردند و نميکنند و حاضرند به هر قيمتي که شده وارد اين ميدان شوند. شهرت چيز خوبي نيست. من عقيده دارم اگر روزي کسي قرار باشد به اين کار رو کند بايد عاشق باشد؛ بايد عاشق کاري باشد که ميخواهد انجام بدهد. آدم عاشق با مسائل بهتر کنار ميآيد. وقتي به دنبال شهرت رفت، هم به خود و هم به جامعه اش لطمه مي زند. به هر حال عرض من اين است که نبايد در عرصه هنر، آدمهايي وارد شوند که احترامي براي آن قائل نيستند. به عبارتي آدمهاي کوچک، لايق حضور در وادي پاک هنر نيستند، چون به درست يا غلط، هنرمندان سينما و تلويزيون و بين ورزشکارها هم فوتباليستها، الگو ميشوند. خب، آدم وقتي ميداند که الگو ميشود بايد اخلاق خوب هم داشته باشد. الگو بايد از هر جهت الگوي خوبي باشد.
فضاي کنوني بازيگري براي شما که پيشکسوت هستيد با گذشته چه فرقي کرده است؟متأسفانه سينماي کنوني ما در دست تهيه کنندگاني است که بيشتر ترجيح مي دهند از بازيگران خوش چهره و جوان استفاده کنند، چرا که برگشت سرمايه براي آنها از هر چيز مهم تر است. به هر حال اين گيشه است که هنر را تسخير کرده است. باور کنيد خيلي از بازيگرها پيش من گلايه و درد دل ميکنند که فرضاً من مجبور شدم اين کار را قبول کنم. هشت تا سناريو به من دادند و من ديدم بين اينها باز اين يکي بهتر است، خوب نيست ولي چون مجبورم بايد يکي را انتخاب کنم. خب حق هم دارند از کجا بياورند و زندگي کنند؟ پول هم ندارند که بروند و حد اقل يک دکان باز کنند. سناريوي خوب هم بهشان پيشنهاد نشده؛ اصلاً سناريوهاي خوب مال بازيگران جوان خوش تيپ و خوش چهره است. اگر خيلي از هنرمندان بزرگ را در جايي و نقشي ميبينيد که بسيار کوچک تر از حد و اندازه آنهاست علتش همين است. بنده خودم هم گرفتار اين مشکل هستم. باور کنيد از خدا مي خواستم پولي داشتم و مي رفتم يک دکه باز مي کردم و بيشتر از اين توي اين عرصه نمي ماندم، اما پولش را ندارم. الآن اگر شما منزل ما بياييد، ده تا سناريو به شما نشان ميدهم که خوانده و ديده ام فايدهاي ندارد، ولي بالأخره که چي؟ اين طور که نمي شود، بايد يازدهمي را قبول کنم وگرنه از کجا بياورم و زندگي کنم؟ ديگران هم همين طورند.
راز ماندگاري هنرمندان واقعي اين عرصه را در چه ميبينيد؟ببينيد، ما هنرمندان، وظيفه سنگيني به عهده داريم. بايد مطالعه کنيم، با آدمهاي مختلف روبه رو شويم، براي نوشتن يک سناريو، همه اقشار جامعه را در سراسر کشور بشناسيم و با فرهنگ همه مردم در شهرهاي مختلف و روستاها آشنا شويم، کتاب بخوانيم، تاريخ، جامعه شناسي و روان شناسي بخوانيم و بدانيم. اين اطلاعات که در يک نفر جمع شود، مي شود علي حاتمي، ناصر تقوايي، مسعود کيميايي، بهرام بيضايي، بهمن فرمان آرا، يعني ماندگار مي شود. اينها زحمت کشيدند که به اينجا رسيدند. البته کارگردانهاي جواني هم داريم که خوش درخشيدند مثل حاتمي کيا که کارگردان جوان برجستهاي است. ما احتياج به هنرمنداني داريم که خودشان را متعهد بدانند.
پيشکسوت بودن براي شما چه مفهومي دارد؟پيشکسوت فقط آن کسي نيست که از نظر سني از شما بزرگ تر و سابقه اش در کار، از شما بيشتر باشد. پيشکسوت بايد از نظر اخلاق هم پيشکسوت باشد. ممکن است يک نفر سابقه اش از من بيشتر باشد ولي اخلاق نداشته باشد. اين پيشکسوت نيست. پيشکسوت واقعي پيشکسوتي است که اخلاق دارد و رفتارش درست است. اين طور نيست که ما بگوييم چون سن ما از شما جوانها بيشتر است، پس شما بايد احترام ما را نگه داريد. نه، احترام ما دست خودمان است.
به نظرتان پيشکسوتان چه تأثيري ميتوانند در بهبود وضعيت فعلي سينما داشته باشند؟به نظر من پيشکسوتان عرصه هنر، با انتقال تجربيات خود به جوانان، ميتوانند تأثير بسزايي در بهبود وضعيت سينما داشته باشند و شايد همين امر بتواند وضعيت سينما را به کلي تغيير دهد.
و حرف آخر؟اينها درد دل هاي من بود. شايد عدهاي هم از اين حرفهاي من ناراحت بشوند ولي من وظيفهاي در جامعه دارم و در قبال مردم ايران که ولي نعمت من هستند متعهد و مسئول هستم و بايد هر کاري از دستم برميآيد در اين زمينه انجام بدهم ولو با گفتن برخي حقايق که به مذاق بعضي هم خوش نيايد. اما گفتن و دانستن، اولين قدم در جهت رفع اوضاع و بهبود شرايط است.
گفتگو از: ناهيد جعفرپور کامي