روزنامه ی کیهان مطلبی با عنوان«آن مرد رفته است اما... »از حسین شریعتمداری در ستون سرمقاله هایش به چاپ رساند:آنچه اخیرا در شبکه اجتماعی تویتر بین آقای دکتر ظریف و خانم کریستیپلوسی - دختر نانسی پلوسی رئیس سابق مجلس نمایندگان آمریکا- رد و بدل شده است با توجه به اشراف آقای ظریف بر مسائل و معادلات سیاسی و جایگاه رسمی ایشان به عنوان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، عجیب و غیرمنتظره بود. آقای ظریف در تویتر به استقبال سال نو یهودیان رفته و نوشته بود «روش هشانا، سال نو یهودیان مبارک باد» و کریستی پلوسی با تشکر از ایشان خطاب به وی نوشته بود «ممنون! سال نو با پایان دادن به انکار هولوکاست از سوی ایران شیرینتر میشود» و آقای ظریف در پاسخ به او مینویسد «ایران هرگز هولوکاست را انکار نکرده است. مردی که هولوکاست را انکار میکرد، رفته است. سال نو مبارک»! و پلوسی پاسخ داده بود؛ «خوشحالم که میشنوم، ممنون از پاسختان» درباره این محاوره مکتوب که بازتاب گستردهای در محافل سیاسی و رسانههای خبری داشته است، گفتنیهایی هست.
الف- منظور آقای ظریف از «مردی که هولوکاست را انکار میکرد» آقای دکتر احمدینژاد است و این اشاره ضمن آن که اهانت به رئیسجمهور سابق و دور از انصاف و آداب دیپلماتیک است، با واقعیت نیز همخوانی ندارد. زیرا هولوکاست اگرچه -آنگونه که خواهد آمد- فقط یک افسانه ساخت صهیونیستهاست ولی دکتر احمدینژاد با طرح یک سؤال هوشمندانه، پاشنهآشیل صهیونیسم بینالملل را نشانه رفته و پرسیده بود؛ اگر هولوکاست واقعیت داشته باشد، آلمان نازی عامل آن بوده است، بنابراین چرا باید مردم مسلمان فلسطین تاوان جنایت نازیها را بپردازند و چرا یک یا دو استان از آلمان و اتریش به صهیونیستها واگذار نشده است؟
و چنانچه واقعیت نداشته باشد، چرا صهیونیستها با استناد به یک داستان جعلی، مظلومنمایی کرده و خود را از همه دنیا طلبکار میدانند؟ احمدینژاد با این سؤال منطقی که هیچ یک از دیپلماتهای مدعی، جرأت و یا هوشمندی لازم برای طرح آن را نداشتهاند، مشروعیت جعلی رژیم صهیونیستی را فرو ریخت و از این زاویه درخور تقدیر و تحسین فراوان است. آیا جناب آقای ظریف برای این پرسش علمی و منطقی پاسخی دارند؟ اگر دارند، بفرمایند! و اگر پاسخی ندارند- که ندارند- انتظار آن بوده و هست که زبان و قلم به تقدیر از آقای احمدینژاد بچرخانند و نه اهانت به ایشان و دلداری - البته ناخواسته- به دشمنان که «مردی که هولوکاست را انکار میکرد، رفته است»!
ب- 8 سال پیش- 22 آذرماه 84- نگارنده در یک یادداشت نسبتاً مفصل و به نقل از مورخان برجسته و بلندآوازه اروپایی و آمریکایی، اسناد و شواهدی ارائه کرده بود که در جعلی بودن داستان هولوکاست کمترین تردیدی باقی نمیگذاشت و از آنجا که امروز هم ماجرا همان ماجرای آن روز است؛ اشاره به بخشهایی از آن یادداشت مفصل ضروری به نظر میرسد؛ در یادداشت مورد اشاره آمده بود.
1- در اوایل دهه 80 قرن نوزدهم، تعدادی از اعضای آژانس بینالمللی یهود، از جمله، «پییر ویدال ناکه»، «سرژ ولز»، «فرانسوا براریدا» تحت سرپرستی «رنه ساموئل سپرات» خاخام معروف فرانسه، با استناد به داستان ساختگی کشتار 6 میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم و به عنوان پیشگیری از فراموش شدن مظلومیت این قوم! پیشنویس قانونی را تهیه کرده و در ژوئیه سال 1990 میلادی در فرانسه به تصویب رساندند که بر اساس آن «هرگونه تردید درباره «هولوکاست»، اعم از تردید درباره کشتار- مورد ادعای- یهودیان در جنگ جهانی دوم، وجود اتاقهای گاز و حتی کمترین تردید در رقم 6میلیونی یهودیان کشته شده، جرم تلقی میشود!
و هر کس در فرانسه از این قانون تخلف کرده و در سه موضوع یاد شده تردید کند به یک ماه تا یک سال زندان و پرداخت 2 هزار تا 300 هزار فرانک جریمه محکوم میشود.» و بعدها با فشار آمریکا، انگلیس، فرانسه و آژانس بینالمللی یهود، این قانون در سایر کشورهای اروپایی نیز به تصویب رسید به طوری که امروزه هرگونه تردید درباره هولوکاست مورد ادعا و ابعاد و اجزاء آن در اروپا جرم تلقی میشود!
2- تاکنون دهها مورخ برجسته اروپایی و صدها استاد بلندآوازه و متخصص شناخته شده در بررسی اسناد تاریخی، با ارائه اسنادی که هیچ صاحبنظری نمیتواند در صحت آنها کمترین تردیدی روا دارد، به روشی کاملا علمی اثبات کردهاند ماجرای قتل عام 6 میلیون یهودی، کورههای آدمسوزی، اتاقهای گاز و همه آنچه صهیونیستها در این باره ادعا میکنند، دروغ محض و یک داستان ساختگی با اهداف نه فقط سیاسی، بلکه جنایتکارانه است و شاید تعجب کنید - البته از دموکراسی با قرائت غربی تعجبی ندارد - که از این دانشمندان و محققان تمامی آنهایی که اروپایی بودهاند، بدون استثناء - تاکید میشود، بدون استثناء- به دادگاه جلب شده و تنها به دلیل آن که تحقیقات علمی آنان باآنچه دولتهای اروپایی درباره هولوکاست پذیرفته و تصویب کردهاند، تفاوت داشته، محاکمه و به زندان و جرایم نقدی محکوم شدهاند! و دولتهای غربی هنوز به این سؤال پاسخ ندادهاند که چگونه میتوان از یک سو ادعای آزادی عقیده و اندیشه را داشت و در همان حال، اگر تحقیقات علمی و مستند دانشمندان با ادعای بیاساس و افسانهسرایی صهیونیستها تفاوت داشته باشد، این دانشمندان و محققان مستحق محاکمه، زندان و جریمه هستند؟!...
تعداد دانشمندان و محققان برجستهای که نتیجه تحقیقات علمی و مستند آنها حکایت از جعلی بودن هولوکاست میکند، بیشتر از آن است که حتی فهرست آنان قابل اشاره در این نوشته محدود باشد و فقط به عنوان نمونه و به مصداق اندکی از بسیارها میتوان به پروفسور روژه گارودی، پروفسور روبر فوریسون، پروفسور کریستوفرسون - صاحب کتاب معروف «دروغ آشویتس»- ... و نویسندگان صدها رساله علمی دیگر اشاره کرد که در این میان، ماجرای پروفسور روبر فوریسون و پروفسور روژهگارودی - هردو از فرانسه - جدیدتر و عبرتآمیز است.
3- پروفسور روبر فوريسون، استاد دانشگاه معروف «ليون» فرانسه و كارشناس عاليرتبه بررسي و ارزيابي اسناد و مدارك تاريخي، با شهرتي جهاني است. او تحقيقات علمي و مستند خود را در كتابي با عنوان «اتاقهايگاز، واقعيت يا افسانه؟» جمعآوري كرده كه به فارسي نيز ترجمه شده است.او هزاران سند را در اين زمينه بررسي كرده است و طي سالها تحقيق، از تمامي مراكز مورد ادعاي صهيونيستها، نظير اتاقهاي گاز، موزه ساختگي كورههاي آدمسوزي، داخائو در مونيخ آلمان و... بازديد كرده و با صدها شاهد به گفتوگوي دقيق و علمي پرداخته و در نهايت بدون كمترين تحليل و تنها به زبان اسناد، نشان داده است كه ماجراي كشتار يهوديان در آلمان نازي يك دروغ بزرگ تاريخي و فريب شرمآور افكار عمومي است. چيزي كه از صهيونيستهاي وحشي به هيچوجه دور از انتظار نيست.
به عنوان مثال، فوريسون به عكسهاي ساختگي از اتاقهاي گاز مورد ادعاي صهيونيستها اشاره كرده و ضمن رد اين ادعا با استناد به مدارك غيرقابلانكار، با تعجب ميپرسد، اگر اين عكسها واقعي است، چگونه سربازان آلماني- مورد ادعا- بدون ماسك و بي آن كه كمترين پوششي بر دهان، بيني و چشم خود داشته باشند در اتاقهاي مالامال از گازهاي كشنده ايستاده و بر جان كندن يهوديان محكوم نظارت ميكنند؟! و يا، درباره يكي ديگر از عكسهاي مورد ادعاي صهيونيستها كه جمعي از يهوديان را در محاصره چند تانك نشان ميدهد، با ارائه اسناد و شواهدي خواندني و غيرقابل ترديد، نشان ميدهد كه تانكها در اين عكس، انگليسي هستند نه آلماني و...
ج - آقای دکتر ظریف ادعا کردهاند که «ایران هرگز هولوکاست را انکار نکرده است»! و توضیح ندادهاند که ادعای ایشان بر اساس کدام «سند» یا شاهد و قرینهای ابراز شده است؟ بدیهی است وزیر امور خارجه محترم کشورمان انتظار ندارند افسانه هولوکاست که غیر از ادعای «ساموئل سپرات» خاخام معروف فرانسوی هیچ سند دیگری برای اثبات آن وجود ندارد از سوی ایران اسلامی قابل پذیرش باشد!گفتنی است آقای دکتر ظریف در دفاع از برنامههای پیشنهادی خویش که روز سهشنبه 22 مرداد در مجلس شورای اسلامی مطرح کرد بر وفاداری خود به آموزههای امام و رهبر معظم انقلاب اصرار ورزید و پس از آن نیز در جایگاه وزیر امور خارجه کشورمان مواضع تحسینبرانگیزی داشت. از این روی اظهار نظر اخیر در شبکه تویتر را میتوان ناشی از کم دقتی ایشان تلقی کرد که نیاز به تصحیح دارد.
د - و بالاخره، از آنجا که دکتر ظریف اهل مطالعات تاریخی و اسلامی هستند باید توجه ایشان را به این واقعیت جلب کرد که اولین و تنها سند مکتوب درباره وقوع هولوکاست - به مفهوم زندهسوزی دستهجمعی انسانها - که تاریخ کهن یهود و برخی از کاوشگران تاریخ باستان به آن اشاره کردهاند و در کلام خدا - سوره مبارکه بروج - نیز به صراحت آمده است، از وقوع این جنایت توسط قوم یهود خبر میدهد: ذونواس پادشاه یمن به دین یهود گروید و با تحریک خاخامهای یهودی مردم یمن را که بر دین حضرت مسیح (ع) بودند وادار کرد یهودی شوند و آنان را که حاضر به پذیرش دین یهود نبودند، در گودالهای پر از آتش سوزان - اخدود- افکند و انبوهی از زنان و مردان و کودکان مسیحی را زنده زنده در آتش سوزاند...
«والسماء ذات البروج... سوگند به آسمان که دارای برجهای بسیار است و سوگند به روز موعود و سوگند به شهادتدهنده و آنچه به آن شهادت دهند که مرگ بر اصحاب اخدود، آنان که آتش سوزان برافروختند و در حالی که برکناره آتش نشسته بودند، به آنچه بر سر مؤمنان میآوردند نظاره میکردند. آنان - یهودیان - تنها به این علت از مؤمنان انتقام گرفتند که آنها به خدای عزیز و حمید ایمان آورده بودند».
کورش شجاعی نوشته ای با عنوان«به احترام دختران و زنان ايران»را به مناسبت روز دختر در رابطه با حقوق زنان و دختران در ستون سرمقاله روزنامه خراسان به چاپ رساند:نگاه ابزاري به زن و اسف بارتر از آن نگاه جنسيتي و جنسي به زن در بسياري از کشورهاي جهان بيداد مي کند. اگر يک زماني اعراب دوران جاهليت با شنيدن اين که فرزندشان، دختر است رويشان سرخ و سياه مي شد و آن قدر گرفتار جهل و ناداني و جمود و خشک مغزي و عصبيت کور بودند که اين هديه الهي را در نهايت قساوت زنده در گور مي کردند و با دستان کثيف و جنايتکار خود خاک به روي دختران خود مي ريختند، شگفتا از اين بي نهايت سنگدلي و قساوت برخي جانوران انسان نما!
و اگر آن روز اعراب جاهلي دختران و زنان را نه به ديده يک انسان بلکه همچون کالا مي نگريستند و همچنان که در جنگ ها و خونريزي هاي بي حسابشان، اسب و شمشير و زره و... از مغلوب جنگ به غنيمت و تاراج مي بردند دختران و زنان را نيز به غنيمت مي گرفتند، هنوز برخي از اين اعراب در کشورها و شيخ نشين هاي خود حقوق ابتدايي و مسلم دختران و زنان جامعه خود را رعايت نمي کنند و نه تنها حق رأي ندارند بلکه در بسياري از اين شيخ نشين ها زنان و دختران، حتي حق داشتن گواهينامه و رانندگي را نيز ندارند.
و اگر زماني در غرب عالم، دختران و زنان را به بردگي مي بردند و نگاهي غيرانساني به آنان داشتند آن گاه که در دوران معاصر و عصر تجدد خواستند ظاهر کار را بيارايند و غل و زنجيرهاي بي عدالتي و ناروايي هاي بسيار را از حقوق مسلم زنان و دختران بگسلند باز هم همين چند ده سال پيش همين حضرات مدعي حقوق بشر و سينه چاکان حقوق زنان نه تنها زنان را از حق رأي بلکه حتي از مالکيت بر اموال محروم کرده بودند و حالا که چند سالي است تازه از اين جهالت ها بيرون آمده اند در کنار رعايت برخي حقوق زنان و دختران آنچنان بر طبل جنسيت و نگاه ابزاري و جنسي و غريزي به دختران و زنان، بي شرمانه و وقيحانه کوبيده اند که حال و روزشان را شاهديم و بسياريشان از اين همه بي بند و باري و غلبه نگاه ابزاري و استعمار جنسي بر جامعه خود هراسان و گريزانند .
يکي از صدها تبعات خانمانسوز اين نگاه ابزاري و جنسيتي به زن در غرب پايمال شدن عزت و کرامت و شخصيت اين مخلوق عزيز خداوندي است و البته از بين رفتن مفهوم خانه و خانواده از ديگر تبعات اين نگاه به دختران و زنان در عصر مدرنيته در اکثريت جوامع غربي است و در همين دنياي به اصطلاح آزاد غرب که گويا هيچ محدوديتي براي روابط دختران و پسران و مردان و زنان وجود ندارد و راه براي هر گونه لذت جويي و هوس راني باز است حتي براي همجنس گرايي و همجنس بازي اما بر اساس آمار سازمان هاي بين المللي هنوز و همچنان آمار جرم و جنايت عليه زنان و دختران و تجاوز به ايشان بيداد مي کند که قلم شرم دارد از ذکر فجايع و جنايت هايي که عليه دختران و زنان اعمال مي شود چه رسد به توضيح انواع جنايت هايي که عليه دختران و زنان به وقوع مي پيوندد.
اين ها همه گر چه بديهي و جزو اطلاعات عمومي قريب به اتفاق مردم است اما يادآوري هر از گاه برخي از واقعيت ها نمي تواند خالي از فايده باشد. تا اين قسمت مطلب به صورت بسيار گذرا به آن چه در گذشته و حال عليه زنان و دختران در جوامع عربي و غربي انجام شده و مي شود اشاره کرديم.
جايگاه «ماندانا» مادر کورش کبير در عصر هخامنشياکنون به تاريخ وطن پر افتخار خود ايران عزيزمان نقبي بزنيم به قبل از اسلام به بزرگي و بزرگ منشي کورش کبير و آن اعلاميه حقوق بشري متعالي و آزاد منشانه او در دو هزار و پانصد سال پيش و به حفظ شخصيت و انسانيت مردان و زنان اين سامان حتي در آن روزگاران بسيار دور، به جايگاه زناني چون «ماندانا» مادر کورش بزرگ که در آن عهد نه تنها همسر شاه و مادر شاهزاده بلکه خود ملکه دربار و صاحب رأي و قدرت و تأثيرگذار در حاکميت کشور بود و ياد کنيم از زمان ساسانيان و «پوراندخت» اولين پادشاه زن در ايران زمين و مقايسه کنيم حال مردان و زنان و دختران ايران زمين را در بيش از دو هزار سال پيش با حال زنان و دختران و مردان در جوامع عربي و غربي آن زمان که زنان و دختران در نگاه اين بي مايگان انسان به حساب نمي آمدند و به بردگي و غنيمت گرفته مي شدند و زنده در گور مي شدند، تا بيشتر دريابيم که جايگاه بلند زنان در تمدن و فرهنگ ايران زمين در چند هزار سال پيش حتي با امروز جهان عرب بلکه با شرق و غرب عالم نيز قابل قياس نيست. افسوس که در اين مقال نمي توان بيش از اين به اين مهم پرداخت.
حقوق ويژه دختران و زنانحال اشارتي داشته باشيم به دوران پرافتخار و پرعزت گرويدن ايرانيان خردمند و هميشه يکتاپرست به آيين ناب محمدي(ص) و دين اکمل اشرف و اعظم پيامبران حضرت محمد مصطفي(ص) و نگاه اين آيين آسماني به جايگاه انسان و انسانيت و شخصيت و کرامت و عزت و شرافت انسان که نه تنها هيچ تفاوتي در اصالت و کرامت و شخصيت و جايگاه انساني بين زن و مرد قائل نيست بلکه بارها در شماري از آيات قرآن کريم و در بسياري روايات ائمه معصومين(ع) بر حقوق ويژه زنان و دختران نسبت به مردان تأکيد مي کند. خداوند تبارک و تعالي ملاک برتري و عزت انسان ها را بي آن که بين زن و مرد تفاوتي قائل باشد ايمان و تقواي آنان مي داند و پاداش عمل صالح را نيز براي زنان و مردان بي هيچ تبعيضي در بهشت جاودان خود اراده فرموده است.
در آيين پاک محمدي نه تنها دختران و زنان به غنيمت گرفته و زنده به گور نمي شوند بلکه به خاطر جايگاه و شخصيت ويژه دختران و زنان اين مظاهر عطوفت بي منتهاي الهي حتي از جهاد در راه دين خدا و حضور در صحنه هاي نبرد با کفار معاف مي شوند. زنان و دختران در آيين پاک محمدي از همان صدر اسلام به فرمان صريح خداوند در قرآن کريم، هم سهم الارث و هم حق مالکيت دارند چيزي که تا همين چند دهه پيش در غرب متجدد معنا و مفهومي نداشت. زنان و دختران در بزرگ آيين پاک محمدي حتي از کار کردن براي معاش خانواده معافند و اين تلاش را خداوند جل و علي وظيفه حتمي مردان برمي شمرد تا در هيچ عصر و زماني به هيچ بهانه اي هيچ مردي نتواند دختر و زن و خواهر خود را و هيچ زن ديگري را به اجبار به کار وادارد و وظيفه تأمين معاش را به گردن زنان بار کند. در اين دين آسماني و آيين پاک محمدي فرزندان هدايا و امانت هاي الهي دانسته مي شوند و رسول گرامي اسلام آن رحمة للعالمين فرزندان پسر را براي خانواده ها «نعمت» و فرزندان دختر را به راستي «رحمت» مي داند.
مرتبت دختران و زنان در آيين محمدي
جايگاه زنان و دختران در اين آيين قدسي تا بدانجا رفعت مي يابد که شخص حضرت مصطفي او که حبيب خدا بود و حضرت حق درباره اش فرمود: «لو لاک لما خلقت الافلاک» با آن جلالت و مقام و آن جايگاه در نزد حضرت رب العالمين، هر گاه به دخترش فاطمه(س) مي رسيد به سوي او حرکت مي کرد «قام اليها» و بوسه ها بر پيشاني زهرا اين عصمت کبري مي زد و حتي محمد مصطفي(ص) اين بزرگ پيامبر خدا، دست دخترش را غرق بوسه مي کرد و بارها و بارها صحابه از زبان پيامبر شنيده بودند که من از دخترم فاطمه عطر بهشت را استشمام مي کنم. پيامبر عظيم الشأن اسلام با همسر بزرگوار خود حضرت خديجه کبري نيز گفتار و رفتاري به غايت از سر مهر و ادب و وفاداري داشت و تا اين بزرگ بانوي اسلام در قيد حيات بود حضرت رسول همسر ديگري براي خود اختيار نکرد با اين که حضرت خديجه تا حدود پانزده سال از پيامبر بزرگتر بود و بنا بر برخي اقوال تاريخي ازدواج قبلي نيز داشته است. پس اي همه حضرات مدعي حقوق بشر و انسانيت و اي همه سينه چاکان حقوق زنان و دختران زبان باز کنيد و پاسخ دهيد که در کجاي عالم چنين عزت و جايگاه و شخصيتي براي دختران و زنان سراغ داريد، جايگاهي که در آيين پاک اسلام هم در کلام خداوند و هم در سيره نبوي و ائمه اطهار وجود دارد در کدام مکتب و آيين حتي نزديک به اين تفکر و رفتار يافت مي شود؟
دختران در مکتب اسلام عزيز نه تنها در خانه و در نزد پدر و مادر خويش بسيار عزيز و گرانقدرند بلکه مايه بارش رحمت الهي هستند و آن گاه که به خانه همسر مي روند نيز حقوقي بايسته برايشان مفروض است «صداق» يعني صداقت و پاکي و مهرباني، شرط واجب عقد دختر و پسر است، تلاش معاش وظيفه حتمي مرد است براي همسر و خانواده اش، تأمين مخارج در خور و شايسته براي خانواده وظيفه مردان است، وفاداري به زنان و حفاظت از حريم آنان وظيفه مردان است، مهرباني و وفاداري وظيفه مشترک مرد و زن به عقد هم درآمده است. حتي داشتن خدمتکار در خانه براي کمک به خانم خانه در صورت تمکن مرد جزو حقوق زناني است که در خانه پدري خود از چنين امکاناتي برخوردار بوده اند. حق مادر شدن و پدر شدن از حقوق مسلم زوج مسلمان است. تلاش براي تربيت فرزند صالح وظيفه هميشگي و مسلم پدر و مادر مسلمان است، با دختران و زنان به زبان ملايم و عاشقانه سخن گفتن حق دختران و زنان است، در گفتار و سيره ائمه اطهار زن همانند گل واجب الحرمه و واجب الرعايه دانسته است و تا بدانجا بر خوش خلقي و نيکو رفتاري با همسر در سيره نبوي و ائمه اطهار تأکيد شده است که امير مومنان مي فرمايد «المرةُ ريحانه ليست بقهرمانه» آيين پاک اسلام، دختران و زنان و مادران را مظهر و جلوه رحمت و عطوفت الهي مي داند.
ويژگيهاي ممتاز دختران و زنان ايرانيو کيست که اين بديهيات را نداند و باور نداشته باشد و کيست که نداند دختران و زنان ايراني پاکدامن ترين، عفيف ترين، مهربان ترين، وفادارترين، دلسوزترين، فداکارترين و سازگارترين دختران و زنان دنيا هستند و کيست که نداند اين فقط گوهرشاد خاتون در عهد تيموريان نبود که آنچنان بزرگ و اهل خير بود بلکه دختران و زنان بسياري در ايران اسلامي چه بسيار کارهاي بزرگ و گرانقدري که انجام داده اند. کجاي دنيا اين همه زن و دختر نخبه در حوزه و دانشگاه در عرصه هاي گوناگون علمي مي توان سراغ گرفت. امروز ۶۰ درصد ورودي دانشگاه هاي کشور را دختران تشکيل مي دهند و کيست که نداند با اين که دختران ايراني بهترين هاي دنيا هستند هنوز اکثر قريب به اتفاقشان به خاطر بلندي همت و بزرگواري هايشان و ايمان و اصالتشان ملاک هاي ازدواجشان ايمان و صداقت و پاکي و وفاداري همسرشان است و هر جواني که چنين خصوصيت هايي داشته باشد مي تواند از جامعه دختران ايراني همسري بس شايسته برگزيند.
کجاي دنيا خواهران تا اين حد به برادرانشان علاقه مند بلکه عاشقند کجاي دنيا دخترها تا اين حد به اصطلاح بابايي اند. در کجاي دنيا دختران تا اين حد براي پدران و مادران، عزيز و دوست داشتني اند. کجاي دنيا زنان تا اين حد به مردان خود وفادارند، کجاي دنيا تا اين حد دختران و زنان اهل عفت و پاکدامني و شرافت و شخصيت اند.
در کجاي دنيا مادراني همچون مادران ايراني تا بدين حد مهربان و دلسوز و فداکار يافت مي شود مادراني که در نهايت عشق و مهرباني و عاطفه نسبت به فرزندان، خود لباس رزم بر تن جگرگوشه اش بپوشد و به جبهه هاي نبرد حق عليه باطل بفرستد تا آن جا که در راه دفاع از کيان دين و قرآن و ميهن در خون خود بغلتد؟ کجاي دنيا مادراني يافت مي شود که ۴ اسماعيل قرباني به درگاه حضرت حق هديه داده باشد. نه اين که در جامعه ما نابايستگي، ولنگاري، بدي، ناهنجاري، ناگواري و تلخي و کژي وجود ندارد اما به نسبت اين درياي پاکي و پاکيزگي در جان قريب به اتفاق جامعه ايراني آن ذره ها چيزي نيست گر چه همان ذره هاي ناهنجاري در جامعه ايران اسلامي با آن سابقه تمدني و فرهنگي نبايد وجود داشته باشد. و آخر کلام اين که اين روزها دهه کرامت آغاز شده است روز ولادت کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(س) خواهر گرانقدر ولي نعمتمان حضرت علي بن موسي الرضا(ع) و آغاز جشن هاي دهه کرامت و روز دختران است. اين مناسبت عزيز و ارزشمند بر همه دختران و زنان سرزمين عزيزمان ايران فرخنده و مبارک باد و دل و جان دختران و زنان وطنمان به نور قرآن و محبت و مودت اهل بيت و اميد به آينده هر چه روشن تر باد.
محمد کاظم انبار لویی در نوشته ای با عنوان«آمريكا گرفتار مخمصه سوريه است»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینگونه نوشت:موافقت كميته روابط خارجي سنا با حمله به سوريه به دو دليل بوده كه جان كري وزيرخارجه آمريكا در ديدار با آنها با ذكر اين دو دليل آنها را متقاعد كرده كه رضايت به جنگ بدهند.دليل اول جان كري اين است كه ما در اين حمله هزينه اي پرداخت نميكنيم . سه كشور عربستان ، قطر و امارات مخارج حمله را تقبل كردهاند . لذا حمله باني دارد و عضه هزينه هاي آن را نخوريد.دليل دوم اينكه ما سربازي به سوريه نميفرستيم كه مثل افغانستان و عراق تلفات بدهيم . حمله صرفا موشك باران از سوي ناوگان آمريكا در مديترانه و خليج فارس خواهد بود و نيز بمبارانهاي پياپي توسط هواپيماهاي دور پرواز، لذا تلفات هم نداريم.
اعضاي زبان بسته كميته روابط خارجي سنا با 10 راي موافق و 7 راي مخالف، با حمله به سوريه موافقت كردند!اوباما اميدوار است با همين استدلال انساني ، معنوي جان كري موافقت كنگره را هم جلب كند!اگر چنين اتفاقي بيفتد در فهم قرائت جديدي از حقوق بشر به روايت كنگره و سنا بايد رسالههاي حقوق بينالملل تهيه شود!هزاران نفر در صدور تروريسم آن هم از نوع تكفيري و سلفي به سوريه از سوي آمريكا و شركاي عرب آنها طي دو سال گذشته به طرز فجيعي كشته شدند ، دهها هزار نفر زخمي و ميليونها تن در سوريه آواره شده اند آمريكاييها امروز به اين نتيجه رسيده اند اين براي احترام به حقوق بشر و صيانت از آن كافي نيست .
بايد از راه دور صدها هزار نفر را با بمب و موشك هدف قرار دهند تا به عنوان حكومتي كه دموكراسي و حقوق بشر را در جهان نمايندگي ميكند به وظايف انساني خود عمل كنند!جامعه جهاني با قدرت در برابر اين قرائت از حقوق بين الملل و حقوق بشر در برابر كاخ سفيد و اوباما ايستاده است.شوراي امنيت سازمان ملل اين وحشيگري نظامي را بر نمي تابد آمريكاييها از شوراي امنيت نااميد هستند . با آنكه در خيلي از بحرانهاي جهاني كه منجر به نقض حقوق بين الملل شد، چين و روسيه را شريك جنايات خود كردهاند اما اين بار از راضي كردن آنها نا اميدند.مفاد منشور سازمان ملل بويژه ماده 1و2و3و4 به آمريكا اجازه چنين جنگ افروزي را نمي دهد . اما آمريكاييها با عبور از آن مي خواهند جنايات خود را در خاورميانه كامل كنند. حتي اروپا متحد هميشگي آمريكا حاضر نيست پاي اعلام جنگ آمريكا عليه سوريه انگشت تاييد بگذارد اما آمريكاييها همچنان دست به ماشه بمبها و موشكهاي خود عربده كشي ميكنند.
اوباما و جان كري حاضر نيستند اعتراض مردم جهان و حتي اكثريت ملت آمريكا را به اين جنگ افروزي كه در نظرسنجي ها اعلام شده،بشنوند فريادهاي ضد جنگ از پنج قاره جهان به گوش مي رسد.چرا آمريكا مي خواهد چنين ننگي را بپذيرد ؟ پاسخ روشن است. سوريه يك حلقه از حلقه هاي مقاومت در برابر تجاوزات صهيونيستي است. اين حلقه بايد با تروريسم از درون و حمله خارجي از بيرون نابود شود.آمريكاييها امروز گرفتار مخمصه سوريه هستند . اگر عقب نشيني كنند معلوم ميشود كلاهشان پشمي ندارد و يك ببر توخالي هستند و ديگر تهديدهايشان اثري در عقب نشيني دولت ها و ملت ها ندارد . اگر حمله كنند لعنت و نفرين مردم جهان را به خاطر نقض حقوق بين الملل و نقض حقوق بشر به جان خريدهاند . ضمن اينكه ابعاد اين آتش افروزي معلوم نيست همان باشد كه آنها محاسبه كردهاند . سه كشور عربستان ، قطر و امارات با همگرايي با كفار عليه يك دولت عرب و مسلمان وارد جنگ مي شوند. اگر دامنه جنگ به اين سه كشور كشيده شود بايد آمريكاييها پاسخ دهند امنيت انرژي خود و جهان را چگونه مي خواهند تامين كنند.
از سوي ديگر رژيم صهيونيستي كه آتش بيار اصلي معركه است چگونه مي خواهد حيفا و تلآويو و ديگر شهرهاي خود را از خطر قدرت موشكي سوريه در امان نگه دارد . همه اين شرارتها نشان مي دهد كه جامعه بين الملل عاجز از حل مشكلات خود از طريق گفتگو و مفاهمه بر سبيل مسالمت است . گفتگو از طريق بمب ، موشك و غرش تانكها و صداي مسلسلها هيچ گاه براي بشريت آبرو و حيثيت به بار نياورده است . مردم جهان در هزاره سوم وقتي صداي جنگ را در اين ابعاد مي شنوند نمي توانند خشم و نفرت خود را از جنگ افروزان پنهان كنند .بالاخره مقامات كنگره و كاخ سفيد مجبورند به اين فريادها اعتنا كنند. شايد آن روز خيلي دير و پشيمان كننده باشد.
مستوره برادران نصیری در مقاله ای با عنوان«آنها سوپرمن نیستند»در ستون یادداشت های روزنامه جام جم اینگونه نوشت:
اهل صبر و حوصله نیستیم، هر چند که مردم نجیب و با حوصله ای بوده ایم وقتی چاره جز صبر نبوده است.با این تفاسیر از زمان انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس جمهور کشورمان، مدام این زمزمه ها بوده که قرار است اتفاقات بزرگی در حوزه های مختلف، خصوصا سیاسی و اقتصادی رخ بدهد. حوزه اجتماعی هم به دور از این نگاه ها و البته انتظارات نبوده است.آموزش و پرورش که در دولت قبل با تغییرات اساسی مواجه شده است، با انتقادات درستی رو به رو ست.
دانشگاه ها نیازمند فضای جدیدی هستند و یا سیاست های حوزه گردشگری باید با بازنگری شود. مهم ترین مطالبات در حوزه اجتماعی هم به مباحث نظام سلامت برمی گردد که اتفاقا پر چالش شده و واقعا نیازمند حضور و حمایت دولت است.هزینه های درمان،کمبود دارو و دسترسی محدود به خدمات مناسب در این حوزه سرفصل این چالش ها محسوب می شود.اما حضور متولیان این حوزه ها به عنوان وزیر یا سرپرست در هفته های اخیر در رسانه ها نشان داده که صحبت از تغییرات شبیه به وعده و وعید نیست.نحوه انتقاد از سیاست های قبلی نیز با ادبیات و لحنی مطرح نمی شود که همه چیز در گذشته با خطا و بدون دقت بوده و تنها تصمیمات جدید می تواند راهگشا باشد.
در واقع جایی که کم کاری بوده معمولا با صفاتی چون شتابزده، بدون کارشناسی و نیاز به بازنگری و کلمات مشابه همراه بوده است اما در هفته ای که گذشت، وزیر بهداشت در گفت وگو با یکی از خبرگزاری ها جمله جالبی را بر زبان آورد که نشان می دهد اگر برنامه های جدید در فضایی شفاف، بدون وعده و منطقی عنوان می شود، از آن طرف نیز باید انتظارات و مطالبات در فضایی منطقی پیش برود.حسن قاضی زاده هاشمی گفت: وزرا هم مثل مردم هستند و افراد سوپرمن و خارق العاده ای نیستند، بنابراین بهترین کمک رسانه ها به مسئولان این است که فرصت فکر کردن و مطالعه بدهند تا مانند گذشته تحت فشار رسانه ها تصمیمات غیر کارشناسی نگیریم و شش ماه بعد مجبور شویم تجدیدنظر کنیم.حرف وزیر بهداشت منطقی است البته علاوه بر انتظارات منطقی این مساله نیز نباید فراموش شود که خواسته های مردم باید منتقل و پیگیری شود، اما به گونه ای درست و پایدار تا رسیدن به نتیجه.
روزنامه ی جمهوری اسلامی نیز در مقاله ای با عنوان«بزرگي سراسر به گفتار نيست»در ستون سرمقاله این روزنامه اینگونه نوشت:معروف است كه مسألهگوئي به مردم گفت: فلان كار را انجام ندهيد كه در شرع مقدس نهي شده است. مردم به توصيه او عمل كردند و از انجام آن كار خودداري نمودند ولي يكي از آنان با كمال تعجب خود مسألهگو را ديد كه همان كاري را ميكند كه مردم را از آن برحذر داشته بود. بار ديگر كه مسألهگو براي مسأله گفتن آمد، با انتقاد آن كس كه او را درحال همان عمل نهي شده ديده بود مواجه شد ولي به جاي اقرار به خطاي خود با پرخاش به او گفت: تو حق نداري مرا با خودت و ديگران مقايسه كني!اين واقعه، در ادبيات ملتها با تعابير مختلف وجود دارد و درسي آموختني براي تمام مردم در همه زمانها و مكانهاست. بيان روشن و ساده اين درس اينست كه فقط هنگامي كه كردارتان بر گفتارتان منطبق باشد، مردم به آنچه ميگوئيد گوش جان ميسپارند و به آن عمل ميكنند. جنبه ديگر اين درس اينگونه بيان ميشود كه شعار دادنها و سخنسرائيها تا زماني كه به عمل نپيوندد بياثر و بيهوده است ولي حتي اگر چيزي بگوئيد و آنچه را كه در ذهن داريد با عمل نشان دهيد به هدف خواهيد رسيد.
پشتوانه ديني و اعتقادي اين درس اخلاقي و اجتماعي، در آيات و روايات نيز فراوان است. قرآن كريم ميفرمايد: يا ايهاالذين آمنوا لم تقولون مالاتفعلون كبر مقتاعندالله ان تقولوا مالاتفعلون (آيات 2 و 3 سوره صف)اي كساني كه ايمان آوردهايد چرا به آنچه ميگوئيد عمل نميكنيد؟ اين كار شما كه به آنچه ميگوئيد عمل نكنيد خدا را به خشم ميآورد.از پيشوايان معصوم عليهم السلام نيز روايت است كه فرموده اند: "كونوادعاة الناس بغيرالسنتكم." مردم را نه با زبان كه با عمل خود به حق دعوت كنيد. از اميرالمؤمنين عليه السلام نيز اين جمله معروف است كه فرمودهاند: "فاحبب لغيرك ماتحب لنفسك واكره له ماتكره لها" آنچه را كه براي خود ميپسندي براي مردم نيز بپسند و آنچه را كه براي خود نميپسندي براي ديگران نيز نپسند.
طبيعي است كه در نظام جمهوري اسلامي به اين دستورات ديني عمل شود و هيچ مسئولي در هيچ ردهاي از آن تخلف نكند. مردم از اين نظام حكومتي انتظار دارند هيچ وعدهاي بر زمين نماند و هر شعاري كه مسئولان ميدهند داراي پشتوانه عملي باشد. مهمتر اينكه در اين نظام حكومتي ديني هيچكس حق ندارد خواستار چيزي باشد كه خود خلاف آن را خواسته يا عمل كرده است. نظام جمهوري اسلامي، نظام صداقت، عمل به وعدهها و انطباق گفتار و عمل است. هر كس خلاف اين روش و خارج از اين چارچوب عمل كند، با اين نظام بيگانه است.
اين روزها دو وزارتخانه كه با سرپرست اداره ميشوند در معرض تهاجم شديد و سازمان يافته كساني قرار دارند كه ميگويند سرپرستان اين دو وزارتخانه نيروهاي ارزشي را كنار ميگذارند و به جاي آنها نيروهاي غيرارزشي يا ضدارزشي ميگمارند. اگر اين ادعا درست باشد، در هر زمان و توسط هر كس كه صورت بگيرد، كاري خلاف است و بايد به آن اعتراض شود. در نظام جمهوري اسلامي جائي براي كساني كه نيروهاي ارزشي را بركنار كنند و نيروهاي ضدارزشي يا غيرارزشي به جاي آنها بگمارند وجود ندارد. اين قاعده و منشور، شامل تمام دولتها و دستگاهها ميشود و استثنا بردار نيست.
اكنون با توجه به همين قاعده و منشور حكومتي، نوبت اظهارنظر كنندگان، معترضان و منتقدان است كه به عملكرد خود بنگرند و به اين سؤال جواب بدهند كه آيا به اصل معيار ارزشي بودن و اقداماتي كه توسط دولتها در زمينه تغيير مسئوليتها صورت گرفته و ميگيرد، يكسان و با رعايت عدالت و صداقت نگريستهاند و مينگرند يا دچار تبعيض و برخوردهاي غيراصولي و نگرشهاي گروهي و جناحي هستند؟
معيار ارزشي بودن يا نبودن را افراد نبايد از جيب خود خارج كنند و طبق ميل و سليقههاي شخصي و گروهي و جناحي هر كس را كه مايل هستند ارزشي و ديگران را غيرارزشي بنامند و بدانند. اعتقاد و پاي بندي به اصول و آرمانهاي اسلامي و التزام عملي به قوانين و مقررات، معيار ارزشي بودن است. با توجه به اين معيار، نيروهائي كه عامل به قانون باشند، به اصول ديني و آرمانهاي انقلابي پاي بندي نشان دهند، پاكدست باشند، از دروغ بپرهيزند و با حفظ حرمتها در تلاش براي خدمت به مردم و حفظ كرامت انساني آحاد جامعه باشند، نيروهاي ارزشي هستند.
اكنون خوب است كساني كه اين روزها به صورت سازماندهي شده فرياد بر ميآورند در وزارت علوم و وزارت آموزش و پرورش نيروهاي ارزشي بر كنار ميشوند و نيروهاي ضد ارزشي به جاي آنها گمارده ميشوند به اين سؤال پاسخ دهند كه در دولتهاي نهم در برابر بيصداقتيها، دروغگوئيها، خلاف قانون عمل كردنها، بيحرمتيها، لگدمال كردن كرامت انساني، غارت بيتالمال، فسادهاي بيسابقه و تفرقه افكنيها چرا سكوت كردند و حتي در بسياري موارد از عوامل اصلي اين انحرافات حمايت كردند؟ آيا افرادي كه مشوق چنين عناصري بودند اكنون ميتوانند فرياد وا ارزشا برآورند و براي مردم مفهوم اعتدال را توضيح دهند؟ هنگامي كه دانه درشتهاي دولتهاي نهم و دهم در برابر مراجع تقليد ايستادند افرادي كه اكنون براي به خطر افتادن ارزشها ابراز نگراني ميكنند چرا به جاي حمايت از مراجع، از طرف مقابل حمايت كردند؟ در ماجراي فساد مالي سه هزار ميليارد توماني چرا اين حضرات سكوت كردند؟ و حالا در ماجراي بالا كشيدن 16 ميليارد تومان در آخرين روز دولت دهم چرا سكوت كرده ايد؟
در همان وزارت علوم، آنهمه بيحرمتي كه به استادان باسابقه شد و آنهمه استاد متدين و دانشمند كه به جرم تسليم نشدن در برابر افراطيون اخراج شدند چرا سكوت كرديد و احساس تكليف نكرديد؟ در برابر آنهمه ناكارآمدي در وزارت آموزش و پرورش دولتهاي نهم و دهم و جان باختن آنهمه دانش آموز و هدر رفتن بيت المال چرا سكوت كرديد؟ حالا كه يكي از متدينترين، دلسوزترين و كارآمدترين نيروهاي باسابقه آموزش و پرورش سرپرستي وزارتخانه را برعهده گرفته چرا فرياد اعتراضتان به آسمان رفته است؟طرح محدود كردن اختيارات سرپرستان وزارتخانهها معلوم است با چه هدفي در مجلس مطرح شده است. آيا اگر يكي از نامزدهاي مورد نظر خودتان در انتخابات 24 خرداد به رياست جمهوري برگزيده ميشد باز هم همين طرح را به مجلس ميداديد؟!
مردم از جزئيات اقدامات كارشكنانه عليه دولت كنوني و پشت پرده حوادث و عوامل مديريت كننده اين جريان خبر دارند و درست برعكس اراده اين جريان حركت ميكنند همانگونه كه در انتخابات 24 خرداد چنين كردند. صحنهگردانان جريان افراطي گويا هنوز پيام انتخابات 24 خرداد را دريافت نكردهاند. مردم با آراء خود در اين انتخابات نشان دادند كه خواهان تغيير هستند. اين تغيير، در چارچوب قانون اساسي و اصول و ارزشها و آرمانهاست، زيرا احساس مردم اينست كه در دولتهاي نهم و دهم به بسياري از مقررات، ارزشها، اصول و آرمانها پشت پا زده شد و اكنون بايد همه چيز به جاي اول برگردد. اين هرگز به معناي بيعيب و نقص بودن دولت فعلي و كارگزاران آن نيست، اما اين ادعا نيز نميتواند مورد قبول باشد كه دولت منتخب مردم به آنچه در چارچوب قانون وظيفه خود تشخيص ميدهد عمل نكند.
پاسخ روشن مردم به غوغاسالاراني كه اين روزها در يك تهاجم تبليغاتي حساب شده، تلاش ميكنند نيروهاي افراطي را در مناصب مورد نظر خود حفظ كنند اينست كه شما در دوران حاكميت خود به آنچه گفتيد و امروز ميگوئيد عمل نكرديد و حالا رياكارانه درصدد تطهير خود و گناهكار جلوه دادن رقباي خود هستيد. شما بايد بدانيد كه ميان گفتار و كردار فاصله زيادي وجود دارد و تا اين فاصله را از بين نبريد مردم شما را و ادعاهايتان را باور نخواهند كرد، زيرا معتقدند: بزرگي سراسر به گفتار نيست - دو صد گفته چون نيم كردار نيست.
روزنامه ی دنیای اقتصاد ستون سرمقاله هایش را به مطلبی با عنوان«امید به تدبیر از دولت امید»از یاسر ملایی اختصاص داد:آغاز به کار دولت تدبیر و امید، امیدهای فراوانی را در لایههای مختلف جامعه، از طبقه فرودست و متوسط گرفته، تا نخبگان و دانشگاهیان، ایجاد کرده است، امید بازگشت جامعه به مسیر رشد و توسعه همه جانبه. اقتصاددانان نیز سیگنالهای مثبتی از رویکردهای تیم اقتصادیدولت دریافت کردهاند که آنها را به بهبود فضای کسبوکار و بازگشت رونق به اقتصاد بیرمق ایران امیدوار کرده است.توجه به اهمیت ايجاد ثبات در عرصه اقتصاد کلان، اعتقاد به اقتصاد رقابتی و میدان دادن به بخش خصوصی و تلاش برای تنشزدایی از روابط بینالمللی، جهتگیریهایی هستند که هر قدمی که برای آنها برداریم، قطعا از نقطهای که در آن هستیم، بهتر خواهد بود. با این وجود، شروع به کار برخی از وزرا، با تصمیماتی همراه بود که از منظر علم اقتصاد، قابل تامل است. جهتگیریهایی که ممکن است به علت سوءبرداشت از شعار اعتدالگرایی، مانع از پیگیری اصلاحاتی بشوند که اقتصاد ایران به شدت تشنه اجرای آنها است.
کسانی که اقتصاد ایران را دنبال میکنند، هنوز تجربه تلخ سال ۱۳۸۴ را فراموش نکردهاند، سالی که مدیریت اقتصاد به نسبت باثبات و رو به رشد ایران با «تثبیت قیمتها» آغاز شد. امروز، همه ما نتیجه آن تصمیم و تصمیماتی از آن دست را با گوشت و پوست خود لمس میکنیم، تصمیماتی که در قاطبه آنها، «عوامزدگی» محوریت داشت. هر چند که امروزه، دیگر تورم دورقمی در جهان بسیار نادر است؛ اما مرور تجارب کشورهای مختلف جهان در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی که در قالب علم اقتصاد مستند شده است، نشان میدهد که یکی از بدترین تصمیمات یک دولت در شرایط تورمی، تثبیت قیمتها، به ويژه نرخ خدمات دولتی است.
امروز، بعد از گذشت ۸ سال، انتظار عموم مردم، نخبگان و اقتصاددانان، از دولتی که مجمع عقلا و سرد و گرم چشیدگان روزگار است، فراتر از یادآوری خاطره تلخ تثبیت قیمتها است. بهعنوان مثال، ازسويي وزیر ارتباطات، در نخستین اقدام عملی در کسوت وزارت، دستور به لغو افزایش تعرفه جابهجایی مکالمات تلفن ثابت و همراه، داد.او در توضیح این تصمیم گفت: «فکر کردیم که شاید درست نباشد که در ابتدای دولت چنین فشاری به مردم وارد شود.» از سوی دیگر، وزیر صنعت، معدن و تجارت از تثبیت قیمت کالاهای اساسی و نهادههای دامی وارداتی تا پایان سال خبر داد. با این تصمیم، دولت، تلاش باارزشی را که در بودجه سال ۹۲، برای به فراموشی سپردن نرخ غیرمعقول ارز مرجع شده بود، نیز ناکام گذاشت و قرار است مابهالتفاوت نرخ ارز مرجع و مبادلهای برای واردات کالاهای اساسی، از محل منابع صندوق توسعه ملی تامین شود.
خبر تثبیت قیمت بنزین تا پایان سال ۹۲، در حالی منتشر شد که همه میدانیم، ادامه کار با نرخ فعلی بنزین، قطعا در آینده نزدیک مشکلآفرین خواهد بود و علاوهبر تشدید و تشویق قاچاق بنزین به خارج، افزایش بیرویه مصرف داخلی را نیز در پی خواهد داشت.این تصمیمات، ابهامات و نگرانیهایی را در افکار کارشناسان اقتصادی به وجود آورده است: چرا با وجود کسری بودجه دولت و وضعیت تورم، بر تثبیت نرخ خدمات دولتی اصرار ورزیده میشود؟ چرا از این فرصت استثنایی برای گذر از نرخ ارز مرجع، در فضای تغییر دولت که میتوانست بار اجتماعی و سیاسی این تصمیم ناگزیر را از دوش دولت جدید بردارد، به خوبی بهرهبرداری نمیشود؟به نظر نمیرسد که چنین تصمیماتی متناسب با وزن علمی و تجربی دولتمردان جدید باشد و انتظار جامعه کارشناسی از دولت جدید، بیش از اینها است.امیدواریم که با گذشت زمان و تثبیت دولت، جهتگیریهای اقتصادی، مسیر درست خود را بازیابند.
روزنامه شرق در مطلبی که با عنوان«انتخابی برای آرامش شهروندان»از محمد حسین مقیمی در ستون سرمقاله ها چاپ شد اینگونه نوشت:نگرش به «توسعه» و اسباب و لوازم آن، باید بهصورت «متوازن» و «پایدار» صورت گیرد و با تکیه بر این دو مولفه است که میتوان از احتمال موفقیت پروژههای توسعهای سخن گفت. سو و جهت کارهایی که در هشتسال گذشته در شهرداری تهران صورت گرفته، بیشتر حول پروژههای عمرانی بوده که به نظر میرسد بهعنوان زیرساخت، ایجاد آنها اجتنابناپذیر بود. اما شهر، فقط نیازمند پروژههای اینچنین نیست. اگرچه باید از دستاندرکاران مدیریت شهری قدردانی کرد اما شهر خوب، به حکمروایی خوب شناخته میشود. قبل از اینکه بررسی شود که شهردار چه کسی باشد، باید شورای شهر کارآمدی از سوی مردم برگزیده شود که به نظر میرسد با انتخابی شایسته برای ریاست شورای شهر چهارم، این روند، شتاب بگیرد و رویکردها سمتوسوی مناسبتری بیابد.
اداره شهر بهصورت مطلوب زمانی است که مردم در آن راحت زندگی کنند و احساس آرامش داشته باشند. «سکونت» تنها رفتن به یک محل به نام خانه در یک ساختمان نیست. اگر شهر بهگونهای اداره شد که وقتی دو نفر بههم میرسند و یکی متعرض دیگری میشود و حقوق فرد دیگر مورد تضییع قرار میگیرد، اینها فورا دست به خشونت فیزیکی میزنند این یعنی شهر از حکمروایی خوب برخوردار نیست و مردم فاقد آرامش هستند. مدیریت شهری قطعا میتواند زمینههای بروز خشونت شهری را به حداقل برساند و با گسترش حملونقل عمومی، وضع قوانین درست ترافیکی و آموزش و فرهنگسازی رفتار و زندگی صحیح شهری، یک پایتخت نمونه برای ایران به ارمغان بیاورد. امروز به شهردار و مدیریت شهری نیاز داریم که با مجموعه فعالیتهایی که انجام شده و زیرساختهایی که شکل گرفته، بتواند آرامش را بهوجود آورد و شهر را محل سکونت کند. مدیریت شهری، مدیریتی یکپارچه است.
مدیریت نهادهای دولتی و فرادولتی فعال در تهران، تعامل با بخش خصوصی اقتصادی و فرهنگی، حل معضل ترافیک، آموزش حقوق شهروندی، اداره شهر بر اساس خرد جمعی و کار کارشناسی؛ همهوهمه با یک شورا و شهرداری کارآمد محقق میشود. از نظر فرهنگی و اجتماعی، مردم باید یاد بگیرند که مسوولانه رفتار کنند و اینگونه نباشد که بهجای فعالیتهای اجتماعی و جمعی و مشارکت در کارها، فعالیتهای فردی و بهرهکشیها و سوددهی فردی مدنظر باشد. نباید به شهر به چشم یک منبع درآمد نگریسته شود و منابع ناپایدار برای تامین مخارج آن، هدف باشد. این امر نیازمند شهرداری با گرایش به توسعه پایدار و فراگیر است. انتخاب آقای روحانی نوعی آرامش در جامعه پدید آورد و مردم از شوکهای روزانه که بهدلیل تصمیمات نادرست به آنان وارد میشد، رها شدند. امروز بسیاری از افراد تلاش میکنند با درایت و عقلانیت سخن بگویند و بهنوعی رفتار کنند که آرامش مردم مدنظر آنها باشد. در مدیریت شهری نیز باید این اتفاق رخ دهد و بهویژه در تهران بهعنوان پیشانی مدیریت شهری کشور، فردی شهردار شود که مردم از حضور او و تصمیماتی که اتخاذ میکند، احساس آرامش کنند.
شهرداری تهران به اندازهای درگیر مشکلات و موانع است که کار تماموقت یک تیم منسجم و حرفهای را میطلبد. اگر مردم احساس کنند کارهایی که صورت میگیرد با نگاه به مناصب بزرگتر است و شهردار تهران به شهرداری بهعنوان سکویی برای ریاستجمهوری یا مسوولیتهای دیگر مینگرد، از شهرداری قطعامید کرده و نگاه مثبتی به فعالیتهای آن نخواهند داشت. ما در گذشته دولتی داشتیم که مدیریت شهری، امکان تعامل با آن را نداشت و آن دولت با آدمها و منسوبین خود هم برخوردهای غیرقابل توجیهی صورت میداد اما امروز امکان تعامل مدیریت شهری با دولت تدبیر و امید فراهم است. شهردار منتخب جلسه شورای شهر تهران، تلاش کند همه وقت خود را برای حل مشکلات تهران بگذارد و به موضوعات دیگر هم فکر نکند. صادقانه برای حل مشکلات و معضلات تهران حرکت کرده و آرامش را برای زندگی مردم به ارمغان بیاورد تا شهر، محل «سکونت» شود.
سید علی محقق مطلبی را با عنوان«پیغامهاي جابجايي يك پرونده 10 ساله» در ستون سرمقاله های روزنامه ابتکار به چاپ رسانده است:درست يك ماه پس از استقرار دكتر حسن روحاني در پاستور و 10 سال پس از روزهايي كه سيد محمد خاتمي مسئوليت مذاكرات هسته اي را به حسن روحاني دبير وقت شوراي عالي امنيت ملي سپرده بود، رئيسجمهور در حکمي مسئوليت مذاکرات هستهيي را از شوراي عالي امنيت ملي به وزارت امور خارجه منتقل کرد.دكتر روحاني در حالي با واگذاري پيگيري مذاكرات هسته اي به دستگاه ديپلماسي كشور، رويكرد كشور به ماجراي اين پرونده را تغيير داده است كه از يك سو اين پرونده و سرنوشت مذاكرات در جريان مبارزات انتخاباتي خردادماه امسال و به ويژه مناظرات نقشي پر رنگ ايفا كرد و در عمل انتخابات رياست جمهوري به يك همه پرسي هسته اي بدل شده بود و از سوي ديگر رئيس جمهور پيشين هم طي يك سال پاياني فعاليت خود به دلايلي نامعلوم دست دولت را از پيگيري مذاكرات كوتاه كرده بود و در يكي از آخرين گفت وگوهاي خود به خبرنگاران گفته بود كه مدتي است هيچ اطلاع و ارتباطي با پرونده هسته اي و مذاكرات ندارد.
چرايي بازگشت پرونده هسته اي به وزارت امورخارجه و چگونگي اتخاذ اين تصميم مساله اي است كه در روزهاي اخير در موافقت و يا مخالفت با آن حرف و حديثهاي زيادي مطرح ميشود. براي اينكه بتوان تحليل كرد كه چرا اين پرونده به وزارت خارجه بازگشت، شايد بهترباشد كه ابتدا بازخواني كنيم كه ماهيت شوراي عالي امنيت ملي چيست و چه شد كه ده سال پيش پرونده به اين شورا رفت.
بر اساس اصل 176قانون اساسي ايران شوراي عالي امنيت ملي به رياست رئيس جمهور و به منظور تامين منافع ملي و پاسداري از انقلاب اسلامي و تماميت ارضي و حاکميت ملي تشکيل شده است. تعيين سياستهاي دفاعي امنيتي کشور، هماهنگ نمودن فعاليتهاي سياسي، اطلاعاتي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي در ارتباط با تدابير کلي دفاعي امنيتي و بهره گيري از امکانات مادي و معنوي کشور براي مقابله با تهديدهاي داخلي و خارجي سه وظيفه اصلي اين شورا است. روساي قواي سه گانه، رئيس ستاد فرماندهي کل نيروهاي مسلح، مسئول امور برنامه و بودجه، دو نماينده به انتخاب مقام معظم رهبري، وزراي امور خارجه، کشور، اطلاعات، حسب مورد وزير مربوط و عاليترين مقام ارتش و سپاه نيز اعضاي شورا عالي امنيت ملي هستند.
در سال 1382 و درحالي كه حدود دو سال از جدي شدن حساسيتهاي آژانس انرژي اتمي و كشورهاي غربي به فعاليتهاي هسته اي ايران ميگذشت پرونده هسته اي در درون دولت و عمدتا توسط كارشناسان سازمان انرژي اتمي پيگيري ميشد. در آن مقطع با تشديد تحريكهاي بينالمللي عليه فعاليتهاي ايران، ديپلماتهاي وزارت خارجه در داخل و خارج كشور بحراني جدي را پيش روي نظام ميديدند، حال آنکه مديران سازمان انرژي اتمي به عنوان متولي مستقيم بحثهاي فني پرونده با آژانس، با ارزيابيهاي خاص خود صرفا نگاهي توسعه اي و فني به ماجرا داشتند و در مواجهه با قطعنامههاي آن زمان آژانس و تعهدات حقوقي كشور زير بار تحليلهاي امنيتي ديپلماتهاي كشور نميرفتند. اين درحالي بود كه تهاجم تمام عيار سياسي و تبليغاتي آمريکا و تشديد بدگمانيهاي بينالمللي نسبت به ماهيت فعاليتهاي هستهيي ايران نيز فضا را عليه ايران تشديد کرده بود.
در آن زمان سيد محمد خاتمي به عنوان رئيس جمهور، رئيس و دكتر حسن روحاني دبير شوراي عالي امنيت ملي بود. در اواخر مرداد ماه آن سال رئيس جمهور وقت طي حكمي مسئوليت پرونده هستهيي را كه در دولت دنبال ميشد، به حسن روحاني واگذارکرد. وزارت امورخارجه جدي ترين مدافع اين نقل و انتقال بود و كارشناسان سياست خارجي در دفاع از تحليل خود به امنيتي شدن مساله و لزوم تصميم گيري فراجناحي دراين باره استناد ميكردند. اين تصميم اگرچه در ابتداي كار با اما و اگرهايي همراه شد، اما در مهرماه به طور رسمي مسئوليت پرونده هسته اي به شوراي عالي امنيت ملي محول شد. در آن زمان اختلاف نظرهاي دو نهاد دولتي به همراه مشخص نبودن ابعاد مختلف مساله، دست به دست هم داد تا در نهايت نگاه امنيتي به اين موضوع غالب گردد. از اين رو با هدف ايجاد اجماع داخلي، هماهنگ سازي دستگاههاي متولي و جلوگيري از آشفتگي بيشتر، انتقال مديريت پرونده هسته اي به شوراي عالي امنيت ملي توسط وزير خارجه وقت به رئيس جمهور پيشنهاد شد.
در گامهاي اوليه پس از اين تحول با حصول اجماع داخلي و هماهنگي دولت و دبيرخانه شورا طي سالهاي 82 و 83 مذاكرات با طرفهاي غربي در مسيرهاي مناسبي پيش ميرفت. در اين دوران تلاش براي مختومه شدن پرونده در شوراي حكام آژانس و جلوگيري از رفتن پرونده به شوراي امنيت سازمان ملل هدفگذاري اصلي مذاكرات و پيگيريها بود. در اين راستا با توافقات اوليه به تدريج اميد ميرفت كه بار امنيتي ماجرا به تدريج كمتر و با كاخش حساسيتها و عادي شدن نگاه آژانس به ابعاد فعاليتها بحثها به سمت مباحث فني و ديپلماتيك پيش برود.
اما با تغييرات سياسي كشور در سال 1384 اين روند متوقف شد. در طول سالهاي بعد كه پرونده در دبيرخانه شوراي امنيت ملي پيگيري شد، همواره نگاه غالب به موضوع هسته اي همان نگاه امنيتي باقي ماند و مختومه شدن پرونده براي مسئولان آن چندان محلي از اعراب نداشت. از اين رو با وجود فراز و نشيبهاي بسيار هيچ گاه گشايش مشخصي در روند مذاكرات صورت نگرفت. به موازات فعاليتها و پيشرفتهاي دانشمندان كشورمان، مواضع تند رئيس و دبير شوراي عالي امنيت ملي، كارشكنيها و خصومت طرفهاي غربي و برخورد انتزاعي مسئولان داخلي با گفت وگوها دست به دست هم داد تا هر ساله با تشديد قطعنامهها و نيز افزايش فشارهاي سياسي و تحريمهاي اقتصادي مواجه شويم.
كار تا جايي دچار بن بست و بي عملي شد كه محموداحمدي نژاد كه بيش از شش سال با شعارها و مواضع انتزاعي خود حساسيتهاي جهاني را به اوج رسانده بود، در يكي دوسال پاياني دولت دهم به طور كامل نسبت به پرونده هسته اي بي تفاوت شد و از زير بار مسئوليتها شانه خالي كرد.اين شرايط باعث شد تا بخش اعظمي از اقتصاد خرد و كلان كشور به تعيين تكليف پرونده هستهاي گره بخورد و در نتيجه در انتخابات اخير به مطالبه جدي مردم بدل شود. مردم با انتخاب روحاني نشان دادند كه خواستار گشايشي جدي در سياست خارجي كشور به ويژه در پرونده هسته اي هستند.
در كنار اين مباحث با گذشت بيش از ده سال از شكل گيري اين پرونده اكنون ابعاد و زواياي پيدا و پنهان آن به طور كامل مشخص شده است و به دور از اختلاف نظرهاي 10 سال پيش ميتوان در درون دولت و فارغ از نگاه امنيتي سالهاي گذشته با ابعاد سياسي حقوقي و فني آن به عنوان يك پرونده شفاف ديپلماتيك برخورد كرد. از اين رو با بازگشت پرونده به وزارت خارجه، اكنون رئيس جمهور ميتواند بهتر روي فرايند و محتواي مذاکرات كنترل داشته باشد و با تمرکز تصميم گيريها و مديريت مذاکرات خواهد توانست پاسخگوي مطالبات مردم باشد.
از سوي ديگر با چربش بار نگاه ديپلماتيك به بار نگاه امنيتي مذاكره كنندگان وزارت خارجه با پشتوانه سالها تجربه و ديپلماتهاي کارآزموده، بهتر ميتواند فضاي مذاکرات را به سمتي كه رئيس جمهور و دولت و شوراي عالي امنيت ملي تعيين كرده اند هدايت نمايند.
نكته مهم ديگر در اين جابجايي اين است كه انتقال پرونده هسته اي از شوراي امنيت ملي به وزارت خارجه اين پيام را به طرفهاي مذاكره ميدهد که از سوي تهران ماهيت پرونده از حالت امنيتي به حالت سياسي تغيير كرده است و طرف مقابل نيز ميبايست با گرفتن اين سيگنال و به موازات آن، رويکرد خود را تغيير دهد.
در آخر به مطلبی از علی تتماج با عنوان«چانهزنی کری»چاپ شده در ستون یادداشت روزنامه ی حمایت میپردازیم:
جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، دیروز برای سفری دورهای به اروپا رفت. وی در این سفر از لیتوانی، فرانسه و انگلیس دیدار خواهد کرد.مهمترین نکته در این سفر حضور وی در نشست اتحادیه اروپاست. این حضور زمانی بیشتر نمود پیدا میکند که محور مذاکرات و رایزنیهای وی را تحولات سوریه تشکیل میدهد. وی در حالی امیدوار به قبولاندن دیدگاههای جنگطلبانه آمریکا به اروپاست که در باب اهداف و دلایل اصرار کری بر حضور در نشست اتحادیه اروپا نکاتی چند قابل توجه است. نخست آنکه باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا، با وجود رایزنیها و فضاسازیهای رسانهای گسترده نتوانست در نشست سران گروه 20 در سنپترزبورگ چندان دستاوردی داشته باشد به گونهای که بسیاری وی را فرد منزوی در این نشست معرفی کردند.
ناکامی اوباما فقط در قبال تغییر نگرش پوتین، رییسجمهوری روسیه، نبوده است بلکه وی در برابر سایر حاضران در نشست نیز نتوانست خواستههای خود را مطرح کند و در نهایت معدود کشورهایی با جنگطلبی وی همراه شدند. این امر رسوایی و شکستی دیگر برای اوباما قلمداد میشود. این سناریو مطرح است که کری با رویکرد به اروپا و کشاندن افکار عمومی به نشست لیتوانی تلاش دارد افکار عمومی را از ناکامی اوباما در نشست گروه 20 منحرف سازد. دوم آنکه آمریکا تلاش دارد تا چنان وانمود کند که در عرصه یارگیری برای اقدام نظامی علیه سوریه موفق بوده است. به عبارتی دیگر کری تلاش میکند تا در فضای تبلیغاتی چنان وانمود سازد که همراهان آمریکا علیه سوریه تعداد زیادی از کشورها هستند و به نوعی جنگطلبی آمریکا را خواستی جهانی معرفی کند.
البته باید توجه داشت که آمریکا حاضر به اقدام یکجانبه و تأمین هزینههای آن نیست؛ بنابراین تلاش دارد تا با جلب رضایت اروپا بخشی از هزینهها را به این کشورها تحمیل کند. سوم آنکه یک سناریوی قابل توجه در قبال سیاستهای آمریکا وجود دارد و آن تلاش آمریکا برای رسیدن به اهداف مورد نظر از جنگ تا پیش از آغاز جنگ است. به عبارتی آمریکا تلاش دارد تا جامعه جهانی را در برابر جنگ قرار دهد در حالی که همزمان برای آغاز نشدن جنگ مطالباتی را مطرح میسازد؛ مطالباتی که در عرصه جنگ به دنبال آنهاست، اما سعی دارد تا بخت خود را برای کسب آن امتیازات بدون آنکه هزینهای برای جنگ پرداخته باشد، بیازماید.اوباما به دنبال تحمیل خواستههای خود به جامعه جهانی به بهانه امتیازگیری برای آغاز نشدن جنگ است. در نهایت میتوان گفت که سفر اروپایی کری نه برگرفته از قدرت آمریکا، بلکه نتیجه چالشهای این کشور است که با فضاسازی حاشیهای به دنبال پنهانسازی آنهاست؛ چالشهایی که محور آنها را ناتوانی برای ایجاد اجماع جهانی ضد سوریه تشکیل میدهد که نزدیک است به یک رسوایی برای آمریکا مبدل شود.