طلاق ممکن است تیر خلاص یک زوج پس از چندین سال و یا چند ماه زندگی باشد اما آخرین راه نیست بلکه آغاز یک سردرگمی و باختن است و نخستین بازنده این جدایی فرزندان طلاق هستند.
در این گزارش نمیخواهیم به سراغ مسئولان برویم بلکه از زبان زوجهایی که در آستانه طلاق هستند میگوییم تا شاید مسئولان را به فکر چارهاندیشی اندازد.
*پرنده کوچک خوشبختی که از زندگی رخت بر بست
زن خسته و رنجور در حالی که پروندهای نسبتاً قطور در دست داشت در پیچ و خم راهروهای دادگاه خانواده رشت به این طرف و آن میرفت، چشمانش نگران بودند و دلیل این نگرانی را چنین گفت: نگران سه فرزندم هستم دو دختر و یک پسر نمیدانم پس از جدایی بر سر آنها چه میآید.
وی بر صندلی راهروی دادگاه تکیه زد و در نوبت صدا زدن نامش برای رفتن به داخل اتاق دادگاه منتظر ماند و در این فاصله افزود: روزی که با همسرم ازدواج کردم هرگز تصور نمیکردم روزی کارم به دادگاه کشیده شود.
زن ادامه داد: چند سال نخست زندگی به جز اختلاف نظرهای کوچک، مشکل خاصی نداشتیم و خود را زن خوشبختی میدانستم و آرزوهای شیرینی برای زندگی خود تصور میکردم اما کاخ آرزوهایم از چهار سال پیش فرو ریخت و پرنده کوچک خوشبختی از زندگیام رخت بر بست.
نگاهش به دورترین نقطه راهرو خیره ماند، همسرش در آن نقطه حضور داشت و مرتب ساعتش را نگاه میکرد و زن سرش را پایین انداخت قطره اشکی گوشه چشمانش را خیس کرد و گفت: هنوز هم به همسرم علاقه دارم اما او دیگر به من و فرزندانم توجهی ندارد زیرا زنی دیگر در زندگیش پیدا شده و به خاطر او حاضر است ما را از دست دهد.
شغل همسرش مکانیک بود، سر و وضع او مناسب به نظر میآمد اما زن مانتوی رنگ و رو رفتهای بر تن داشت و کفشهایش چند جا پاره بودند و در باره وضعیتش، اظهار کرد: شاغل نیستم یعنی بودم اما به خاطر خواسته همسرم در همان اوایل زندگی دست از کارم کشیدم و خانهدار شدم.
وی ادامه داد: از چهار سال پیش که زندگی ما تیره و تار شد همسرم خرجی خانه را کم کرده و به قدری که بخوریم و از دنیا نرویم خرج زندگی ما را میدهد و دخترانم دوره راهنمایی و پسرم چهارم ابتدایی است و با پولی که میدهد تنها میتوانم هزینه نوشتافزار فرزندانم را تهیه کنم.
زن گفت: چارهای به جز جدایی ندارم دیگر تحمل زندگی برایم سخت شده و از دادگاه میخواهم حضانت فرزندانم را به من دهد که تنها دلخوشیام هستند.
ماموری که دم در اتاق دادگاه ایستاده بود نام این زن را صدا کرد خانم «م.الف» نوبت شماست، زن بلند شد و به داخل دادگاه رفت تا زندگی چندین سالهاش را پایان دهد، زندگی که اگر ریش سفیدهای خانواده دخالت میکردند شاید اینگونه نافرجام نمیشد و مهر طلاق بر پیشانی فرزندانش نقش نمیبست.
*ماهواره بلای جان زندگی
بهرهمندی درست از تکنولوژی روز در زندگی خانوادگی مانند ماهواره میتواند مفید باشد و اگر از جنبههای خوب به این موضوع نگاه شود بر آگاهی و علم انسان اضافه میکند که این امر نیاز به فرهنگسازی دارد اما آثار تخریب این دستگاه به دلیل استفاده نادرست و غلط در زندگی بسیاری از خانوادهها بیشتر از منفعت آن است.
زن و شوهر جوانی که حدود 29 و 32 ساله بودند در راهروی دادگاه قدم میزدند و در انتظار رفتن به داخل اتاق دادگاه خانواده بودند.
ابتدا به نظر میرسید که این زن و شوهر جوان ممکن است برای فردی از اعضای خانواده خود در دادگاه حضور یافتهاند اما واقعیت چیزی بود که زن بر زبان آورد و گفت: ما برای طلاق توافقی به دادگاه آمدیم.
زن ادامه داد: حدود سه سال پیش ازدواج کردیم و فرزندی هم نداریم اما از روزی که وارد زندگی همسرم شدم رقیبی به نام ماهواره پیدا کردم که در این سالها زندگی را به کامم تلخ کرده است.
وی افزود: بارها از همسرم خواستم ماهواره را از زندگیمان خارج کند اما او کارش نگاه کردن به برنامههای مبتذل و بیارزش ماهواره شده و حتی به خاطر ماهواره سر کار نمیرود و خرجی ما را پدر همسرم بهعهده دارد.
همسرش نگاهی به زنش انداخت و اخمهایش را درهم کرد و زن گفت: چند بار به همسرم گفتم در این خانه یا جای من است و یا ماهواره، اما ظاهراً همسرم ماهواره را انتخاب کرده بنابراین توافق کردیم که از هم جدا شویم تا هر کدام آرزوهای خود را دنبال کنیم.
مرد جوان چند قدمی از همسرش دور شد و سرش را در دستهایش گرفت و با افکار خود درگیر بود، لحظاتی بعد نزد همسرش آمد و به او گفت: سیما باور کن هنوز به تو علاقه دارم اما ماهواره سرگرمی زندگیام است.
زن در پاسخ به همسرش اظهار کرد: پس از طلاق بهتر میتوانی به سرگرمی زندگی خود بپردازی، دیگر حرفی بین ما باقی نمانده و طبق توافق از هم جدا میشویم.
مرد نتوانست آرزوهای پوچ خود را به همسرش تحمیل کند و در این هنگام نوبت آنها به داخل اتاق دادگاه خانواده شد و زن جلوتر از او به اتاق رفت.
*شرب خمر نابودگر زندگی
مصرف مشروبات الکی همواره زندگی بسیاری از افراد و خانوادهها را بر باد داده است.
مشروبات الکی در عقل و جسم و روح انسان اثر نامطلوب میگذارد و عربدههای مستانه، کتک زدنها، نفسکش طلبیدن و... از جمله آثار مخرب شرب خمر است.
مرد لاغر اندام بود و سر و وضع ژولیدهای داشت مرتب به دنبال همسرش در راهروی دادگاه میدوید و چادر زنش را میکشید تا او را به توقف وا دارد اما زن بیاعتنا به مرد با پروندهای که در دست داشت از این اتاق به آن اتاق میرفت.
سرانجام زن به مقابل در اتاق دادگاه خانواده رسید و برای در انتظار ماندن به صندلی خالی کنار در این اتاق تکیه زد.
چهرهای شکسته داشت و نگاهش خسته بود، مرد در کنار زن ایستاد و مرتب به او التماس میکرد دست از لجاجت بردارد و به زندگیاش برگردد.
زن حتی به همسرش نگاه نمیکرد و مرد برای روشن کردن سیگار به بیرون از دادگاه رفت.
زن درباره حضورش در دادگاه خانواده گفت: خسته شدم از دست همسر لاابالی و مشروبخوار خسته شدم دیگر تحمل زندگی با این مرد برایم سخت و عذابآور شده است.
وی به 15 سال زندگی مشترک با همسرش اشاره کرد و افزود: در این سالها روزی نبود که او مشروب نخورد و مرا به باد کتک نگیرد و فحاشی نکند.
زن ادامه داد: شوهرم دائمالخمر است و دیگر نمیتوانم به زندگی با او ادامه دهم بارها از او خواستم دست از این کار بردارد و زندگی سالمی داشته باشد و هر بار عهدش را شکست.
وی افزود: پسرم 13 ساله است و بارها از پدرش خواست مشروبخواری نکند اما او به جای اینکه به فکر تنها فرزندش باشد او را به باد کتک میگیرد.
نام زن برای رفتن به داخل اتاق دادگاه خوانده شد و در همین لحظه همسرش نیز به او رسید و وارد اتاق شد تا آرزوهای بر باد رفتهاش را به نظاره بنشیند.
*بیکاری و اعتیاد بلای خانمانسوز زندگی
بیکاری درد بزرگی در جامعه محسوب میشود اما درد بزرگتر داشتن اعتیاد است که زندگیها را به آتش میکشد و دودمان خانوادهها را بر باد میدهد.
مرد توان راه رفتن در راهروهای دادگاه خانواده را نداشت گوشهای روی زمین نشست و دستش را لای موهایش چرخاند و به همسرش که در کنارش ایستاد بود نگاه کرد.
زن جوان پروندهای در دست داشت که مشخص بود برای پایان دادن به زندگیاش به دادگاه آمده است، زن بیرون از دادگاه رفت تا پروندهاش را تمبر بزند.
مرد در حالی که به نقطهای خیره شده بود گفت: پنج سال پیش ازدواج کردیم از ابتدا به حشیش اعتیاد داشتم اما همسرم نمیدانست.
وی افزود: سعی میکردم در منزل چهره شادابی داشته باشم تا همسرم متوجه اعتیادم نشوم اما وقتی از کار بیکار شدم رفت و آمدم با دوستانهای ناباب خودم زیادتر شد به طوری که گاهی شبها نیز به منزل نمیرفتم و در مقابل اعتراضهای همسرم بهانهتراشی میکردم.
مرد ادامه داد: خرج زندگیام را از فروش مواد مخدر و قرض کردن از دوستانم تأمین میکردم تا اینکه دو سال پیش همسرم متوجه وضعیتم شد و حقیقت را فهمید.
وی که آشفته به نظر میرسید، اظهار کرد: همسرم تلاش زیادی برای ترک دادنم از اعتیاد کرد اما نتیجهای نداشت و نتوانستم ترک کنم و همسرم نیز که وضعیت مرا دید گفت که او مرا ترک میکند.
زن به کنار همسرش آمد و مرد گفت: نمیخواهم از زنم جدا شوم اما او اصرار دارد طلاق بگیرد البته حق دارد چون من دیگر نمیتوانم مرد مناسبی برای زندگی او باشم.
زن از همسرش خواست بلند شود تا به همراه او به داخل اتاق دادگاه برود./ج1