به بهانه عروج ملکوتی اولاد امیر مؤمنان حضرت علی بن ابیطالب (ع) شهید سید حسیــن رفیــــق
و خوش به حال سید.
خوشا به حال آنان که او را میشناختند و از حضور او بهرهها بردند؛
آرزوی ما این است که انشاء الله در آن دنیا شفیع روز محشرمان باشند.
به صبح روشن فردا طلیعه از خون است
به اهل خاک بگو جنس شیعه از خون است
دل را به قلم سپردم تا بگوید از آنچه خود میخواهد، بگوید که از بند همه ادبیات املایی رهایش ساختم ...
زیرا برای شهدا نوشتن دل میخواهد و دلی از جنس خون ...
از شهدا بخواهید هر آنچه از دیگران میخواهید و ببینید چگونه خواستههایتان بدون کم و کاست برایتان مهیا میشود و چه زیباست که از شهدا فقط یک چیز را بخواهیم:
آری تنها یک چیز و آن هم دعا برای فرج حضرت صاحبالامر (عجل الله تعالی فرجه).
اللهم عجل لولیک الفرج
و خداحافظی کنیم از رفیقان زمان کودکی، رفیقان زمان دلتنگی، رفیقان زمانه عزلت و خانه نشینی و از رفیقان زجر کشیده برای انقلاب در بند استکبار ...
و باید بدانیم که به فرموده سید شهیدان اهل قلم که این ما هستیم که میرویم و شهدا میمانند.
"آری به راستی که پندار ما این است که شهدا رفتهاند و ما ماندهایم، اما حقیقت آن است که ما ماندهایم و زمان ما را با خود برده است" ...
آن گاه که اشکهای دوستان سید حسین رفیق را در چشمان نورانیشان دیدم ، دریافتم که چه سیل عظیمی از معرفت و اخلاق و چه کوه بلندی از صبرو استقامت از بین ما رفته ...
آری متأسفم برای خود چرا که نتوانستم از محضر شهیدی که همه دوستش داشتند، استفاده ببرم و حداقل به اندازه یک نصیحت از او بیاموزم ...
وقتی دیدم حاج مرتضی جلوی پیکر شهید اشک میریزد و میرود ، درک کردم غم غربتی را در درونش ...
درک کردم شوق وصالی را که در درونش بود و حسرتی را که در چشمانش بود ...
گویی که رفیقان رفیق امروز از خدا همراهی با سید را میخواستند …
و ملائک که برای همراهی سید آمده بودند بال خود را برای قدوم یاران سید گسترانیده بودند ...
اما چه باید کرد که هیچ گاه نباید از مشیت خدا غافل بود و باید به انتظار وقت رفتن و زمان پر گشودن ماند تا آن روز بیاید که بر سر کوچه و بازار بنویسند:
خـداحــافـظ رفیــق ...
خدا با حضرت علی (ع) محشورش بفرما
آمین
خدا با حضرت علی (ع) محشورش بفرما
آمین