مفهوم حزب:
گفته ميشود نخستين بار ادموند برك (1797ـ1729) درباره احزاب سخن گفته است. وی حزب را گروهي از افراد جامعه ميداند كه با يكديگر متحد شده و بر مبناي اصول خاصي كه مورد پذيرش همه آن هاست براي حفظ و توسعه منافع ملي مي كوشند.
پس
از او جيمز مديسن (1836ـ1750)، حزب را ضرورتي انكارناپذير دانست. مديسن در اين
باره معتقد است كه «حزب عدهاي از افرادند كه چه در مقام اكثريت باشند و چه در مقام
اقليت، بر اساس منافع و يا هدفهاي مشترك خود كه با منافع و هدفهاي ساير افراد و
نيز منافع و هدفهاي دايمي و كلي جامعه در تضاد است، با يكديگر طرح اتحاد ريخته
اند.»
موریس دورژه میگويد: «حزب مجموعهاي از گروههاي پراكنده در اطراف
كشور است كه از طريق سازمانهاي هماهنگ كننده به هم پيوستهاند.»
با توجه به تعريفهاي گوناگون از حزب، به نظر ميرسد ميتوان از طريق
بيان ويژگي يا شاخصهاي حزب تصوير دقيق تري از حزب ارائه كرد. در اين راستا برخي
نويسندگان محورهاي ذيل را برشمرده اند:
الف ـ وجود تشكيلات پايدار مركزي;
ب ـ وجود شعبه هايي كه با مركز پيوند
و ارتباط داشته باشند;
ج ـ پشتيباني مردم;
د ـ كوشش براي دستيابي به قدرت سياسي.
ت - عريف و ويژگي هايي كه برشمرديم با گفتمان انديشه سياسي غرب همنوايي و
انسجام دارد; زيرا، حزب زماني شكل گرفت كه جامعه غرب از سويي از سنّت گسسته بود و
از سوي ديگر، فرهنگ مدرنيته به طور كامل شكل نگرفته بود. و حزب در جهت پر كردن
شكاف هاي اجتماعي ظهور يافت.
از سوي ديگر، «حزب» دغدغه نيل به قدرت و حفظ و گسترش
آن را دارد كه به لحاظ تئوريك ريشه در فلسفه سياسي معاصر غرب دارد و مي توان
انديشه هاي ماكياولي، هابز و نيچه را در تبارشناسي آن برشمرد و مكتب اصالت قدرت را
كه در روابط بين الملل نيز مورد توجه است در اين چارچوب ذكر كرد و نكته سوم آنكه
حزب اگر رهاورد مدرنيته هست، بي ترديد همراه با دنيوي گرايي، اومانيسم و مبادي
معرفت شناختي انديشه معاصر پيوند خورده است و با تشكل ها، گروهها و احتمالا
احزابي كه در قبل از مدرنيته در فرهنگ هاي گوناگون يافت ميشده اند تمايز اساسي
دارد.
احزاب و
گروههای سیاسی مدرن به عنوان شکل خاصی از سازمان دهی نیروهای اجتماعی محصول تحولات
دو قرن اخیر در جهان هستند و نخستین جایگاه گسترش و توسعه آنها کشورهای اروپایی
است. ویژگی مشترک اینگونه احزاب و گروهها ، سازماندهی و مشارکت در امور سیاسی جهت
کسب قدرت و برنامه ریزی برای حفظ آن است. امروزه در کشورهایی که دارای نظام حزبی
با سابقه وبا ثباتی هستند، احزاب سیاسی همچنین بعنوان حلقه پیوند میان منافع
اجتماعی و نهادهای تصمیم گیرنده سیاسی عمل میکنند.
در مقابل این امر، در بسیاری از کشورهای در حال توسعه احزاب سیاسی بازتاب و تقلیدی ناقص از احزاب کشورهای توسعه یافته بوده و معمولا از کارایی مناسبی برخوردار نیستند. استبداد حاکمان، حکومت متمرکز و مقتدر،فقدان تجربه مشارکت سیاسی، ایجاد احزاب دستوری و دولتی و اعمال نظر قدرتهای بیگانه از جمله علل این امر هستند. حزب در ايران بر خلاف رخداد طبيعي آن در غرب، ناشي از سيطره طلبي فرهنگ غرب و تلاش منوّرالفكرها براي به چالش كشيدن انديشه اسلامي ظهور و بروز يافت. نخستين سازوكارهاي حزبي در آغاز مشروطيت با كوشش افرادي نظير تقي زاده شكل گرفت. وي يكي از شرايط ورود به حزب را تفكيك دين از سياست اعلام كرد.
مي
توان نتيجه گرفت كه حزب و ديگر مؤلفههاي فرهنگي مدرنيته در غرب يك پروسه بود و در
ايران و كشورهاي اسلامي يك پروژه. و چون با عقايد و ارزشهاي ديني در چالش بود هيچ
گاه نهادينه نشد و سنّت حزبي شكل نگرفت.
خاستگاه حزب در غرب با پارلمان ارتباط نزديكي دارد. حزب در غرب از
پايين به بالا شكل گرفت. در حالي كه در ايران و برخي ديگر از كشورهاي مشابه، از
بالا شكل گرفت. از اين رو، خاستگاه حزب در دو گفتمان متمايز است.
حتي امروزه كه
بيش از يك سده از نخستين احزاب نشأت گرفته از قدرت سياسي در ايران ميگذرد نيز
احزاب سرنوشت مشابهي دارند; چرا كه در تحولات پس از انقلاب نيز تشكّلهايي همچون
كارگزاران و جبهه مشاركت بر همان سياقي شكل گرفتند كه حزب دموكرات قوام در دهه
بيست، و حزب رستاخيز در دهه پنجاه و حزب دمكرات در مشروطيت.
اگر بخواهيم حزب را با توجه به اسلام و انديشه هاي ديني مورد كاوش قرار
دهيم به نظر مي رسد در چارچوب گفتمان انديشه غرب، تلاشي بيهوده است و ضروري است
فارغ از انديشه غرب و در پارادايم انديشه اسلامي مفهوم سازي كنيم. انديشه اسلامي
در مقايسه با مدرنيته و انديشه غربي دو چارچوب متمايزند كه زيرساخت و مباني آن دو
تفاوت اساسي دارند و طبعاً رو بناها و مشتقات سياسي آن دو نيز متفاوت اند. از
مباني متمايز آن دو كه صرف نظر كنيم، برخي پيش فرض ها و ويژگي هاي متمايز آن را مي
توان برشمرد.
الف. حزب در انديشه غرب دغدغه كسب، حفظ و گسترش قدرت دارد. اين امر در
ويژگي هاي حزب و تعريف آن نيز مورد توجه قرار گرفته است.
در فرهنگ اسلامي «قدرت»
از اصالت برخوردار نيست. قدرت از اهداف مياني براي مسلمانان به شمار مي رود كه
براي دستيابي و حفظ و گسترش آن تلاش فراواني صورت مي گيرد، اما در جهت آرمان ها،
رشد و تعالي معنوي و حفظ اسلام مورد بهره برداري قرار مي گيرد. از اين رو، از منظر
امام خميني(قدس سره) حفظ نظام اسلامي از واجب ترين واجبها قلمداد گرديد; زيرا
حكومت مقدمهاي ضروري براي بسط ارزشهاي ديني و برپا داشتن ديگر واجبات به شمار ميرود.
ب. حزب در انديشه معاصر غربي هيچ محدوديتي به جز منافع ملي را به رسميت نمي شناسد. به نظر مي رسد حزب در انديشه اسلامي سازوكاري در جهت عملياتي ساختن اصول و قواعد ديني است. هدف حزب يافتن راهكارهاي اجرايي احكام و دستورات ديني است و همواره در چارچوبي كه به مثابه خط قرمز فعاليت هايش قلمداد مي شود، فعاليتش را تنظيم مي كند. از اين رو، حزب مولّد راهكارهاي اجرايي و انديشه در چارچوب منافع ملي و احكام و قواعد اسلام مي باشد. حد و مرز آزادي آن در چارچوبي فرهنگي تعريف مي شود.
مفهوم حزب بر اساس آموزه هاي اسلامي