مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛آیه 19-20 سوره یوسف
وَ جَاءتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَذَا غُلاَمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ﴿۱۹﴾ وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُواْ فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ ﴿۲۰﴾
و کاروانی آمد پس آبآور خود را فرستادند
و دلوش را انداخت گفت مژده این یک پسر است و او را چون کالایی پنهان داشتند و خدا به
آنچه میکردند دانا بود (۱۹) و او را به بهای ناچیزی چند درهم فروختند و در آن بیرغبت
بودند (۲۰)
در این آیات خداوند دنبالۀ داستان یوسف را با جملات کوتاهی که در زبان شناسی آن را جملات «ذره ای یا اتمی» می گویند ادامه می دهد و چندین حادثه را با سرعت و در کوتاهترین کلام مانند یک نقاشی «کم گرایانه» (minimalism) تصویر کرده است.
قافله ای بر سر آن چاه می گذرد و هر قافله ای را سقایی بوده است که در عربی او را «وارد» گویند. او را می فرستند که آب بیاورد و او دلو خود را در چاه پایین می برد و بالا می آورد و ناگاه چشمش به جوانک زیبایی می افتد که در دلو نشسته است.
با شادمانی فریاد می زند که زهی بشارت که ما را غلام بچه ای رسیده است و از بیم آنکه آن غلام بچه را صاحبی باشد او را همچون یک کالایی قیمتی پنهان می کنند.
از سیاق سخن بر می آید که برادران به موقع می رسند و خبر می شوند و دعوی مالکیت می کنند که این غلام ما بوده است و اگر خواهید او را به شما می فروشیم.
آنها یوسف را به چند درهم ناچیز و معدود می فروشند و عجبا که خداوند در کار یوسف ایشان را به زاهدان که ترک دنیا می
کنند تشبیه کرده است.
زهدی سخت ناپسند و دور از هر خیر و برکت که دامن آن زهد و پرهیز که در
سخن عارفان آمده است اشاره به چنین زاهدی است که آدمی یوسف نازنین را که مقصود و
معشوق جهان است به بهای اندکی که آن متاع دنیاست بفروشد و از آن چشم بپوشد و زهد
ورزد:
فدای پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد
هزار جامۀ تقوی و خرقۀ پرهیز
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
واقعا جالب بود قابل تآمل