به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ مکاني آن سوي کاجها ي يک فيلم سه حلقهاي است که هر حلقهي آن داستان مستقلي دارد، ضمن اينکه داستانها با يکديگر نيز ارتباط دارند. فيلمساز اين فرم روايي را به صورتي سر راست و مستقيم به تماشاگران ارائه کرده است تا تماشاگران مجبور نباشند که تکههاي هر داستان را مثل يک پازل در کنار هم بگذارند. متاسفانه مدت زمان طولاني 140 دقيقهاي فيلم منجر به قدرتمندتر شدن فيلم نشده که يک دليل اصلي آن داستان سوم فيلم است که ضعيفتر از دو قسمت آغازين به نظر ميرسد. پايان بندي فيلم هم اوج گيرنده نيست. اما مکاني آن سوي کالجها به خاطر دو داستان آغازيناش و دو بازي واقعا چشمگير از رايان گاسلينگ و برادلي کوپر در خاطرهها ميماند. کاجها در برخي صحنهها ما را به ياد پدر خوانده و در صحنههايي ديگر به ياد راننده مياندازد هر چند که تفاوتهاي عمدهاي با اين دو فيلم دارد.
کاجها دومين فيلم درک سينا فرانس پس از ولنتاين آبي است کاجها فاقد واقع نمايي ولنتاين آبي است اما تيرگياش کمتر از اين فيلم است. هر چند که خوشبيني هم جزو مشخصات اصلي کاجها نيست. به عبارت ديگر کاجها اوقاتي را صرف غوطهور شدن در تاريکي و فساد ميکند اما حداقل عنصري از اميد در آن وجود دارد. بازيهاي قدرتمندانهي گاسلينگ و کوپر شالودههاي فيلم را تقويت کرده و به تماشاگر کمک ميکند که گذر نامتوازن از بخش اول به بخش دوم فيلم را ناديهده بگيرد. متاسفانه بازيگران بخش سوم هم سطح همتايان خود در بخشهاي اول و دون نيستند. و اين خود عاملي است براي از نفس افتادن فيلم قبل از رسيدن به خط پايان.
لوک گلانتون موتور سوار زبر دستي است که با موتورش کارهاي نمايشي انجام ميدهد.
لوک زندگي فقيرانه و بيهدفي را دنبال ميکند اما زماني که وي پي ميِبرد که از گارسونهاي نيويورکي به اسم رومينا (اوامندز) صاحب فرزند پسري شده است تصميم ميگيرد که پدر خوبي براي فرزندش باشد. لوک حالا که زندگياش معنا و مفهومي پيدا کرده دوست دارد که بخشي از زندگي پسرش باشد و از او بهترين شکل ممکن مراقبت کند. اما لوک نميداند چگونه بايد اين کار را بکند. لوک در حال حاضر بيکار است و مهارت موتورسوراياش تنها مهارت اوست. لوک عاقبت نزد يک مکانيک محلي بن مندلسون شغلي پيدا ميکند. مکانيک به لوک ميگويد راههايي آسانتر از تعمير ماشينها براي پولدار شدن وجود دارد. ديري نميگذارد که لوک درگير يک ماجراي سرقت از بانک ميشود و ...
داستان دوم فيلم دربارهي افسر پليس جوان و جاهطلبي به اسم اوري کراس برادلي کوپر است. اين افسر مقرراتي که دانش آموخته دانشکدهي حقوق است دوست دارد قهرمان باشد اما به زودي پي ميبرد که قهرمان بودن چه هزينههاي گزافي دارد. کراس به نيروي ويژهاي پيوسته که کارش مبارزه در خط مقدم عليه بيعدالتي است. کراس به زودي پي ميبرد که يک شبکهي فساد گسترده در درون ادارهي پليس وجود دارد. جنيفر رزبايرن همسر کراس نگران شوهرش است. او ميداند که شوهرش شغل خطرناکي دارد و ممکن است هر لحظه جاناش را از دست بدهد.
داستان سوم دربارهي دو بچه مدرسهاي به اسامي جيسون دانه دوهان و اجي امروي کوهن است. اين دو يک رابطهي دوستانهي مبتني بر منافع متقابل با يکديگر دارند. ايجي مهارت زيادي در به دست آوردن پول نقد دارد و جيسون هم تماسهايي با فروشندگان مواد مخدر دارد. با وقوع حادثهاي روابط اين دو وارد مرحلهي تازهاي ميشود.
دو بخش نخست کاجها از حيث دراماتيک قدرتمندانه و از حيث روايي غير قابل پيشبيني است فيلم خيلي خوب توانسته تحول روحي لوک را در پي مطلع شدن او از پسردار شدناش نشان بدهد. ما کاملا نوميدي لوک را که وي را به طرف انجام کار خلاف سوق ميدهد درمييابيم که حالا داري ميبيني. اوري کراس هم کاراکتر خوب پرداخت شدهاي است که با موضوعاتي سروکار دارد که ندرتا در فيلمها به آن اشاره شده است؛ مثلا زماني که پليسها در حين انجام وظيفه کسي را با شليک گلوله به قتل ميرسانند و سپس در برابر انظار عمومي مورد ستايش قرار ميگيرند، آنها اين پروسه را چگونه به انجام ميرسانند؟
متاسفانه کاراکترهاي اصلي در بخش پاياني فيلم خيلي سطحي پرداخت شدهاند و روايت قصه ميلنگد و ضرباهنگ نيز خيلي کند و آهسته است. تدوين فيلم از توازن لازم برخوردار نيست و شايد به همين خاطر باشد که فيلم در لحظاتي خيلي قدرتمند و در لحظاتي مايوس کننده به نظر ميآيد.
بيشتر صحنههاي فيلم با دوربين روي شانه فيلمبرداري شده اما شدت تکانها به اندازهاي نيست که مثل بسياري از فيلمهاي امروز هاليوودي تماشاگر را دچار سرگيجه بکند. فيلم يک صحنهي تعقيب اتومبيل دارد که تماما با دوربين کار گذاشته شده در پنجرهي جلويي اتومبيل پليس گرفته شده اين صحنه که يک برداشت بدون کات است خيلي خوب و موثر از کار درآمده است. يکي ديگر از نمادهاي زيبا و به يادماندني فيلم نماي افتتاحيهي فيلم است که ما در آن لوک را درحال آماده شدن براي انجام کارهاي نمايشي با موتورش ميبينم.مهارت فيلمساز در اين صحنههاي دشوار و پيچيده ستودني است.
کاجها به خاطر دو کاراکتري که آنها را با تمام قدرت خلق کرده و پرداخت کرده امتياز ميگيرد.
فيلمساز با خلق ماهرانهاي اين کاراکترها توانسته توجه تماشاگران را معطوف قصههاي فيلم بکند. فيلم به رغم انتقاداتي که به بخش پايانياش وارد است در مجموع نمرهي قبولي را ميگيرد. فيلم غير کليشهاي است و توان سرگرم کردن تماشاگر را دارد./ص
منبع : ماهنامه دنياي تصوير