نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ |
ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم بر تو حکایت میکنیم و تو قطعا پیش از آن از بیخبران بودی
داستان یوسف به راستی حیرت انگیز است از آنکه در وهم نمیگنجد که
داستانی بدین کوتاهی این همه جواهرات دانایی و نیکویی و زیبایی را چگونه در خود
جمع کرده است!
خواب آسمانی یوسف که پایان عمر او را با شکوه و عظمت
ستارگان و ماه و خورشید که به او سجه میکنند و سفارش پدر که هان ای فرزند نازنین
خوابت را با برادران مگوی مبادا که شیطان ایشان را وسوسه کن و مکری بیندیشند.
و خواب زندانیان که یکی روی در نجات و یکی روی در هلاک دارد و هر دو خواب چنانکه یوسف تعبیر کرده است واقع شدن و ماندن یوسف سالها در زندان بدان خاطر که دمی خدا را از یاد برده است.
و خواب شگفت انگیز پادشاه مصر که هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را خوردند و عاجز شدن خواب گزاران از تعبیر آن و به ناچار کسی به یاد آوردن که در زندان معبری است.
و یوسف را آزاد کردن و تعبیر یوسف از خواب پادشاه به اینکه هفت سال شمارا فراوانی خواهد بود و به دنبال آن هفت سال قحطی و خشکی پیش خواهد آمد.
و انتخاب یوسف به وزارت خزانه داری مصر و دستور یوسف که باید در سال های فراخی آذوقه جمع کنند تا در سال های سختی در آسایش باشند.
و فشار آوردن قحطی در کنعان بر خاندان یوسف و اهالی آن سرزمین و حرکت کردن برادران با قافله ای به مصر و به حضور یوسف رسیدن و نشناختن و یوسف ایشان را گرامی داشتن.
و بی آنکه عوضی قبول کند آذوقه فراوان به ایشان ارزانی داشتن و تقاضا
کردن که در سفر دیگری شما را برادری است او را همراه بیاورید تا کیل بیشتر به شما
عطا کنم.