به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،زينب كبري در صحنه تدبير و درايت و علم و فراست چنان برجسته بود كه به عقيله بني هاشم شهرت يافت و استواري اراده و تدبيرش در نزد بزرگان اهل بيت مورد ستايش قرار گرفت.
سالهاي برداشت كشت بذر هجرت و جهاد رسيده بود و مكه كه تا آن زمان به عنوان عمده ترين كانون حكومت كفر و شرك در جزيرَ العرب شناخته مي شد در پي نصرت جبهه حق و حق مداران آغوش خويش را به روي مسلمانان گشود و فصل سبز رويش اسلام را در جان جهان آن روز به نمايش گذارد... در بامداد اين بهار، و در گلستان سبز نبوي كه آسمانش آبي عشق علوي را به خود ديده بود، نسيمي از كرانه درياي معرفت برآمد، تا كه در نبود آفتاب ولايت طوفان به پا كند.
اين نسيم برآمده از آفتاب زينب(س) بود كه با نشستن بر گلبرگ پاك احمدي رايحه نبوت و امامت گرفت و خود چونان آفتابي شد تا خورشيد حقيقت پشت ابر زمانه نماند. باري «زينب»(س) متولد شد.
چهار ساله بود كه در يازدهم هجري، پيامبر(ص) رحل سفر به ملكوت بربست و او از آن پس شاهد بحران سياسي و مظلوميت پدر گشته و پس از گذشت زماني بس اندك به استقبال رنج و شهادت مادر مي رود. او بزرگ بانويي است كه اوصاف پدر، مادر و برادران معصومش در آينه وجود او تجلي داشت و وسعت ظرفيت وجوديش چنان بود كه توانست از بوستان معرفت، بزرگترين قهرمانان اهل بيت عصمت و طهارت نهايت بهره معنوي را نصيب خويش كند.
زينب كبري در صحنه تدبير و درايت و علم و فراست نيز چنان برجسته بود كه به عقيله بني هاشم شهرت يافت و استواري اراده و تدبيرش در نزد بزرگان اهل بيت مورد ستايش قرار گرفت. با گذر از دوره بيست و پنج ساله درد، اندوه و سكوت امام علي(ع) و رجعت امت و در حالي كه هنوز شيريني اقبال و استقبال مردم را در آن بيعت عمومي بخشيده بود، زينب(س) دگر بار به تماشاي غوغاسالاري، بحران آفريني و كارشكني احزاب و گروهك هاي نابخرد و قدرتمدار كينه توزي مي نشيند كه روغن چراغ خردشان سوخته و نيروي درك و شعورشان ريخته و توانايي تحرك و پويايي همراه با زمان را از دست داده و سوداي بدويت پيشين را در دل دارند. چهار سال و اندي بدين گونه سپري مي شود و در حالي كه 35 بهار از عمر زينب(س) گذشت، رمضان سال 40 شاهد شهادت پدر مي شود.
از آن پس، نظاره گر انواع بازيگري و دسيسه كاري هاي اموي و احزاب همسوي آنان عليه برادر بزرگش مي باشد تا آنكه سرانجام در پايان 9 سال تكرار ترجيع بند مظلوميت، بار ديگر مثنوي پر سوز شهادت نخستين برادر شكل مي گيرد. اين قهرمان قصه پر غصه، در حالي كه چهل و چهار ساله است، يك دوره 10 ساله اعمال فشار و ايجاد تنگناهاي همه جانبه امويان عليه علويان را نيز تحمل كرده، تا سرانجام در نيمه دوم از دهه ششم عمرش به استقبال مسؤولانه هجرتي كارساز مي رود.
آري تاريخ اين هجرت، بستر جريان انديشه و حيات تاريخ رخدادهاي بشري پيوسته اي است كه مي توان با بينش وخشيت، ازآن عبوركرد وعبرت آموخت و با آن عبرت به فهم ها و باورها و زندگي برتر رسيد... و عاشورا، همين قطعه تاريخي از تبلور عيني حيات ديني و به عينيت درآمدن ساز و كار دروني حيات مستمر ديني است كه زينب(س) هجرتش را بر مدار سرنوشت ساز آن آغاز نمود.
اين واقعيت تاريخي، بخش ممتازي از واقعيت اجتماعي است، بخشي از پديدارهاي اجتماعي كلان در كوران تحولات و تغييرات اجتماعي و نيز بخشي از ساختها و آثار و اوضاع و احوالي است كه گزارشگر صديقي مي طلبد تا در شتاب بي امان تاريخ رنگ نامردمي به خود نگيرد.
اين چنين بود كه زينب(س) در سال 60 هجري در پي ايستادگي سالار شهيدان حسين بن علي(ع) از ميان گزينه هاي فراروي، همراهي برادر و امام خويش را مسوولانه مي پذيرد و در ادامه آن همه رنج، رنج هجرتي سرنوشت ساز و تمدن آفرين را نيز پذيرفته و تحمل مي كند. حكومت مدنيت ساز آن شاه بيت غزل عشق و عرفان كه از پايگاه خانه رسول آغاز شده بود، با گذر از خانه خدا پس از ششم ماه سير و سفر، سرانجام در بستري از رنج و درد و خطر در پايانه كربلا به بار نشست.
در اين ميان عاشورا محملي است براي آنكه نيروهاي بي حد و حصر دروني زينب(س) براي بيان حقيقت هميشه ماندگار عاشورا آزاد شود؛ از همين روست كه حادثه اي مي آفريند كه هر صحنه اي از آن به كتابها بحث و بررسي نياز دارد و الهام بخش خلق تابلوهاي بي نظير هنري است. كربلا پايانه است اما نه به معني موقت و ايستگاه، بلكه به عنوان معبر و گذرگاه، چه آنكه كربلا يك تاريخ است و تاريخ معبر است.
زينب(س) از آن پايانه غمرنگ شهادت، باند پرواز معراج وار مي سازد و در حالي كه در نيمه دوم دهه ششم عمرش است، كوله بار اسارت را بر دوش گرفته پرچم مرجعيت حركت امت را در بستري از هجران به اهتزاز در مي آورد. اگر ميدان كربلا را اوج معراج مردان بدانيم، در كربلا و كوفه و شام است كه زينب(س) چند بار به معراج انساني مي رود و در اين راه، جامعه اي را به رشد اجتماعي مي برد.
آنان را كه در هياهوي بي امان دنيا راه گم كرده اند به تازيانه كلام بر مي انگيزد و آناني كه خود گواه حق و تجلي پر بار معرفتند را به تكريم و تحسيني دگرباره مي خواند، چونان كه آن سيد الساجدين، امام سجاد(ع) با شنيدن آن خطبه و مشاهده انقلاب روحي مردم، خطاب به عمه اش زينب(س) فرمود: «عمه جان آرام بگير. زيرا در وجود بازماندگان گذشتگان براي مردم، درس عبرتي وجود دارد.
سپاس خداي را، تو دانشمندي هستي كه معلم به خود نديده اي و خردمندي هستي كه استاد نداشته اي.» آري! خطبه زينب(س) در شهر كوفه و در حال اسارت، عمق فريبكاري، تزوير، ظلم و ستم امويان را آشكار نمود، بي وفايي و پيمان شكني و آينده دردناك كوفيان را روشن ساخت، آنان را منقلب كرد، پايه هاي كاخ قدرت حاكمان غاصب، ظالم را به لرزه افكند و سرانجام غير از بيان فاجعه كربلا و معرفي شخصيت و هدف حضرت امام حسين(ع) و ياران او، پيام خون شهيدان را به غفلت زدگان و فريب خوردگان رساند.
اين گونه است كه هر مجلسي براي زينب(س)، معراج مي شود و جامعه مي تواند هم از خود او و هم از سخنان معراج گونه اش درس ها بياموزد. اين گونه است كه زينب(س) چنين در اوج زخمها و زخمه ها سخن از جمال و جميل مي گويد. اگر از آن همه تاريخ گفته و ناگفته تنها همين قطعه از بهشت زينبي بود، همان ما را بس كه اين بخش را به حكم برترين ها و اوج ها الگو قرار دهيم و بدانيم كه در پس اين زن كربلايي چه «انسان كاملي» نشسته است. او به راستي عقيله دودمان وحي، تجسم زهد، ورع، علم، عفاف و شهامت است.
اين بزرگوار راه مقاومت در برابر باطل را به امت نشان داد و فداكاري در راه خدا و چشم پوشي از همه چيز را در راه برافراشتن پرچم حق به همه آموخت. زينب در اوج مستوريت، عفت و حيا رشد كرده و در مدار تعالي، باليده است. در عين حال تعليم حيا و عفت و پوشش در فرهنگ تربيتي خانه فاطمه(س) به هيچ وجه به معناي انزوا، بي توجهي به مصالح اجتماعي اسلام، عدم شكوفايي خصايص انساني و روحيه شهامت و رشادت نيست.
چه اينكه زينب كبري(س) در عين حركت تام در مسير زنانگي و رعايت همه حريم ها، به دقت مقتضي آن چنان شهامت از خود نشان داده و با درايت و تدبيرش نظم مورد نظر فرهنگ عاشورا را در پي گرفته كه همگان را متعجب كرده است.
از نظر ما اين ويژگي، خصيصه تربيت فاطمي و علوي است. ايثار، فداكاري، وزانت عقل، صبر و بردباري، علم وسيع و دانش وافر، سخنان سنجيده و منطقي او در فرصتهاي حساس توأم با آن مظلوميت و ستمهاي جانكاهي كه به او وارد آمده است، از او چهره يك شخصيت بي نظير، رزم آور شجاع، جهادگر بي باك و سخنور توانا را در قلوب و اذهان ترسيم نموده است كه تا چرخ زمان حركت دارد، تا نسل ها در روي زمين حيات دارند و تا زمين دور خورشيد مي گردد، اين چراغ فروزان، نورافكن جهانيان و نسل هاي آينده خواهد بود.
دكتر عايشه بنت الشاطي، نويسنده مشهور مصري و صاحب كتاب (بانوي كربلا) در خصوص حقيقت ماندگاري حركت زينب (س) مي نويسد: «خون پاك، ريشه پاك، شيرپاك، ذكاوت سرشار، مربيان بزرگ، شركت در بزرگترين انقلابات بشري، تجربه حوادث و تحولات جهاني، زينب را آن گونه كه شايسته بود پرورش داد و او را نمونه اي از عالي ترين مراتب انسانيت قرار داد.
نام اين زن در تاريخ ما و تاريخ انسانيت با مصيبتي بزرگ مزين گرديده و آن مصيبت كربلا است، مصيبتي كه تاريخ نويسان اتفاق دارند كه يكي از حوادث مؤثر در تاريخ شيعه بخصوص در تاريخ اسلامي بوده، حتي بعضي از آنها معتقدند كه بالاترين و مؤثرترين حادثه اي است كه مذهب تشيع را بنا نهاد و آن را پا برجا قرار داد.
و از همين جهت آنها را عقيده بر اين است كه خوني كه در آن كشتار جانگداز ريخته شده تاريخ سياسي و مذهبي ما را به رنگ خون در آورد و ما آن را در قتلگاههاي فرزندان ابوطالب و مجاهدات شيعيان مي بينيم....» بعد از واقعه جانسوز كربلا، زينب كبري همچون خورشيد پرفروغي بود كه هر جا قدم نهاد فضاي تيره و تار آنجا را روشن مي كرد و مردم با وجود نور مقدس او جامه جهل مي دريدند و با حقايق زمان آشنا مي شدند. گر چه زينب كبري بعد از واقعه كربلا مدت زيادي زندگي نكرد ولي در همان مدت كوتاه، انقلابي به پا كرد و بذر آگاهي در سراسر جامعه اسلامي افشاند.
بذري كه زينب كبري در آن روزگار تباهي و سياهي افشاند، پس از مدت كوتاهي سبز شد و طومار ستمگرترين دستگاه حكومتي تاريخ اسلام را در هم پيچيد. طبري و ابن اثير مي گويند: تا دو ماه يا سه ماه پس از شهادت حسين از وقتي خورشيد طلوع مي كرد تا هنگامي كه بالا مي آمد، اهل كوفه ديوارها را خون آلود مي ديدند، ديوارهاي كوفه سخنان زينب را منعكس مي كرد: «آري به خدا بيشتر بگرييد.
كمتر بخنديد شماها ننگ و رسوايي را به منتهي رسانيديد، اين ننگ و رسوايي از دامان شما شسته و پاك نخواهد شد، چگونه مي شود از ننگ كشتن جگرگوشه خاتم پيغمبران و سرور جوانان اهل بهشت پاك شويد.» جاحظ در كتاب البيان و التبيين از خزيمه اسدي نقل مي كند: «پس از شهادت امام حسين(ع) وارد كوفه شدم و سخنان پرمغز و شيواي زينب را شنيدم، من ناطق تر و گوينده تر از او زني را نديدم، گويا از زبان اميرالمؤمنين(ع) سخن مي گفت.»
اين گونه است كه مي گوييم زينب، مدار هميشه ماندگاري است تا در ظلمت بي امان تاريخ شيفتگان كمال گرد خورشيد حقيقت حركت كنند. او آمده بود تا عشق را مبهوت لحظه هاي زلالش كند، تا صدق و وفا را به جهانيان بياموزد و متانت و وقار را به نمايش گذارد. آمده بود تا فرياد بلند مظلومان باشد؛ فريادي كه پژواك همچنان از وراي تاريخ به گوش شنواي دل هاي حق جويان مي رسد.
منابع: 1 - لهوف، سيد بن طاووس، ترجمه عقيقي بخشايش 2 - نامه جامعه حوزه ش 8 3 - زينب (س) شاه بيت غزل عشق و عرفان/ حجة الاسلام احمد اسلامي 4 - حماسه حسيني، شهيد مطهري، ج 1 5 - بانوان عالمه و آثار آنها، مركز حوزه هاي علميه خواهران