دمی آگاهساز این قلب غافل
مران از درگهت این جان جاهل
تویی یارب طبیب دردمندان
شفابخش درون مستمندان
تویی یارب حیات جاودانم
به یادت زنده ملك جسم و جانم
عطا بخشی به شاهی یا گدایی
تو را شاید كه عالم را خدایی
جهان هرگه كند تاریك جانم
بود یاد تو خورشید روانم
تویی در ملك هستی پادشاهم
به درگاه تو، یارب، عذر خواهم
اگرغیر تو معبودی ستایم
به هجرانگاه دوزخ باد جایم
تویی، یارب، بهین باغ بهشتم
قلم كش برخط زیبا و زشتم
فقیری را نوازی گر به نانی
وگر بخشی تو صد ملك جهانی
ز ملك بیحدت ای ذات بیچون
یقین دارم؛ نه كم گردد نه افزون
به راه خویش ما را رهبری كن
كرم فرما و لطف و یاوری كن
به ما ای كامبخش دشمن و دوست
نگاه مهر فرمایی چه نیكوست
كه تاب قهرت این مشتی گنهكار
نداریم، ایزدا، ما را مكن خوار
اگر بخشی، تو را نبود زیانی
ولی ما راست سود این خود تو دانی
نگارا، دلبرا، كل الجمالا
جهان آرا بتا عین الكمالا
غلط گفتم همه قهر تو مهر است
كجا تاریك از خورشید چهر است
به ما خود معرفت ده تا توانیم
سمند از لطف و قهر آنسو برانیم
به كوی عشق خوش منزل گزینیم
در آن رضوان، گل تسلیم چینیم
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید