رئیس فرهنگستان علوم در پاسخ به سؤالی مبنی بر این که چرا فیلسوفان منفورند، می‌گوید: برای این که فیلسوفان منفور باشند، باید چیزی یا چیزهایی گفته باشند و بگویند که به ما بر بخورد و مایه آزردگی شود.

به گزارش  گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران  «رضا داوری اردکانی» رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران در کتاب «علوم انسانی و برنامه‌ریزی توسعه» می‌نویسد: یک روز که در مجلس جمعی از استادان علوم انسانی و اجتماعی سخن می‌گفتم، یکی از حاضران پس از پایان سخن بی‌مقدمه پرسید: چرا فیلسوفان منفورند؟ پرسش تلخ و زمخت بود و اگر آن را از کسی بپرسند که عمر خود را صرف فلسفه کرده است، شاید خلاف ادب و نزاکت هم باشد.

ولی من طرح پرسش را عادی و معمولی تلقی کردم و عکس‌العملم طبیعی بود. پنهان و انکار نمی‌کنم که انتظار طرح چنین پرسشی نداشتم، به خصوص که هیچ وجهی و مناسبتی هم برای آن نمی‌دیدم. ولی به هر حال کسی پرسیده بود که چرا فیلسوفان منفورند و من می‌بایست یا سئوال را بی‌وجه بدانم یا وجه منفور بودن را ذکر کنم.

 وضع سومی هم می‌توانست پیش آید و آن این است که حاضران از من عذرخواهی کنند و بخواهند آن را نشنیده بگیرم. ولی نه حاضران از من عذرخواهی کردند و نه پرسش‌کننده از طرح پرسش پشیمان و شرمسار بود.

گویی هیچ یک از حاضران پرسش را بیجا نمی‌دانستند. من هم در موافقت با حاضران قبول کردم که فیلسوفان منفورند و گفتم وقتی می‌گوییم فیلسوفان منفورند، باید ببینیم آنها چه کرده‌اند یا چه گفته‌اند که نفرت مردمان را خریده‌اند. اگر سخنان دشوار گفته‌اند حقشان نباید نفرت باشد، چنان که دانشمندان هم مطالب دشوار دارند و زبان علم هم زبان عامه مردم نیست.

پس برای این که فیلسوفان منفور باشند باید چیزی یا چیزهایی گفته باشند و بگویند که به ما بر بخورد و مایه آزردگی شود. من سقراط را به عنوان مثال ذکر کردم. سقراط را آتنیان کشتند. گمان نکنیم که اشرار و اراذل و اوباش آتن کمر به قتل سقراط بسته بودند که ادعانامه نوشتند و فیلسوف را به دادگاه فرا خواندند و او را به اعدام محکوم کردند و با زهر شوکران کشتند.

سقراط در دادگاه، در بیان این که چرا او را محاکمه می‌کنند، خود را خرمگس مردم آتن خواند و اعتراف کرد که مثل خرمگس به مردم نیش می‌زند. او گفت می‌بینم که این مردم غافل از خطری که بنیاد زندگیشان را تهدید می‌کند، در مسیر سیل و طوفان خوابیده‌اند. من با زبان به آنها نیش می‌زنم که بیدار شوند، اما آنها بدخواب و آ‌شفته و عصبانی می‌شوند و مرا دشمن خود می‌شمارند.

سقراط به پرسش همکار من پاسخ داده است. من می‌توانستم سخن سقراط را به زبان تلخ‌تر و زمخت‌تر از زبان پرسش بگویم، اما مقام، مقام بحث بود. پس گفتم فلسفه می‌تواند به ما بیاموزد که مثلاً چه ادعاهایی واهی و بیهوده‌ای داریم و چه بسیار چیزها را نمی‌دانیم، و نمی‌دانیم که نمی‌دانیم. یا از ادای چه کارهایی ناتوانیم بی‌آنکه از ناتوانی خود خبر داشته باشیم.

حتی پرسش از دانایی و نادانی و توانایی و ناتوانی را بی‌جا می‌دانیم و از آن یاد می‌گریزیم. همکار من شاید احساس کرده بود که در لابه‌لای گفتار و در ناگفته‌هایم اشاره‌ای به ناتوانی‌ها و نادانی‌هایمان مضمر است و پیداست که دوست نمی‌داریم ما را نادان و ناتوان بخوانند.

پاسخ من در حقیقت تلخ‌تر از پرسش بود، زیرا او گفته بود فیلسوفان منفورند و من پاسخ داده بودم که این جاهلانند که از فیلسوفان نفرت دارند. اما من پاسخ تلخ را در لفافه ادب و نقل قول‌ از مقبول‌ترین و گرامی‌ترین مردمان پوشیده بودم.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.